چکیده
در این مقاله ابتدا به تاریخ تکامل خانواده از دورترین دوران تا به امروز پرداخته شده است. پس از آن که نظریات عمده دانشمندان غربی از قبیل آنتونی پارسونز، رنه گونیک، هلموت شلسکی، و نظریه مارکسیستی به میان آمده و دیدگاه ایشان را نسبت به خانواده به اجمال بیان کردهایم. در این رابطه قید شده که نظرات دانشمندان غربی را باید با نگاه به جامعه غرب در زمان خود بررسی کرد. چرا که برخی چون نظریات پارسونز که زمانی جامعه آمریکا آن را ملاک هدایت خانواده تلقی میکرده امروز منسوخ شده است.
در ادامه از واژه قداست خانواده رفع ابهام گردیده و با تعریفی که به آن قائل شدهایم به طور مختصر ملاکهای اخلاقی را بررسی و نظر اسلام را ارائه دادهایم. با این حال حق مطلب آن گونه که باید ادا نشد و بیان این مهم نیاز به کندوکاو فراوان دارد.
مقدمه
خانواده از جمله نهادهای مؤثر و مهم در زندگی انسانهاست و میتوان آن را یک نمونه عقلانیت انسانی دانست. حکمای اسلامی که انسان را موجودی مدنی بالطبع میدانند، بر این امر تأکید بسیار داشتهاند.
خانواده همچنین در فلسفه عملی اسلامی، از دید حکمای اسلام پنهان نبوده است. فلسفه عملی را حکما به سه قسم اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدرن تقسیمبندی کردهاند که در بیان آن آمده انسان پس از خودسازی، باید همت خود را صرف تربیت خانواده کند. چنین فردی میتواند جامعه را نیز اداره کند و اینجاست که بحث زعامت حکما مطرح میشود. نهاد خانواده را باید اولین نهاد اجتماعی نامید که انسان به آن پایبندی نشان داده است و عقل و شرع بر آن صحه گذاردهاند.
خانواده به راستی یکی از وجوه تمایز انسانیت و حیوانیت است چرا که حیوانات، به نهادی چون خانواده نیازی ندارند اما وابستگی معنوی و مادی انسان ها به یکدیگر، وجود این نهاد را ضروری نشان میدهد.
در این میان میتوان پا را فراتر نهاد و گفت انسانهایی که در محیط سالم خانوادگی رشد کردهاند، روحیاتی به مراتب سالمتر و با نشاطتر از انسان هایی دارند که از تجربه چنین محیطی بیبهره بودهاند. قداست خانواده، ویژگیای است که بر آنیم در این نوشته بررسی کنیم، در این میان نظرات مختلف در باب خانواده قابل بررسی است. نگرش نظریهپردازان در باب خانواده در لا به لای نظراتشان نهفته است و کلام ایشان برخاسته از وضعیت اجتماعی زمان خود میباشد.
اسلام در این میان جایگاهی خاص برای خانواده قائل است و جالب توجه، این نکته میتواند باشد که این نظریات الهی سیزده قرن پیش توانایی اصلاح جامعه کنونی را با تمام تکنولوژی و فناوریهایش دارد؛ و بدیهی است که مقدمه موفقیت راه کارهای اسلامی ابتدا نگرش اسلام به فرد و جامعه است.
خانواده در گذشته
خانواده از گذشته تا به امروز، با تغییرات زیادی مواجه بوده است. به طور قطع انسان غارنشین اولیه، به صورت قبیلهای متشکل از چند خانوار روزگار گذرانده. این شیوه زندگی در غارها بیشتر جنبه مشارکتی داشته است و افراد در این شیوه زندگی برای شکار و دفاع در برابر هجوم حیوانات وحشی یا تهاجم قبیله دیگر تن به همکاری و مشارکت میدادند تا این که زندگی رمهداری و کوچنشینی آغاز شد. خانوادهها در کنار یکدیگر تحت امر ریش سفید قبیله به کوچ میپرداختند.
