سردمدار کلام
احمد بن ابی طاهر در کتاب تاریخ بغداد کتاب او را ذکر کرده است، و توصیف آن را نموده است. و همانطور که در فهرست کتاب نجاشی مذکور است، او خودش کتاب را دیده است. از شدت صوْلت و علو منزلت او، مردم بر او رشگ بردند و او را به عقاید و مقالات فاسده رمْی کردند، در صورتی که او بری میباشد از آن عقاید و مقالات و از هر فاسدی.
أوَّلین کسی که علم کلام را تصنیف و تدوین کرد، عیسی بن رَوْضَهإمَامی تابعی بوده است. وی در باب امامت تصنیف نمود، و عمرش باقی بود تاعصر أبوجعفر منصور دوانیقی، و از خواصّ او گردید. چون او مَوْلَی بنیهاشم میباشد.(۱)
اوست که باب بحث را گشود و نقاب از چهرهاش برگرفت. احمد بن أبی طاهر درکتاب «تاریخ بغداد» کتاب او را ذکر کرده است، و توصیف آن را نموده است. وهمان طور که در فهرست کتاب نجاشی مذکور است، او خودش کتاب را دیده است.پس از او ابوهاشم ابن محمد بن علی بن أبی طالب علیهالسّلامکتابهائی را در علم کلام تصنیف کرد، و از أعیان شیعه او اوَّلین موسّس علمکلام است. چون وفاتش دررسید آن کتب را به محمد بن علی بن عبدالله بنعبّاس هاشمی تابعی تسلیم کرد، و شیعه را به او گرایش داد همان طور که درکتاب «معارف» ابن قُتَیْبَه مذکور میباشد.
بنابراین، این دو نفر تقدّمدارند بر أبوحُذَیْفَه: واصِل بن عَطَاء معتزلی که سیوطی او را اوّلینمصنّف علم کلام ذکر کرده است.و اوَّلین مناظره کننده در تشیُّع از امامیّه أبوذر غفاری میباشد.أبو عثمان جاحظ گوید: اوّلین مناظره کننده در تشیّع کُمَیْت بنزَیْد شاعر بوده است که راجع به آن حجَّتهائی را اقامه کرد. و اگر وینبود، وجوه احتجاج و استدلال بر حقّانیّت أئمّه شناخته نمیشد.
منمیگویم:أبوذرّ غفاری صحابی ۲ بر کُمَیْت مقدّم میباشد. أبوذرّ مدتی در دمشق اقامتکرد، و دعوت خود را به تشیّع منتشر مینمود، و مذهب و آرائش را پخش میکرد،و نظری جز تشیّع علوی نداشت. جمعی در خود شام دعوتش را پذیرفتند، و ندایشرا قبول کردند، پس از شام به صرفند مسافرت کرد، و به میس رفت. و این دوناحیه، از اطراف و توابع شام میباشند از قراء جبل عامِل. ایشان را نیز بهتشیّع دعوت نمود و پذیرفتند. بلکه در کتاب «أمَلُ الآمِل» اینطور مذکور استکه: چون ابوذر را به شام تبعید نمودند، چند روزی که درنگ کرد، جماعت کثیریبه تشیّع گرویدند، در این حال معاویه او را به قراء اطراف اخراج کرد، وأبوذر به جبل عامِل رسید.
و اهل جبل عامِل از آن روز تشیّع را اختیارکردند.و اوّلین طبقه از مشاهیر أئمَّه علم کلام از شیعیان، در طبقهنخستین کُمَیْل بن زیاد نزیل کوفه بود. وی از دست پروردگان مدرسهامیرالمومنین علیهالسّلام در علوم میباشد. حضرت به او خبر داد که حَجَّاجاو را میکشد. و حَجَّاج او را در کوفه تقریباً در سنه هشتاد و سه بکشت.سُلَیْم بن قَیْس هِلاَلی تابِعی. حجّاج با شدّتی هر چه تمامتراو را طلب کرد تا به قتل برساند، لیکن به وی دست نیافت. و سُلَیْم درایَّام حَجَّاج بمرد. سُلَیْم از خواص امیرالمومنین علیهالسّلام بود.
