داستان هایی خواندنی از صبر و شکیبایی در برابر حوادث و مشکلات زندگی

داستان هایی خواندنی از صبر و شکیبایی در برابر حوادث و مشکلات زندگی

۱۴۰۰-۰۸-۲۳

6953 بازدید

زندگی دنیا، با انواع مشکلات و ناکامی ها آمیخته است و انسان در سایه صبر و شکیبایی مقابل آنها، به اهداف خود خواهد رسید. صبر و شکیبایی، همان استقامت در برابر مشکلات و حوادث ناگوار زندگی است و نقطه مقابل آن بی تابی، از دست دادن مقاومت و تسلیم در برابر مشکلات و ناملایمات است.

صبر و شکیبایی، از کلیدی ترین و ضروری ترین ویژگی های اخلاقی است و به همین جهت در آیات و روایات، بسیار به آن سفارش شده است. به طور کلی صبر و شکیبایی به سه نوع صبر و شکیبایی در اطاعت، در معصیت و در مصیبت تقسیم بندی شده است.

از باب نمونه به چند داستانی خواندنی پیرامون صبر و شکیبایی مسلمانان با ایمان در برابر مشکلات و ناملایمات زندگی اشاره می کنیم:

صبر و شکیبایی بانوی مسلمان

در جنگ احد، بسیاری از رزمندگان و شخصیت های ارزشمند اسلام از جمله عموی پیامبر، حضرت حمزه (علیه السلام) به شهادت رسیدند؛ حتی این خبر نیز شایع شد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم به شهادت رسیده است.

پس از جنگ، زن های شهر مدینه، نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند تا از حال پیامبر و رزمندگان جویا شوند. وقتی حضرت زینب خواهر عبداللّه بن جحش را دید به او فرمود: صبور و استوار باش! گفت: برای چه؟! فرمود: در مورد شهادت برادرت عبداللّه! زینب گفت: شهادت برای او گوارا و مبارک باد.

باز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: صبر و شکیبایی کن! عرض کرد: برای چه؟! فرمود: در مورد شهادت دایی ات حمزه (علیه السلام). زینب گفت: همه از خداییم و به سوی خدا باز می گردیم. مقام شهادت بر او مبارک باد.

بار سوم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود: صبور و استوار باش! زینب عرض کرد: برای چه؟! فرمود: در مورد شهادت شوهرت مصعب بن عمیر! زینب تا این جمله را شنید، صبر و شکیبایی خود را از دست داد و در فراغ همسر بی تاب شد و با ناله های بلند و جانگداز گریست.

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با دیدن این صحنه فرمود: مقام و جایگاه شوهر نزد زن به درجه ای است که هیچکس در نزد او به آن درجه نیست.

از زینب پرسیدند: چرا در مورد شهادت همسرت، صبر و شکیبایی خود را از دست دادی و این گونه بی تاب و گریان شدی؟ در پاسخ ‌گفت: گریه ام برای شوهرم نیست، چرا که او به فیض شهادت در رکاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده بلکه گریه ام برای یتیمان او است که اگر سراغ پدر بگیرند، چه جوابی به آنها بدهم؟[۱]

صبر و شکیبایی در برابر خواست پروردگار

مرحوم آیت اللّه میرزا جوادآقا ملکی تبریزی (ره)، پسری داشت که شمع فروزان شبستان خانواده بود. در روز عید غدیر یکی از سال ها که ایشان در منزل جلوس کرده و قشرهای مختلف مردم به دیدار ایشان می آمدند، خادم ایشان برای انجام کاری به حیاط و کنار حوض می رود، ناگهان چشمش بر پیکر بی جان پسر بر روی آب می افتد و بی اختیار فریاد می زند.

اهل خانه با صدای خادم، خود را به حیاط رسانده و با مشاهده این صحنه دلخراش، همگی فریاد می‌کشند و شروع به گریه و زاری می کنند.

