گروه منسوب به سید قطب و فرقه وهابیت هردو تکفیری هستند؛ لکن در معیار و سبب تکفیر بین این دو گروه تفاوت وجود دارد که به آن پرداخته می شود:
تکفیر در وهابیت
وهابیت مسلمانان را بر اساس عقیده آنان به زیارت قبور، شفاعت، توسل و تبرک تکفیر می کند. یعنی هرکسی به این امور اعتقاد داشته باشد از اسلام خارج است.
به گفته نویسندگان وهابی جرقه تفکّر تکفیر در محمد بن عبدالوهاب که موسس فرقه وهابیت است از ملاقات او با شیخ محمد حیات سندی در مدینه منوره ایجاد شد. عالم دیگری که در او تأثیر گذاشت شیخ عبدالله بن ابراهیم از بزرگان علماء «المجمعه» در «سدیر» نجد بود که بر محور عقیدۀ توحید و شکایت از شرک و عبادت بتها(منظور زیارت قبور است) از طرف مردم نجد و دیگران باهم، همفکری داشتند.[۱]
محمد بن عبدالوهاب در همین سفر هنگامی که در حجرۀ نبوی مردم را میبیند که مشغول زیارت قبر پیامبر اسلام(ص) هستند و در کنار قبر نبی(ص) استغاثه میکنند و دست بر دعا برداشته اند، او را خوش نیامده، به استادش میگوید که این کارها باطل است.[۲]
ابنغنام میگوید: در آغاز قرن دوازدهم هجری قمری اکثر مسلمانان در شرک سرنگون شده و به جاهلیت عرب برگشته بودند. آنان در این فضای شرکآلود به سوی عبادت اولیاء و صالحین اعم از زنده و مرده رو آورده بودند و به آنان استغاثه کرده و برای برآورده شدن نیازها و گشایش سختیها از آنان کمک میگرفتند؛ بلکه بیشترآنان جمادات مثل سنگ و چوب را در جلب نفع و دفع ضرر دارای قدرت میدانستند و با این کارها به خدا تقرب میجستند. آنان کفر و فجور و شرک را به وسیله عبادت قبور پدید آورده بودند و از اهل جاهلیت پیشی گرفته بودند . این گمراهی تمام بلاد اسلامی را فرا گفته بود.[۳]
وهابیها زیارت قبور را که در جزیره العرب از طرف مسلمانان انجام میگرفته، دلیل بر کفر مسلمانان و برگشت آنان به جاهلیت عرب، تلقی کردهاند. این تنها دلیل این گروه است که در کتابهای آنان منعکس شده، منتهی چیزی را هم از پیش خود شان اضافه کرده، میگویند آنان قبور را عبادت میکردند و مانند بتها آنها را میپرستیدند.
این مطالب در تاریخ نجد به صورت بسیار مفصل منعکس شده و زیارتها و اماکن بسیاری را نام برده که از طرف مسلمانان[از نظر آنان مشرکین] مورد پرستش قرار داشته اند. مثلا گفتهاند که قبر زید بن الخطاب در نجد، قبرهای برخی از صحابه در درعیه، قبر ابو طالب در مکه، قبر میمونه بنت حارث همسر گرامی رسول خدا(ص) و قبر خدیجه، قبر عبدالله بن عباس در طائف، قبر پیامبر اسلام(ص) و حمزه و قبر های بقیع در مدینه، قبرهای اولیاء و صلحاء در مصر، مشهد علی[ع]و مشهد کاظم و حسین[ع]در عراق زیارت شده و مورد پرستش قرار گرفته که اینها همه شرک منکر و کفر قبیح است.[۴]
وهابیها بعد از اینکه مسلمانان را به اتهام پرستش قبور تکفیر کردند، به مرور زمان عوامل دیگر را نیز برای تکفیر مسلمانان دست و پا کرده و مسئله شفاعت، توسل، تبرک و امثال اینها را به میان آورده و این امور را منافی توحید قلمداد کرده و معتقدین به آنها را با اینکه به زیارت قبور هم نروند تکفیر کردند. محمد بن عبدالوهاب می گوید کسی بین خود و خدا وسائطی قرار دهد و از آنان شفاعت بخواهد اسلام را نقض کرده است.[۵] بر اساس همین عقیده وهابیها همۀ مسلمانان را که اعتقاد به شفاعت و توسل دارند، تکفیر می کنند.
