زندگى انسان در دنیا، آمیخته با مشکلات عجیبى است که اگر در مقابل آن بایستد و شکیبایى و مقاومت به خرج دهد، به یقین پیروز خواهد شد و اگر ناشکیبایى کند و در برابر حوادث زانو زند، هیچ گاه به مقصد نخواهد رسید.
منظور از «صبر» همان استقامت در برابر مشکلات و حوادث گوناگون است که نقطه مقابل آن «جزع»، بى تابى، از دست دادن مقاومت و تسلیم شدن در برابر مشکلات است.
علاوه بر زندگى مادى، در زندگى معنوى نیز این مسئله وجود دارد. اگر انسان در برابر نفس سرکش و هوا و هوس ها و زرق و برق دنیا و جاذبه هاى گناه ایستادگى نکند و در طریق «معرفه اللّه» و اطاعت فرمان او با مشکلات نجنگد، هرگز به جایى نمى رسد.
از این رو، علماى علم اخلاق، صبر را به سه دسته تقسیم مى کنند:
۱- صبر بر اطاعت؛ یعنى شکیبایى در برابر مشکلاتى که در راه اطاعت وجود دارد.
۲- صبر بر معصیت؛ یعنى ایستادگى در برابر انگیزه هاى نیرومند و محرک گناه.
۳- صبر بر مصیبت؛ یعنى پایدارى در برابر حوادث تلخ و ناگوار و عدم برخورد انفعالى و ترک جزع و فزع.
«صبر» از مهمترین ارکان ایمان است، امیر مؤمنان على علیه السلام موقعیت صبر را در برابر ایمان، همانند موقعیت سر نسبت به بدن مى دانند در قرآن مجید نیز کمتر موضوعى را مانند صبر مورد تأکید قرار داده است. در حدود هفتاد آیه، از صبر سخن به میان آمده که بیش از ده مورد آن به شخص پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله اختصاص دارد.
قرآن براى صابران، اجر فراوانى قائل شده؛ «انَّما یُوَفّى الصَّابِرُونَ اجْرَهم بِغَیْرِ حِسَابٍ»[۱] و کلید ورود به بهشت، را صبر و استقامت شمرده شده است، آنجا که مى گوید: «فرشتگان بر در بهشت به استقبال مى آیند و به آنها مى گویند: «سَلَامٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارُ؛ سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان، چه نیکو است سر انجام آن سراى جاویدان».[۲]
در حدیث معروف نبوى که در بحث هاى آینده به آن اشاره خواهد شد؛ صبر نیمى از ایمان شمرده شده است.
با این اشاره به سراغ آیات قرآن مى رویم و تعبیرها و تأکیدهاى قرآن را در مسئله صبر، مورد توجه قرار مى دهیم.
آیات صبر
۱- ….. انَّا وَجَدْنَاهُ صَابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ انَّهُ اوَّابٌ (سوره ص، آیه ۴۴)
۲- وَ جآءُوا عَلَى قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قَالَ بَل سَوَّلَتْ لَکُمْ انْفُسُکُمْ امْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللّه الْمُسْتَعانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ (سوره یوسف، آیه ۱۸)
۳- وَ اسْمَاعِیلَ وَ ادْریسَ وَ ذَاالکِفْلِ کُلٌّ مِنَ الصَّابِرِینَ (سوره انبیاء، آیه ۸۵)
۴- قَالَ انَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِىَ صَبْراً (سوره کهف، آیه ۶۷)
۵- … قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُلَقُوا اللّهِ کَم مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَت فِئَهً کَثِیرَهَ بِأِذْنِ اللّهِ وَ اللّهُ مَعَ الصَّابِرینَ (سوره بقره، آیه ۲۴۹)
۶- فَاصْبِر کَمَا صَبَرَ اولُوا العَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ کَانَّهُمْ یَومَ یَرَوْنَ مَا
یُوعَدُونَ لَم یَلْبَثُوا الّا سَاعَهً مِنْ نَهَارٍ … (سوره احقاف، آیه ۳۵)
۷- فَاصْبِر صَبراً جَمیلًا (سوره معارج، آیه ۵)
۸- یَا ایُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صَابِرُوا وَ رَابِطوا وَ اتَّقُواللّهَ لَعَلَّکُم تُفْلِحُونَ (سوره آل عمران، آیه ۲۰۰)
۹- یَا ایُّهَاالَّذینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلوهِ انَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ (سوره بقره، آیه ۱۵۳)
۱۰- قُلْ یَا عِبَادِىَ الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُم لِلَّذینَ احْسَنُوا فی هَذِهِ الدُّنیا حَسَنَهٌ وَ ارض اللّهِ وَاسِعَهٌ انَّمَا یُوفَّى الصَّابِرُونَ أَجرَهُم بِغَیرِ حِسابٍ (سوره زمر، آیه ۱۰)
۱۱- سَلامٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ (سوره رعد، آیه ۲۴)
۱۲- اولَئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَهَ بِمَا صَبَرُواْ وَ یُلَقَّونَ فِیهَا تَحِیَّهً وَ سَلاماً (سوره فرقان، آیه ۷۵)
۱۳- وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَىْ ءٍ مِنَ الْخَوفِ وَالجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْامْوَالِ وَ الانْفُسِ وَ الثَّمَرَات وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ (سوره بقره، آیه ۱۵۵)
۱۴- … وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَواْ بِالصَّبْرِ (سوره عصر، آیه ۳)
ترجمه
۱- … ما او (ایوب) را شکیبا یافتیم، چه بنده خوبى که بسیار بازگشت کننده (به سوى خدا) بود.
۲- و پیراهن یوسف را با خونى دروغین (آغشته ساخته، نزد پدر) آوردند. پدر گفت:
«هوس هاى نفسانى شما این کار را برایتان آراسته! من صبر جمیل (شکیبایى خالى از ناسپاسى) خواهم داشت، و در برابر آنچه مى گویید از خداوند یارى مى طلبم!».
۳- و اسماعیل و ادریس و ذو الکفل را (به یاد آور) که همه از صابران بودند.
۴- (خضر) گفت: «تو هرگز نمى توانى با من شکیبایى کنى! (ولى موسى قول داد که شکیبا خواهم بود)».
۵- … (گروهى از بنى اسرائیل) گفتند: «امروز ما توانایى مقابله با «جالوت» و سپاهیان او را
نداریم»؛ اما آن ها که به روز رستاخیز ایمان (قوى) داشتند، گفتند: «چه بسیار گروه هاى کوچکى که به فرمان خدا بر گروه هاى عظیمى پیروز شدند!» و خداوند (همراه) با صابران (و یار استقامت کنندگان) است.
۶- (اى پیامبر!) صبر کن، آن گونه که پیامران «اولواالعزم» صبر کردندو براى (عذاب) آنان شتاب مکن! هنگامى که وعده هاى (عذاب) را که به آنها داده شده، مشاهده کنند، (احساس مى کنند که) گویى فقط ساعتى از یک روز (در دنیا) توقف داشتند!
۷- پس «صبر» کن، صبرى جمیل و زیبا (خالى از هر گونه ناسپاسى)
۸- اى کسانى که ایمان آورده اید! (در برابر مشکلات و مصائب و هوس هاى سرکش) استقامت کنید! و در برابر دشمنان (نیز) پایدار باشید و از مرزهاى خود مراقبت نمائید و از خدا بپرهیزید، شاید رستگار شوید!
۹- اى افرادى که ایمان آورده اید! از صبر (و استقامت) و نماز، کمک بگیرید؛ (زیرا) خداوند با صابران است.
۱۰- بگو «اى بندگان من که ایمان آورده اید از (مخالفت) پروردگارتان بپرهیزید، براى کسانى که در این دنیا نیکى کرده اند، پاداش نیکى است و زمین خدا وسیع است (اگر تحت فشار سران کفر بودید، مهاجرت کنید) که صابران اجر و پاداش خود را بى حساب دریافت مى دارند!».
۱۱- (فرشتگان در قیامت به آنان مى گویند:) سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان، چه نیکوست عاقبت آن سرا (ى جاویدان)!
۱۲- (آرى) آنها (عباد الرَّحمن) هستند که درجات عالى بهشت، در برابر شکیبایى و صبرشان به آنان پاداش داده مى شود و در آن با تحیّت و سلام رو به رو مى شوند!
۱۳- قطعاً همه شما (امت محمّد) را با چیزى از ترس، گرسنگى، و خسارت اموال و جانها و میوه ها، آزمایش مى کنیم، به استقامت کنندگان (در برابر آزمایش ها) بشارت (پیروزى و پاداش بزرگ) ده!.
۱۴- … آنها که یکدیگر را به حق سفارش کردند، به شکیبایى و استقامت توصیه نمودند!
تفسیر و جمع بندى الگوى صبر و اسطوره مقاومت
در میان پیامبران الهى که هر یک ویژگى خاصى از فضایل اخلاقى را (به صورت درخشان تر) دارا بودند، حضرت ایّوب علیه السلام به عنوان پیامبر صبور شناخته مى شود. او الگوى «صبر» و مقاومت در برابر مشکلات بود، به همین دلیل حالات او در سوره «ص»، موقعى که مسلمانان در مکه تحت فشار شدید قرار داشتند؛ به عنوان یک سرمشق بزرگ نازل شد و به مسلمانان درس صبر و استقامت داد.
درست است که نام یا سرگذشت حضرت ایّوب علیه السلام در چندین سوره از قرآن آمده است؛ ولى مشروح تر از همه، در سوره «ص» دیده مى شود که نخستین آیه مورد بحث از آیات همان سوره است. در آیه ۴۴ سوره «ص» آمده است: «ما ایّوب را شکیبا یافتیم، چه بنده خوبى بود که بسیار بازگشت کننده به سوى خدا بود؛ … انَّا وَجَدْنَاهُ صَابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ انَّهُ اوّابٌ».
حضرت ایّوب علیه السلام به عنوان یک آزمون بزرگ، گرفتار مصائب عظیمى شد تا درجه شکرگزارى او آشکار گردد و به مقام قرب پروردگار نزدیکتر شود. او که اموال، زراعت و گوسفندان فراوان و فرزندان برومند و لایق و متعدّد داشت، در یک آزمون بزرگ، همه چیز، حتى فرزندان خویش را از دست داد و خود نیز به بیمارى شدیدى مبتلا شد.
آن حضرت چنان بیمار گشت که از شدت درد به خود مى پیچید و بدین سان اسیر و دربند بستر بیمارى و درد گردید؛ ولى هیچ یک از این امور، از شکر او نسبت به درگاه خداوند نکاست.
زخم زبان هاى زیادى از دوست و دشمن شنید، مصیبتى که شاید بالاترین مصائب بود، گاهى عُبّاد و راهبان بنى اسرائیل به دیدنش مى آمدند و به صراحت مى گفتند: تو چه گناه عظیمى کرده اى که به این عذاب «الیم» گرفتار شده اى؟ ولى آن حضرت باز رشته صبر را از کف نمى داد، و چشمه زلال شکر و سپاس الهى را به کفران و ناشکرى آلوده نمى ساخت. تنها کارى که کرد این بود که بعد از مدتى طولانى به پیشگاه خداوند عرض کرد: «بار پروردگارا! شیطان مرا به رنج و عذاب افکند (و انتظار گشایش تنها از تو دارم)؛ وَاذْکُر عَبْدَنا ایّوبَ اذ نَادى رَبَّهُ انّی مَسَّنِىَ الشَّیطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ».
هنگامى که این پیامبر عظیم الشّأن تمام مراحل این آزمایش بزرگ را پشت سر گذاشت و با کوهى از صبر و استقامت در برابر مصائب بزرگ ایستادگى کرد، و شیطان را شرمنده تر و مأیوس تر ساخت، درهاى رحمت الهى به روى او گشوده شد و نه تنها اموال و فرزندانش به لطف الهى به او بازگشت، بلکه افزون تر از آن نصیبش و از همه مهمتر، به مقام پر افتخار «نِعْمَ الْعَبْدُ انّه اوّابٌ» رسید.
و به گفته «ابن مسعود» مفسّر و قارى معروف: «این افتخار را براى خود در تاریخ بشریّت ثبت کرد که سر سلسله صابران تا روز قیامت خواهد بود؛ رَأسُ الصَّابِرینَ الَى یَومِ القِیامَه»[۳] این مطلب را نباید ساده انگاشت که یک انسانى که داراى امکانات بسیار وسیع و گسترده اى است، یک باره همه چیز خود را از دست بدهد و بر خاک سیاه بنشیند و حتى نیش زبان دوست و دشمن را که اثرش از خنجر و شمشیر بیشتر است، بشنود و آن گاه کلمه اى بر خلاف رضاى خدا که حاکى از ناسپاسى اش باشد، بر زبان نراند و همواره زبانش به ذکر و شکر در گردش باشد، و در پایان کار، تنها سخنى که مى گوید، همان باشد که در بالا آوردیم؛ یعنى عرض حال و حکایت وضع خویشتن در پیشگاه خدا کند و نه غیر آن. عده اى که این جمله را شکایتى پنداشته اند، سخت اشتباه کرده اند؛ زیرا که کمترین اثرى از شکایت در آن به چشم نمى خورد و به گفته شاعر:
چار چیز آورده ام شاها که در گنج تو نیست!
نیستى و حاجت و عجز و نیاز آورده ام!
در دوّمین آیه مورد بحث، از صبر «حضرت یعقوب» که اسطوره اى در صبر و شکیبایى است، سخن به میان آمده است. او به فراق فرزند دلبندش حضرت یوسف علیه السلام که سخت مورد علاقه اش بود گرفتار شد. سالیان دراز با چشمانى اشکبار صبر کرد تا سر انجام دیده اش نابینا شد؛ اما هرگز سخنى بر خلاف رضاى حق بر زبان نراند و پیوسته شاکر و صابر بود؛ به تعبیر خودش «صبر جمیل» داشت، چنان که در آیه مورد بحث آمده است: « (برادران یوسف) پیراهن او را با خونى دروغین (نزد پدر) آوردند، (حضرت یعقوب خطاب به فرزندانش) گفت: هوس هاى نفسانى شما، این کار را در نظرتان زینت داده؛ من صبر جمیل مى کنم و از خداوند در برابر آنچه شما مى گویید، یارى مى طلبم؛ وَ جَائُوا عَلىَ قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُم أَنْفُسُکُمْ امْراً فَصَبْرٌ جَمیلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ».[۴]
برادران دروغگو و کم حافظه، از این غافل بودند که اگر پیراهن حضرت یوسف علیه السلام را به خون آغشته نموده و به عنوان سند حمله گرگ نزد پدرشان مى آورند، لااقل چند جاى پیراهن را پاره کنند تا دلیلى بر حمله گرگ باشد؛ در حالى که آنها پیراهن برادر را خون آلود کرده، نزد پدر آوردند؛ به همین دلیل پدر از نیرنگ آنها با خبر شد و جمله «بَل سَوَّلَت لَکُمْ أَنْفُسَکُم امْراً» را گفت؛ ولى چون در آن شرایط، کارى از دستش ساخته نبود، در حالى که بى اختیار اشکش جارى بود، گفت: «فَصَبْرٌ جَمیل ؛ صبر خواهم کرد، صبرى زیبا» (که توأم با شکرگزارى و سپاس خدا باشد، آلوده به ناسپاسى و جزع و بى تابى نگردد).
درباره «صَبْر جَمیل»، مفسران تعبیرات مختلفى دارند؛ بعضى گفته اند: صبر جمیل، صبرى است که نه بى تابى در آن باشد و نه شکایت نزد مردم. بعضى گفته اند: صبر جمیل آن است که براى خدا باشد. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نیز در برابر این سؤال که صبر جمیل چیست؟ فرمودند: «هُوَالَّذِى لَاشَکْوَى مَعَهُ؛ صبرى است که شکایتى در آن نباشد».[۵]
بعضى نیز گفته اند: صبر جمیل آن است که شکایت نزد خلق در آن نباشد، و از آن جمیل تر این که عرض حال خود به خالق کند و با این عرض حال و پناه آوردن به او، حق عبودیت را انجام دهد.
به همین دلیل وقتى که فرزندان حضرت یعقوب علیه السلام بر آن حضرت خرده گرفتند، و گفتند: این قدر یاد یوسف مکن، حضرت فرمودند: «من غم و اندوهم را تنها به خدا مى گویم، نه به دیگران و از خدا چیزهایى مى دانم که شما نمى دانید؛ قَالَ انَّمَا أشْکُوا بَثّى و حُزْنِى الى اللّهِ وَ اعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لا تَعْلمُونَ».[۶]
در سوّمین آیه، ضمن اشاره به جمع دیگرى از پیامبران الهى که همگى در برابر مشکلات صبر و شکیبایى پیشه کردند و به خاطر صبرشان غرق در رحمت الهى گشته و در زمره صالحان قرار گرفتند، مى فرماید: «و اسماعیل و ادریس و ذو الکفل را به یاد آور که همه از صابران بودند، و ما آنها را در رحمت خود وارد کردیم؛ زیرا آنها از صالحان بودند؛
وَاسمَاعیلَ وَ ادریسَ وَ ذَالکِفْلِ کُلٌّ مِنَ الصَّابِرینَ* وَادْخَلْنَاهُم فِى رَحْمَتِنَا انَّهُم مِن الصَّالِحینَ».[۷]
صبر اسماعیل روشن و آشکار است، زیرا اولًا آماده شد که پدر او را به قربانگاه برد و کارد بر گلویش بگذارد و قربانى شود؛ هر چند خداوند، بر آنها محبت کرد و گوسفندى به عنوان قربانى به جاى اسماعیل براى آنها فرستاد.
ثانیاً، در سرزمین خشک و سوزان مکه، کنار خانه خدا ماند تا تدریجاً آنجا رونق گرفت.
در مورد صبر ادریس گفته اند: نخستین کسى بود که در میان قوم خویش مبعوث شد تا آنها را به سوى خدا دعوت کند، اما با وجود مرارت زیادى که در این راه کشید، قومش دعوت او را اجابت نکردند.
نامیدن «ذو الکفل» به این نام و قرار گرفتن در زمره صابران بزرگى که پیش از او به نبوت رسیده اند، به این علت بوده است که او در میان بنى اسرائیل مى زیست، خداوند به یکى از انبیا که حکومت بنى اسرائیل را در دست داشت، وحى فرستاد که مى خواهم قبض روحت کنم، باید حکومت خود را به دیگرى واگذارى، و او باید کسى باشد که در برابر تو تعهد کند، تا هر شب به عبادت خدا بر خیزد، و همه روز روزه گیرد، و در میان مردم داورى کند، بى آن که خشمگین گردد.
جوانى گفت: من متکفّل همه اینها مى شوم. این سخن را گفت و تا پایان عمرش به هر سه عهدش (باتمام مشکلاتى که داشت) وفا کرد؛ خداوند او را به مقام نبوت مبعوث نموده و او را ذو الکفل نامید.[۸]
آرى، این سه بزرگوار، همه از اسطوره هاى صبر و شکیبایى بودند که قرآن کریم به عنوان سرمشقى براى مسلمین جهان، به زندگى آنها اشاره مى کند.
در چهارمین آیه، سخن از گفتگوى حضرت موسى علیه السلام و خضر علیه السلام است، در این داستان پر از نکات آموزنده و انسان ساز، آمده است: حضرت موسى علیه السلام براى فراگرفتن علوم تازه اى نزد حضرت خضر علیه السلام آمد و از او تقاضا کرد تا از علومى که خدا در اختیارش گذارده، چیزى به ایشان بیاموزد؛ زیرا این علوم، غیر از «علم شریعت» بود که حضرت موسى علیه السلام بر آن آگاهى کامل داشت. این علوم مربوط به اسرار تکوینى حوادث مختلف جهان بود، ولى به هر حال حضرت خضر علیه السلام که از بى صبرى حضرت موسى علیه السلام در برابر این آموزش نگران بود، به او چنین گفت: «تو هرگز نمى توانى با من شکیبایى کنى و چگونه مى توانى در برابر چیزى که از رموزش آگاه نیستى شکیبا باشى؛ قَالَ انَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِىَ صَبْراً* وَ کَیفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً».[۹]
حضرت موسى علیه السلام به حضرت خضر علیه السلام قول داد که صابر و شکیبا باشد؛ ولى حوادث و پیش آمدها چنان عجیب و تکان دهنده بود که پیمانه صبر حضرت موسى علیه السلام که از اسرار آن آگاه نبود، لبریز شد، و دو بار زبان به اعتراض بر حضرت خضر علیه السلام گشود، حضرت خضر علیه السلام نیز پیمانش را در مورد صبر و شکیبایى یاد آور گشت و موسى علیه السلام عذر خواهى کرد، ولى بار سوّم، براى همیشه از او جدا شد.
این داستان عجیب، مطالب زیادى را به ما مى آموزد، که تنها یک بخش از آن مربوط به بحث ما است و آن این که اگر حضرت موسى علیه السلام صبر و شکیبایى بیشترى داشت، به اسرار تازه اى راه مى یافت و این ناشکیبایى او سبب شد که تنها سه نکته مهم را در این زمینه بیاموزد، در حالى که به گفته یکى از مفسران معروف، اگر صبر و حوصله بیشترى داشت، هزاران نکته از اسرار علم برایش فاش مى شد.[۱۰]
به این ترتیب صبر و شکیبایى یکى از کلیدهاى علم و آگاهى است.
ممکن است سؤال شود که آیا پیامبران، آگاهترین افراد زمان خود نیستند؟ پس چگونه حضرت موسى علیه السلام به خاطر فراگرفتن علومى به دنبال حضرت خضر علیه السلام شتافت و قبل از این که بیش از چند نکته بیاموزد، حضرت خضر علیه السلام او را از خویش جدا ساخت؟
پاسخ این سؤال روشن است، هر پیامبرى باید دانشمندترین و آگاه ترین فرد نسبت به قلمرو مأموریتش، در نظام شریعت باشد و حضرت موسى علیه السلام چنین بود؛ ولى قلمرو مأموریت حضرت خضر علیه السلام مربوط به عالم تکوین بود و کارهایش همچون ملائکه «مدبّرات امراً» (مأموران تدبیر در جهان آفرینش) بود. به همین دلیل کارهایى که از حضرت خضر علیه السلام سر مى زد و به ظاهر با موازین شرع هماهنگ نبود، سبب شد، فریاد اعتراض حضرت موسى علیه السلام بلند شود و هنگامى که حضرت خضر علیه السلام اسرارش را شرح داد، همه را پذیرفت.
اصولًا قوانین حاکم بر جهان تکوین با آن چه در جهان تشریع است، گرچه سرانجام به یک نتیجه منتهى مى شود، ولى در ظاهر، از هم جداست و از همین رو، دوستى و همراهى حضرت خضر علیه السلام و حضرت موسى علیه السلام مدت کوتاهى طول نکشید.
ممکن است بعضى از پیامبران و هم چنین امامان علیهم السلام به اسرار تکوین نیز آگاه باشند (همانند پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام که از روایات استفاده مى شود، ولى این امر در نبوت و رسالت پیامبران و امامت ائمه معصومین علیهم السلام ضرورتى ندارد؛ زیرا یک فضیلت است، نه شرط رسالت و امامت.
در پنجمین آیه سخن از یکى از پیامران بنى اسرائیل است که در تفاسیر و تاریخ از او به نام «اشموئیل» یاد کرده اند.
هنگامى که بنى اسرائیل بر اثر ظلم سلطانى به نام «جالوت» آواره و بیچاره شدند، دست به دامن «اشموئیل» زدند تا رئیس و فرماندهى براى جنگ با «جالوت» برایشان تعیین کند. او طى انتخاب حساب شده اى که شرحش از موضوع این بحث خارج است، جوانى به نام «طالوت» را براى این کار برگزید.
هنگامى که طالوت، لشکر عظیمى از بنى اسرائیل را براى جنگ با «جالوت» بسیج کرد، با فراست و هوشیارى که خدا به او داده بود، دریافت که این لشکر انبوه، کارایى چندانى ندارد؛ زیرا افراد سُست اراده و کم طاقت بسیارى در میان آنهاست که نه تنها سبب تقویت آنها نخواهند شد، بلکه باعث تضعیف روحیه دیگران نیز مى شوند؛ لذا تصمیم گرفت با آزمایش هاى متعددى آنها را تصفیه کند. پس از انجام این کار، گروه محدودى بیشتر باقى نماند.
آن گروه، از کمى نفرات خود نگران و ناراحت بودند و به یکدیگر گفتند: «ما امروز توان مقاومت در برابر لشکر عظیم جالوت را نداریم»؛ ولى به گفته قرآن: «کسانى که علم به ملاقات خدا داشتند (و به روز رستاخیز معتقد بودند) گفتند: چه بسیار گروه هاى کوچکى که به فرمان خدا بر گروه هاى عظیمى پیروز شدند و خداوند با صابران است؛ … قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّون انَّهُم مُلاقُوا اللّهِ کَم مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِاذنِ اللّهِ وَ اللّهُ مَعَ الصَّابِرینَ».[۱۱]
سپس، همین گروه، هنگامى که در برابر «جالوت» و سپاهیان او قرار گرفتند، گفتند:
«پروردگارا! پیمانه صبر و شکیبایى و استقامت را بر ما بریز، گام هاى ما را استوار فرما و ما را بر جمعیت کافران پیروز نما؛ وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَ جُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَینَا صَبْراً وَ ثَبِّتْ اقدامَنَا وَ انْصُرْنَا عَلَى الْقَومِ الْکَافِرینَ».[۱۲]
به این ترتیب آنها نشان دادند که با جمعیتى انبوه که فاقد انگیزه و بى بهره از صبر و استقامت اند، در میدان نبرد پیروز نخواهند شد، بلکه گروه اندک، اما مصمّم و شکیبا و ثابت قدم، مى توانند بر لشکرهاى عظیم پیروز گردد و سرانجام نیز چنین شد. این گروه اندک به فرماندهى «طالوت»، توانستند «جالوت» و سپاهیان عظیمش را درهم بشکنند و «جالوت» نیز توسط داود علیه السلام- که آن روز جوانى نیرومند در لشکر طالوت بود کشته شد و بنى اسرائیل توانست زمین ها و مردم دربند خود را از سیطره و اسارت دشمن آزاد سازند و به این ترتیب درس دیگرى درباره اهمّیّت صبر و استقامت در تاریخ از خودشان به یادگار گذاشتند.