وقتی مرحوم ملکی تبریزی متوجه فریاد و شیون اهل خانه می شود، از اتاق خود بیرون می آید و با جنازه پسرش کنار حوض مواجه می شود. در این هنگام، با آرامشی عجیب، خانواده و اهل خانه را به صبر و شکیبایی سفارش می کند و میگوید: آرام باشید!

همگی سکوت می کنند و همین سکوت ادامه می یابد تا آن که مرحوم ملکی از همه مهمانان پذیرایی می کند و طبق معمول سال های قبل، عده ای از آنان نیز ناهار را در منزل ایشان صرف می کنند.

پس از پایان غذا، هنگامی که میهمانان عزم رفتن می کنند، مرحوم ملکی به چند نفر از خواص مهمانان می فرماید: اندکی تامل فرمایید با شما کاری دارم!

وقتی بقیه میهمانان می روند، ماجرا را برای آنها بازگو می کند و از آنان برای مراسم تجهیز و کفن و دفن فرزند از دست رفته خود کمک می گیرد.[۲]

استقامت و صبر و شکیبایی بلال حبشی

بلال حبشی از مسلمانان و اسلام آورندگان نخستین و از غلام زادگان طایفه بنی جمع بود. ابوجهل که در دشمنی با اسلام و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از هیچ تلاشی دریغ نمی کرد، او را بر زمین می خواباند و سنگ های بزرگ و سنگین بر پشت او می گذاشت و در آفتاب گرم و سوزان حجاز نگه می داشت به قدری که پشت بلال از حرارت و التهاب می سوخت.

در این حال ابوجهل به او می گفت: به پروردگار محمد کافر شو تا رهایت کنم؛ اما بلال صبر و شکیبایی به خرج می داد و پاسخ او به سخن ابوجهل فقط این کلمه بود: احد احد (خدای یکتا، خدای یکتا).

روزی ورقه بن نوفل بلال را در حال شکنجه شدن و احد احد گفتن و ناله های جانسوز سر دادن دید و خیلی ناراحت و اندوهگین شد و به بلال گفت: به خدا سوگند اگر بر همین وضع بمیری، قبر تو را محل ناله و سوز و گداز قرار می دهیم.

روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)  به ابوبکر فرمود: اگر مالی داشتم بلال را از صاحبش خریداری می کردم. ابوبکر نیز از طریق عباس بن عبدالمطلب بلال را خریداری و آزاد کرد.

با این که ابوبکر بلال را آزاد کرده بود ولی بلال، حضرت علی (علیه السلام) را بسیار بیشتر از او احترام می کرد. به بلال اعتراض کردند که ابوبکر تو را خرید و آزاد کرد با این حال علی (علیه السلام) را بیشتر احترام می کنی؟!

در جواب گفت: حق علی (علیه السلام) بر من خیلی زیادتر از ابوبکر است زیرا ابوبکر مرا از قید بندگی و شکنجه دنیوی نجات داد ولی علی (علیه السلام) مرا از جهنم و عذاب ابدی نجات داد و من به سبب دوستی، ولایت و مقدم داشتن او بر دیگران، سزاوار بهشت شدم.[۳]

صبر و شکیبایی مادر در فقدان فرزند

بانو مجتهده امین اصفهانی، اشتیاق فراوانی به تحصیل علوم دینی داشت؛ از این رو با عزم و اراده ای استوار با این که بانویی خانه دار و همسری فداکار و مادری مهربان بود، در این راه گام نهاد و با عبور از همه موانع، سرانجام به درجه اجتهاد و فقاهت رسید.

استاد بزرگوارش حضرت آیت الله على نجف آبادی (ره) نقل کرده است: روزی شنیدم فرزند ایشان فوت کرده است. فکر کردم ایشان درس را تعطیل خواهد کرد؛ ولی بر عکس دو روز بعد دیدم پیغام فرستاد و از من خواست که برای تدریس به منزل ایشان بروم.