این روش زندگی، روش غالب بود تا کشت و زرع انسانها را به یکجانشینی و ساخت روستاها کشاند. با ساخت روستاها و سپس تبدیل آن به شهر و ایجاد دولت-شهرها، خانواده برای نخستین بار از حالت جامعه قبیلهای خارج و با استقلال به صورت خانواده هستهای یا گسترده در آمد. این خانوادهها در شهرها شکل گرفت؛ چرا که مشارکت گسترده در زندگی شهری انسان را از شکار و هجوم حیوانات وحشی ایمن گردانید. شهرها تبدیل به مراکز صنعتی و تجاری شد و مشاغل گوناگون نیاز به زندگی قبیلهای را برطرف کرد.
اعصار بعدی، عصر یکجانشینی است هر چند قبایلی بعدها بنا بر نیازهایی که احساس کردهاند باز به زندگی عشیرهای بازگشتند اما غالب مردم یکجانشین و متمدن گردیدند.
اما خانواده در ایران؛ از آنجا که تاریخنگاری ایران باستان بر اساس یافتهها و نوشتههای جسته گریخته صورت گرفته، بیشتر به مسائل تاریخ سیاسی پرداخته شده است. متأسفانه این عادت غلط که حکومت غالب سعی در محو تمام آثار حکومت مغلوب داشته سردرگمی مورخین را دو چندان نموده. به همین علت نمیتوان در مورد وضعیت خانوادگی ایران نه در دوران هخامنشی و نه در ملوک الطوایفی اشکانی و نه در حکومت دینی ساسانیان به طور قطع سخن گفت. اگر چیزی هم در دست است بیشتر از زندگی اشراف سخن به میان آمده.
کلام یا حول حرمسرای متحرک سورنا است و یا نقل عیش و عشرت خسرو پرویز. متأسفانه مطلب عمدهای از شیوه زندگی خانوادگی عامه مردم وجود ندارد.
اقتصاد مبتنی بر کشاورزی و دامداری در ایران نشان میدهد که خانوادهها بیشتر به صورت گسترده در روستاها و هستهای در شهرها بوده است. اما پایبندی به خانواده قطعاً در ایران باستان امری رایج و قداست آن بیشتر از هر محل و مکان دیگری مورد توجه بوده.
از طرفی هم میتوان به زندگی فئودالی در دوران اشکانی اشاره کرد. اشکانیان که شیوه حکومتیشان ملوک الطوایفی بوده در میان ایالات خود حاکمان و طبقات مرفه را صاحب زمین کرده که در این املاک وسیع کشت و زرع توسط بردگان که بیشترشان اسیران جنگی بودند انجام میشد… در کارهای خانه هم خانوادههای توانگران از بندگان خانه زاد یا درم خرید استفاده میکردند.(۱)
شیوه زندگی خانوادگی به صورت گسترده در دوران تفوق اسلام با فراز و نشیبهای بسیار همراه شد تا این که در دوران صفویه رواج بیشتری پیدا کرد. جهانگردان غربی این شیوه زندگی را در نوشتههای خود آوردهاند. این سفرنامهها که در بیشتر در دوران صفویه تنظیم گردیده خود در بر دارنده اطلاعاتی در مورد ایران است. گردشگران اروپایی به گونهای گزارش دادهاند که میتوان دریافت اغلب خانوادههای ایرانی از نوع خانواده گسترده بودهاند.
یعنی فرزندان پس از ازدواج به همراه زن و فرزند خود در خانه پدری میماندند. این شیوه زندگی اگرچه مشکلاتی را به همراه داشته است اما خود در بردارنده مزایایی بوده که در سفرنامهها کمتر به آن اشاره شده:
اول این که پدر خانواده به عنوان بزرگترین عضو و با تجربهترین نیز با شخصیت کاریزمایی که داشته است، اکثر مشکلات را مرتفع میساخته.
دوم این که در خانوادههای گسترده به سبب ازدیاد نسل، نیروی کار تأمین بوده و همیاری و مشارکت رواج بسیار داشته است و سومین مزیت، صمیمیت در خانوادهها سبب انسجام زندگی میشد و پدیدهای به نام طلاق کمتر رخ میداد.
چنانکه ذکر شد ایران تا قبل از کشف نفت، همیشه اقتصاد مبتنی بر کشاورزی داشته به جز در دوران صفویه که تجارت بینالمللی ایران رونق فراوان یافت. اما این اقتصاد زراعتی تمایل خانوادهها را به داشتن فرزند خصوصاً فرزند پسر زیاد میکرده است.
