پیوند جسم انسان با دینداری
انسان، مرکّب از روح و بدن، و روح، ساحت برتر و قوی تر وجود انسان است. از دیدگاه فیلسوفانی چون ملاصدرا منشأ همه ی حرکات ارادی و غیرارادی بدن، «روح» است و تغذیه، رشد، حفظ سلامتی و رفع مرض در انسان بر عهده ی روح می باشد.(۱)
جسم انسان از یک طرف، به علت مادی بودن با عالم طبیعت ارتباط دارد و از سوی دیگر، به جهت ارتباطی که با روح دارد، متأثر از عوالم معنوی است. از آنجا که میان روح و جسم، ارتباط تنگاتنگی هست، تحولی که در روح انسان رخ می دهد، با وظایف اعضای جسم انسان مرتبط و با تغییرهایی در برخی از دستگاه های بدن همراه است. تغییرهای جسمانی در پیدایش این خواست ها و نیازها، نقش مقدمی دارند.(۲)
بنابراین، چگونگی تنظیم و هدایت بدن برای ایجاد خواست ها و نیازهای صالح و سالم از اهمیت اساسی برخوردار است. بدن در این حالت، نقش آماده سازی را دارد که با مدیریت آن می توان زمینه ی شکوفایی استعدادها را فراهم آورد. چنانکه اگر انسان با نظم خاصی بدن را زیر تأثیر نیروهای روحی قرار بدهد و مقرون به «تقوا» باشد، این کار سبب دستیابی به دانشهای ناب تر و قدرت های شگفت تر می شود.(۳)
امام رضا (علیه السلام)، در اشاره به نقش بدن در تکمیل ایمان، انجام تکلیف های شرعی با اعضای بدن را جزو مقوّم حقیقت ایمان می داند. ایشان می فرماید: «ایمان، شناخت با قلب و اقرار با زبان و عمل کردن با اعضای بدن است. »(۴)
بر این اساس، عمل با اعضای بدن، یکی از پایه های تکمیل ایمان است که مربوط به حکمت عملی سالک است و با قوای فاعله ی بدن صورت می گیرد. بدون حکمت عملی سالک است و با قوای فاعله ی بدن صورت می گیرد. بدون حکمت عملی که محل ظهور آن از طریق بدن است، ایمان ناقص می باشد. بدن در این کارکرد، ابزاری است که فعالیت های عملی دین با آن انجام می شود.
امام رضا (علیه السلام) در مسئله استطاعت که موضوعی کلامی است(۵)، نقش بدن را به عنوان یک عنصر محوری مطرح می کند. آن حضرت (علیه السلام) دو شرط از شرط های استطاعت را مربوط به بدن می داند. متن حدیث چنین است:
علی بن اسباط گوید: از امام رضا (علیه السلام) از استطاعت پرسیدم فرمود: استطاعت بنده پس از چهار خصلت حاصل می شود:
۱-راهش باز بوده، مانعی در کار نداشته باشد.
۲- بدنش سالم بوده، نسبت به کاری که قصد آن را دارد، کمبود نیرو نداشته باشد(مثلاً تب شدید، ضعف زیاد، بیهوشی و کلیه عوارضی که تن را از انجام کار ناتوان می کند).
۳- اعضا و جوارح او نسبت به کاری که میخواهد انجام دهد، درست و سالم باشد(مثلاً نابینا نباشد).
۴- برای او سببی از جانب خدا برسد.(۶)
در این روایت نیز بدن شرط استطاعت مکلف ذکر شده است. سلامت بدن در شرط دوم ناظر به اصل صحت بدن مکلف و در شرط سوم ناظر به اجزای خاص بدن مکلف که در انجام فعل مدخلیت دارد، است.
پیوند بدن مادی انسان با معنویت، یکی از اصول آموزه های اسلام است. در آموزه های دینی همواره به ساحت های غیبی و جنبهی غیرمادی بُعد جسمی انسان توجه می شود و گاه در فرایند التفات دادن به ساحت های غیرمادی اشیا، اموری ذکر می شود که با فهم تجربی متعارف قابل درک نیست؛
اما از آنجا که این روایت ها از معدن وحی سرچشمه گرفته اند، حقایق را به نحو کامل درک و تبیین می کنند. بنابراین، اهمیت آنها بیشتر از مشاهدات تجربی است که ناقص و قابل خدشه است.
در روایتی از امام رضا (علیه السلام) قرائت قرآن، خوردن عسل و جویدن کندر، سبب تقویت حافظه ذکر شده است.(۷) اگر حافظه را مادّی بدانیم، تأثیر قرائت قرآن که معنوی است، بر حافظه که مادّی می باشد، از طریق تجربه، دست یافتن به آن دشوار است و اگر حافظه را غیرمادی بدانیم که نظری صحیح است، تأثیر کندر و مسواک به عنوان امری مادی بر حافظه که غیرمادی است، نیز از تیررس تجربه بیرون است.
در حدیثی دیگر، نماز شب علاوه بر آثار معنوی آن، سبب حسن وجه و نورانیت سیما دانسته شده است.(۸) اموری نظیر روزه، اگرچه فلسفه ی آن ارتقا و کمال روح است، اما تأثیر آن در حفظ سلامت بدن از آثار جانبی آن می باشد.
امام رضا (علیه السلام) روزه را سبب دوری از شهوت می داند(۹) و امساک بدن را جز به آنچه احتیاج دارد، سودمندترین چیز برای بدن می داند.(۱۰) با اینکه قوام اصلی روزه مربوط به جسم است، اما نقش آن در کمال روحی و فاصله گرفتن از شهوات در روایت ها مکرّر مورد سفارش قرار گرفته است. از همین جا نیز اهمیت احکام مربوط به جسم انسان در معنویت روشن می شود.
ایمان و تقوا، عامل اصلی آرامش روح و به تبع آن، صحت جسم و روان است.(۱۱) یکی از آثار تقوا، بی رغبتی به دنیاست. مطابق روایت ها، رغبت به دنیا، سبب افزایش غم می شود(۱۲)؛ زیرا امور دنیا ناپایدار و ناچیزند و هر کس به این مظاهر ناچیز دل ببندد، به امری ناپایدار و بی ارزش دل بسته است که سبب افسردگی می شود.
راز بسیاری از افسردگی ها و بحران های دنیای مدرن را نیز در این امر می توان جست. در روایت ها، تقوای قلب، سبب صحت بدن(۱۳)، شفابخش آلام جسمانی(۱۴)، و حسادت موجب زوال سلامت و به خطر انداختن جسم ذکر شده است.(۱۵)
بنابراین، رابطه ای دوسویه در این فرایند وجود دارد: از یک سو، بُعد جسمی انسان در کمال یا انحطاط روح نقش مؤثری دارد و از سوی دیگر، طهارت و تقوای روح نیز در اعتدال و صحت بدن تأثیر بسزایی مییابد، به طوری که در برخی موارد، ریشه ی بیماری ابتدا از ساحت روحی انسان آغاز می شود و بعد، جسم را زیر تأثیر قرار می دهد.
رذایل اخلاقی به علت احاطه ی کامل روان آدمی بر جسم می تواند سلامت جسم را تهدید کند، همانگونه که تقوا می تواند سبب تعادل روان و تن شود.
اعتدال مزاج و کمال روح
یکی از ابعاد مهم جسم انسان، «مزاج» بدن و نقش آن در پیدایش افعال و رفتار است. توضیح آنکه در جهان بینی حکمای اسلام (که در آموزه های دینی نیز مؤید دارد) کائنات از عناصر اربعه به وجود آمده اند. از نسبت عناصر و کیفیت ترکیب آنها با همدیگر «مزاج» به وجود میآید.(۱۶) مزاج در پیدایش اخلاق و رفتار، سهم اساسی دارد.
مزاج نامعتدل، اخلاق نامتعادلی را به دنبال دارد و مزاج معتدل نیز زمینه پیدایش اخلاق فاضله را فراهم می کند، به طوری که حکمای اسلام، یکی از عوامل اختلاف اخلاق انسان ها را مزاج ذکر کرده اند.(۱۷)
مسئله مزاج و ارتباط آن با خلق و خو در روایت ها مورد اشاره قرار گرفته است. حضرت علی (علیه السلام) دربارهی نقش مزاج در شکلگیری شخصیت انسان می فرماید:
«هر کس طبیعت حیوانی او معتدل گردد، مزاجش صاف و پاک خواهد شد، کسی که مزاجش صاف و خالی از کدورت باشد، روح در آن اثر قوی و عمیق می گذارد، کسی که تأثیر روح در وجودش قوی گردد، راه ترقی و تعالی را می پیماید و به اوج کمال می رسد، کسی که به کمال خود رسید، متخلّق به اخلاق روحانی می شود و کسی که به خلقیات نفسانی و صفات روحانی متصف گردد، انسانی خواهد بود با صفات انسانیت، نه آنکه حیوانی باشد با خلق و خوی بهیمیت»(۱۸).
مزاج انسان از چهار خلط تشکیل شده است که غلبه ی هر یک از این مزاج ها، حالت های خاصی را در بدن و روح اقتضا دارد. امام رضا (علیه السلام) در رساله ی ذهبیه در مورد خلقت جسم انسان از طبایع اربعه می فرماید:
«خدای تعالی جسم ها را بر چهار طبیعت بنا نهاد که عبارت اند از: سودا، صفرا، خون و بلغم. که دو خلط از آنها گرم و دو خلط دیگر سرد می باشد و میان این چهار خلط، دو به دو اختلاف برقرار است به این ترتیب که از دو خلط گرم، یکی مرطوب و دیگری خشک و از دو خلط سرد نیز یکی مرطوب و دیگری خشک است. »(۱۹)
امام رضا (علیه السلام) در حدیثی دیگر در مورد اقسام طبایع بدن می فرماید: «انسان چهار طبع دارد: اول: بلغم و آن به منزله دشمن جنگکننده است، دوم: خون و آن به منزله غلام است که گاه می شود غلامی مولای خود را می کشد،
سوم: باد و آن به منزله سلطانی است که رعیت پرور باشد و با ایشان مدارا کند، چهارم: صفرا و هیهات، هیهات که چقدر دور است سلامتی انسان از آن، زیرا همانند زمین است که اگر به حرکت آید و بلرزد، هرچه روی آن باشد، می لرزد».(۲۰)
مراتب جمادات، نباتات، حیوانات و انسان ها از لحاظ کیفیت، ترکیب عناصر و مزاج غالب، درجات متفاوتی پیدا می کنند. مرتبهی جمادات به علت دوری از اعتدال، در پایینترین رتبه و مرتبه نبات و حیوان به ترتیب در رتبه های بعدی قرار دارند. در میان انواع گوناگون، نوع انسانی اشرف و اعدل امزجه است.(۲۱)
مزاج افراد انسانی نیز بر اساس عوامل مختلف دارای مراتب گوناگون است. در میان افراد بشر، مزاج انسان کامل که مصداق تام آن حقیقت «محمدیه» است، اشرف و اعدل امزجه است.(۲۲) افراد برای رسیدن به کمال، نیازمند به ابدانی با مزاج معتدل و مناسب هستند، هرچه بدن، معتدل تر باشد، روح نیز به جهت ارتباطی که با بدن دارد، از اعتدال بیشتری برخوردار است.
آیه الله حسن زاده آملی درباره ی نقش مزاج در کمال روح می فرماید: «به هر اندازه ارکان مزاج، بایسته تر و اعتدال مزاج، شایسته تر و اندام آدمی، موزون و آراسته تر و تندرستی آن دل خواسته تر بوَد، قابلی قوی تر و شایسته تر برای به فعلیت رسیدن به کمال انسانی وی بود. »(۲۳)
بنابراین، یکی از اصول سبک زندگی مربوط به بدن، اعتدال مزاج است که توجه به آن در ارتقای سبک زندگی دینی، نقش مؤثری دارد. چگونگی دستیابی به اعتدال مزاج نیز بحثی فقط طبّی نیست، بلکه از آنجا که شارع این امر را عاملی برای کمال یا شکوفایی کمال می داند، احکام و دستورهای آن را به شکل های مختلف صادر کرده است.
مجموعه روایت های دینی چه به صورت سنن و چه به صورت دستورهای طبی اگر نگوییم ما را در این مسئله بی نیاز می کند، دست کم انجام آنها سهم اساسی در اعتدال مزاج ایفا مینماید.
شعور حاکم بر طبیعت بدن و سبک مواجهه با آن
«جسم انسان» به عنوان یک موجود زنده با ارگانیسم پیچیده، دارای یک سری اقتضائات و مطالبات طبیعی است که کشف و فهم آن ما را در بهبود سبک زندگی یاری می کند. بدن انسان در حالت طبیعی و ذاتی خود، هوشمندانه نسبت به بسیاری از امور واکنش مناسب نشان می دهد.
بدن انسان که جلوهگاه حکمت خداوندی است، «زبان» و «منطق» خاصی در آن تعبیه شده که در روایت های دینی با ادبیات و عبارت های مختلف از آن بحث گردیده است. امام رضا (علیه السلام) بر اساس اقتضائات طبیعی بدن و حکمت نهفته در واکنش های طبیعی آن، توصیه می کنند که بر اساس این اقتضائات، نیازهای بدن را هدایت کنید.
متن حدیث آن حضرت چنین است: «چون گرسنه شدی، بخور، چون تشنه شدی، بنوش، چون ادرار بر تو فشار آورد، ادرار کن و… چون احساس خواب آلودگی کردی، بخواب که این مایه تندرستی است. »(۲۴)
این سخن امام رضا (علیه السلام) در عین سادگی، متضمّن اشاره به هدفمندی ارگانیسم حاکم بر بدن انسان است که در طب و طبیعیات سنتی، از آن به «طبیعت بدن» یاد می کنند.(۲۵) امام رضا (علیه السلام) در حدیث دیگری در اشاره به طبیعت بدن می فرماید: «عَوِّدْ بدَناً ما تعوَّد»(۲۶) بدن را به هرچه عادت کرده، عادت بده.
توضیح آنکه، حکما در طبیعیات، قائل به مفهومی به نام «طبیعت» در بدن هستند. «طبیعت»، قوهی مدّبره بدن است که شامل ارکان، امزجه، اخلاط، اعضا، قوا، ارواح و افعال می باشد. طبیعت، سامانه ای هوشمند و هدفمند است که به صورت آگاهانه، فعالیت ها و امور بدن را اداره می کند و در مقابله با بیماری ها نیز قوانین و روش های خاصی را به کار می گیرد.(۲۷)
حکما معتقدند، طبیعت بدن به گونه ای طراحی شده که به تسخیر باری تعالی(۲۸) بر اساس خیر، صلاح و حکمت عمل می کند.(۲۹) طبیعت افعال باطل(۳۰)، اتفاقی، بیهوده و گزاف انجام نمی دهد.(۳۱)
بر اساس این دیدگاه، در نهاد انسان، سامانه ای تعبیه شده که در برابر شرایط مختلف و عوامل بحران زا، هوشمند عمل می کند. وظیفه طبیب، آگاهی از عملکرد طبیعت و کمک به حفظ و تعادل آن است. در این مکتب، وظیفه طبیب بیرونی، کمک به طبیب درونی است. در این نگاه، بدن انسان، سامانه ای یکپارچه است که اجزای آن تناسب و ارتباط تنگاتنگی با هم و با عالم هستی دارد.(۳۲)
سخن امام رضا (علیه السلام) نیز بر این اساس قابل تبیین علمی است. از آنجا که بدن، سامانه ای هوشمند است، هر وقت بدن احساس گرسنگی، تشنگی، خوابیدن، نیاز به قضای حاجت و… کند، به طور خودکار، این احساس نیاز در طبیعت انسان پیدا می شود؛
در این صورت، میان نیاز طبیعت بدن و پاسخ به هنگام به آن هماهنگی وجود دارد؛ اما اگر برخلاف نیاز طبیعت بدن اقدام به خوردن، نوشیدن، خوابیدن و… کنیم، در این صورت، میان رفتار ما و طبیعت حاکم بر بدن هماهنگی نیست و سبب پیدایش بیماری و اختلال های بدنی می شود.
همان گونه که روح دارای فطرت و بدن نیز دارای طبیعت است، هم فطرت و هم طبیعت بر اساس اصول و قواعدی که در آنها به ودیعت نهاده شده، کار می کنند، اما در اثر تدلیس، ساختار آنها تغییر می کند. همانطور که گاه روح انسان به چیزی عادت می کند که خلاف فطرت اوست، طبیعت بدن نیز گاه مانند شخص معتاد، به چیزی عادت می کند که بر ضد سلامت بدن است.
امام رضا (علیه السلام) در حدیثی دیگر در توجه به نیاز طبیعت می فرماید: «تندرستی و بیماری در بدن با همدیگر پیکار می کنند. پس اگر تندرستی بر بیماری چیرگی یابد، بیمار از بستر برمی خیزد؛ اما اگر بیماری بر تندرستی چیره شود، بیمار، اشتهای به غذا پیدا می کند. اگر او اشتها پیدا کرد، به او بخورانید، شاید که شفایش در همان باشد. »(۳۳)
در این حدیث شریف، میل بیمار به غذایی خاص، دلیل احتمالی بر وجود تناسب آن ذکر شده است. میل بیمار در واقع، همان طبیعت بدن اوست. در طب نیز یکی از طرق کشف خواص و مزاج ادویه، میل و طلب طبیعت بدن به چیزی است.(۳۴)
بدیهی است این حدیث دلالت ندارد که هر آنچه انسان میل دارد، باید بخورد و مطابق با نیاز حقیقی اوست. چنان که گفته شد، گاه بدن دچار اختلال مزاج و انحراف می شود و برخلاف طبیعت خود، اقدام می کند، بلکه این سخن ناظر به وضعیت بدن در حالت عمومی و توجه به اقتضائات بدن در خوردن، نوشیدن و خوابیدن و… است؛
بنابراین، فهم زبان بدن، ما را در اصلاح سبک زندگی بدن راهنمایی می کند و از طریق آن، دستیابی به مزاج معتدل و روان سالم فراهم می شود.
پی نوشت ها
۱- صدرالدین، محمد بن ابراهیم، اسفار، ج۸، ص۵۱؛ برای آگاهی از نقش روح در پیدایش سلامت و تندرستی و رفع بیماری ها رک: ابن سینا، حسین بن عبدالله، الشفاء- الطبیعیات، ص۱۹۱،
2- مصباح یزدی، محمدتقی، در کوچههای آفتاب، ص ۲۲،
3- مطهری، همان، ج۴، ص ۴۴۰،
4- ابن بابویه، محمد بن علی، عیون اخبارالرضا (علیه السلام)، ج۱، ص ۲۲۶،
5- یکی از مسائلی که در علم کلام مطرح است، مسئله استطاعت مکلف است. استطاعت، یکی از شرایط وجوب تکلیف بر مکلف است. برای آگاهی بیشتر رک: خاتمی، احمد، فرهنگ علم کلام، ص ۵۶،
6- کلینی، محمد ب یعقوب، اصول کافی، ترجمه محمدباقر کمرهای، ج۱، ص ۴۵۹،
7- ابن بابویه، همان، ج۲، ص ۳۸،
8- نوری، علی، مستدرک الوسائل، ج۶، ص ۳۳۱،
9- ابن بابویه، همان، ج۲، ص ۱۷۸،
10- قمی، شیخ عباس، سفینه البحار، ج۲، ص ۷۸،
11- «دیل کارنگی» در مورد تأثیر امور معنوی بر سلامت جسم و روان می گوید: «دعا و نماز و داشتن یک ایمان محکم به دین، نگرانی، تشویش، هیجان و ترس را که موجب نیم بیشتری از ناخوشی های ماست، برطرف میسازد. امروز حتی پزشکان روان شناس نیز مبلغان متجدد دین شده اند و برای نجات از آتش جهنم همین دنیا، یعنی زخم معده، آنژین، اختلالات عصبی و جنون، گرویدن به دین را توصیه میکنند»(دیل کارنگی، آیین زندگی، ص۲۴۱ و ۲۴۲).
12- مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحارالانوار، ج۷۳، ص ۹۱،
13- سیدرضی، نهج البلاغه، ص۳۸۸،
14- همان، ص ۱۹۸،
15- همان، ص ۲۵۶،
16- برای آگاهی بیشتر رک: عقیلی خراسانی، محمدحسین، خلاصه الحکمه، ج۱، ص ۳۱،
17- اخوان الصفا، رسائل اخوان الصفاء و خلان الوفاء، ج۱،ص ۲۹۹،
18- فیض کاشانی، عین الیقین، ج۱، ص ۲۶۸،
19- مجلسی، همان، ج۵۹، ص۳۱۶،
20- ابن بابویه، محمد بن علی، علل الشرائع، ج۱، ص ۱۰۷،
21- رک: صدرالدین، همان، ج۴، ص ۱۱۳-۱۱۶؛ عقیلی خراسانی، همان، ص ۴۳؛ حسن زاده، همان، ۳۴۳،
22- همان، ص ۴۳،
23- همان، ص ۱۸،
24- علی بن موسی (علیه السلام)، امام هشتم، طبّ الرضا (علیه السلام)، ص ۳۴۰،
25- این ارگانیسم هوشمند حاکم بر بدن در علوم جدید به زبان دیگری تبیین میشود که خارج از محور بحث است.
26- مجلسی، همان، ج۵۹، ص ۲۶۰،
27- بر این اساس، طبیب، خادم طبیعت است و در واقع، این طبیعت است که مدبّر و مصلح و حافظ بدن است(عقیلی خراسانی، همان، ص ۲۵).
28- عملکرد طبیعت نیز چنان که ابن سینا تصریح می کند، به تسخیر خداوند تبارک و تعالی است(همان، ج۱، ص ۳۰۸). طبیعت مرتبه ای از مراتب نفس است(همان، ص ۳۳)، ملاصدرا طبیعت را دارای مرتبه نازلی از شعور و آگاهی متناسب با مرتبه خودش می داند(صدرالدین، ص ۱۴۱).
29- ابن سینا، همان، ج۱، ص ۷۱،
30- صدرالدین، همان، ص ۴۵۶،
31- همان، ج۵، ص ۲۲۲،
32- ناظم، اسماعیل، طبیعت در پزشکی ایرانی، ص ۲۲-۲۳،
33- علی بن موسی (علیهما السلام)، همان، ص ۳۴؛ مشابه این حدیث، روایتی از امام علی (علیه السلام) است که بر تطابق و هماهنگی با طبیعت حاکم بر بدن تأکید کرده است.(مشکینی، علی، تحریر المواعظ العددیه، ص ۲۱۳).
34- مانند میل مستسقی مأیوس العلاج به خوردن ملخ که یکی از روشهای درمانی این بیماری است.(عقیلی خراسانی، همان، ص ۲۳).
منبع مقاله: همایش ملی سبک زندگی رضوی (مقالات برگزیده)، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی، چاپ اول (۱۳۹۳).