یکی از اموری که وهابیت در آن سرگردان شده و به علت برنتابیدن آن مسلمانان را متهم به کفر و شرک نموده مسئله تبرّک است. در آغاز پیدایش وهابیت از این مسئله سخنی به میان نیامده است. اما ابنباز به صورت مطلق تبرک را نفی نموده و آن را باعث شرک میداند. او علمای دین و طلاب علم و بزرگان اسلام را که به تساهل در این امر متهم نموده و مدعی است که این سهل انگاری آنان علت انتشار شرک در کشورهای اسلامی شده است. او در کنار دعا و استغاثه تبرک را یکی از موجبات شرک قرار داده و آن را به رفتار مشرکین تشبیه نموده و از دسیسههای شیطان دانسته است.[۶] او در جای دیگرمیگوید تبرک جستن به قبور[که معمولا مسلمانان از قبر پیامبر اسلام(ص) و سایر اولیاء الهی تبرک میجویند] از دین اسلام نیست بلکه از اعمال جاهلیت و از اخلاق بتپرستی و سنت یهود و نصاری بوده و اجتناب از آن واجب است.[۷]
از دید فرقه وهابیت هر کسی وهابی نباشد کافر و مشرک به شمار میآید. به علت همین اعتقاد انحرافی و موضع دشمنانه وهابیت و اسلاف آن در برابر مذاهب اهلسنت، علمای این مذاهب، وهابیت را یک فرقه منحرف و بدعت گذار و حتی سران آن را کافر و مشرک معرفی نمودهاند.[۸]
تکفیر در دیدگاه سید قطب
سید قطب و هوادران او مسلمانان را به این معیار تکفیر نکرده و نمی کنند. بلکه مبنای تکفیر در این گروه سیاسی است. این گروه که به سلفیه جهادی معروف است در مسئله تکفیر بر عقیده سید قطب( در گذشه ۱۹۶۶/۱۳۴۵ش) استوار است. سید قطب با بهره برداری از مفهوم جاهلیتی که آن را از سید ابو الاعلی مودودی پاکستانی به عاریت گرفته بود، بر خلاف مودودی ،جاهلیت را علاوه بر جوامع غیر اسلامی به جوامع اسلامی به دلیل اجرا نکردن قوانین اسلامی، تسری داد و جهان را یکسره قلمرو کفر اعلام کرد.[۹]
سید قطب حرکت سست بنیاد اخوان المسلمین را با معرفی مفهوم «حاکمیت» به عنوان مهم ترین رکن در توحید و با شعار «لا حاکمیه الا لله و لاشریعه الا من الله و لا سلطان لأحد علی أحد لأن السلطان کله لله» به رادیکال گرایی جوان در دهه ۱۹۷۰م. تبدیل کرد و رهبری این جریان را به عهده گرفت.[۱۰] او با این اندیشه که« جامعه جاهلی هر جامعه ای است که عبودیت خدا را در بینش اعتقادی، شعایر تعبدی و قانونگذاری به خدا منحصر نکند»[۱۱] و با تأکید بر توحید در حاکمیت جریان اصلاحی اخوان المسلمین مصر را به جریان انقلابی تغییر داد و همین نظریه پر دازی ها و سر پیچی او از دولت وقت به اعدام سید در سال۱۹۶۶(۱۳۴۵،ه.ش) به اتهام تلاش برای سرنگونی دولت وقت منجر شد.[۱۲]
گروه تکفیر قطبی بر این باور می باشد که عصر اسلام خالص فقط دوره پیامبر(ص) در مدینه و دوره خلفای راشدین بوده است[۱۳] و یا بر اساس برخی نقل ها اینان دوره اسلام ناب را تا قرن چهارم قمری می دانسته اند[۱۴] و تمام عصر های بعد از آن از دیدگاه این گروه به عنوان عصر جاهلیت شناخته می شود چون دچار زنگار های تحریف و بدعت شده است. بنابر این جامعه و حکومت هردو فاسد است لذا برای تأسیس مجدد جامعه عصر طلایی پیامبر (ص) باید تلاش و برای رسیدن به این هدف دو مرحله یعنی مرحله تکفیر جامعه و حکومت و مرحله هجرت و فاصله گرفتن از جامعه موجود را طی کرد. لذا نخست بر اساس عنصر «تکفیر» مسلمانان راستین باید از فعالیت در دستگاه های دولتی خود داری نموده و با علما به دلیل اینکه طرفدار رژیم اند مخالفت کرده و پشت سر آنان نماز نخواند. گروه شکری مصطفی در قلمرو اقتصاد، کمونیسم و کاپیتالسم را دو نظام ضد خدایی و بشری و نظام مصر را فاسد و بازیچه آمریکا، اسرائیل و شوروی می دانست. در نظر این گروه تمام کسانی که تابع این گروه نبودند کافر محسوب می شدند. مؤسس این گروه در مورد اتهام تکفیر به سخن شیخ علی عبده اسماعیل یکی از شیوخ غیر مشهور الازهر استناد می کند که او می گوید: جامعه نجات پیدا نمی کند مگر این که از این جایگاه آلوده به گناه کناره گیری کند. حتی برخی درباره این گروه میگویند این گروه دوره کنونی را شبیه دوره پیامبر میداند و شکری مصطفی به عنوان رهبر این گروه خود را شبیه پیامبری میدانست که باید مردم را نجات دهد. شکری مصطفی دوران خود را دوران جاهلی دانسته و میخواهد با کمک گروه خود جامعه را از جاهلیت به سوی اسلام نجات دهد او مؤسسات و لشکر و دیگر تشکیلات را جاهلی و غیر اسلامی و دارای فسق و فجوز می داند.[۱۵]
پی نوشت:
[۱]. ضاهر، محمد کامل، الدعوه الوهابیه، و اثرها فی الفکر الاسلامی الحدیث، ص۳۵ بیروت، دارالسلام للطباعه والنشر، چ۱، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۳م.