حارث أعْوَر هَمْدانی صاحب مناظرات در اصول میباشد. وی از شاگردانمکتب امیرالمومنین علیهالسّلام میباشد، و در سنه ۶۵ وفات کرد.جابر بن یزید بن حارث جُعْفی: أبوعبدالله کوفی متبحّر در اصول وسایر فنون علوم دین. وی از شاگردان و دستپروردگان حضرت امام محمد باقر علیهالسّلاممیباشد.و بعد از این طبقه، در طبقه پسین، جهابذه و استادانی در علم کلامبه ظهور رسیدند مثل قَیْسبن ماصِر. علم کلام را از حضرت امام زینالعابدین علی بن الحسین علیهالسّلام بیاموخت.و حضرت امام صادق علیهالسّلام بر حَذَاقَتِ وی گواهی دادهاند وگفتهاند: أنْتَ وَالاحْوَلُ قَفَّازَانِ حَاذِقَانِ! «تو با احْوَل در بحث،پَرِش دارید و حاذق هستید.»و أحْوَل عبارت است از أبوجعفر محمد بن علی بن نُعْمان بن أبیطریفهبَجَلی(۲) دکّان أحْوَل در محلّی بود در شهر کوفه که بدان طَاقُالْمَحَامِل میگفتهاند.
چون دراهم و دنانیر درست و نادرست را نزد او میآوردند، فوراً آنمغشوش را جدا میکرد و پس میداد و آنصحیح و بدون غِلّ را مشخّص میساخت.و چون امتحان میکردند، میدیدند گفتار أحْوَل محض صواب بوده است، لهذا ازشدّت مهارت و استادی به او شَیْطَانُ الطَّاق میگفتند.او هم علم کلام را از حضرت امام زین العابدین علیهالسّلامبیاموخت و کتاب «إفْعَلْ لاَتَفْعَلْ»، و کتاب احتجاج بر امامت امیرالمومنینعلیهالسّلام و کتاب «الکلام علی الخوارج» و کتاب مجالست خود را با أبوحنیفه،و مُرْجِئَه، و کتاب «المعرفه»، و کتاب «ردّ بر معتزله» را تدوین کرد.
و حُمْران بن أعْین برادر زراره بن أعْیَن. علم کلام را از حضرتامام زین العابدین علیهالسّلام بیاموخت.و هشام بن سالم که از مشایخ شیعه در علم کلام میباشد.و یونس بن یعقوب ماهِر در علم کلام. حضرت امام جعفر صادق علیهالسّلامبه او فرمودند: تَجْرِی بِالْکَلاَمِ عَلَی الاثَرِ فَتُصِیبُ! «چون کلام راطبق شواهد میآوری، به منظور خود میرسی!»و فَضَّال بن حسن بن فَضَّال کوفی متکلّم مشهور میباشد. با احدیاز مخالفین مناظره نکرد مگر آنکه حجّت او را برید. و سید مرتضی در کتاب«الْفُصُول الْمُخْتَاره»(۳)
بعضی از مناظرات او را با دشمنان حکایت نمودهاست. تمام این افرادی که برشمردیم در عصر واحدی بودهاند، و در أثناء قرندوم رحلت کردهاند.و پس از این طبقه، طبقه دیگری در علم کلام به ظهور پیوستند:هِشام بن حَکَم(۴) که حضرت امام صادق علیهالسّلام درباره اوفرمودهاند: هَذَا نَاصِرُنَا بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ یَدِهِ! «این است ناصرما با قلبش و زبانش و دستش!»هشام با جمیع فرقهها مناظره کرد، و همه را مُفْحَم و منکوب ساخت.و نشستهائی و مجالسی با مخالفان و دشمنان داشته است. وی در علم کلامتصنیف نمود. از شدّت صَوْلَت و عُلُوِّ منزلت او، مردم بر او رشگ بردند و اورا به عقائد و مقالات فاسده رَمْی کردند، درصورتی که او بریء میباشد ازآن عقائد و مقالات و از هر فاسدی.
