تأملى بر دوران امامت امام جواد (علیه السلام)

۱۳۹۳-۰۳-۲۸

128 بازدید

امامت امام جواد (علیه السلام) از سال ۲۰۳هجری پس از شهادت امام رضا(علیه السلام) شروع و تا سال ۲۲۰ هجری که آن حضرت به شهادت رسید حدود ۱۷ سال و چند ماه و چند روز به طول انجامید.

دوران امامت امام جواد (علیه السلام) از حدود ۸سالگی شروع شد. در بین ائمه اطهار(علیهم السلام) امام جواد (علیه السلام) تنها امامی بود که در کودکی به امامت و در جوانی به شهادت رسید.

دوران امامت امام جواد (علیه السلام) از دو جهت حائزاهمیت و توجه و تامل خاص است:

۱- همانطور که بیان شد امام جواد (علیه السلام) در دوران کودکی به امامت رسید. این مساله نیاز به توانایی شگرف علمی و معنوی داشت تا امام بتواند در آن سنین کم، به دوستانی که برای اطمینان از امامت امام نهم از ایشان سؤالاتی می پرسیدند پاسخ دهد و همچنین به انواع و اقسام ایرادها و پرسشهایی که دشمنان برای نقطه ضعف گرفتن از آن حضرت طرح می کردند جواب دهد. دقت نظر در تردیدهای دوستان و شماتت های دشمنان درستی این نظر را تأیید می کند.

۲- دوران امامت امام نهم(علیه السلام) شروع دوران فترت ائمه اطهار(علیهم السلام) و شیعیان است. از امام نهم به بعد، ائمه اطهار(علیهم السلام) در حصر و تحت نظر خلفای عباسی قرار گرفتند. خلفای دوران امام جواد (علیه السلام) مامون و معتصم بودند.

مامون فردی سیاستمدار، سفاک، دنیاپرست و ظاهر ساز بود. به همین جهت به دلیل اینکه امام رضا را به قتل رسانده بود و در معرض اتهام بسیاری از شیعیان قرار داشت، زیرکانه و حیله گرانه خود را دوستدار امام نهم جلوه می داد و سعی می کرد که بطور نامحسوس و غیرمستقیم به کنترل امام بپردازد. اما دشمنی مامون از چشم تیزبین امام محمدتقی(علیه السلام) دور نماند و به همین جهت امام با اصرار از بغداد به مکه و سپس به مدینه بازگشت. استاد عادل ادیب در این باره نوشته است: وقتی مامون، امام جواد (علیه السلام) را به بغداد یا مرکز خلافت آورد، امام اصرار کرد که به مدینه بازگردد. مامون (به ناچار) با این درخواست موافقت کرد و آن حضرت (به مدینه بازگشت) و بیشتر عمر شریفش را در مدینه گذراند.[۱]

سیدمحسن امین نیز نوشته است:

پس از مدتی امام جواد (علیه السلام) برای گزاردن حج ازمأمون اجازه خواست و از بغداد به سوی مدینه حرکت کرد در این سفر ام فضل نیز آن حضرت را همراهی می کرد.[۲]

همچنین شیخ عباس قمی در منتهی الامال در این باره نوشته است:

مدتی که امام جواد (علیه السلام) در بغداد بود از سوء معاشرت مامون منزجر شد و از مامون رخصت طلبید و متوجه بیت الحرام شد و از آنجا به مدینه جد خود مراجعت کرد و تا مامون وفات کرد در مدینه بود.[۳]

به هر حال، امام جواد (علیه السلام) به مدینه برگشت و دور از مصاحبت مامون، به زندگی خویش ادامه داد.

از بررسی تاریخ زندگانی امام نهم استفاده می شود که امام(علیه السلام) در مدینه با برگزاری جلسات پرسش و پاسخ با علما و مردم و حضور در مجالس مناظره به تبیین مذهب شیعه و حقانیت امامت خویش و بطور غیرمستقیم و تلویحی به رد حکومت جائرعباسی و خصوصاً مامون می پرداخت.

علامه مجلسی در این باره نوشته است: هنگامی که فصل حج فرا رسید، فقهای بغداد و شهرهای دیگر و دانشمندان سایر بلاد که هشتاد نفر بودند به حج رفتند و سپس به مدینه رفته و با اباجعفر دیدار کردند.[۴]

برای پاسخ به این پرسش که چرا امام جواد (علیه السلام) در بغداد و در کنار مامون عباسی نماند و به مدینه بازگشت می توان به این دلایل اشاره کرد:

۱- امام جواد (علیه السلام) بیش از هر کس و کاملا مامون را می شناخت و به همین جهت از مکر و حیله و جنایت او خود را در امان نمی دید به همین جهت مصلحت خویش را در دوری از مامون می دید.