[۲]. نجدی حنبلی، عثمان بن عبدالله بن بشر، عنوانالمجد فی تاریخ نجد، ج۱، ص۳۶، ریاض ، مطبوعات داره الملک عبدالعزیز، چ۴، ۱۴۰۲ق./۱۹۸۲م.
[۳]. نجدی، حسین بن غنام، تاریخ نجد یا روضهالأفکار و الأفهام، ص۱۳، بیروت، دارالشروق، چ۴، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۴م. تحریر و تحقیق: ناصرالدین اسد.
[۴] . رک: تاریخ نجد، ص۱۴-۲۲.
[۵] . محمد بن عبد الوهاب بن سلیمان التمیمی النجدی (المتوفى: ۱۲۰۶هـ)، مجموعه رسائل فی التوحید والإیمان (مطبوع ضمن مؤلفات الشیخ محمد بن عبد الوهاب، الجزء الأول)، ص۳۸۵، جامعه الإمام محمد بن سعود، الریاض، المملکه العربیه السعودیه محقق: إسماعیل بن محمد الأنصاری.
[۶] . ابنباز، مجموع فتاوی و مقالات متنوعه، ج۱ص۲۵۴٫ (جمع وترتیب محمد بن سعد الشویعر)، چ۴، ۱۴۲۳ق.
[۷]. مجموع فتاوی، همان، ج۱ص۴۰۲.
[۸]. شوکانی، محمد علی، البدر الطالع، ج۲ص۲۶۲، بیروت، دار المعرفه، [بیتا]؛ و هیثمی، احمد بن حجر، الفتاوی الحدیثه، ص۸۶٫ مصر، مطبعه العلمیه، [بیتا]
[۹]. علی زاده موسوی،.مهدی، سلفی گری و وهابیت، ج۱،ص ۹۷و۱۳۹،قم،دفتر تبلیغات اسلامی معاونت فرهنگی و تبلیغی،اول،۱۳۹۱ش.
[۱۰] .سید قطب، فی ظلال القرآن ،ج ۲،ص ۱۰۰۵،بیروت، دار الشروق، بی تا؛ سوز نگر، سیروس(روح الله)، اندیشه های سیاسی سید قطب، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، اول،۱۳۸۳ش.
[۱۱] .سید قطب، «نشانه های راه» ترجمه معالم فی الطریق، مترجم: محمود محمودی،ص۱۸.
[۱۲]. ر،ک: علی احمدی و محمد جاسم ساعدی،«سید قطب» مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی،۱۳۸۶ش؛ سیدقطب،پیشین؛ علی زاده موسوی، سلفی گری و وهابیت،ج۲،ص۲۱۰،پیشین.
[۱۳] .دکمجیان هرایر، جنبشهای اسلامی در جهان عرب،ترجمه حمید احمدی، ص۱۴۳.
[۱۴].مانع بن حماد الجهنی، الموسوعه المیسره فی الادیان و المذاهب و الاحزاب المعاصره، ج۲،ص۲۳۵،ریاض، پنجم،۱۴۲۴٫ سراج مینر،ص۹۹، شماره۱۷، بهار،۱۳۹۴.
[۱۵] . الموسوعه المیسره فی الادیان و المذهب و الحزاب المعاصره، ج۲،ص ۹۱(اعترافات شکری مصطفی) ؛ سراج مینر،ص۹۹، شماره۱۷،بهار،۱۳۹۴.