وی در سنه ۱۷۹ ارتحال یافت.پس از هشام، سَکَّاک محمد بن خَلیل أبوجعفر بغدادی از اصحاب هشامبن حَکَم و شاگرد اوست. علم کلام را از او أخذ نموده است. وی نیز دارایکتابهائی است.و أبومالِک ضَحَّاک حَضْرمی مقتدا و پیشوائی است در کلام. و یکیاز أعلام تشیّع است و محضر حضرت امام صادق و امام کاظم علیهماالسّلام راادراک نموده است.و از این طبقه از متکلّمین هستند آل نوبخت. ابنندیم در «فهرست»گوید: آلنَوبخت معروفند به ولایت علی بن أبیطالب و فرزندانش. در «ریاضالعلماء» گفته است: بَنونَوْبَخت طائفه معروفی هستنداز متکلّمین علماء شیعه.و من میگویم: نوبخت مردی است فارسی الاصل در علوم پیشینیانفاضل و استاد. به واسطه حذاقتش در اقتران کواکِب، مصاحبت منصور دوانیقی رامینمود.
و چون از صحبت ناتوان آمد، پسرش: أبوسَهْل که نامش همان کنیه اومیباشد، به جای او نشست. و برای او پسری به نام فَضْل بن أبیسَهْل بننوبخت نشأت گرفت که در علم و فضل گوی سبقت از همگنان بربود به طوری کهبعضی از فضلاء اصحاب ما وی را به هُوَ الفیلسوف المتکلّم الحَکیم المتألِّهوَحِیدٌ فی علوم الاوَائل کَانَ مِنْ أرْکَان الدَّهْر ستوده و تعریف کردهاند.او کتب فلسفه و حکمت اشراقیّه نخستین پهلوییّن را از فارسی بهعربی ترجمه کرد، و در أنواع علم حکمت تصنیف نمود.
;او دارای کتابی است درحکمت، و کتاب کبیری در امامت، و چون اهل آن عصر رغبت به علم نجومداشتند، در فروع علم نجوم تصنیف نمود. او از علمای عصر رشید: هارون بنمَهْدیعبَّاسی میباشد. وی رئیسکتابخانه کتب حکمت هارون بود، و اولادی داشتهمگی از أجلّه علماء.قَفطی(۵) در کتاب «اخبار الحکماء» آورده است که: فَضْل بن نوبختأبوسهل فارسی مرد ذکر شده و مشهوری میباشد از پیشوایان و مقتدایان متکلّمین.و او را نیز در کتب متکلّمین ذکر کرده است.کسانی که او را ذکر کردهاند، نسب و خاندانش را نیز ذکر کردهاندهمچون ابنندیم و أبوعبدالله (ابوعبیدالله – ظ) مرزبانی که او در زمانهارون الرّشید بوده و ولایت قیام و سرپرستی کتب حکمت را به او واگذارنموده بود.
و من میگویم: از جمله اولاد ماهر و کامل وبارع او در علوم اسحقبن أبیسَهْل ابننوبخت بود که در زیردست پدرش به مقام استادی رسید، و درعلوم عقلیّه و سایر علوم پیشینیان یگانه شد.وی قائم مقام پدرش در خزانه کتب حکمت هارون شد. و او دارایأولادی میباشد که همگی در کلام متبحّر هستند همچون أبو اسْحَق اسمعیل بناسحق بن أبیسَهْل بن نوبخت صاحب کتاب «الْیَاقُوتُ فی الْکَلاَم» که آنرا علاّمه ابن مُطَهَّر حِلِّی شرح نموده است، و در دیباجهاش گوید:این کتاب از شیخ أقدم و امام أعظم ما: أبواسحق بن نوبخت میباشد.در اینجا محقّق ذیقیمت ما مرحوم صدر عدّه بسیاری را بیان میکند،تا میرسد به آنکه میگوید: از زمره ایشان است شَیْخُ الشِّیعَهِ وَ مُحییالشَّرِیَعِهشَیْخُنَا الْمُفِیدُ أبوعبدالله محمَّد بن محمد بن نُعْمانی معروف به ابنالمعلِّم. ابنندیم در «فهرست» آورده است که: ریاست شیعه در علم کلامیعنی ریاست متکلّمینشان به او منتهی گردیده است. او در صنعت کلام بر مذهباصحاب خود، دقیق الفطنه و ماضی الخاطر میباشد. من او را دیدهام. مردیبارع یافتهام و دارای کتبی میباشد. انتهی. و من میگویم: او پیشوا وجلودار عصر خویشتن بود در جمیع فنون اسلام. میلادش سنه ۳۳۸، و وفاتش سنه۴۰۹ میباشد.