۲- مصاحبت امام جواد (علیه السلام) که مظهر معنویت و صداقت و تقوا بود با مامون عباسی که مظهر جنایت و شقاوت و رذالت بود برای آن حضرت سخت و ناگوار بود چون هیچ وجه مشترکی با هم نداشتند.

۳- دیدار قاتل پدر، مورد رضایت امام(علیه السلام) نبود و اصولا آن حضرت مایل به زندگی در کنار کسی که پدرش را به شهادت رسانده بود نبود.

۴- امام محمد تقی(علیه السلام) اگر در بغداد می ماند تحت نظر مستقیم مامون و وزرا و اطرافیان او بود و امکان فعالیت سیاسی و فرهنگی پیدا نمی کرد.

۵- اگر امام جواد (علیه السلام) در بغداد باقی می ماند، مامون می توانست چنان وانمود کند که مردم فکر کنند او از تایید امام(ع) برخوردار است و اختلافی میان علویان و عباسیان و بین آنها نیست و در نتیجه خط و مشی امامت و خلافت یکسان است و امام(علیه السلام) مایل به چنین برداشتی از سوی مردم نبود.

۶- اگر امام نهم(علیه السلام) در بغداد باقی می ماند به دلیل خط و مشی خلفای عباسی و فرهنگ حاکم بر دربار مامون، امکان ارتباط نزدیک با شیعیان خاص و ملاقاتهای مردمی را نداشت و به همین جهت نمی توانست به وظایف امامت خویش عمل کند.

۷- امام به صورت مستقیم (البته به افراد مطمئن و خاص) و غیرمستقیم به همه مردم غیرشرعی بودن حکومت مامون را گوشزد می کرد و این کار در دربار مامون و بغداد امکان پذیر نبود.

۸- از شهادت امام نهم(علیه السلام) در جوانی به دست معتصم عباسی می توان فهمید که امام با شدت و بدون ملاحظه با دستگاه خلافت عباسی مبارزه می کرده است و چنین مبارزه ای در بغداد و در کنار مامون برای امام جواد (علیه السلام) امکانپذیر نبود. زمینه سیاسی مبارزات امام جواد (علیه السلام) در مدینه بهتر از بغداد بود.

۹- اصولا کارهای شیطانی مامون موجب انزجار امام نهم(علیه السلام) بود بطوری که به قول شیخ عباس قمی: سوء معاشرت مامون و آزارها و اذیت های او برای امام(علیه السلام) طاقت فرسا و مشکل ساز بود و ادامه زندگی برای آن حضرت در بغداد مشکل بود. به عبارت دیگر زندگی عادی امام هم در کنار مامون برای آن حضرت مطلوب نبود.

۱۰- حضور امام نهم(علیه السلام) در بغداد و شرکت او در مجالس و مناظره هایی که مامون ترتیب می داد و پیروزی امام بر بزرگان مذاهب ، موجب حسادت آنها و سعایت نزد مامون می شد. امام جواد (علیه السلام) با رفتن از بغداد می توانست از حسادت و سعایت حسودان و سخن چینان خود را در امان نگهدارد. در حقیقت امام نهم(علیه السلام) با این کار فاصله مناسبی از بدخواهان می گرفت تا از شرشان در امان بماند.

۱۱- بنظر می رسد که امام جواد (علیه السلام) از «ام فضل» دختر مامون چندان دلخوش و راضی نبود. ام فضل در محیط فاسد پرورش یافته بود و وجود او از پدر جنایتکاری بود که خلافت را غصب کرده و دستش به خون امام رضا(علیه السلام) رنگین بود. چنین دختری هرگز نمی توانست همسر مناسبی برای امام جواد (علیه السلام) باشد. به همین جهت مکرر از دست امام جواد (علیه السلام) به پدرش شکایت می کرد… در صورتی که امام در بغداد و در کنار مامون و افراد فامیل ام فضل باقی می ماند، آن زن جاهل از نظر خانوادگی نیز برای امام مشکل بیشتری ایجاد می کرد تا اینکه امام او را از اطرافیان نابکارش دور کرده و در یک محیط معنوی او را محدود نماید.

۱۲- امام جواد (علیه السلام) در بغداد هم از جهت فکری و هم از جهت نبود بستگان غریب بود اما مدینه شهری معنوی و مذهبی و جایگاه خاندان عصمت و طهارت و نزدیکان امام جواد بود در حالی که بغداد شهری سیاسی و جایگاه حقه بازان و سیاست بازان و دروغپردازان بود از این جهت نیز امام نهم(علیه السلام) ترجیح می داد که در محیط اجتماعی معنوی مدینه النبی زندگی کند نه در محیط سیاست زده و خفقان آمیز بغداد و در میان منافقان و دین به دنیافروشان و…

۱۳-مدینه جایگاه شیعیان و محبان اهل بیت عصمت و طهارت بود و امام نهم(علیه السلام) در این شهر بهتر می توانست به تبیین دیدگاه های فقهی و علمی و سیاسی خویش بپردازد و پذیرش امام برای مردم مدینه بهتر و بیشتر بود برعکس بغداد نه فقط خالی از این ویژگی ها بود بلکه حتی بسیاری از مردم امام(علیه السلام) را نمی شناختند یا بر اثر تبلیغات مسموم دربار، نسبت به امام کینه یا دشمنی جاهلانه یا عالمانه داشتند.

به عبارت دیگر: مامون امام جواد (علیه السلام) را از مدینه که کانون علویان و جایگاه مناسب برای امام جواد (علیه السلام) و مرکز خطر برای عباسیان بود به بغداد آورد تا امام را کنترل کرده و مدینه را از وجود محور خطر علیه خود خالی سازد و امام جواد (علیه السلام) به مدینه، شهر مطلوب خویش بازگشت تا به نقش خود در فعال نگهداشتن علویان و مبارزه با سردسته ظالمان و حکومت عباسی تداوم بخشد. البته عباسیان بغداد هم از حضور امام جواد (علیه السلام) در بغداد و نزد مامون که به ظاهر به او احترام می گذاشت چندان راضی نبوده اند و شاید بعضی از آنها زمینه رضایت دادن مامون به رفتن امام از بغداد به مدینه را فراهم کرده باشند:

دونالدسون که یکی از مستشرقین است قسمتی از ترس و وحشت عباسیان را این طور بیان کرده است: «بعد از گذشت یکسال از ازدواج امام(علیه السلام) خلیفه به ایشان و همسر جوانش اجازه داد که به مدینه منوره رفته و در آنجا اقامت کنند این مسئله مورد موافقت همه عباسیان بود چون دوست نداشتند ببینند امام(علیه السلام) از مقام والا و احترام خاصی نزد مامون برخوردار است.[۵]

در اینجا ممکن است این سؤال مطرح شود که با این همه تضادی که بین امام جواد (علیه السلام) و مأمون عباسی وجود داشت، چگونه آن حضرت با ازدواج با دختر مأمون موافقت کرد؟

برای اینکه پاسخ درست و منطقی برای این سؤال داشته باشیم لازم است که به شرایطی که امام جواد (علیه السلام) در آن شرایط به امامت رسیده است و نیز حیله گری و دسیسه سازی و سیاست بازی مأمون عباسی با دقت بیشتری نظر بیندازیم:

همانطور که گفتم مأمون می خواست با نزدیک کردن ظاهری خود با امام جواد (علیه السلام) و تزویج دختر خود «ام فضل» به او و همچنین نگهداری آن حضرت در دربار خویش به پیروان امام و علویان عملا بقبولاند که شما دنبال کسی هستید که با ما یکی است! هم با ما نسبت سببی پیدا کرده و داماد ما است و هم ولیعهد و نزدیک و مشاور همراه ماست. ما از هم جدایی نداریم و به همین جهت اگر کسی بخواهد علیه مأمون کاری کند، کار او علیه امام جواد (علیه السلام) هم به نوعی تلقی می شود!! و با این حیله ها، برای خود و حکومتش وجاهت کسب کند. این سیاست بازی و حقه بزرگی که مأمون دست به آن زد از او بعید نبود زیرا بعضی از مورخان در بین خلفای عباسی او را از دانشمندترین و سیاست بازترین و قاطع ترین می دانند و سرکوب امین و قیام های متعدد در دوران او را از دلایل این سیاست و قاطعیت می دانند.

پس در وهله اول مصلحت امت اسلام ایجاب نمی کرد که امام جواد«ع» که در آن دوران نوجوان ۸ ساله ای بود با او مقابله کند. درحقیقت امام جواد (علیه السلام) بین پذیرش شهادت در این سن و قبول دامادی مأمون باید یکی را انتخاب می کرد که امام با درک درست و الهی خویش تن به ازدواج با دختر مأمون داد و حداقل توانست هم ۲۰ سال به مبارزه درست و حساب شده با خلفای عباسی بپردازد و به تقویت بنیه علمی و فکری و اقتصادی شیعیان بپردازد و هم با ازدواج با «سمانه مغربیه» دارای همسری باوفا و مومن باشد و هم از این فرصت و ازدواج امام هادی(علیه السلام) حاصل شود که ادامه دهنده امامت باشد و در کنار این مواهب با دوری از «ام فضل» از او فرزندی نداشته باشد و در حد اسم شوهر او باشد. درحقیقت هیچگاه «ام فضل» به عنوان همسر همراز امام توسط آن حضرت پذیرفته نشده است. گلایه های متعدد «ام فضل» نزد مأمون از بی توجهی امام جواد (علیه السلام) به او، گواه این سخن است. حرکت امام جواد (علیه السلام) پس از ازدواج به سوی مدینه و دوری از سامرا که مرکز سیاست و جبهه و جنگ و حیله و نفاق عباسیان بود نیز در همین چارچوب و براساس همین سیاست امام جواد (علیه السلام) قابل تبیین است.