وجود شغل آن هم در سنین پائین، باعث شده پدران در امر ازدواج فرزندان در همان ابتدای جوانی اقدام کنند. در یکی از سفرنامههای اروپایی گزارش جالبی از وضعیت زنان تهرانی است: «در اینجا اغلب زنان سیساله مادربزرگ هستند، دخترها و مادرها با هم میزایند در عوض، حیض در حدود سی و دو سالگی تا سی و پنج سالگی قطع میشود و با آن، دوره بارداری نیز پایان میپذیرد.»(۲)
به هر صورت وضعیت حاکم بر خانوادههای ایرانی تا ورود صنعت چنین بوده است. ورود صنایع جدید به شهرها و روند غربی شدن در ایران که در زمان رضاخان آغاز شد، موجب گردید رفته رفته تحولی در خانوادههای ایرانی شکل بگیرد. خانوادههای گسترده به تدریج روند هستهای شدن را در پیش گرفتند.
مهاجرین گریخته از روستاها که تصمیم به آغاز یک زندگی جدید داشتند، تغییری در خانوادهها ایجاد میکردند. ادارات و کارخانهها در این امر دخالت بسیار داشتند و غربزدگی عدهای از دولتمردان و صاحبان اندیشه، این امر را تشدید میکرد. اگرچه از آن زمان و حتی اکنون خانواده گسترده در بسیاری از روستاها وجود دارد اما تمایل مردم به داشتن خانواده هستهای را باید از زمان ماشینزدگی به بعد جستجو کرد.
در حال حاضر میتوان گفت غالب خانوادههای ایرانی، از نوع خانوادههای هستهای بوده و زندگی ایرانیان بدون حضور والدین هر دو طرف اداره میشود. البته شیوه معمول اکثر کشورهای جهان، خانواده هستهای است که در کشورهای صنعتی اقامت نوبومی را بر میگزینند به این معنا که زوج تازه ازدواج کرده، محل زندگی خود را به جایی دور از محل زندگی والدین خود انتقال میدهند.
نظریات جامعهشناسان در مورد خانواده
۱- تالکت پارسونز
از مهمترین نظریهپردازان غربی در مورد خانواده، تالکت پارسونز است. میتوان گفت پارسونز از جمله جامعهشناسانی است که بیشترین تحقیقات را در مورد خانواده انجام داده و نظریات مفصلی در این باره ارائه نموده است. پارسونز تنها الگوی خانواده را خانواده هستهای میداند و هر رابطه دیگری را تحت عنوان خویشاوندی مطرح میکند. البته نباید از نظر دور داشت که نظریات پاسونز، با عنایت به وضعیت خانوادگی در جامعه آمریکا مطرح شده است.
او به جز خانواده هستهای در جامعه آمریکا الگوی دیگری از خانواده را مطرح میکند به نام «خانواده شجرهای» که در جوامع زراعتی آمریکا و روستاهای این کشور رایج است. در این خانوادهها اشتغال از نسلی به نسل دیگر انتقال مییابد و خانواده دارای ساختار مرکزی است.
خانواده دیگری که پارسونز مطرح میکند، خانوادههایی هستند که ساختار مادرمرکزی دارند. این خانوادهها در طبقات بیکار و پائین جامعه قرار گرفتهاند که به علت نبود مرکزیت قابل توجه مادران در مرکزیت خانواده قرار میگیرند.
پارسونز در مقابل نظریات خود انگشت بر نکتهای تأملبرانگیز میگذارد و آن فردی است که بعد از ازدواج تشکیل خانواده میدهد. او عقیده ادرد در جامعه آمریکا و قتی فرد ازدواج کرد تمام وفاداریش را متوجه همسر و فرزندان میکند و به طرز فاحشی از خانواده پدری خود جدا میشود. او خانوده پدری را «جهتیاب» و خانواده جدید را «فرزند یاب» نامیده است و اعتقاد دارد که در تشکیل خانواده دوم هر چه استقلال عاطفی و اقتصادی بیشتر باشد جدایی عمیقتر بوده و تداوم بیشتری خواهد داشت.