من از این همه صبر و شکیبایی و علاقه ایشان به تحصیل و کسب علم، خیلی تعجب کردم و وقتی رفتم در کمال شگفتی او را آماده تر از همیشه برای تحصیل دانش دیدم.[۴]

گشایش بعد از صبر و شکیبایی

تنها پسر زنی به سفر رفته بود و سفرش طولانی شد. او سخت نگران شده بود، از این رو، حضور امام صادق (علیه السلام) آمد و گفت: پسرم به مسافرت رفته و سفرش طولانی شده و هنوز بر نگشته است؛ بسیار نگرانم. حضرت فرمود: صبر و شکیبایی کن و بر خود مسلط باش.

آن بانو رفت و پس از چند روز انتظار و بی خبری از پسرش، صبر و شکیبایی اش تمام شد و به محضر امام آمد و گفت: پسرم نیامده سفرش طول کشیده چه کنم؟! امام فرمود: مگر نگفتم صبر و شکیبایی پیشه کن؟

زن گفت: سوگند به خدا صبرم به درجه آخر رسیده و دیگر تاب و توان صبر و شکیبایی ندارم! حضرت فرمود: اکنون به خانه ات برو که پسرت آمده است.

او سراسیمه به خانه برگشت و دید پسرش از مسافرت برگشته است. بسیار خوشحال شد و با خود گفت: مگر بر امام وحی نازل می شود؟! او از کجا فهمید که پسرم آمده است؟! باید بروم این موضوع را از خودش بپرسم!

نزد امام آمد و عرض کرد: همان گونه که خبر دادید پسرم از سفر آمده بود؛ آیا بر شما وحی نازل می شود؟!

حضرت فرمود: من این خبر را از این سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به دست آوردم که فرمودند: هنگامی که صبر و شکیبایی انسان به پایان برسد، گشایش کار او، فرا می رسد. از این که صبر و شکیبایی تو به پایان رسیده بود دریافتم که گشایش مشکل تو فراهم شده است؛ به همین خاطر گفتم برو که پسرت آمده است.[۵]

صبر و شکیبایی ام عقیل

ام عقیل، زن مسلمان، صحرانشین و ساده زیستی بود. روزی دو مهمان بر او وارد شدند. در آن هنگام فرزند او که همراه شتران در صحرا بود، توسط شتری رم کرده و خشمگین به چاهی افتاد و جان داد. مردی خبر مرگ فرزند را برای او آورد. زن با ایمان ضمن حفظ صبر و شکیبایی خود، به او گفت: ای برادر! از مرکب پیاده شو و در پذیرایی از مهمانان به من کمک و یاری کن.

پس گوسفندی به او داد تا آن را ذبح کند و سپس به پخت و پز پرداخت تا سرانجام غذا آماده شد. ام عقیل غذا را نزد مهمانان گذاشت. آنها در حالی که غذا می خوردند، از صبر و استقامت این زن مسلمان در حیرت و شگفتی بودند.

بعدها یکی از مهمانان گفت: هنگامی که از غذا خوردن فارغ شدیم، آن زن با ایمان نزد ما آمد و گفت: آیا میان شما کسی هست که از قرآن بخواند؟ یکی از حاضران اعلام آمادگی کرد. زن گفت: آیاتی از قرآن را برایم بخوان تا در مرگ فرزندم موجب تسلی خاطر و آرامش من گردد. سپس این آیات تلاوت شد:

«وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ* الَّذِینَ إذا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ* أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتُ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهً وَ أُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»؛[۶]

قطعاا ما شما را به چیزى از ترس و گرسنگى و کاهش اموال و نفوس و فرزندان مى آزماییم. و به شکیبایان نوید ده. همانان که چون پیشامد ناگوارى به آنان برسد مى گویند: ما از آن خداییم و به سوى او بازمى گردیم. اینانند که الطافى از جانب پروردگارشان شامل حالشان خواهد شد و در پى آن، رحمتى آنان را فراخواهد گرفت و در نتیجه به سوى حق هدایت خواهند یافت.

آن زن پس از شنیدن این آیات، رو به قبله ایستاد و نماز خواند و به درگاه خدا چنین دعا نمود: خداوندا! من آنچه را تو دستور داده بودی انجام دادم و صبر و شکیبایی کردم. تو هم آنچه را از رحمت و صلوات به من وعده داده ای بر من ارزانی دار.[۷]

صبر و شکیبایی زن مسلمان و زنی از بنی اسرائیل

ابو طلحه انصاری از اصحاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، پسری داشت که بسیار مورد علاقه اش بود. این پسر، مریض شد. ام سلیم همسر ابوطلحه که نسبت به علاقه و محبت او نسبت به فرزندش آگاهی داشت، همین که احساس کرد فوت فرزندش نزدیک است، ابوطلحه را خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاد.

پس از رفتن ابوطلحه، فرزندش از دنیا رفت. ام سلیم در فوت فرزند صبر و شکیبایی پیشه کرد، او را در جامه ای پیچید و در اتاقی گذاشت. سپس غذایی خوشمزه و مطبوع تهیه کرد و خود را برای استقبال و پذیرایی از شوهر با عطر و لوازم آرایشی آراست و منتظر ماند تا همسرش به خانه برگردد.

وقتی ابوطلحه به خانه آمد، حال فرزند خود را پرسید. ام سلیم در جواب گفت: خوابیده است. ابوطلحه سوال کرد: غذایی هست بخوریم؟ ام سلیم غذا را آورد و پس از صرف غذا، با هم رابطه جنسی برقرار نمودند.

پس از آن، ام سلیم به شوهر خود گفت: ابوطلحه! چندی پیش امانتی از شخصی نزد من بود آن را امروز به صاحبش برگرداندم. از این موضوع نگران که نیستی؟

ابوطلحه جواب داد: نه! چرا نگران باشم؟! وظیفه تو همین بوده است. ام سلیم گفت: پس در این صورت به تو می گویم فرزند تو امانتی بود از خداوند در دست تو که امروز خداوند امانت خود را پس گرفت.

ابوطلحه بدون هیچ تغییر حالی گفت: من در صبر و شکیبایی، از تو که مادر او بودی سزاوارترم. سپس از جا برخاست و پس از غسل جنابت، دو رکعت نماز خواند، آنگاه خدمت پیامبر رفت و فوت فرزند و عمل ام سلیم را به عرض حضرت رساند.

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: خداوند در آمیزش امروز شما برکت دهد. خدا را شکر می کنم که در امت من از نظر صبر و شکیبایی، زنی همانند زن صبور بنی اسرائیل وجود دارد. پرسیدند: صبر و شکیبایی آن زن چه بود؟ فرمود:

زنی در بنی اسرائیل بود. شوهرش از او خواست برای مهمانان غذایی تهیه کند. آنها دو پسر داشتند. هنگام پختن غذا بچه ها بازی می کردند. ناگهان هر دو در چاه افتادند و جان دادند. زن صبر و شکیبایی نمود، جسد آنها را بیرون آورد و در پارچه ای پیچید و کنار اتاق دیگر گذاشت و در این مورد حرفی نزد چون نمی خواست مهمانان را ناراحت کند.

بعد از رفتن مهمان ها، خود را آراست و پیوسته خود را به همسر برای عمل آمیزش آماده نشان می داد تا بالاخره شوهر خواسته او را انجام داد. پس از آن، شوهرش سراغ فرزندان را گرفت که کجا هستند و خبری از آنها نیست.