از سوی دیگر برای اینکه به نیت واقعی مأمون در عرصه نزدیک کردن امام جواد (علیه السلام) به خود آگاه شویم می توانیم به برخورد او با امام رضا(علیه السلام) و شهادت آن حضرت توجه کنیم و از سوی دیگر نیز می دانیم که مأمون برای حفظ قدرت خلافت برادر خویش را به قتل رساند! کسی که حاضر باشد برای ماندن بر منصب قدرت دست به قتل برادر خویش بزند آنرا به دیگری واگذار نخواهد کرد.

شاهد این سخن آن است که مأمون پس از آنکه بر امین غلبه یافت و پایتخت خود را از خراسان به بغداد منتقل کرد جامه سبز خویش را که به نشانه علاقه به علویان به تن می کرد کنار گذاشت و دوباره همان جامه سیاهی را که خلفای عباسی می پوشیدند پوشید. به عبارت بهتر او در هر مقطع زمانی با سیاست بازی و حقه بازی و دغلکاری سعی در کنترل احساسات عمومی مردم و تحت سیطره قرار دادن دشمنانش به انحاء مختلف داشت. در این عرصه می توان حرکت های متعدد و زیگزاگی و متضاد مأمون را شناخت و جوابی برای کارهای کاملا متضاد و برخوردهای واقعا دوگانه او با اطرافیان نزدیک مثل امام رضا(علیه السلام)، امام جواد (علیه السلام) و حتی فضل بن سهل پیدا کرد.

به این ترتیب، امام جواد (علیه السلام) با فراست و هوشیاری خود را از دام حیله و تزویر مأمون عباسی رهاند و به مدینه النبی و بین بستگان و دوستان اهل بیت عصمت و طهارت بازگشت.

امام جواد (علیه السلام) در سال ۲۰۳ توسط مأمون عباسی به بغداد فراخوانده شده است و پس از ازدواج با «ام فضل» که با دستور و اصرار (و شاید اجبار) مأمون همراه بوده است به مدینه بازگشته است.

مدت حضور امام نهم(علیه السلام) در این سفر در بغداد به درستی مشخص نیست. مسعودی در این باره نوشته است:

هنگامی که امام رضا(علیه السلام) از دنیا رفت، مأمون در پی فرزند آن حضرت، امام جواد (علیه السلام) ، فرستاد و وی را به بغداد برد و او را نزدیک خانه خود در آن شهر سکنی داد و دخترش ام الفضل را به ازدواج وی درآورد.[۶]

سبط بن جوزی هم در این باره آورده است:

چون امام رضا(علیه السلام) وفات یافت، فرزندش محمد ملقب به جواد نزد مأمون آمد.[۷]

به نظر نمی رسد که مدت اقامت امام جواد (علیه السلام) در بغداد با توصیفی که از دلایل عدم همکاری امام(علیه السلام) با مأمون عباسی گفتیم، طولانی و بیش از یکسال بوده باشد. بنابراین امام جواد (علیه السلام) از سال ۲۰۴ تا سال ۲۲۰ که دوباره توسط معتصم عباسی به اجبار به بغداد فراخوانده شد، حدود ۱۶ سال و چند ماه در مدینه زندگی کرده است. شیخ مفید زمان ورود امام محمد تقی(علیه السلام) برای بار دوم به بغداد تا زمان شهادت امام را یازده ماه ذکر کرده است.[۸]

پى نوشتها:

[۱] . تحلیل زندگانی پیشوایان ما- استاد عادل ادیب- صفحه ۲۵۰٫

[۲] . سیره معصومان- سیدمحسن امین-صفحه ۲۲۶٫

[۳] . منتهی الآمال.

[۴] . بحارالانوار- علامه مجلسی- ج ۵۰ صفحه ۱۰٫

[۵] . دونالدسون- دائره المعارف عتبات مقدسه- جلد اول- صفحه ۲۳۲٫

[۶] . اثبات الوصیه- مسعودی.

[۷] . تذکره الخواص- ابن جوزی.

[۸] . ارشاد- شیخ مفید- صفحه ۲۹۹٫

نویسنده: عباسعلی کامرانیان