پى نوشتها:[۱] – مولی چون به طائفه یا قبیلهایاضافه گردد، یا مقصود هم عهد و هم پیمان بودن با آن طائفه است، و یا نزیلو وارد بر آن طائفه.
[۲] – احمد امین بک مصری در کتاب «ضحیالاسلام» ج ۳ قدری از محمد بن نعمان مومن (مومن الطّاق) که سنّیها او راشیطان الطّاق گویند بیان میکند و بحث را در امامیّه خاتمه میدهد. گوید:طاق محلّهای بوده است در بغداد و وی شغلش صیرفی بوده است و در شناختندرهم و دینار معرفتی بسزا داشته است و بدین جهت او را شیطان الطّاق گویند.(بعد از ص ۲۶۹). [۳] -این کتاب نامش «الفصول المختاره»است که به قلم سید مرتضی و از إفادات و تقریرات شیخ مفید محمد بن محمد بننُعمان بوده است که در مجالسی تدریس میکرده است، به انضمام مطالبی ازکتاب معروف شیخ مفید به نام «العیون و المحاسن» که آن را نیز سیّد مرتضیدر آن درج کرده است، و آن را از روی خطا به نام «فهرست» در نجف اشرف دردو جزء تجلید شده در یک مجلّد طبع کردهاند، و بعضی گفتهاند: عمداً به نام«فهرست» در نجف اشرف طبع گردید به جهت تقیّه از حکومت بغداد که امر بهمصادره کتب شیعه مینمود.شیخ محمدجواد مغنیه در کتاب «الشّیعهو التّشیّع» ص ۱۷ از طبع مدرسه و دارالکتب اللبنانی للطباعه و النّشر بیروتدر تعلیقه این صفحه گوید: این کتاب را شریف مرتضی از اقوال استادش شیخمفید جمع کرده است. و در سنه ۱۹۳۷ میلادی در نجف به اسم «فهرست» طبع شداز ترس آنکه مبادا سلطان در آن عصر اگر به نام حقیقیاش طبع بشود کتاب رامصادره کند. [۴] -أحمد امین بک مصری در «ضحیالاسلام» ج۳ ص۲۶۹ از جمله در أحوالات هشام بن حکم گوید: مردی ملحد بهنزد وی آمد و گفت: من قائل به دو خدا میباشم و چون انصاف تو را دانستهامنزد تو آمدهام و از عصبانیّت و خشم تو هم در این موضوع هراس ندارم. هشامدر حالی که مشغول پهن نمودن لباس در روی بند بود، به نزد او برخاست و گفت:حفظک الله هل یقدر أحدهما علی أن یخلق شیئاً لایستعین بصاحبه علیه؟ «خدانگهدارت باد! آیا یکی از آن دو، قدرت دارد بر آنکه خلق کند چیزی را بدونآنکه از رفیقش بر آن خلقت کمک بطلبد؟!»گفت: آری! هشام گفت: فما ترجو مناثنین؟! واحدٌ خلق کُلَّ شیءٍ أصَحُّ لَکَ! «چه نیازی به دو تا داری؟! یکخدا که برای تو همه چیز را بیافریند برای تو صحیحتر است.» آن مرد گفت: قبلاز تو کسی بدین گونه سخن با من تکلّم نکرده است. تا آنکه احمد امین میگوید:و از روی ظاهر است که او میل به مذهب جبر دارد و پیوسته در این باب بامعتزله مناظراتی دارد همچنانکه میل به تجسیم داشته است. و در این بارهاز او اقوالی نقل شده است و جاحظ درمناقشات با او با شدت عمل نموده و بهجهت دفاع از معتزله در انتقاد از او خشمگین شده است. و بالجمله هشام بنحکم دارای فضیلت بزرگی است در ریختن مباحثات کلامیّه بر مذهب شیعه وکتابهای بسیاری را در این باره تألیف نموده است که یکی از آنها هم بهما واصل نشده است. ابن ندیم گوید: بعد از، از میان برانداخته شدن برمکیهامستتراً از دنیا رفت و بعضی گفتهاند: در خلافت مأمون.[۵] – در مصدر اشتباهاً «قطفی» نوشته است. منبع :علامه طهرانى ،امام شناسى جلد ۱۶ و ۱۷