امام رضا علیه السلام در قله علم و دانش

امام رضا علیه السلام در قله علم و دانش

۱۴۰۰-۰۹-۰۶

228 بازدید

حضرت رضا (علیه السلام) هر سه روز یک ختم قرآن انجام می دادند و می فرمود :

اگر بخواهم در کمتر از سه روز هم می توانم یک قرآن ختم کنم ، ولیکن هنگامی که به آیات شریفه می رسم تفکر و تدبر می کنم ، که این آیه در چه موضوعی فرود آمده و در چه وقتی نازل شده است ، و لذا قرآن را در هر سه روز یک دور قرائت می کنم.[۱]

حاکم نیشابورى از ابوالصلت هروى روایت می کند که وى گفت:

من داناتر از على بن موسى الرضا (علیه السلام) را ندیدم و هر دانشمندى هم که با وى مجالست می کرد این مطلب را تصدیق داشت، مأمون علماء ادیان و فقهاء شرایع را در مجلسى جمع کرد و حضرت رضا (علیه السلام) را دعوت کرد تا با آنان گفتگو کند، حضرت همه آنها را مُجاب کرد، و همگان فضل و دانش وى را ستودند و عجز و ناتوانى خود را ثابت کردند ، حضرت رضا (علیه السلام) می فرمود : من در مدینه در روضه حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله مى نشستم و علماء هم در آنجا زیاد بودند، هر گاه آنان در مسأله‏ اى در می ‏ماندند به طرف من اشاره می کردند، و مسائل خود را از من سؤال می ‏نمودند، و من هم به همه سؤالات آنها پاسخ می گفتم‏.[۲]

 ابو الصلت هروى گوید:

حضرت رضا علیه السّلام با مردم به هر زبانى تکلم می کرد، به خداوند سوگند از هر کسى بزبانش آشناتر و فصیح ‏تر بود، یکى از روزها خدمتش عرض کردم: یا ابن رسول اللَّه من در تعجب هستم که شما چگونه همه زبان‏ها را میدانى، فرمود: اى ابا صلت من حجت خداوند در میان مردم هستم و خداوند در صورتى با مردم اتمام حجت کرده است که حجت وى همه زبانها را بداند، آیا نشنیده ‏اى که امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: به ما فصل الخطاب داده ‏اند و فصل الخطاب هم شناختن لغات مختلف است.[۳]

از ریان بن الصلت روایت است که گفت :

وقتی که اراده رفتن به عراق کرد و تصمیم خداحافظی با حضرت امام رضا (علیه السلام) را داشتم در خاطر خود گفتم هنگام وداع با او  پیراهنی از لباس های تنش بخواهم و از درهم او که برای دخترانم انگشتر بسازم ، چون با حضرت خداحافظی کردم ،  گریه و اندوه از فراق او بر من غلبه کرد و فراموش کردم که آن دو خواسته  را از حضرت بخواهم ، چون بیرون آمدم حضرت صدایم کرد ، یا ریان بازگرد ، بازگشتم به من گفت آیا دوست نمی داری که دِرهمی چند به تو دهم تا برای دختران خود انگشتر بسازی ، آیا دوست نمیداری که پیراهنی از لباس های تن خود را به تو بدهم تا تو را در آن کفن کنند ، وقتی که عمرت به پایان رسید ، گفتم ای آقایم در خاطرم بود که از شما بخواهم اینها را و اندوه دوری شما بازداشت مرا از گفتن خواسته هایم ، پس پیراهنی آورد و به من داد و بلند کرد جانب مصلی را و درهمی چند بیرون آورد و به من داد ، شمردم سی دِرهم بود.[۴]

عبداللّه بن مغیره گوید:

من واقفى مذهب بودم که به حج رفتم ، چون به مکه رسیدم ، شکى (راجع به مذهبم ) دلم را مشغول کرد، خودم را به ملتزم (دیوار مقابل در خانه کعبه که مستحب است سینه و شکم را به آنجا چسبانیده و دعا کنند) چسبانیدم و گفتم : بار خدایا تو خواست و اراده مرا میدانى ، مرا به بهترین دینها هدایت کن ، پس در دلم افتاد که خدمت حضرت رضا (علیه السلام) بروم.به مدینه آمدم و در خانه حضرت ایستادم و به غلامش گفتم : به آقایت بگو، مردى از اهل عراق بر در خانه است ، آنگاه صداى حضرت را شنیدم که می فرمود: بفرما اى عبداللّه بن مغیره ! بفرما اى عبداللّه بن مغیره ، چون مرا دید فرمود: خدا دعایت را اجابت کرد و به دین خودش هدایتت فرمود ، من عرض کردم : گواهى دهم که توئى حجت خدا و امین او بر خلقش .[۵]

عیون أخبار الرِّضا عن أبی الصَّلتِ الهَرَویِّ :کانَ الرِّضا علیه السلام یُکلّمُ النّاسَ بِلُغاتِهم ، و کانَ و اللّه ِ أفْصَحَ النّاسِ و أعلَمهم بکلِّ لسانٍ و لُغهٍ ، فقلتُ لَه یوما : یا بنَ رسولِ اللّه ِ ، إنّی لَأعجَبُ مِن معرفَتِکَ بهذهِ اللّغاتِ على اختلافِها ! فقالَ : یا أبا الصَّلْتِ ، أنا حُجّهُ اللّه ِ على خلقِهِ ، و ما کانَ اللّه ُ لِیتّخذَ حُجّهً على قومٍ و هُو لا یَعرِفُ لغاتِهِم ، أ وَ ما بَلَغکَ قَولُ أمیرِ المؤمنینَ علیه السلام : اُوتِینا فَصْلَ الخِطابِ ؟! فهلْ فصلُ الخِطابِ إلاّ معرِفهُ اللّغاتِ ؟  عیون أخبار الرضا ـ به نقل از ابا صلت هروى ـ : امام رضا علیه السلام با مردم به زبان خودشان صحبت مى کرد، و به خدا قسم به هر زبانى، از اهل آن زبان، داناتر بود و رساتر سخن مى گفت. روزى به ایشان عرض کردم: یا بن رسول اللّه ! من از آشنایى شما به این زبانهاى گوناگون در شگفتم. فرمود: اى ابا صلت! من حجّت خدا بر آفریدگان او هستم و خداوند حجّتى را براى مردم قرار نمى دهد که زبان آنها را نداند. آیا نشنیده اى که امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: فصل الخطاب به ما عطا شده است، آیا فصل الخطاب چیزى جز دانستن زبانهاست؟[۶]

پی نوشت ها:

[۱] . اعلام الوری با علام الهدی،  ص ۴۳۸٫

[۲] . اعلام الوری با علام الهدی،  ص ۴۳۹٫

[۳] . اعلام الوری با علام الهدی، ص ۴۴۰٫

[۴] . منتهی الآمال، ج ۲ ، ص ۸۷۴٫

[۵] . اصول کافى، ج۲ ، ص ۱۶۷٫

[۶] . عیون أخبار الرضا ، ج۲  ص ۲۲۸ ، میزان الحکمه ، ج ۱ ، ص ۳۵۴٫

منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *