در دین اسلام به مسئله امامت پس از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم توجه خاصی شده است. اختلاف در مسئله امامت مسلمانان را به فرقه ها و گروهای مختلفی تقسیم کرده است. یکی از اختلافات بین فرقه های اسلامی عصمت امام است. از دیدگاه مذهب شیعه امامی که جانشین پیامبر خدا است باید معصوم باشد اما اهل سنت چنین اعتقادی ندارد بلکه از دیدگاه این مذهب حتی فاسق و فاجر نیز می تواند امام باشد. به هرحال گذشته از روایات و احادیثی که بر لزوم عصمت امام دلالت دارند در اینجا به دلایل عقلی لزوم عصمت امام اشاره می شود:
امام باید معصوم باشد، اگر امام معصوم نباشد باید امام دیگری باشد تا او را به راه صواب هدایت کرده و خطای او را اصلاح کند، پس آن امام دیگر امام است و معصوم و اگر او هم معصوم نباشد امام سوّمی لازم است و همین گونه اگر بر امامی تقف نشود منتهی به تسلسل میشود و چون تسلسل محال است پس باید به امام معصوم منتهی شود و نتیجه این می شودکه امام باید معصوم باشد.
این دلیل عقلی در قرآن کریم منعکس شده است. در قرآن کریم خداوند فرموده است: «أَ فَمَنْ یهْدی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یتَّبَعَ أَمَّنْ لا یهِدِّی إِلاَّ أَنْ یهْدى فَما لَکُمْ کَیفَ تَحْکُمُونَ[۱]؛ یعنی آیا کسی که هدایت به حق میکند برای پیروی شایستهتر است یا آن کس که خود هدایت نمیشود مگر اینکه هدایتش کنند، شما را چه مى شود، چگونه داورى مى کنید»، علامه طباطبایی برهان عقلی بر عصمت امام را بر این آیه مبتنی کرده می گوید: قوام امامت که از یک نوع شرافت و عظمت برخوردار است ممکن نیست مگر توسط کسی که نفس او با لذات سعید باشد؛ زیرا کسی که ذات او متلبس به ظلم و شقاوت باشد [او نمی تواند سعادت و نجات دیگران را تأمین کند بلکه] سعادت او با هدایت غیر امکان پذیر است. در این آیۀ مبارکه هادی به سوی حق در مقابل مهتدی به غیر قرار داده شدهاست و این مقابله اقتضاء میکند که هادی به سوی حق باید خودش بالذات مهتدی باشد و مهتدی به غیر نمیتواند هادی به سوی حق باشد. بنابراین، نتیجۀ این استدلال قرآنی این میشود که: امام واجب است معصوم از ضلال و معصیت باشد.هر که معصوم نباشد نمیتواند امام و هادی به سوی حق باشد همچنین واجب است امام عالم باشد به جمیع آنچه که مردم در معاد و معاش شان نیاز دارند.[۲]
چون امام حافظ شرع است و اگر معصوم نباشد از حفظ شرع ناتوان خواهد بود. شرع را کسی می تواند حفظ کند که به دو صفت متصف باشد، یکی این که همه اسرار شرع را از راه یقین نیک بداند، دیگر این که هوای خویش را درحفظ شرع به کار نبندد و احتمال چنین امور در وی داده نشود و چنین شخصی غیر معصوم نمیتواند باشد.
اگر امام معصوم نباشد و اقدام به گناه کند نهی و تبری جستن از عمل او لازم میشود و اطاعت از او حرام خواهد بود.
به همین تناقضی که از امام غیر معصوم ناشی می شود علامه طباطبایی و فخر رازی در تفاسیر شان اشاره کرده اند. علامه طباطبایی در تفسیر آیه«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ… ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را، و اطاعت کنید پیامبر و اولی الامر از خودتان را…».[۳] فرموده است: در این آیه خداوند به صورت مطلق و بدون چون و چرا به اطاعت از خود و رسول و اولی الامر دستور داده و اطاعت از اولی الامر و اطاعت از خدا و رسول بدون قید و شرطی در کنار هم قرار گرفته و معلوم می شود اطاعت از اولی الامر با اطاعت از خدا و رسول خدا تفاوت ندارد و لازمه موافقت اوامر و نواهی اولی الامر با اوامر و نواهی خدا و رسول، آن است که آنها از خطا و گناه باید معصوم باشند. و گرنه لازم می آید خدا به اطاعت از کسانی امر کرده باشد که مصون از گناه نیستند و چنین فرمان مطلق از خدای حکیم عقلاً قبیح و منکر است. زیرا مستلزم عصیان خالق و اطاعت مخلوق است و چنین اطاعتی مطابق احادیث رسیده از پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ جایز نیست.[۴]
فخر رازی از علمای برجسته اهل سنت نیز به ین مطلب اشاره کرده و می گوید: اگر امام معصوم نباشد تضاد در حکم الهی لازم می آید زیرا از یک طرف اطاعت آنها را واجب کرده و از طرفی دیگر آن جا که آنان به خطا فرمان می دهند ارتکاب آن عمل ممنوع است. از اینرو لازمه امر به اطاعت مطلقه از اولی الامر عصمت آنها است. این مفسر اهل سنت با این استدلال عقلی ضرورت عصمت امام و اولوالامر را پذیرفته است لکن به بهانه این که شخص معصوم در میان امت قابل تشخیص نمی باشد و نیز به دلیل این که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرموده است: «امت من هرگز به خطا اتفاق نمی کند»، اهل حل و عقد را مصداق اولی الامر قرار داده و رأی آنها را معصوم پنداشته است.[۵]
پی نوشت:
[۱] . یونس، ۳۵.
[۲] . رک: محمد حسین طباطبایی، المیزان فى تفسیر القرآن، ج۱ص ۲۷۳ – ۲۷۵ ، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسین حوزه علمیه قم، چ۵، ۱۴۱۷ق.
[۳] . نساء / ۵۹.
[۴] . طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، قم، دفتر نشر اسلامی، بی تا، ج۴، ص۶۲۰.
[۵] . فخر رازی، محمد، تفسیر کبیر، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۱۴۴.
نویسنده: حمیدالله رفیعی