از این آیات استفاده مى شود که انگیزه این صبر و استقامت، توکّل بر خدا، ایمان به روز رستاخیز و پاداش هاى الهى بوده است. بعضى از روایات، تعداد این گروه اندک را ۳۱۳ نفر دانسته اند (همانند اصحاب بدر که ۳۱۳ نفر بودند) و جالب این که حضرت داود علیه السلام، جوان کم سن و سال اما نیرومند و با ایمان، با فلاخنى که در دست داشت، پیشانى جالوت را نشانه گرفت و آن چنان ماهرانه، یکى دو سنگ پرتاب کرد که درست بر پیشانى جالوت برخورد کرد.
به محض برخورد سنگ، جالوت فریادى کشید و از مرکب فرو افتاد؛ لشکرش با مشاهده این واقعه، با وحشتى فراوان، به سرعت فرار کرده و از هم فرو پاشید؛ لشکرى که طبق بعضى از روایات عددشان بالغ بر یکصدهزار نفر مرد مسلح به انواع سلاح بود.
در ششمین آیه، خداوند خطاب به پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله کرده و ضمن این که به او درس استقامت مى دهد، درسى که برخاسته از زندگى پیامبران «اولوا العزم» است، مى فرماید:
«صبر و شکیبایى پیشه کن؛ آن گونه که پیامبران اولوا العزم شکیبایى داشتند و براى عذاب آنها (مخالفان) شتاب مکن؛ فَاصْبِر کَمَا صَبَرَ اولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لاتَسْتَعْجِلُ لَهُمْ …».[۱۳]
گرچه در این آیه شریفه، شکیبایى و صبر در تقاضاى عذاب براى مخالفان و دشمنان است تا بر آنها حجّت تمام شود و اگر افرادى نیز در میانشان تمایل دارند تا در راه حق گام نهند، به گروه سعادتمندان ملحق شوند، ولى این دستور، یک دستور کلّى است و دلیل روشنى بر فضیلت صبر به عنوان یک برنامه عمومى، براى همه پیامبران اولوا العزم است.
آرى همه پیامبران بزرگ و صاحب شریعت، با دشمنان سرسخت، نادان و لجوج روبه رو بودند؛ ولى در این راه بیشترین استقامت را متحمل شدند تا هدایت امّتشان را به بهترین صورت بجا آورند.
حضرت نوح علیه السلام ۹۵۰ سال دعوت به خدا کرد و شب و روز زحمت کشید و در خلوت و جلوت، آنها را اندرز کرد، اما جز گروه اندکى به او ایمان نیاوردند.
حضرت ابراهیم علیه السلام را به میان آتش افکندند و حضرت موسى علیه السلام و مؤمنان قومش را با شدیدترین شکنجه ها آزردند، حضرت عیسى علیه السلام را بعد از آزار زیاد، مى خواستند که به دار آویزند، ولى خداوند او را نجات داد. خلاصه این که پیوسته دنیا، محل برخورد حق و باطل بوده است که در این میان فقط با نیروى صبر و استقامت مى توان بر مشکلات پیروز شد.
در این که مراد از پیامبران «اولوا العزم» چه کسانى هستند؛ بعضى آنها را به پیامبران صاحب شریعت جدید تفسیر کرده اند که تعداد آنها به همراه پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله پنج نفر مى باشد. انتخاب این عنوان براى آنها نیز به خاطر اراده محکم و عزم استوارشان در راه دعوت حق بوده است. بى شک این گروه از پیامبران نسبت به سایرین، با مشکلات بیشترى روبه رو بودند؛ زیرا عرضه شریعت جدید و آیین تازه، مشکلات را در برابر متعصبان، بیشتر مى کند.
بعضى نیز آنها را هیجده نفر- که نام آنها در آیات ۸۳ تا ۹۰ سوره انعام آمده و بعضى نُه نفر و بعضى هفت نفر و بعضى شش نفر و بعضى پنج نفر و بعضى تمام پیامبران الهى را «اولوا العزم» شمرده اند؛ زیرا معتقدند که همه داراى عزم راسخى بوده اند؛ ولى با با توجه به این که «من» در جمله «اولُوا العَزمِ مِنَ الرُّسُل» «مِن تبعیضیه» است، قول اخیر بعید به نظر مى رسد و سایر اقوال نیز دلیل روشنى ندارد، جز همان که در تفسیر آیه به نقل از معصومین علیهم السلام آوردیم که تعداد آنها با پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله پنج نفر بوده اند.
در هفتمین آیه باز خطاب به پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله، ضمن دستور به شکیبایى در برابر استهزا و تکذیب و آزار مشرکان عرب و کافران متعصّب، مى فرماید: «صبر جمیل پیشه کن؛ فَاصْبِر صَبراً جَمیلًا».[۱۴]
در تفسیر صبر جمیل؛ مفسران تعبیرات گوناگونى دارند که در تفسیر آیه دوّم در همین بحث آورده شد و با حدیث دیگرى آن را تکمیل مى کنیم.
امام باقر علیه السلام در پاسخ این سؤال که صبر جمیل چیست؟ فرمودند: «صَبْرٌ لَیسَ فِیه شَکْوىً الَى النّاسِ؛ صبرى است که در آن شکایت به مردم وجود نداشته باشد».[۱۵]
در هشتمین آیه، خداوند ضمن این که همه مؤمنان را به صبر و مصابره- که تفسیر آن خواهد آمد- دعوت نموده و آن را کلید رستگارى و نجات مى شمرد، مى فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده اید، صبر (و استقامت) پیشه کنید و در برابر دشمنان (نیز) استقامت و شکیبایى به خرج دهید، از مرزهاى خود مراقبت و تقواى الهى پیشه کنید، شاید رستگار شوید؛ یَا ایُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صَابِرُوا وَ رَابِطُوا وَ اتّقوا اللّهَ لَعَلَّکُم تُفلِحونَ».[۱۶]
در این آیه، چهار دستور داده شده که سرچشمه رستگارى و کلید سعادت است.
نخست، صبر و استقامت و ایستادگى در برابر حوادث و مشکلات و مصائب و موانع؛ دوم «مصابره» که از باب «مفاعله» و به معنى صبر و استقامت در برابر صبر و استقامت دیگران آمده است. در واقع دستور اوّل ناظر به ایستادگى در برابر انواع مشکلات و حوادث گوناگون زندگى است و دستور دوّم ناظر به ایستادگى در برابر دشمن است، به این ترتیب که هر قدر آنها بیشتر مقاومت کنند، مؤمنان باید بر مقاومت خودشان بیفزایند تا بر دشمن غالب شوند.
«رابطوا» از ماده «مرابطه» در اصل از «رباط» که به معنى بستن چیزى در مکانى است، گرفته شده است. این واژه (مرابطه) معمولًا به معنى مراقبت از مرزها مى آید؛ زیرا سربازان اسلام، مرکب ها و وسائل جنگى خود را در آن محل نگهدارى مى کردند.
آخرین دستور، تقواى الهى است که مانند چترى بر همه دستورهاى سابق سایه مى افکند و هنگامى که صبر و مصابره و مرابطه به دور از هر گونه ریاکارى و اغراض شخصى، آمیخته با تقوا گردد، سبب فلاح و رستگارى و نجات در دنیا و آخرت خواهد بود.
بعضى دیگر در تفسیر «مصابره» گفته اند: ایستادگى در مقابل عادات و هواى نفس است؛ زیرا آنها در برابر انسان ایستادگى مى کنند و انسان نیز باید در مقابل آنها، ایستادگى نماید. در تفسیر «مرابطه» نیز گفته اند که منظور، پیوند نفس به اطاعت الهى و یا پیوند قلب به خداست.
نقل شده که عارفى پیاده به خانه خدا مى رفت، مرد عرب شتر سوارى به او گفت: اى شیخ! به کجا مى روى؟ عابد گفت: به بیت الله. گفت: چرا پیاده اى؟ گفت: من مرکب هاى زیادى دارم (تو نمى بینى). مرد عرب سؤال کرد: آن مرکب ها چیست؟ عارف گفت:
هنگامى که بلا و مصیبتى بر من نازل شود، بر مرکب صبر سوار مى شوم، و هنگامى که نعمتى نازل شود، بر مرکب شکر و هنگامى که قضا و قدرى رخ دهد، بر مرکب رضا و هنگامى که نفس سرکش مرا به چیزى دعوت کند، مى دانم که آن چه از عمر باقى مانده، کمتر از آن است که گذشته است.
مرد عرب گفت: در واقع تو سواره اى، من پیاده ام؛ برو در امان خدا.[۱۷]
در نهمین آیه خطاب به همه مؤمنان، با تعبیرى تازه، ضمن توصیه به این که در مشکلات از نیروى صبر و نماز کمک بگیرند، مى فرماید «اى افراد با ایمان! از صبر (و استقامت) و نماز کمک بگیرید (تا بر مشکلات فائق آیید)؛ زیرا خداوند با صابران است؛ یَا ایُّهَاالَّذینَ آمَنُوا اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَوهِ انَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرینَ».[۱۸]
این آیه داراى مفهوم وسیعى است و هرگونه صبر و استقامت را شامل مى شود، خواه صبر به اطاعت یا بر معصیت یا بر مصیبت باشد. براى انجام هر کار مهمى کمک گرفتن و استعانت لازم است، خواه جهاد باشد یا غیر آن؛ بنابراین، براى انجام هر کار مهمى باید از شاخه هاى مختلف صبر که متناسب با آن کار است، یارى جست.
درباره تفسیر صبر به «روزه» باید گفت که روزه یکى از مصداق هاى روشن این صبر است، نه این که تمام مفهوم آن را در بر بگیرد.
در اینجا این سؤال پیش مى آید که چه رابطه اى میان صبر به معنى وسیع کلمه با صلاه (نماز) وجود دارد؟
بعضى از مفسّران گفته اند: رابطه آن دو این است که گاه پیمانه صبر انسان لبریز مى شود و طاقت او بر صبر کاهش مى یابد. اینجاست که نماز به او قوّت قلب و اراده و توکل بر خدا مى بخشد و بدین سان، نیروى صبر از طریق نماز افزایش مى یابد.
به تعبیر دیگر، هنگامى که انسان از طریق نماز به خدا روى مى آورد، خود را به قدرت بى پایان و لایزال حق مرتبط مى سازد، این کار، مقاومت انسان را در برابر مشکلات، چنان افزایش مى دهد که به نیروى شکست ناپذیرى تبدیل مى شود.
به همین دلیل در حدیثى که گاه از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و گاه از امیر مؤمنان على علیه السلام نقل شده و هر دو نیز صحیح مى باشد، آمده است: «اذَا أَهَالَهُ أَمْرٌ فَزِعٌ، قَامَ الى الصَّلَوهِ ثُم تَلى هَذِهِ الآیَهِ وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَوهِ؛ هنگامى که با مشکل مهمى روبه رو مى شد، به نماز بر مى خاست (و پس از نماز به دنبال حل مشکل مى رفت) و این آیه را تلاوت مى فرمود استعینوا بالصّبر و الصّلوه[۱۹]».[۲۰]
به هر حال، این آیه از روشن ترین آیاتى است که اهمّیّت صبر را به عنوان یک عامل پیروزى در زندگى مشخص مى کند.
در دهمین آیه، پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله را دستور مى دهد که (از سوى خداوند متعال) به تمام بندگان با ایمانش چنین بگوید: «اى بندگان من که ایمان آورده اید، تقواى الهى پیشه کنید؛ براى کسانى که در این دنیا نیکى کرده اند، پاداش نیکى است؛ سرزمین خدا وسیع است (هر گاه تحت فشار شدید کافران جبّار قرار گرفتید، تسلیم نشوید، بلکه مهاجرت کنید؛ زیرا صابران اجر و پاداش خود را بى حساب دریافت مى کنند؛ قُلْ یَا عِبَادِىَ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُم لِلَّذینَ احسَنُوا فِى هَذِهِ الدُّنیَا حَسَنَهً وَ ارضُ اللّهِ وَاسِعَهٌ انَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُونَ اجْرَهُمْ بِغَیرِ حِسابٍ».[۲۱]
این آیه از یک سو نشان مى دهد که انسان باید در برابر مشکلاتى که در راه مقابله با جبّاران متحمل مى شود، از نیروى صبر کمک بگیرد؛ زیرا بدون آن چاره اى جز تسلیم در برابر ظالمان زورمدار ندارد.
از سوى دیگر، پاداش صابران را بى حساب و غیر قابل شمارش بیان مى دارد.
تعبیر «بى حساب» نشان مى دهد که خداوند، آن قدر به آنها پاداش مى دهد که جز او، کسى قادر به حسابش نیست. به همین جهت در حدیثى از رسول خدا صلى الله علیه و آله مى خوانیم:
«هنگامى که نامه هاى اعمال گشوده مى شود و ترازوهاى اعمال نصب مى شود، براى کسانى که گرفتار بلاهاى سختى شدند و صبر کردند، نه ترازویى نصب مى شود و نه نامه عملى گشوده خواهد شد (بلکه بى حساب به آنها پاداش مى دهند)[۲۲]؛ سپس پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله آیه فوق را تلاوت نمود: انَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُونَ اجْرَهُم بِغَیرِ حِسابٍ».
تعبیر به «غیر حساب» در آیات متعددى آمده است که اغلب مربوط به روزى هاى فراوان دنیوى است که خداوند به بعضى از انسان ها مى دهد؛ تنها در این مورد و در آیه ۴۰ سوره مؤمن، از پاداش ها و روزى هاى قیامت سخن به میان آمده. به یقین جایى که پاداش یا روزى بدون حساب داده شود، تناسبى با کمیّت و کیفیّت اعمال نخواهد داشت، بلکه متناسب با لطف پروردگار است و در نتیجه بسیار مهم و والا خواهد بود.
در یازدهمین آیه، تعبیر بسیار جالبى درباره اهمّیّت صبر دارد و آن این که فرشتگان هنگامى که براى دیدار بهشتیان از هر درى وارد مى گردند، به آنها مى گویند: «سلام بر شما! به خاطر صبر و استقامتتان، چه پایان خوبى در این سرا نصیبتان شد!؛ سَلامٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ».[۲۳]
جالب این که از میان تمام اعمال و طاعات و عبادات و کارهاى نیک بهشتیان، انگشت روى صبر و شکیبایى آنها مى گذارند و آن را سبب ورود به بهشت مى شمارند و اگر دقت کنیم، تصدیق خواهیم کرد که صبر و استقامت، نقش مهمى در سعادت انسان و بهشتى شدن او دارد؛ زیرا بدون صبر؛ نه پرهیز از گناه ممکن است و نه انجام اطاعت ها و عبادت ها، نه جهاد با نفس و نه جهاد با دشمن. به همین دلیل فرشتگان، در نخستین تبریک به بهشتیان، به مسئله صبر تکیه مى کنند.
شاهد این سخن که همه طاعات در سایه صبر انجام مى گیرد، در آیه بیست و دوم همین سوره آمده است: «اندیشمندان و اولو الالباب، کسانى هستند که به خاطر ذات پروردگارشان، صبر و شکیبایى مى کنند، نماز را برپا مى دارند و از آنچه به آنها روزى داده ایم، در پنهان و آشکار، انفاق مى کنند و با حسنات، آثار سیّئات را از بین مى برند؛ وَالَّذینَ صَبَرُوا ابتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ اقَامُوا الصَّلَوهَ وَ انْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَ عَلانِیَهً وَ یَدْرَئُونَ بِالْحَسَنَه السیِّئَه …».
در تفسیر این آیه، حدیث جالبى از امام على بن الحسین علیه السلام نقل شده است: «هنگامى که روز قیامت مى شود، ندا دهنده اى ندا مى دهد که اهل صبر و شکیبایى به پا خیزید؛ گروهى بر مى خیزند، به آنها گفته مى شود: سوى بهشت بروید. در این هنگام، فرشتگان به استقبال آنها مى آیند و مى گویند: کجا مى روید؟ مى گویند: سوى بهشت. فرشتگان مى گویند: قبل از حساب؟! مى گویند: آرى (قبل از حساب). مى گویند: شما کیستید؟
مى گویند: ما اهل صبریم؛ مى گویند: صبر شما چه چیز بوده است؟ مى گویند: ما در راه طاعت پروردگار و پرهیز از گناهان و در برابر بلا و اندوه و غم، در دنیا صبر و شکیبایى کردیم». امام على بن الحسین علیه السلام فرمود: «اینجاست که فرشتگان مى گویند: داخل بهشت
شوید؛ چه عالى است پاداش عاملان».
بعضى از راویان احادیث گفته اند: «در همین جا فرشتگان مى گویند: سَلامٌ عَلَیکُم بِمَا صَبَرْتُم».[۲۴]
در دوازدهمین آیه، به صورت زیبایى، همان مطلبى را که در آیه قبل عنوان شد، مطرح مى کند. این آیه، در ادامه آیات قبل که درصدد بیان اوصاف دوازده گانه «عباد الرحمن»- که بیانگر شخصیت والاى آنها در تمام ابعاد است- مى فرماید: «آنها هستند که درجات عالى بهشت، در برابر شکیبایى شان، پاداش داده مى شود و با تحیّت و سلام (فرشتگان) روبرو مى شوند؛ اولَئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَهَ بِمَا صَبَروا وَ یُلَقَّوْنَ فِیهَا تَحِیَّهً وَ سَلاماً».[۲۵]
«غرفه» از ماده «غرف» (بر وزن ظرف)، به معنى برداشتن چیزى است؛ لذا به آبى که انسان از چشمه براى نوشیدن با دست هاى خود بر مى گیرد، غرفه مى گویند؛ در ضمن به قسمت هاى فوقانى ساختمان و طبقات بالاى منازل نیز «غرفه» مى گویند. در این آیه نیز مراد برترین منزلگاه هاى بهشت است که در اختیار صابران قرار مى گیرد.
صد هزاران کیمیا حق آفرید
کیمیایى همچو صبر، آدم ندید!
از تعبیر آیه فوق، استفاده مى شود که «صبر» وجه مشترک تمام اوصاف دوازده گانه «عِبَادُ الرحمن» مى باشد.
در سیزدهمین آیه که از آیات معروف صبر است، ضمن بشارت به صابران در برابر آزمایش هاى بزرگ الهى مى فرماید: «به یقین همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، زیان مالى و جانى و کمبود میوه ها، آزمایش مى کنیم و صابران را بشارت ده- آنها که هرگاه مصیبتى به آنان رسد، مى گویند: ما متعلق به خداییم و سوى او بازگردیم- آنها کسانى هستند که رحمت هاى الهى شامل حالشان است و آنها هدایت یافتگانند؛ وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَى ءٍ مِن الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الامْوالِ وَ الْانْفُسِ وَالثَّمَراتِ وَ بَشِّرِالصَّابِرینَ* الَّذینَ اذَا اصَابَتْهُمْ مُصیبَهٌ قَالُوا انَّا لِلَّهِ وَ انَّا الَیهِ رَاجِعُونَ* اولَئِکَ عَلَیْهِم صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِم وَ رَحْمَه وَ اولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ».[۲۶]
گرچه در این آیات، تنها به یکى از شاخه هاى صبر؛ یعنى صبر بر مصائب و مشکلات اشاره شده، ولى اهمّیّت آن به اندازه اى است که صلوات و درود و رحمت الهى به این دسته از صابران جارى شده، و آنها مسیرهاى هدایت را در پرتو همین صبر و شکیبایى مى پیمایند.
با توجه به این نکته که آزمایش هاى گوناگون در این جهان از سنت هاى خلل ناپذیر الهى است، و عبور از گردنه هاى صعب العبور آن جز با صبر ممکن نیست، به نقش صبر و شکیبایى در زندگى و آثار نهایى آن پى مى بریم.
چه افتخارى از این بالاتر که انسان در برابر صبرش، مشمول این سه عنایت بزرگ الهى گردد:
نخست، صلوات و درودى از نوع آنچه بر پیامبر بزرگش فرستاده مى شود و سپس شمول رحمت واسعه الهى، نسبت به او و از همه مهمتر، هدایت پروردگار که سرچشمه تمام نعمت ها و خوشبختى هاست.
در این که چرا صلوات به صورت جمع آمده دو تفسیر ذکر شده که هر دو مى تواند صحیح باشد: نخست این که اشاره به انواع اکرام و احترام الهى است، و دیگر این که اشاره به تکرار آن مى باشد. تعبیر به رحمت، به صورت نکره نیز اشاره به اهمّیّت و عظمت است.
در بیان تفاوت میان صلوات و رحمت، بعضى گفته اند: صلوات اشاره به مدح و ثناى الهى و لطف و مغفرت اوست؛ در حالى که رحمت، اشاره به انواع نعمت هاى مادى و معنوى در دنیا و آخرت دارد.
در چهاردهمین و آخرین آیه از آیات مورد بحث که در سوره و العصر آمده، قرآن مجید ضمن بیان این که همه انسان ها در خسران و زیان قرار دارند، جز کسانى که داراى یک برنامه چهار ماده اى هستند که یکى از موادّ آن، صبر و شکیبایى و استقامت است، مى فرماید: «به عصر سوگند! که انسان ها همه در زیانند مگر کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادند و یکدیگر را به حق سفارش کرده، و یکدیگر را به صبر و شکیبایى توصیه نموده اند؛ وَالْعَصْرِ* انَّ الْانْسَانَ لَفِى خُسْرٍ* الَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلوا الصَّالِحَاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ».[۲۷]
تعبیر تواصوا- از ماده «تواصى» به معنى سفارش کردن به یکدیگر در آیات فوق نشان مى دهد که مؤمنان بعد از ایمان و معرفت و عمل صالح، باید به احقاق حقوق روى آورند؛ حق را بشناسند و یکدیگر را به آن توصیه کنند، چون احقاق حق و اجراى حق در جامعه انسانى، جز با استقامت و ایستادگى در برابر موانع ممکن نیست، توصیه به صبر رابه عنوان چهارمین اصل که پشتوانه اصول سه گانه دیگر است بیان مى کند. بنابراین صبر، یکى از ارکان اصلى سعادت انسان هاست که بدون آن، درخت ایمان به ثمر نمى نشیند و اعمال صالح انجام نمى گیرد، و احقاق حقوق در جامعه انسانى تحقق نمى یابد. بدون شک، احقاق حقوق و اداى آن از مشکل ترین کارهاست؛ زیرا گاهى ممکن است حق، با فرد یا عزیزان و بستگانش مخالف باشد، در اینجا اداى حق جز به مدد صبر، صورت نمى پذیرد.
از مجموع آنچه در آیات بالا آمد، مى توان نتیجه گرفت که اهمّیّت صبر و شکیبایى و استقامت، بسیار بیش از آن است که ما فکر مى کنیم. به گفته بعضى از مفسران، صبر در قرآن مجید، بیش از هفتاد بار یا نزدیک به یک صد بار تکرار و تأکید شده، در حالى که هیچ یک از فضایل انسانى، به این اندازه مورد تأکید قرار نگرفته است. این نشان مى دهد که قرآن، براى این فضیلت اخلاقى و عملى اهمّیّت فراوانى قائل است، و آن را عصاره همه فضیلت ها و خمیر مایه همه سعادت ها و ابزار وصول به هر گونه خوشبختى و سعادت مى داند.
صبر در احادیث اسلامى
به گفته بعضى از علماى اخلاق، روایاتى که درباره فضیلت صبر و شکیبایى از معصومین علیهم السلام به ما رسیده، بیش از آن است که به شمارش در آید. و در برخى از کتب که درباره صبر تألیف یافته، نزدیک به ۹۰۰ حدیث از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام دراین باره آمده است که به عنوان نمونه، بخشى از آن ها را گلچین نموده ایم:
۱- رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: «الصَّبْرُ خَیْرُ مَرْکَبٍ مَا رَزَقَ اللّهُ عَبْداً خَیراً لَهُ وَ لا اوسَع مِنَ الصَّبْرِ؛ صبر بهترین مرکب سوارى است؛ خداوند هیچ بنده اى را بهتر و گسترده تر از صبر روزى نداده است».[۲۸]
تعبیر به «بهترین مرکب»، در این حدیث شریف اشاره به این دارد که صبر، وسیله رسیدن به همه سعادت ها و خوشبختى هاست و انسان بدون آن به هیچ مقامى در دنیا و آخرت نمى رسد!
۲- امیر مؤمنان على علیه السلام مى فرمایند: «عَلَیْکُم بِالصَّبْرِ فَانَّ الصَّبْرَ مِنَ الْایمَانِ کَالرَّأس مِنَ الْجَسَدِ؛ بر شما باد به صبر و استقامت کردن؛ زیرا صبر نسبت به ایمان، همانند سر به بدن است».[۲۹]
نشان مى دهد که صبر نقش کلیدى براى تمام ابعاد زندگى انسان دارد، به همین دلیل در ذیل همین حدیث آمده است «لا ایمانَ لِمَنْ لا صَبْرَ لَهُ؛ کسى که صبر و استقامت ندارد، ایمان او پایدار نخواهد ماند».
۳- در حدیث دیگر، همان حضرت علیه السلام مى فرمایند: «لا یَعْدِمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ وَ انْ طَال بِهِ الزَّمانُ؛ شخص صبور، پیروزى را از دست نخواهد داد هر چند طول بکشد».[۳۰]
با توجه به این که هم صبر مطلق ذکر شده و هم پیروزى، نشان مى دهد که این حکم در تمام ابعاد معنوى و مادى زندگى انسان هاست.
۴- پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله، صبر را به منزله نصف ایمان شمرده اند: «الصَّبْرُ نِصْفُ الایمانِ؛ صبر نصف ایمان است».[۳۱]
در بعضى از روایات، نصف ایمان را شکر گزارى و نصف دیگر آن را صبر دانسته اند. صبر و استقامت براى رسیدن به نعمت ها و سپس شکر نعمت؛ یعنى بهره بردارى صحیح از مواهب و نعمت هاى الهى.
روشن است که این حدیث، هیچ منافاتى با احادیث گذشته ندارد؛ زیرا همان طور که بیان شد، اگر مؤمن صبر نداشته باشد ایمانش به خاطر موانعى که بر سر راه دارد، از بین مى رود؛ هم چنین اگر شاکر نباشد، طبق این بیان (وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ انَّ عَذَابِى لَشَدید) نعمت ها از کفش مى رود.
۵- در حدیث دیگر، رسول خدا صلى الله علیه و آله در تعبیر زیباى دیگرى فرمودند: «الصَّبْرُ کَنْزٌ مِن کُنُوزِ الْجَنَّهِ؛ صبر؛ گنجى از گنج هاى بهشت است».[۳۲]
۶- دلیل این امر با نقل حدیثى از امیر مؤمنان علیه السلام به وضوح روشن مى شود: «الصَّبْر عَوْنٌ عَلى کُلِّ امْرٍ؛ صبر و شکیبایى به پیشرفت هر کار (مهمى) کمک مى کند».[۳۳]
زیرا همان گونه که مى دانید، در نظام زندگى بر سر راه هر کار مهمى، موانعى قرار دارد که عبور از آنها فقط با نیروى صبر و شکیبایى ممکن است.
۷- درباره شکیبایى در برابر گناه این حدیث نقل شده است: «وَ مَنْ صَبَرَ عَنْ مَعْصِیَهِاللّهِ فَهُوَ کَالْمُجَاهِدِ فِى سَبیلِ اللِّهِ؛ کسى که در مقابل عوامل گناه صبر کند، مقامش همانند مجاهد در راه خداست».[۳۴]
آرى هر دو مجاهد «فِى سَبیلِ اللّه» اند؛ با این تفاوت که یکى با دشمن بیرونى (جهاد اصغر) و دیگرى با دشمن درونى (جهاد اکبر) مى جنگد.
۸- در حدیث دیگرى از امیر مؤمنان علیه السلام آمده است: «انْ صَبَرْتَ ادْرَکْتَ بِصَبْرِک مَنازِلَ الابْرارِ وَ ان جَزَعْتَ اوْرَدَکَ جَزَعَکَ عَذابَ النّارِ؛ اگر صبر کنى، به خاطر صبر خود به مقامات ابرار و نیکوکاران مى رسى و اگر بى صبرى کنى، این بى صبرى تو را در عذاب دوزخ وارد مى کند».[۳۵]
۹- امام صادق علیه السلام درباره صبر در برابر بلاها و حوادث تلخ زندگى، مى فرمایند: «مَن ابْتَلى مِنَ المُؤمِنینَ بِبَلاءٍ فَصَبَرَ عَلَیهِ کَأَنَّ لَهُ مَثلُ اجرِ الْفِ شَهِیدٍ؛ هر کس از مؤمنان به بلایى گرفتار شود (و) شکیبایى را از دست ندهد، پاداش هزار شهید دارد».[۳۶]
مرحوم «علامه مجلسى» رحمهم الله ، بعد از ذکر این حدیث در جلد ۶۸ بحار الانوار، این سؤال را مطرح مى کند که چگونه این پاداش صحیح است، در حالى که شهید خود از صابران مى باشد؛ زیرا در برابر دشمن صبر مى کند تا شربت شهادت را مى نوشد.
در جواب این سؤال مى توان گفت: شهید در برابر تهاجمات دشمن صبر مى کند و صابران در مقابل حوادث تلخ زندگى؛ مانند بیمارى ها، ناکامى ها و از دست دادن عزیزان صبر مى کنند.
دلیل دیگرى بر برترى او نسبت به اجر شهادت، این است که شهادت یک بار است، ولى گرفتارى هاى تلخ زندگى، هزاران بار تکرار مى شود.
۱۰- پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله درباره پاداش معنوى صابران مى فرمایند: «مَنْ ابْتُلِىَ فَصَبَرَ و اعْطِىَ فَشَکَرَ وَ ظُلِمَ فَغَفَرَ اولَئِکَ لَهُم الْامْن وَ هُم مُهتَدونَ؛ کسى که به بلایى مبتلا شود و شکیبایى کند و نعمتى به او برسد و شکر آن را به جا آورد و مورد ستم واقع شود و (با بزرگوارى) طرف را ببخشد، چنین کسانى امنیت و آرامش (در قیامت) دارند و آنها هدایت یافتگانند».[۳۷]
۱۱- امام صادق علیه السلام مى فرمایند: «الصَّبْرُ یُظْهِرُ مَا فِى بَوَاطِنِ العِبادِ مِنَ النُّورِ وَ الصَّفاءِ وَ الْجَزَعُ یُظْهِرُ مَا فِى بَوَاطِنِهِم مِنَ الظُّلْمَهِ وَ الْوَحْشَهِ؛ صبر، آنچه را که در درون بندگان خدا از نور و صفا وجود دارد، آشکار مى کند و بى صبرى و ناشکیبایى، آنچه را که در درون آنها از ظلمت و وحشت است، ظاهر مى سازد».[۳۸]
۱۲- بحث احادیث صبر را با حدیث دیگرى از امیر مؤمنان علیه السلام پایان مى دهیم: «الصَّبْرُ مَطَیِّهٌ لاتَکبُوا وَ القَناعَهُ سَیفٌ لایَنْبُوا؛ صبر و شکیبایى مرکبى است که هرگز به زمین نمى خورد و قناعت شمشیرى است که هرگز از کار نمى افتد».[۳۹]
این ها بخش مختصرى از احادیثى است که که درباره اهمّیّت صبر انسان ها و پاداش شکیبایان وارد شده است.
من از مفصّل این قصّه، مجملى گفتم
تو خود، حدیث مفصل بخوان از این مجمل
آثار و پیامدهاى صبر
همان گونه که در مباحث گذشته اشاره شد، طبیعت زندگى دنیا این است که با موانع و مشکلات و آفات همراه مى باشد. در مسیر انجام «بایدها» و «نبایدها» اغلب مشکلاتى است که اگر انسان از آنها نگذرد، به مقصد نمى رسد. در ضمن، همیشه آفات و مصائبى در کمین نعمت هاست که باعث از دست دادن آنها مى شود، مصایبى در اموال و انفس و عزیزان و دوستان و مواهب دیگر.
انسان بدون صبر و استقامت، هم در جهات مثبت به جایى نمى رسد و هم در برابر عوامل منفى و قادر به ایستادگى نیست. به همین دلیل، کلید اصلى پیروزى ها، صبر و شکیبایى است و از آنجا که دین مجموعه اى از بایدها و نبایدهاست، اطاعات و ترک معاصى، بدون صبر و استقامت، بقا و دوامى ندارد؛ زیرا طبق بیان گذشته، صبر در برابر ایمان، همانند سر نسبت به بدن است.
از این رو، در بعضى از احادیث اسلامى (از جمله حدیثى از امیر مؤمنان علیه السلام) نقل شده: «صبر و ظفر، قرین هم شمرده شده اند که به واسطه صبر، ظفر مى آید»؛ «الصَّبْرُ الظَّفَرُ؛ صبر مساوى با پیروزى است!».[۴۰]
در آیات قرآن نیز شرط مهم پیروزى مجاهدان راه خدا را صبر و شکیبایى شمرده است: «… انْ یَکُن مِنْکُم عِشرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مِأَتَیْنِ وَ انْ یَکُنْ مِنْکُم مِأَهٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِن الَّذینَ کَفَرُوا؛ هر گاه بیست نفر صبور و با استقامت از شما باشد، بر دویست نفر غلبه مى کنند
و اگر صد نفر باشند بر هزار نفر از کافران پیروز مى گردند».[۴۱]
چه نیرویى است که یک نفر را توانایى مقابله با ده نفر و صد نفر را توانایى مقابله با یک هزار نفر را مى دهد. این نیرو همان صبر و استقامت است که در آیه به آن تصریح شده است.
افراد سست اراده و کم حوصله و کم استقامت، بسیار زود از میدان حوادث مى گریزند، یا در برابر حجم مشکلات زانوا مى زنند. نه دنیا را بدون صبر و استقامت به انسان مى دهند و نه آخرت را؛ به همین دلیل، اقوام و ملت هایى در جهان پیشرفت دارند که استقامت بیشترى داشته باشند.
در حالات علماى بزرگ- اعم از شخصیت هاى والاى مذهبى که درهاى علوم را گشودند یا دانشمندان علوم دیگر که به اختراعات و اکتشافات بزرگى نایل شدند- چیزى که بیش از هر چیز دیگر مى درخشد، صبر و استقامت آنها است. گاهى یک دانشمند، براى کشف یک قانون علمى، ناچار است چند سال در انزوا در کتابخانه یا آزمایشگاه خود بماند تا موفّق به کشف آن شود.
حدیثى از على علیه السلام نقل شده است: «مَنْ رَکِبَ مَراکِبَ الصَّبْرِ اهْتُدِىَ الَى مَیْدَانِ النَّصْرِ؛ کسى که بر مرکب صبر و شکیبایى سوار شود، به میدان پیروزى پاى مى نهد».[۴۲]
باز از همان امام بزرگوار آمده است که «مِفْتاحُ الظَّفَرِ لُزُومِ الصَّبْرِ؛ کلید پیروزى، داشتن صبر و شکیبایى است».[۴۳]
از سوى دیگر، افراد کم صبر و استقامت، بسیار زود آلوده انواع گناه مى شوند، زیرا گناهان، جاذبه هاى نیرومندى براى نفس سرکش انسانى دارد و اگر مقاومت شدیدى در انسان نباشد، ایستادگى در برابر آن جاذبه ها ممکن نیست.
در حدیثى از امام صادق علیه السلام آمده است: «کَمْ مِنْ صَبْرِ سَاعَهٍ قَدْ اوْرَثَتْ فَرَحَاً طَویلًا و
کَم مِنْ لَذَّهِ سَاعَهٍ قَد اوْرَثَتْ حُزْناً طَویلًا؛ بسیار اتفاق افتاده که یک ساعت صبر و شکیبایى، سبب شادى طولانى شده است، و چه بسیار لذّت کوتاهى در یک ساعت، غم و اندوه طولانى به بار آورده است».[۴۴]
ممکن است در طول زندگى، انسان گرفتار خسارت ها و زیان هاى مادى، اجتماعى و یا معنوى شود؛ مثلًا در مورد مرگ نزدیکان باید گفت: چنان نیست که دوستان و خویشاوندان همه با هم متولد شوند و همه با هم بمیرند، بعضى زودتر و بعضى دیرتر، چشم از جهان مى پوشند، آنها که زودتر مى روند، بازماندگان را به داغ و فراق خود مبتلا مى سازند. اگر انسان، صبور نباشد، به زودى سلامتش را از دست مى دهد، از همه چیز زندگى مأیوس گشته و دست او از کار مى ماند.
آرى! این صبر است که با وجود تمام این حوادث ناگوار، به روح و قلب انسان توانایى ادامه حیات را مى دهد.
در روایات سابق، بیان داشتیم که امام صادق علیه السلام ثواب شکیبایى شیعیان در برابر مصیبت ها و گرفتارى ها را برابر با پاداش هزار شهید دانستند که این امر نشانگر همین معنى است.
خلاصه این که: درباره اهمّیّت صبر و نقش آن در پیشبرد دین و دنیا، هر چه بیان شود کم است. به همین دلیل، تعبیرات بسیار بالایى را که در روایات اسلامى درباره پاداش صابران آمده است، نباید مبالغه پنداشت و در یک بیان کلى مى توان به این روایت از امام باقر علیه السلام تمسک بجوییم: «انَّهُ مَنْ صَبَرَ نَالَ بِصَبْرِهِ دَرَجَهَ الصّائِمِ الْقائِمِ، وَ دَرَجَه الشَّهیدِ الَّذِى ضَرَبَ بِسَیفِهِ قُدّامَ مُحمَّدٍ صلى الله علیه و آله؛ هر کس صبر و شکیبایى کند، به خاطر آن به مقام روزه داران شب زنده دار مى رسد و درجه شهیدى را که در پیشاپیش پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله با شمشیر به دفاع پرداخته و شربت شهادت نوشیده است، را به دست مى آورد».[۴۵]
به گفته شاعر:
کلید صبر کسى را که باشد اندر دست
هر آینه در گنج مراد بگشاید
به شام تیره محنت، بساز و صبر نما
که عاقبت، سحر از پرده، روى بنماید
شاخه هاى صبر
در بسیارى از گفتار و نوشتار علماى اخلاق و بزرگان اسلام، «صبر» به سه شاخه تقسیم شده است:
۱- صبر بر اطاعت.
۲- صبر بر معصیت.
۳- صبر بر مصیبت.
منظور از «صبر بر اطاعت»؛ ایستادگى در برابر مشکلات اطاعت فرمان خداست.
اطاعت فرمان الهى در نماز و روزه و حج و جهاد و اداى واجبات مالى، همانند خمس و زکات و هم چنین صبر و شکیبایى در برابر مشکلات اطاعت اوامر استحبابى که دامنه گسترده اى دارد.
منظور از «صبر بر معصیت»؛ ایستادگى در برابر شعله هاى سرکش شهوات و هیجان هاى برخاسته از هوا و هوس است که اگر چنین نباشد، طوفان شهوات و هوس ها تمام ایمان و تقوا و پاکى و صدق و صفا و … را از بین مى برد.
و منظور از «صبر بر مصیبت»؛ آن است که انسان در طول زندگى، در برابر حوادث دردناکى؛ مانند از دست دادن عزیزان، خسارت هاى عظیم مالى، به خطر افتادن آبرو و حیثیت اجتماعى، گرفتارى در چنگال بیمارى هاى صعب العلاج و افتادن در دام دوستان ناباب و شرکاى خائن و حکومت ظالم و گاه همسران فاسد و … صبر و شکیبایى را از دست ندهد.
بزرگان اخلاق، این تقسیم سه گانه را از روایات اسلامى گرفته اند؛ همانند روایتى که از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله نقل شده است: «الصَّبْرُ ثَلاثَهٌ، صَبْرٌ عَلَى الْمُصیبَهِ وَ صَبْرٌ عَلَى الطَّاعَهِوَ صَبْرٌ عَلَى الْمَعْصِیَهِ، فَمَنْ صَبَرَ عَلَى المُصیبَهِ حَتَّى یَرُدَّهَا بِحُسْنِ عَزائِهَا، کَتَبَ اللّه لَهُ ثَلاثَ مِأَهٍ دَرَجَهٍ مَا بَینَ الدَّرَجَهِ الَى الدَّرَجَهِ کَما بَینَ السَّمَاءِ الَى الارضِ، وَ مَنْ صَبَرَ عَلَى الطَّاعَهِ کَتَبَ اللّهُ لَهُ سِتَّ مِأَهِ دَرَجَهٍ، مَا بَینَ الدَّرَجَهِ الَى الدَّرَجَهِ کَمَا بَینَ تُخُومُ الْارضِ الَى الْعَرْشِ وَ مَنْ صَبَرَ عَلَى الْمَعْصیهِ کَتَبَ اللّهُ لَهُ تِسْعَ مِأَهِ دَرَجَهٍ مَا بَینَ الدَّرَجَهِ الىَ الدَّرَجَهِ کَمَا بَینَ تُخُومِ الارْضِ الَى مُنْتَهَى الْعَرْشِ؛ صبر بر سه گونه است: صبر بر مصیبت،
صبر بر طاعت و صبر بر معصیت کسى که صبر بر مصیبت کند و آن را با شکیبایى و صبر جمیل تحمل نماید، خداوند سیصد درجه برایش مى نویسد که فاصله میان هر درجه همانند فاصله آسمان و زمین است و هر کس صبر بر اطاعت کند، خداوند ششصد درجه برایش مى نویسد که فاصله هر یک با دیگرى همانند فاصله انتهاى زمین تا عرش خداست. و هر کس صبر بر معصیت کند، خداوند نهصد درجه برایش مى نویسد که فاصله هر یک با دیگرى، همانند فاصله منتهاى زمین تا منتهاى عرش خداست».[۴۶]
از تعبیرات این حدیث، استفاده مى شود که صبر بر معصیت مهمتر از همه است و صبر بر اطاعت در مرحله دوّم و صبر بر مصیبت در مرحله سوّم قرار دارد.
امیر مؤمنان على علیه السلام در حدیثى دیگر، بعد از آن که ایمان را بر چهار ستون قرار داده که رکن اوّل آن صبر، رکن دوّم آن یقین و رکن سوّم آن، عقل و رکن چهارم آن جهاد است، مى فرماید: «وَ الْصَّبْرُ مِنْهَا عَلَى ارْبَعِ شُعَبٍ، عَلَى الشَّوْقِ وَ الشَّفَقِ وَ الزُّهْدِ وَ التَّرَقُّبِ؛ صبر چهار شعبه دارد، اشتیاق، ترس، زهد و انتظار.» و سپس در شرح آن مى فرمایند:
«کسى که اشتیاق بهشت داشته باشد، از شهوات و هوس هاى سرکش به کنار مى رود، و آن کسى که از آتش دوزخ بترسد، از محرّمات دورى مى گزیند و کسى که زهد بر دنیا داشته باشد، مصیبت ها را ناچیز مى شمرد، و کسى که در انتظار سرانجام نیک باشد، براى انجام نیک سرعت مى گیرد».[۴۷]
با اندکى دقت روشن مى شود که هدف امام علیه السلام، در این بیان، شرح انگیزه هاى صبر و استقامت است، نه شاخه هاى آن. نظیر حدیث فوق که از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله نیز نقل شده است.
انگیزه هاى صبر و شکیبایى
امورى که باعث صبر انسان در مشکلات طاعت و ترک معصیت و در برابر مصائب مى شود، فراوان است که هر کدام تأثیر خاصّى در پدید آوردن این فضیلت بزرگ دارد که مهمترین آنها عبارتند از:
۱- تقویت پایه هاى ایمان و یقین ، مخصوصاً توجه به این نکته که خداوند «ارحم الرّاحمین» است و نسبت به بندگانش از هر کسى مهربانتر است و او براى رعایت و تأمین مصالح عباد، حوادثى مى آفریند که اسرار و منافعش پوشیده است، روح شکیبایى را در انسان پرورش مى دهد. توجه به پاداش هاى عظیم مطیعان و تارکان معاصى و صدق وعده هاى الهى نیز در این زمینه، عزم انسان را در صبر و شکیبایى، راسخ تر مى کند.
از همین رو، امیر مؤمنان علیه السلام مى فرمایند: «اصْلُ الصَّبْرِ حُسْنُ الْیَقِینِ بِاللّهِ؛ اساس و ریشه صبر، ایمان و یقین خوب، نسبت به خداوند است».[۴۸]
بدیهى است، هر قدر ایمان انسان به حکمت و رحمت پروردگار بیشتر باشد، صبر او نیز بیشتر خواهد شد؛ به تعبیر دیگر، تحمل صبر و شکیبایى برایش آسان تر مى گردد. به هیمن دلیل، حدیثى از امام صادق علیه السلام نقل شده که به بعضى از یاران خود فرمود: «انَّا صُبَّر وَ شِیعَتُنا اصْبَرُ مِنّا؛ ما صبورانیم، ولى شیعیان ما از ما صبورترند.» راوى سؤال مى کند، فدایت شوم! چگونه شیعیان شما از شما صبورترند؟ امام در پاسخ فرمودند: «لِانّا نَصْبِر عَلَى مَا نَعْلَمُ وَ شیعَتُنا یَصْبِرُونَ عَلَى مَا لایَعْلَمُونَ؛ چون ما بر چیزى که مى دانیم (و از اسرار آن آگاهیم) صبر مى کنیم؛ ولى شیعیان ما در برابر امورى که از اسرارش آگاه نیستند صبر مى کنند».[۴۹]
۲- دست یابى به صبر، مانند کسب هر فضیلت اخلاقى دیگر، با ممارست و روبه رو شدن با حوادث گوناگون حاصل مى شود، به همین دلیل در حدیثى از امیر مؤمنان على علیه السلام آمده است: «مَنْ تَوالَتْ عَلَیهِ نَکَباتُ الزَّمانِ اکْسَبَتْهُ فَضیلَهُ الصَّبْرِ؛ کسى که پى در پى حوادث ناخوشایند زمان برایش حادث شود، فضیلت صبر را برایش فراهم مى کند».[۵۰]
به تعبیر دیگر، انسان در ابتداى برخورد با مصیبتى، ناله و فریاد سر مى دهد و جزع و فزع را به اوج مى رساند، هم چنین هنگامى که در انجام طاعتى از طاعات پروردگار، با مشکلى روبه رو شود، اظهار خستگى مى کند، ولى تکرار آن حوادث و این مشکلات به تدریج فضیلت صبر را در او به وجود مى آورد.
۳- توجه به این نکته که دنیا، دار حوادث و مشکلات است و رسیدن به هیچ موهبتى از مواهب مادى و معنوى، بدون عبور از موانع گوناگون امکان پذیر نیست و نیز توجه به این حقیقت که افراد کم صبر و بى حوصله و کم طاقت، هرگز به جایى نخواهند رسید، عزم و اراده انسان را بر صبر و شکیبایى در مقابل مشکلات محکم تر مى سازد.
همان گونه که در سابق اشاره شد، براى چیدن یک شاخه گل باید رنج خار را کشید و براى نوشیدن یک جرعه عسل، باید در برابر نیش زنبور صبر کرد، گنج ها در ویرانه هاست و بهشت در لابه لاى ناملایمات قرار گرفته است.
به یقین هر کس در این امور دقت کند، آمادگى بیشترى براى صبر و شکیبایى پیدا مى کند. از همین رو در حدیث دیگرى از امیر مؤمنان على علیه السلام آمده است: «لِکُلِّ نِعْمَه مِفْتاحٌ وَ مِغْلاقٌ وَ مِفتاحُهَا الصَّبْرُ وَ مِغلاقُها الْکَسَلْ؛ براى هر نعمتى کلید و قفل و بندى است؛ کلید آن صبر و قفل و بند آن، تنبلى و کسالت است».[۵۱]
۴- یکى دیگر از انگیزه هاى صبر و عوامل پرورش آن، هم شکل ساختن صابران است، این امر نه تنها در اینجا بلکه در تمام فضایل اخلاقى صدق مى کند که هر گاه انسان، در ظاهر خود را به صفتى بیاراید، هر چند در باطن چنین نباشد، به تدریج در باطنش نیز نفوذ کرده و به آن متخلّق مى گردد.
در حدیثى از رسول خدا صلى الله علیه و آله آمده است: «مَنْ یَتَصَبَّرْ یُصَبِّرُهُ اللّهُ وَ مَنْ یَسْتَعْفِف یَعُفَّه اللّهُ، وَ مَن یَسْتَغْنِ یُغْنِهُ اللّهُ وَ مَا اعْطِى عَبْدٌ عَطاءً هُوَ خَیرٌ وَ اوسَعُ مِنَ الصَّبْرِ؛ کسى که خود را به چهره صابران در آورد (و جزع و فزع را ترک گوید)، خداوند روح صبر را به او مى بخشد و کسى که به چهره عفیفان در آید، خداوند او را به زینت عفّت مى آراید و کسى که در چهره بى نیازان در آید، خداوند او را بى نیاز مى سازد و به هیچ بنده اى موهبتى بهتر و گسترده تر از صبر عطا نشده است».[۵۲]
۵- صبر رابطه نزدیکى با ظرفیت وجودى انسان دارد. هر اندازه ظرفیت و شخصیت انسان بیشتر شود، صبر و شکیبایى او افزون مى گردد، به همین دلیل کودکان و بزرگسالان کودک صفت، در برابر کمترین حادثه اى، بى تابى مى کنند؛ در حالى که افراد با ظرفیت و با شخصیت، مشکلات را در خود هضم نموده و خم به ابرو نمى آورند.
یک استخر کوچک با اندک نسیمى متلاطم مى شود؛ ولى یک اقیانوس عظیم، به آسانى متلاطم نمى شود و اقیانوس کبیر را از این جهت اقیانوس آرام مى خوانند که هیجان امواجش به خاطر گسترش آن کمتر است.
مطالعه حالات بزرگان، مخصوصاً انبیا و اولیاى الهى که بر اثر صبر و شکیبایى به مقامات عالى روحانى نایل گشتند، مى تواند از انگیزه هاى مؤثر باشد، همان گونه که آنها در همه چیز الگو و اسوه اند.
مسئله صبر و شکیبایى در برابر حوادث سخت زندگى و مشکلات عظیمى که در راه پیروزى انسان وجود دارد، تنها بعد اخلاقى ندارد، بلکه از نظر بهداشت و سلامت جسم نیز فوق العاده مؤثر است. افراد ناشکیبا عمرى کوتاه و توأم با انواع بیمارى ها دارند که مهمترین آنها بیمارى هاى قلبى و عصبى است؛ در حالى که شکیبایان از عمر طولانى و توأم با سلامت نسبى برخوردارند؛ به همین دلیل، روان شناسان معتقدند داشتن مذهب (که انسان را به شکیبایى در برابر مشکلات ترغیب مى کند) یکى از شرایط سلامت جسم و روان انسان است.
در حدیثى از امیر مؤمنان على علیه السلام آمده است: «مَن احَبَّ الْبَقاءَ فَلْیُعِدَّ لِلْمَصائِبِ قَلْباً صَبُوراً؛ کسى که دوست دارد عمر طولانى داشته باشد، باید قلب صبورى در برابر مصائب آماده کند».[۵۳]
جزع و بى تابى
«جزع» نقطه مقابل «صبر» است و آن، حالت بى قرارى و ناشکیبایى در برابر حوادث و مشکلات است، به گونه اى که انسان در برابر حادثه زانو زند، مأیوس شود، بى تابى کند و یا از تلاش و کوشش براى رسیدن به مقصد چشم بپوشد.
جزع یکى از بدترین و نکوهیده ترین صفات است که انسان را در دنیا و آخرت به بدبختى مى کشاند و از رسیدن به مقامات والا باز مى دارد و ارزش و مقام او را در جامعه کاسته، شربت زندگى را در کامش تلخ، و شهد حیات را شرنگ مى سازد.
قرآن مجید در سوره «معارج»، انسان را موجودى حریص و کم طاقت معرفى مى کند که وقتى بدى به او برسد، بى تابى مى کند و هنگامى که خوبى به او رسد، بخل مى ورزد و مانع دیگران مى شود، «انَّ الانْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً* اذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزوعاً* وَ اذَا مَسَّهُ الْخَیرُ مَنوعاً».[۵۴]
منظور از انسان در این آیه- همانند بعضى از آیات مشابهى که انسان را با صفات ناشایستى توصیف کرده- انسان هاى تربیت نیافته و به اصطلاح خودرو و فاقد شخصیت است و لذا در ذیل همین آیات با جمله (الَّا الْمُصَلِّینَ … تا … وَالَّذینَ هُم عَلَى صَلاتِهِم یُحَافِظُون [۵۵]، افراد با ایمانى را که به نماز و کمک به محرومان و اصول عفّت و امانت و شهادت به حق وفا دارند، استثنا کرده و از تحت عنوان «هلوع » خارج مى کند.
تعبیر آیات فوق، شاید اشاره به این باشد که معمولًا افراد جزوع و ناشکیبا بخیل هم هستند؛ همان گونه که بخیلان ناشکیبا مى باشند؛ به تعبیر دیگر این دو صفت با یکدیگر رابطه دارند و از این رو در مفهوم «هلوع » جمع شده اند.
در روایات اسلامى نیز بحث هاى جالب و عمیق و نکته هاى قابل ملاحظه اى در این زمینه دیده مى شود که هر یک از دیگرى آموزنده تر است، در ذیل به چند نمونه از آنها اشاره مى شود:
۱- امیر مؤمنان على علیه السلام در مذمّت جزع مى فرمایند: «ایَّاکَ وَ الْجَزَعَ فَانَّهُ یَقْطَعُ الامَلَ وَ یُضَعِّفُ الْعَمَلَ وَ یُورِثُ الهَمَّ؛ از جزع و ناشکیبایى بپرهیز؛ زیرا امید انسان را قطع و کوشش و تلاش را ضعیف ساخته و غم و اندوه به بار مى آورد».[۵۶]
۲- همان امام بزرگوار در جاى دیگر ضمن اشاره به نکته لطیف دیگرى مى فرمایند:
«الْجَزَعُ اتْعَبُ مِنَ الصَّبْرِ؛ بى تابى از صبر و شکیبایى ناراحت کننده تر است».[۵۷]
دلیل آن روشن است؛ زیرا جزع و بى تابى هیچ مشکلى را حل نمى کند، تنها اثرش این است که روح و جسم انسان را در هم مى کوبد، به همین دلیل از شکیبایى پرزحمت تر مى باشد؛ مثلًا، هنگامى که انسان، عزیزى را از دست دهد، ممکن است سرش را به دیوار بکوبد، گریبان چاک کند، نعره و فریاد بکشد و یا سرانجام خودکشى کند؛ اما هیچ یک از این ها عزیز از دست رفته را باز نمى گرداند، بلکه تنها پایه هاى ایمان و سلامت جسم و جان او را درهم مى کوبد، علاوه بر این، اجر و پاداش انسان را نیز بر باد مى دهد که شرح آن در حدیث بعد مى آید.
۳- حضرت على علیه السلام مى فرمایند: «الْجَزَعُ لایَدْفَعُ الْقَدَرَ وَ لَکِنْ یُحْبِطُ الاجْرَ؛ جزع (در برابر مصائب)، مقدرات را تغییر نمى دهد؛ ولى اجر و پاداش انسان را از بین مى برد».[۵۸]
درباره این که چرا پاداش را از بین مى برد، باید گفت: جزع و ناشکیبایى دلیل بر عدم رضا و عدم تسلیم در برابر مقدرات الهى است. در واقع، اعتراض به عدل و حکمت پروردگار را در بردارد؛ هر چند صاحبش از آن غافل باشد.
۴- در حدیث دیگرى که از امام هادى علیه السلام نقل شده، ضمن اشاره به نکته جالب دیگرى، مى فرمایند: «الْمُصِیبَهُ لِلصَّابِرِ وَاحِدَهٌ وَ لِلْجَازِعِ اثْنانِ؛ مصیبت براى انسان صبور یکى است و براى انسان بى صبر و ناشکیبا دوتاست».[۵۹]
جزع و بى تابى- چنان که در قبل اشاره شد- مشکلات عظیم جسمى و روحى به دنبال دارد، به علاوه اجر و پاداش انسان را بر باد مى دهد، بنابراین مصیبت افراد ناشکیبا مضاعف مى شود.
۵- امام کاظم علیه السلام در بیان یکى از وصایاى حضرت مسیح علیه السلام مى فرمایند: «وَلاتَجْعَلُوا قُلُوبَکُم مَأْوىً لِلشَّهَواتِ انَّ اجْزَعَکُم عِنْدَ الْبَلاءِ لَاشَدُّکُم حُبّاً لِلدُّنیَا وَ انَّ اصْبَرَکُمْ عَلَى الْبَلاءِ لَازْهَدُکُم فِى الدُّنیَا؛ دل هاى خود را پناهگاه شهوات قرار ندهید، آن کس که در بلا، بیشتر بى تابى مى کند، علاقه اش به دنیا بیشتر است و آن کس که در بلا، شکیباتر است، نسبت به دنیا، بى اعتناتر است».[۶۰]
از این روایت استفاده مى شود که یکى از سرچشمه هاى مهم جزع و بى تابى، حرص و حبّ دنیاست و براى کاستن از شدّت جزع، باید از علاقه به دنیا کاست.
۶- در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام نقل شده است: پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله هنگام عیادت یکى از یارانش که آخرین ساعات عمرش را مى گذراند، فرمودند: «اى فرشته مرگ! با او مدارا کن که با ایمان است. ملک الموت عرض کرد: بشارت باد بر تو اى محمد! که من نسبت به همه مؤمنان مدارا مى کنم. بدان اى محمد! هنگامى که من روح فرزندان آدم را مى گیرم، خانواده آنان بى تابى مى کنند. در گوشه اى از خانه مى ایستم و مى گویم: چرا این گونه بى تابى مى کنید؟ من قبل از پایان عمرش روح او را نگرفتم و این یک مأموریت الهى است، گناهى ندارم؛ «انْ تَحْتَسِبُوهُ وَ تَصْبِرُوا تُوجَرُوا، وَ انْ تَجْزَعُوا تَأْثِمُوا وَ تُوزَرُوا؛ اگر راضى به رضاى خدا باشید و صبر کنید به شما پاداش داده مى شود و اگر جزع و بى تابى کنید گناه مى کنید».[۶۱]
۷- حدیث کوتاه و پر معنى دیگرى از امیر مؤمنان على علیه السلام آمده است: «مَنْ لَم یُنْجِهِ الصَّبْرُ اهْلَکَهُ الْجَزَعُ؛ کسى که صبر او را نجات ندهد، بى تابى او را هلاک خواهد کرد.»[۶۲] (این هلاکت مى تواند اشاره به هلاکت دنیا و آخرت باشد).
۸- این بحث را با حدیث دیگرى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله- به عنوان «خِتَامُهُ مِسْکٌ »- پایان مى دهیم. در این حدیث آمده است که یکى از اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله فرزندش را از دست داده بود، حضرت صلى الله علیه و آله دستور نوشتن نامه اى به این مضمون را به او دادند: «خداوند متعال، اجر تو را افزون کند و به تو صبر و شکیبایى دهد! … مبادا با جزع و بى تابى، اجر خود را از بین ببرى و فرداى قیامت به خاطر از دست دادن ثواب صبر بر مصیبت، پشیمان گردى، هنگامى که ثواب و مصیبتت را ببینى، مى فهمى که مصیبت از آن کوتاه تر بوده است و بدان! جزع و بى تابى، عزیز از دست رفته را باز نمى گرداند، غم و اندوه، قضاى الهى را تغییر نمى دهد و آنچه از پاداش، در برابر از دست دادن فرزند بر تو نازل شده، تأسّفت را از میان مى برد».[۶۳]
مرحوم محدّث قمى در «سفینه البحار» داستان جالبى درباره «بوذرجمهر» و مسئله «صبر و جزع» که بسیار مناسب این نوشتار است، نقل مى کند: در بعضى از تواریخ آمده است که انوشیروان نسبت به «بوذرجمهر» خشمگین شد. دستور داد او را در اتاق تاریکى زندانى کنند. چندین روز گذشت، انوشیروان کسى را فرستاده تا از وضع حال او جویا شود. فرستاده انوشیروان، در حالى که او خوشحال و مطمئن بود، از او پرسید: چگونه در این حالت که سخت در مضیقه اى، فارغ البال مى باشى؟
بوذرجمهر گفت: من (همه روزه) از معجونى که از شش ماده ترکیب شده است، استفاده مى کنم و این معجون همان گونه که مى بینید، مرا بر سر حال آورده است.
فرستاده پرسید: ممکن است این معجون را به ما معرفى کنى تا در مشکلات به آن پناه بریم؟
بوذرجمهر در جواب گفت:
ماده اوّل آن «الثِّقَهُ بِاللّهِ ؛ توکّل بر خداست».
ماده دوّم؛ آنچه مقدر است، خواه و ناخواه رخ مى دهد و بى تابى در برابر آن، مشکلى را حل نخواهد کرد.
ماده سوّم؛ صبر و شکیبایى بهترین چیزى است که در آزمون هاى الهى به کمک انسان مى شتابد.
ماده چهارم؛ اگر صبر نکنم، چه کنم؟ بنابراین با جزع خود را هلاک ننمایم.
ماده پنجم؛ از مشکلى که من دارم، مصائب مشکل ترى نیز وجود دارد؛ پس خدا را شکر که در آن ها گرفتار نشدم!
ماده ششم؛ از ستون به ستون فرج است.
این سخن به انوشیروان رسید، او را آزاد و گرامى داشت.[۶۴]
درمان جزع و ناشکیبایى
این بیمارى درونى، مانند بسیارى از بیمارى هاى دیگر، راه هاى درمان دارد که ما در ذیل به آنها اشاره مى کنیم:
۱- تشخیص درد و تجویز بهترین راه درمان
هنگامى که یک طبیب روحانى، این بیمارى اخلاقى را از طریق آثار و نشانه هایش (مانند بر سر و صورت زدن، انگشت به دندان گزیدن، ناله و فریاد کشیدن، با کج خلقى و خشونت با دیگران صحبت کردن، با زن و فرزند خود بدرفتارى نمودن و حد اقل زبان به شکوه گشودن) تشخیص داد، براى درمان دست به کار مى شود و از راه هاى مختلف اقدام مى کند!
۲- یادآورى پیامدهاى شوم جزع و بى تابى
یادآورى پیامدهاى جزع و بى تابى و آثار سوء آن نقش مهمى در درمان این بیمارى روحى دارد. شاید کمتر کسى این آثار را بداند و از این حالت، بیزار نشود و در صدد رفعش برنیاید.
آرى! هنگامى که انسان بداند، ناشکیبایى ها، اجر و پاداش او را در پیشگاه خدا (طبق روایات گذشته)، بر باد مى دهد؛ بى آن که مشکلى را حل کند، روان انسان را درهم مى کوبد و آرامش او را سلب نموده و سلامت جسم و جان او را به خطر مى اندازد؛ از همه بدتر این که درهاى حل مشکل را بر روى انسان مى بندد؛ زیرا اگر به هنگام بروز مشکلات و مصائب، انسان خونسردى خویش را حفظ کند و به اعصاب خویش مسلط باشد، اغلب راه حلى براى گشودن مشکل و یا حدّ اقل، کاهش مصائب مى یابد؛ ولى انسان ناشکیبا بر اثر اضطراب و بى تابى و عدم تسلط بر اعصاب و عدم تمرکز فکر، حتى درهایى را که آشکارا به رویش باز است، نمى بیند؛ درست مانند پرندگانى که در اتاق و سالنى گرفتار شوند، مرتب خود را به این در و دیوار مى کوبند و حتى هنگامى که صاحب خانه، پنجره ها را مى گشاید تا آنها آزاد شوند، به خاطر اضطراب و بى تابى شان، حتى دریچه هاى باز را نیز نمى بینند که اگر لحظه اى آرام گیرند و شکیبایى پیشه کنند و نگاهى به اطراف خود اندازند، به آسانى راه نجات خود را پیدا خواهند کرد.
دقت به این حقایق، تأثیر مهمى در تغییر این حالت دارد و به تدریج انسان را در صف شکیبایان در مى آورد.
۳- مطالعه آیات و روایاتى که پیرامون اجر و پاداش صابران وارد شده است
مطالعه آیات و روایاتى که درباره اجر صابران وارد شده است، نقش مهمى در تقویت روحیه صبر در انسان دارد، از جمله این آیه شریفه که بزرگترین بشارت را به صابران مى دهد: «بشارت ده صابران را همان ها که وقتى مصیبتى به آنها برسد، مى گویند: ما از خداییم و به سوى او باز مى گردیم، رحمت و درود خدا بر آنهاست و آنها هدایت یافتگانند؛ … و بَشِّرِ الصَّابِرینَ* الَّذینَ اذَا اصَابَتْهُم مُصیبَهٌ قَالُوا انّا لِلّهِ وَ انَّا الَیهِ رَاجِعُونَ * اولَئِکَ عَلَیهِم صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهُ وَ اولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ».[۶۵]
تعبیر «اولئِکَ هُمُ المُهتَدونَ» تعبیر پر معنا و داراى تفسیرهاى گوناگونى است که ممکن است یکى از تفسیرهاى آن همان که در بالا ذکر شد، باشد و آن این که صابران، راه حل مشکلات را زودتر از دیگران پیدا مى کنند، و درها به روى آنان گشوده مى شود.
چون یکى از عوامل اصلى بى تابى «ضعف نفس» است؛ پس هر قدر انسان در تقویت روحیات خود بکوشد، در زدودن آثار ناشکیبایى و بى صبرى موفق تر است.
۴- مطالعه احوال انبیا و اولیا و بزرگان
یکى دیگر از راه هاى درمان بى تابى، مطالعه حالات انبیا و اولیا و صبر و شکیبایى آنان در مقابل مصائب و درد و رنج هاى گوناگون و دشمنان درونى و بیرونى است.
یادآورى این مسائل به انسان الهام مى دهد که نباید در برابر حجم مشکلات بى تابى نمود.
۵- تلقین و اعتماد به نفس در تحمل سختى ها
این نکته را نیز نباید فراموش کرد که تلقین، چه از سوى خود و چه از طرف دیگران، عامل مؤثرى در برطرف ساختن اخلاق سوء و صفات زشت نفسانى است. اگر ناشکیبایان هر روز به خود تلقین شکیبایى کنند و اطرافیان نیز در تلقین کوتاهى نکنند، بى شک آثار شکیبایى در آنان ظاهر مى شود.
این بحث را با دعایى از امام سجاد علیه السلام پایان مى دهیم: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ اوَّلَ یَوْمى هَذَا صَلاحاً وَ اوسَطَهُ فَلاحاً وَ آخِرَهُ نَجاحاً اعُوذُ بِکَ مِنْ یَومٍ اوَّلُهُ فَزَعُ وَ اوسَطَهُ جَزَعٌ وَ آخِرُهُ وَجَعٌ؛ پروردگارا! آغاز روز مرا صالح و سعادت و وسط آن را رستگارى و پایانش را پیروزى قرار ده. پناه به تو مى برم از روزى که آغازش بى تابى و وسط آن ناله و فریاد و پایانش درد و رنج باشد».
از این تعبیر استفاده مى شود که جزع و فزع انسان را به درد و رنج مى کشاند و نه تنها از درد انسان نمى کاهد، بلکه دردش را افزایش مى دهد.
فرق جزع و احساسات معقول
قلب انسان کانون عواطف و احساسات است. هر گاه عزیزى را از دست دهد، ناراحت گشته و اشکهایش جارى مى شود؛ اما نباید هرگز این گونه اظهار تأثّر را با جزع و بى تابى و بى صبرى اشتباه کرد؛ زیرا قلب انسان در برابر حوادث ناگوار عکس العمل نشان داده و چشم انسان نیز که دریچه قلب است، ممکن است از تأثیرات قلب متأثّر گردد.
بنابراین گریه و سوگوارى براى از دست دادن عزیزان یک امر طبیعى و انسانى است.
مهم آن است که انسان در مصیبت، سخنى که حاکى از ناشکرى و شکایت باشد، بر زبان نراند و حرف هایى که دور از شأن یک بنده مطیع پروردگار است، نگوید؛ خودزنى ننموده و گریبان ندرد. در این رابطه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرمایند: «لَیسَ مِنَّا مَنْ ضَرَبَ الخُدُودَ وَ شَقَّ الجُیُوبَ وَ دَعا بِدَعْوَىَ الجَاهِلیَّهِ؛ کسى که لطمه به صورت زند و یا گریبان چاک کند، یا (به هنگام مصیبت) سخنانى همانند مردم جاهلیت بر زبان راند، از ما نیست».[۶۶]
در حالت پیامبر صلى الله علیه و آله آمده است: هنگامى که ابراهیم علیه السلام فرزند حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله، بدرود حیات گفت، پیامبر صلى الله علیه و آله گریه کرد، به گونه اى که سیلاب اشک بر سینه اش جارى شد، عرض کردند: اى رسول خدا! تو ما را از گریه نهى کردى، اما خودت گریه مى کنى؟ فرمود: «لَیسَ هَذَا بُکاءً وَ انّ هَذِهِ رَحْمَهٌ وَ مَن لَم یَرحَمْ لا یُرْحَمُ؛ این گریه نیست، این رحمت و اظهار محبّت است و کسى که رحم و عاطفه نداشته باشد، به او رحم نخواهد شد» (و مشمول رحمت حق نمى گردد).[۶۷]
همین موضوع به صورت مشروح ترى در کتاب «بحار الانوار» چنین نقل شده است:
هنگامى که ابراهیم، فرزند پیامبر صلى الله علیه و آله آخرین لحظات عمر خود را سپرى مى کرد، پیامبر صلى الله علیه و آله او را در دامان خود نهاد و گفت: فرزندم! نمى توانم در برابر تقدیرات الهى کارى براى تو انجام دهم، این سخن را گفت و اشک از چشمانش سرازیر شد، «عبد الرحمن بن عوف» حاضر بود و عرض کرد: اى رسول خدا! گریه مى کنى، مگر ما را از گریه نهى نکرده اید؟ حضرت صلى الله علیه و آله فرمودند: من شما را از نوحه گرى جاهلانه، از دو صداى احمقانه و فاجرانه نهى کردم، نخست، داد و فریاد آمیخته با لهو و لعب و آهنگ هاى شیطانى، هنگامى که فرود نعمت هاست؛ و دیگر، فریادهاى هنگام مصیبت، خراشیدن صورت، چاک کردن گریبان و نغمه هاى شیطانى است؛ ولى آنچه را از من دیدى، عاطفه و رحمت است و هر کسى که عاطفه و رحم نداشته باشد، رحم نخواهد شد … سپس به فرزندش چنین خطاب کردند: «وَ انَّا بِکَ لَمَحْزُونُونُ تَبْکِىَ الْعَینُ وَ یَدْمَعُ الْقَلْبُ وَ لانَقولُ مَا یُسْخِطُ الرَّبَّ عَزَّوَجَلَّ؛ ما به خاطر تو غمگین هستیم، چشم مى گرید و قلب اشک مى ریزد؛ ولى چیزى که خداوند متعال را به خشم آورد، نمى گویم».[۶۸]
گاهى ممکن است انسان از خود بى خود شود، فریاد بکشد و گریبان چاک کند یا این که اظهار بى تابى نموده و لطمه بر خویش زند که اگر در حدّ معقول و معمول آن براى ایجاد هیجان عمومى و بسیج عواطف در برابر دشمنان باشد، ضرورى به نظر مى رسد؛ پس حساب موارد استثنایى را که در حالات بعضى از بزرگان دیده مى شود، باید جدا کرد.
این سخن را با حدیث دیگرى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به پایان مى بریم: «النِّیاحَهُ عَمَلُ الجَاهِلَیَّهِ؛ نوحه گرى از اعمال جاهلیت است».[۶۹]
منظور از نوحه گرى در اینجا، عزادارى و یا ذکر مصیبت و گریستن و عزادارى فردى یا دسته جمعى نیست، بلکه اشاره به کارى دارد که در زمان جاهلیت، میان عرب رایج بوده که اگر عزیزى از دنیا مى رفت، زنان نوحه گر حرفه اى را دعوت مى کردند.
آنها نیز با داد و ناله و فریاد مصنوعى، اوصاف دروغ و مبالغه هاى بى معنى درباره شخص از دست رفته، ذکر مى کردند و گاه لباس هاى خود را پاره کرده و بر سر و صورت مى زدند، و با این اعمال ناهنجار، فضاى عزاى او را گرم مى کردند.
پی نوشت:
[۱] . زمر، ۱۰.
[۲] . رعد، ۲۴.
[۳] . تفسیر روح البیان، جلد ۸، صفحه ۴۵ ذیل آیه.
[۴] . یوسف، ۱۸.
[۵] . تفسیر قرطبى، جلد ۵، صفحه ۳۳۸.
[۶] . یوسف، ۸۶
[۷] . انبیاء، ۸۵ و ۸۶.
[۸] . روح البیان، جلد ۵، صفحه ۵۱۵.
[۹] . کهف، ۶۷ و ۶۸.
[۱۰] . در روح البیان جلد. ۵، صفحه ۲۸۷ چنین آمده است: در روایتى آمده است که اگر موسى علیه السلام صبر مى کرد هزار نکته عجیب، عجیب تر از آنچه آموخت از حضرت خضر علیه السلام فرا مى گرفت، به همین دلیل هنگامى که موسى علیه السلام این سخن را از حضرت خضر علیه السلام شنید، گریه کرد.
[۱۱] . بقره، ۲۴۹.
[۱۲] . بقره، ۲۵۰.
[۱۳] . احقاف، ۳۵.
[۱۴] . معارج، ۵.
[۱۵] . اصول کافى، جلد ۲، صفحه ۹۳.
[۱۶] . آل عمران، ۲۰۰.
[۱۷] . روح البیان، جلد ۲، صفحه ۱۵۸.
[۱۸] . بقره، ۱۵۳.
[۱۹] . همان.
[۲۰] . اصول کافى، جلد ۱، صفحه ۱۵۴- روح البیان، جلد ۱، صفحه ۲۵۷.
[۲۱] . زمر، ۱۰.
[۲۲] . این حدیث را مرحوم طبرسى در« مجمع البیان» و قرطبى در تفسیر خود و برسویى در« روح البیان» با تفاوت هاى مختصرى در ذیل آیه مورد بحث نقل کرده اند.
[۲۳] . رعد، ۲۴.
[۲۴] . تفسیر قرطبى، جلد ۵، صفحه ۴۵۳۲.
[۲۵] . فرقان، ۷۵.
[۲۶] . بقره، ۱۵۵ تا ۱۵۷.
[۲۷] . عصر، ۱ تا ۳.
[۲۸] . میزان الحکمه، جلد ۲، حدیث ۱۰۰۲۵.
[۲۹] . نهج البلاغه، کلمات قصار ۸۲.
[۳۰] . نهج البلاغه، کلمات قصار، حکمت ۱۵۳.
[۳۱] . محجه البیضاء، جلد ۷، صفحه ۱۰۶.
[۳۲] . محجه البیضاء، جلد ۷، صفحه ۱۰۷.
[۳۳] . غرر الحکم، حدیث ۷۶۵.
[۳۴] . جامع الاحادیث الشیعه، جلد ۷، صفحه ۲۵۳.
[۳۵] . شرح غرر الحکم، حدیث ۳۷۱۳.
[۳۶] . اصول کافى، جلد ۲، صفحه ۹۲.
[۳۷] . مجمع الانوار، جلد ۲، صفحه ۵۲۶، حدیث ۸۳۰.
[۳۸] . بحار الانوار، جلد ۶۸، صفحه ۹۰، حدیث ۴۴.
[۳۹] . بحار الانوار، جلد ۶۸، صفحه ۹۶.
[۴۰] . غرر الحکم، حدیث ۲۱۳.
[۴۱] . انفال، ۶۵.
[۴۲] . کنز الفوائد، صفحه ۵۸.
[۴۳] . غرر الحکم، حدیث ۹۸۰۹.
[۴۴] . بحار الانوار، جلد ۶۸، صفحه ۱۹، حدیث ۴۵.
[۴۵] . وسائل الشیعه، جلد ۱۱، کتاب الجهاد، صفحه ۲۰۹، حدیث ۵.
[۴۶] . بحار الانوار، جلد ۶۸، صفحه ۷۷- در اصول کافى، جلد ۲، صفحه ۹۱ نیز همین معنى نقل شده است.
[۴۷] . نهج البلاغه، کلمات قصار، حدیث ۳۱.
[۴۸] . غرر الحکم، حدیث ۳۰۸۴.
[۴۹] . اصول کافى، جلد ۲، صفحه ۹۳، حدیث ۲۵.
[۵۰] . غرر الحکم، حدیث ۹۱۴۴.
[۵۱] . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، جلد ۲۰، صفحه ۳۲۲.
[۵۲] . میزان الحکمه، جلد ۲، حدیث ۱۰۱۲۸.
[۵۳] . بحار الانوار، جلد ۷۵، صفحه ۸۱، حدیث ۷۱.
[۵۴] . معارج، ۱۹ تا ۲۱.
[۵۵] . معارج، ۲۲ تا ۳۴.
[۵۶] . بحار الانوار، جلد ۷۹، صفحه ۱۴۴.
[۵۷] . همان مدرک، صفحه ۱۳۱، حدیث ۱۶.
[۵۸] . غرر الحکم، حدیث ۱۸۷۶.
[۵۹] . بحار الانوار، جلد ۷۹، صفحه ۱۴۴.
[۶۰] . بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۱۰۶.
[۶۱] . بحار الانوار، جلد ۶، صفحه ۱۶۹.
[۶۲] . بحار الانوار، جلد ۶۸، صفحه ۹۶.
[۶۳] . میزان الحکمه، جلد ۲، صفحه ۱۵۶۳، حدیث ۱۰۱۱۸.
[۶۴] . سفینه البحار، واژه صبر.
[۶۵] . بقره، ۱۵۵ تا ۱۵۷.
[۶۶] . بحار الانوار، جلد ۸۵، صفحه ۹۳.
[۶۷] . امالى طوسى، صفحه ۳۸۸.
[۶۸] ( ۲) بحار الانوار، جلد ۷۹، صفحه ۹۰.
[۶۹] ( ۱) بحار الانوار، جلد ۷۹، صفحه ۱۰۳.
منبع: اخلاق در قرآن، مکارم شیرازی، ج۲، ص ۴۸۰.