در بطن نظریات پارسونز میتوان دریافت که قداست خانواده در آمریکا، با بحران مواجه است. هر چند او سعی دارد بحرانزدگی خانواده را توجیه کند و جهت مثبت به آن بدهد و اگر هم تا حدودی صحیح باشد باید گفت راههای دیگری هم برای توجیهات پارسونز وجود داشته است. او قطع رابطه فرزند و والدین را پس از ازدواج یا ورود فرد از خانواده جهتیاب به فرزند یاب را ناشی از کارکرد خانواده پدری میداند.
پدیدههایی مانند تمایل زیاده از حد جوانان آمریکایی به تفریحات و کمبود و یا نبود مسئولیت در برابر خانواده جهتیاب را پارسونز بدین گونه توجیه میکند که کارکردهای خانواده جوانان را وادار به طرد خانواده جهتیاب میکند، به نوعی که بلوغ و آمادگی برای ایجاد خانواده فرزندیاب را که از وابستگیهای خویشاوندی رها گشته در آن به وجود آورده است.(۳)
نظریات پارسونز اگر چه مدتی قابل ملاحظه بر جامعهشناسی آمریکا حاکم بود، اما امروزه تحقیقاتی پیرامون نظریات او صورت گرفته است که قابل بررسی میباشد.
آنچه مسلم است در این تحقیقات نگرش به خانوادههای آمریکایی عکس پارسونز صورت گرفته و بر خلاف پارسونز صمیمیت در بین خانوادههای آمریکایی را امری رایج میداند. همچنین با در نظر گرفتن روابط عاطفی و خویشاوندی نگرش او را زیر سؤال میبرد. با این حال الگوهای ازدواج و تحقیقات جامعهشناسان بیشتر بر مسأله قداست در خانوادههای آمریکایی صحه میگذارد هر چند نمیتوان این نظر را بر تمام خانوادهها و حتی جامعه آمریکا تعمیم داد.
۲- رنه کونیگ
رنه کونیگ از دو منظر خرد و کلان به خانواده مینگرد. او از منظر کلان خانواده را در ارتباط با کل جامعه و نظام خانواده را با خرده نظامهای دیگر مورد بررسی قرار میدهد. در بعد کلان او خانواده را به عنوان یک گروه کوچک اجتماعی بررسی میکند.
کونیگ بیش از همه اشاره به کارکردهای خانواده مانند آموزش، اقتصاد، کمک رسانی به اعضای خانواده و… میکند. امروزه این کارکردها در دنیای صنعتی از عهده خانواده خارج شده و هر کدام به سازمانها و نهادهای دیگری واگذار گردیده است. او رابطه خانواده را با کل جامعه در نظر میگیرد. البته اگر این رابطه را تقابل بنامیم بهتر است. از دیدگاه وی تضادها و نابرابریهای موجود در خانواده ارتباطی با جامعه ندارد. در این میان کونیگ نسبت به مسأله خشونت خانوادگی بیتفاوت است.
در نهایت کونیگ به اصطلاح «کاهش کارکرد خانواده به کارکردهای مشخص خانوادگی» رسید و این کارکرد را به عنوان تنها کارکردی میداند که در محدوده مستقل خانواده است و این جمله مک آیور «همان طور که خانواده کارکردی بعد از کارکردی را از دست میدهد، به کارکرد واقعی خود میرسد» مصداق مییابد.(۴)
۳- هلموت شلسکی
از دیدگاه شلسکی خانواده یک نهاد اجتماعی و به منزله تنها باقیمانده ثبات اجتماعی است. با این حال این نکته را نباید از نظر دور داشت، که دیدگاه او بر مبنای شرایط جامعه آلمان است آن هم پس از جنگ دوم جهانی. یعنی جامعهای منفعل و شکست خورده. جامعه آلمان در آن دوران دچار نابسامانی عظیم اجتماعی و اقتصادی بود. شلسکی نیز مانند کونیگ معتقد است که اقتصاد و دولت تقریباً کلیه کارکردهای نهادی خانواده را به خود اختصاص دادهاند.
شلسکی خانواده آلمانی را به طرز خوشبینانهای مورد بررسی قرار میدهد. او نمودهایی چون فقدان شعور واقعبینی، عدم علاقه به جریانات سیاسی، عزلت گزینی و حتی نابرابری میان زن و مرد را جزء عوامل ثبات ارزیابی کرد؛ و حتی کار کردن زنان بیرون از خانه را مورد انتقاد قرار داد. وی معتقد است کار کردن زن در بیرون از خانه باعث میشود وظیفه اصلی زن که همانا تربیت فرزندان در محیطی سرشار از اعتماد و مراقبت است به خطر افتد.(۵)
شلسکی خانواده را یک محیط گرم و صمیمی در مقابل جامعه معرفی کرده و معتقد است این امر مانعی است در مقابل شناسایی مشکلاتی که خانوادهها برای جامعه به وجود میآورند. در دیدگاه او خانواده در تمام دوران بازتابی است از تعارضها و تضادهای اجتماعی. از این رو نمیتوان ارتباط متقابل خانواده و جامعه را از نظر نادیده انگاشت و آن را به عنوان یک گروه صمیمی مطرح کرد. زیرا تعارضهای بسیاری در خانواده چه در رابطه زن و شوهر با یکدیگر و چه در رابطه پدر و مادر و فرزندان وجود دارد که باید مورد ارزیابی واقع شود.
۴- نظریه مارکسیستی
انگلس همکار و دوست صمیمی مارکس، از جمله افرادی است که در مورد خانواده مباحثی را مطرح میکند. نظریات مارکس و انگلس خود منشأ آزادیهایی برای زنان گردید و بسیار مورد توجه واقع شد.
انگلس تکامل خانواده را با تکامل جامعه و به خصوص مالکیت خصوصی در برابر مالکیت جمعی همراه میدید. در میان نظریات او از تضییع حق جنس مؤنث سخن بسیار به میان میآید و معتقد است جنس مذکر در حق جنس مخالف خود ستم بسیار روا داشته است. از همین منظر، یکتاهمسری را مطرح کرده و آن را یک پیشرفت عظیم تاریخی میداند و در عین حال همراه با بردهداری و ثروت خصوصی عصر دیگری از ظلم بر زنان تا به امروز آغاز شده است.
انگلس، مرد را ظالم میداند که زن را به خانه میبرد اما هدایت درون خانه را نیز خود به دست میگیرد. زن، بیاقتدار است و تبدیل به مستخدمهای شده که ضمن انجام امورات خانه، بردهای است برای رفع شهوات مرد و وسیلهای برای تولید فرزند.
او اعتقاد دارد یکتاهمسری از بین نخواهد رفت بلکه آغاز تحقق کاملی خواهد شد. چرا که با انتقال وسایل تولید به مالکیت اجتماعی، کار مزدوری کارگران نیز از میان میرود و تسلیم تعداد معینی از زنان به خاطر پول برچیده خواهد شد. فحشا نابود میشود. یکتا همسری به جای زوال یافتن، سرانجام یک واقعیت میشود.
در نظریه مارکسیستی خانواده در ارتباط با جامعه مورد بحث قرار میگیرد و مارکس و انگلس بسیار به تاریخ تکامل خانواده پردختهاند. ظاهراً بانیان این نظریه برای اثبات برتری مالکیت جمعی به مالکیت خصوصی بیش از دیگران وارد سیر تاریخی میشوند.
مارکس و انگلس گذر از مراحل تاریخی به جامعه زمان خود میرسند. در نظریه مارکسیستی به تضاد طبقاتی مالکیت خصوصی اشاره شده است و چنین القا میشود که اگر مالکیت جمعی این تضادها را از بین ببرد خانواده قادر خواهد بود که ویژگیهای مثبت خود را برای زنان و مردان ظاهر سازد.
مارکسیستها برای اثبات برتری مالکیت اشتراکی، از تمام ابزارهای جامعه کمک میگیرند و در این میان از خانواده سخن بسیار به میان آوردهاند اما از همه جالبتر شخصیتهای بانیان این نظریه یعنی مارکس و انگلس است.
مارکس فردی خوددار و متعهد به همسر و خانواده بود و انگلس که بیشتر به این مباحث پرداخته، فردی است زنباره که در قید همسر و فرزند نبوده است.(۶)
ادامه دارد…