زن گفت: در اتاق دیگر خوابیده اند. مرد آنها را صدا کرد. ناگهان مادر، بچه ها را دید که به اتاق آنها وارد شدند و پیش پدر آمدند. زن در کمال بهت و شگفتی گفت: به خدا سوگند هر دوی آنها مرده بودند و خداوند آنها را به واسطه صبر و شکیبایی من زنده کرد![۸]

صبر و شکیبایی بانوی مطیع

اصمعی می گوید: در یکی از سفرها، میان صحرا خیمه ای دیدم و به آن نزدیک شدم. زنی در کمال زیبایی از آن بیرون آمد و به من خوش آمد گفت. سپس مرا به نشستن و استراحت دعوت نمود. من نیز پذیرفتم و آنجا نشستم. از او آب خواستم تا تشنگی ام را برطرف کنم.

گفت: شوهرم بیرون رفته و الان نیست و بدون اجازه او نمی توانم در آب و نان تصرف کنم. در وقت رفتنش هم، از او اجازه نگرفتم که اگر مهمانی بیاید، از او پذیرایی کنم. او نیز در حد رفع تشنگی و گرسنگی خودم به من اجازه داده تا در خورد و خوراک تصرف نمایم. اکنون تشنه نیستم و الا قسمت آب خود را به تو می دادم ولی مقداری شیر که سهم من است به تو می دهم.

سپس ظرف شیری نزد من آورد و من همچنان در حسن وجه و زیبایی صورت و سیرت او در تعجب و تحیر مانده بودم.

در این هنگام یک مرد اعرابی سیاه چهره با صورتی بسیار زشت از راه رسید. وقتی مرا دید خوش آمد گفت. بلافاصله زن، خود را به او رسانید و عرق از پیشانی اش پاک کرد و مانند یک کنیز به او خدمت نمود.

شب را آنجا ماندم. روز بعد، قبل از حرکت و ادامه سفر، به آن زن گفتم: در شگفتم از صورت و چهره ای به این زیبایی که تو داری و صورت و چهره ای به آن زشتی که شوهر تو دارد! و خیلی برای من عجیب است که کسی همچون تو صبر و شکیبایی نموده و با شوهری چنین کریه و زشت زندگی می کند!

زن گفت: حدیثی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده ام که فرموده: ایمان دو نیم است نیمى صبر است و نیمى شکر. خداوند سیما و صورتی زیبا به من عنایت فرموده و من به پاس قدردانی از خدا و شکر این نعمت، بر زشتی چهره شوهرم، صبر و شکیبایی می کنم تا ایمانم حفظ شود.[۹]

صبر و شکیبایی پدر داماد در مرگ فرزندش

یکی از شیوخ عرب اطراف بغداد برای ازدواج پسرش، دختری از بستگان خود را خواستگاری نمود. در شب عقد و عروسی، مرجع تقلید شیعه حاج شیخ مهدی خالصی (ره) نیز دعوت و حضور داشت.

طبق رسم اعراب در جشن و شادی، جوانان تیر هوایی شلیک کردند و از قضا تیر جوان سیدی سهوا به سینه داماد خورد و وی همان دم جان داد. ضارب فرار کرد. مرحوم خالصی، پدر داماد را به صبر و شکیبایی دعوت نمود و گفت:

آیا می دانی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر همه ما حق بسیار بزرگی دارد و همه ما نیازمند شفاعت او هستیم؟ این سید جوان، عمدا چنین نکرد بلکه به قضا و قدر تیرش به فرزند تو خورد و او از دنیا رفت. بزرگی کن و این سید را به خاطر جدش ببخش و در این مصیبت صبر و شکیبایی کن تا خدا اجر صابرین به تو دهد.

پدر داماد از سخنان شیخ آرام شد و بعد از قدری تامل گفت: این همه مهمان داریم اما مجلس شادی به عزا تبدیل شده. برای ادای حق پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن جوان سید را بیاورید و به جای پسرم، دختر را به عقد او درآورید.

بلافاصله برای جوان سید پیغام فرستادند که قصد دارند دختر را به عقد وی درآورند. او ابتدا باور نکرد و گمان کرد می خواهند به این بهانه او را به دام انداخته و قصاص کنند ولی با اصرار و توضیح اطرافیان به مجلس عروسی بازگشت و در همان شب، دختر را به عقد سید جوان درآوردند.[۱۰]

نتیجه گیری

تردیدی نیست که صبر و شکیبایی، از مهمترین ارکان ایمان و کلید موفقیت انسان در راه رسیدن به اهداف است. از این رو، برای کسب این فضیلت ارزشمند اخلاقی یا افزودن آن، باید از خدا کمک خواست و از او درخواست صبر و شکیبایی نمود.

در داستان های نقل شده از مسلمانان باایمان دیدیم آنان با توکل بر خدا و یاری جستن از او، چگونه تحمل سختی ها و ناملایمات زندگی را بر خود هموار و آسان ساخته و اطرافیان خود را نیز دلگرم نمودند و از این طریق، درسی عملی و کاربردی پیرامون صبر و شکیبایی به همگان آموختند.

گردآوری و بازنویسی: حسین فاضلی

پی نوشت ها

[۱] . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۲۰، ص ۶۳-۶۴

[۲] . ملکی تبریزی، مقدمه کتاب رساله لقاء الله، ص۶ (با تغییرات)

[۳] . خسروی، پند تاریخ ج ۵ ص ۱۲۸-۱۳۰ (با تغییرات)

[۴] . باقری بیدهندی، بانوی نمونه ص۵۱ به نقل از یادنامه عالمه مجتهده خانم امین ص ۱۳ (با تغییرات)

[۵] . صداقت، یکصد موضوع پانصد داستان ج۱ ص۳۱۴-۳۱۵ (با تغییرات)

[۶] . بقره/۱۵۵-۱۵۷

[۷] . مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج ۱ ص ۵۳۴-۵۳۵ به نقل از سفینه البحار ج ۲ ص ۷ ماده صبر (با تغییر و اختصار در متن)

[۸] . خسروی، پند تاریخ، ج۲ ص ۱۸۵

[۹] . محلاتی، ریاحین الشریعه، ج ۴ ص ۶۳-۶۴

[۱۰] . شهید دستغیب، داستان های شگفت، ص۲۵۵ (با تغییرات)

منابع

  1. قرآن کریم
  2. علامه مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار؛ بیروت؛ دار احیاء التراث العربی؛ چاپ دوم؛ ۱۴۰۳ ق
  3. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه؛ تهران؛ دار الکتب الاسلامیه؛ چاپ بیست و هفتم؛ ۱۳۷۰ ش
  4. محلاتی، ذبیح الله؛ ریاحین الشریعه (در ترجمه دانشمندان بانوان شیعه)؛ تهران؛ دار الکتب الاسلامیه؛ چاپ هفتم؛ ۱۳۸۵ ش
  5. ملکى تبریزى، میرزا جواد؛ رساله لقاء الله به ضمیمه رساله لقاء الله امام خمینى (ره)؛ قم؛ انتشارات آل على (علیهم السلام)؛ چاپ هفتم؛ ۱۳۸۵ ش
  6. دستغیب، عبدالحسین؛ داستان های شگفت؛ انتشارات هاتف، چاپ چهارم، ۱۳۹۷ ش
  7. خسروی، موسی؛ پند تاریخ؛ کتابفروشی اسلامیه؛ سیزدهم؛ ۱۳۷۸ ش
  8. باقری بیدهندی، ناصر؛ بانوی نمونه (جلوه هایی از حیات مجتهد امین اصفهانی)؛ دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم؛ چاپ سوم ۱۳۷۷ ش
  9. صداقت، سید علی اکبر؛ یکصد موضوع پانصد داستان؛ تهران؛ انتشارات ناصر؛ چاپ سوم؛ ۱۳۸۳ ش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *