فرهنگ عمومی، نیازمند الگوهای رفتاری مناسب است که میبایست از سوی رهبران و مسئولان جامعه، ارایه و به کار گرفته شود تا به عنوان یک عادت دوم، به شکل غیر ارادی از سوی همه افراد جامعه یا اکثریت آنان در آید. جامعه اسلامی، نیازمند الگوهای رفتاری مبتنی بر فرهنگ اسلام و ارزشهای آن است. هدف نویسنده از نگارش این مطلب، آن است تا گوشهای از سبک زندگی اسلام را معرفی کند و الگوهای رفتاری در حوزه تفریحات را بیان دارد. با هم این مطلب را از نظر میگذرانیم.
فرار از برخوردهای گزینشی
سبک زندگی اسلامی، یک سبک مبتنی بر آموزههای وحیانی اسلام است. فرهنگ اسلامی تنها آموزههایی برای رهایی از دوزخ یا ورود به بهشت نیست که اختصاص به آخرت و سرای دیگر داشته باشد و هیچ گونه ارتباطی را میان دین و دنیا نبیند یا در کمترین سطح این روابط را تعریف یا محدود سازد؛ چرا که از نظر اسلام، آخرت در همین دنیا ساخته میشود و انسان آنچه را در دنیا کشت میکند در آخرت درو میسازد.
از نظر اسلام، انسان خودش را برای ابدیت میسازد و بهشت و دوزخ چیزی جز نتیجه و تجسم و تمثل همین زندگی دنیوی نیست و انسان هر آنچه از خود در این جا میسازد، همان را در آخرت میبیند.
بنابراین، اسلام به همه جنبهها و ابعاد زندگی بشری توجه داشته و برای آن برنامه و احکام و قوانین خاصی دارد. پس نمیتوان جایی از زندگی را شناسایی کرد که اسلام درباره آن سخنی نداشته و الگویی را معرفی نکرده باشد.
مشکل اساسی در شناخت و معرفی الگوی اسلامی زندگی، آن است که به دلایلی چند، نگاهی جامع به آموزههای وحیانی مبذول نمیشود؛ چرا که یا اسلام شناسان اندک هستند، یا آن که برخی گمان میکنند برخی از مسایل مطرح شده در اسلام برای زندگی بیابانی است و برای جامعه معاصر کارآیی ندارد، یا آن که بخشی از آموزههای آن، جزو امور ثابت نیست بلکه متغیراتی است که در چارچوب مقتضیات بیان شده است و میتوان از آن چشم پوشید یا حتی اگر از ثابتات است ولی میتوان آن را تعطیل کرد تا شرایط فراهم آید.
این نگاه گزینشی به آموزههای اسلامی موجب شده است که تاکنون الگوی کامل زندگی اسلامی ارایه نشود یا اگر ارایه شده باشد به کار گرفته نشود و با اما و اگرهای بسیار کنار گذاشته شود.
این در حالی است که اسلام به عنوان کاملترین و جامعترین دین از سوی خداوند به انسانهای هدیه شده است و هیچگونه کم و کاستی برای تطبیق در هیچ عصر و زمانی ندارد، بلکه بر اساس فطری بودن آموزههای اسلامی و مطابقت با عقل و فطرت انسانی، قابلیت عمل در همه ازمنه و امکنه را داراست.
نسبت لغو و لهو با تفریحات
یکی از مشکلاتی که نگرش گزینشی به اسلام برای عدم امکان ارایه الگوی اسلامی زندگی به دنبال دارد، این است که نمیتوان آموزههای اسلامی را به گونهای معرفی کرد که همه نیازهای بشری را برآورده سازد. انسان همان گونه که دارای نیازهای مادی است، دارای نیازهای معنوی است که اسلام در لباس و جامه گزینشی هرگز نمیتواند آنها را برآورده سازد. از جمله نیازهای معنوی و روحی بشر، نیاز به تفریح است که اسلام نمیتواند الگوی مناسبی برای آن ارایه دهد.
این تنها ادعایی بیش نیست؛ زیرا با نگاهی جامع به آموزههای اسلامی و با بهرهگیری از اصول استنباط اسلام از کتاب و سنت و استفاده از ناسخ و منسوخ، مطلق و مقید، عام و خاص، مجمل و مبین و مانند آن میتوان الگوی رفتاری مناسب را در حوزه تفریحات سالم شناسایی و معرفی کرد.
کسانی که نگاه گزینشی به آموزههای اسلامی داشته و یا جامعیت و کمال آن را نمیپذیرند، بر این باورند که اسلام هر گونه تفریحات سالم را در قالب لغو و لهو، ناپسند و مردود دانسته و به عنوان عمل حرام و زشت با آن مبارزه کرده است؛ در حالی که این تحلیل و تبیین و در نتیجه توصیههای مبتنی بر نگرش گزینشی، فاقد عناصر علمی تحقیق و تحلیل و توصیه است.
از نظر اسلام، عملی لغو و لهو دانسته میشود که هیچ سود و منفعت عقلانی یا عقلایی نداشته باشد. سخنان بیهوده و لغوی که انسان میشنود یا اموری لهو و بیهودهای که انسان به چشم خویش میبیند، از آن نظر حرام و باطل دانسته شده است که هیچ منفعت و سود عقلایی بر آن مترتب نباشد.
بر اساس آموزههای اسلامی و اصول کلی و کلان آن، همه احکامی که مکلف را در محدود خود محاصره میکند و مکلف را ملزم میکند تا در آن چارچوب عمل کرده و سبک زندگی خود را سامان دهد، مبتنی بر مصالح و مفاسد است. این بدان معناست که هر چیزی حرام و باطل و گناه شمرده میشود که مصلحتی نداشته یا مفسده آن بیش از مصلحت آن باشد. به عنوان نمونه خمر و شراب مستکننده به سبب آن که مضرات و مفسده آن بیش از مصلحت و منفعت آن است، حرام و گناه شمرده شده است.(بقره، آیه ۲۱۹)
البته برخی از اشیاء و امور در دورهای دارای منفعت و زمانی دارای مفسده است یا بر عکس ممکن است اتفاق بیافتد؛ ولی از آن جایی که احکام مبتنی بر مصالح و مفاسد است، حکم موضوعات با توجه به این تغییرات نیز تغییر میکند؛ مثلا زمانی برای خون هیچ منفعت حلالی نمیشد فرض کرد، از این رو، خرید و فروش آن جایز و مباح نبود و خون نمیتوانست یکی عوض و معوض باشد و یکی جزء از دو جزء معامله قرار گیرد، اما با استفاده حلالی که اکنون برای خون و ترزیق آن است، میتوان خون را معامله کرد و به عنوان معوض در برابر پول پرداخت کرد.
فقیهان اسلام در گذشته هر گونه خرید و فروش خون را حرام میدانستند؛ در حالی که اکنون آن را جایز میشمارند. همچنین خرید و فروش جانور مرده جایز نبود، چون منفعت حلالی برای آن متصور نبود، ولی اکنون برای اموری چون تبدیل به کود و بهرهگیری در افزایش بهرهوری خاک مثلا میتوان آن را خرید و فروش کرد.
به هر حال، در زمان حاضر، خون منافع فراوانی دارد که بر کسی پوشیده نیست. بیشک همان گونه که خون در بدن انسان عامل حیات به شمار میآید، در بسیاری از مراکز درمانی نیز عامل حیاتی است و بدون استفاده از خون، بسیاری از درمانها مختل میگردد. بنابراین، منافع و فوائد خون غیر قابل انکار است و میتوان به عنوان یک چیز دارای مالیت و منفعت خرید و فروش کرد.
این بدان معناست که امری میتواند در زمانی لغو و لهو و در زمانی دیگر امری دارای هدف و حکمت عقلایی و منفعت و سودمند باشد. اگر در زمانی آموزش سوارکاری و شنا و تیراندازی با تیر و کمان به سبب استفاده از آن در جنگ، امری لغو و لهو شمرده نمیشد، امروز شاید به یک معنا لغو و لهو باشد، در حالی که امروز مثلا آموزش رانندگی و تیراندازی با اسلحههای این گونه نیست، زیرا دارای منافع و مصالح بسیاری است.
از سوی دیگر، کسی که با تیر و کمان به تیراندازی مشغول میشود، یا به سوارکاری به جایی رانندگی میرود، او را آدمی میشمارند که به کار لغو و لهو میپردازد.
پس آنچه در روایات و آیات به عنوان امر لغو و لهو یا ضد آنها معرفی میشود، مبتنی بر اصل وجود مصلحت و منفعت یا مفسدت و مضرت است.
تفریحات سالم، پاسخی به نیازهای مادی و معنوی
بر این اساس، تفریحات سالم، آن دسته از تفریحاتی است که دارای منفعت و مصلحتی است. از آن جایی که تن و روان آدمی نیازمند چیزهایی است که میبایست به آن پاسخ داده شود، اسلام به حکم دین فطرت، به همه این امور پاسخهای مناسبی داده است.
خداوند در آیه ۱۲ سوره یوسف میفرماید که حضرت یوسف(علیه السلام) برای تفریح و بازی با برادران به دشت و صحرا میرود. این بدان معناست که کودک نیازمند بازی و لعب است و پاسخگویی به این نیاز طبیعی کودکان، امری لازم است.
با آن که لعب به معنای بازی بیهوده است که هدفی در آن برای بزرگترها نیست، ولی برای کودک این لعب و بازی شکل دیگری پیدا میکند؛ چرا که به نیازهای جسمی و روحی و روانی کودک به این شکل پاسخ داده میشود. علوم روانشناسی و روانشناسی اجتماعی معلوم داشته است که بازی برای کودک تا چه اندازه حیاتی است.
امام صادق(علیه السلام) میفرماید: اَلْغُلامُ یلْعَبُ سَبْعَ سِنینَ وَ یتَعَلَّمُ الْکِتابَ سَبْعَ سِنینَ و یتَعَلَّمُ الْحَلالَ و الْحَرامَ سَبْعَ سِنینَ؛ طفل هفت سال بازی کند، هفت سال خواندن و نوشتن بیاموزد، هفت سال حلال و حرام و احکام الهی را یاد بگیرد.(الکافی، ج ۶، ص ۴۶) آن حضرت همچنین میفرماید: دَعِ ابْنَکَ یلْعَبْ سَبْعَ سِنینَ؛ فرزند خود را هفت سال آزاد بگذار تا بازی کند.(همان)
پس بازی برای کودک، نیازی است که میبایست برآورده شود؛ در حالی که اگر بزرگ تر به همان شکل و شمایل که کودک انجام میدهد بدان مشغول شود، امری لغو و بیهوده است.
اکنون دانسته شده است که کودکان بسیاری از مهارتهای زندگی را با بازی میآموزند؛ چنان که بازی کودک با رایانه یا تلفن همراه او را با این ابزارها و دانش امروزی آشنا میسازد و مهارتهای او را در به کارگیری از آن افزایش میدهد. در زمان حضرت یوسف(علیه السلام) رفتن کودکان به صحرا همراه با بزرگ ترها و گله و رمهها این امکان را به آنان میداد تا آنان با چگونگی گله داری و مواظبت از آن و چریدن رمه آشنا شوند.(یوسف، آیه ۱۲)
همین بازی را میتوان در مورد آموزش مسایل دینی و مهارت مربوط به آن مورد استفاده قرار داد. شکی نیست که کودک نمیتواند نماز و یا روزه را چنان که واجب است به جا آورد؛ استفاده از روش آموزشی دین و مهارتها از طریق بازی این امکان را میدهد تا کودک با آن آشنا شده و عادت کند و امری که به ظاهر بازی و تفریح است به یک روش آموزشی و تعلیمی در آید.
در روایات است که هنگامى که کودک به سه سالگى رسید، او را وادار کن تا هفت مرتبه (لاالهالاالله) بگوید؛ بعد او را آزاد بگذار تا چهار سال او تمام شود آن گاه او را به گفتن هفت مرتبه (صلى الله على محمد و آل محمد) وادار کن. پس او را آزاد بگذار تا هنگامى که پنج سالش تمام شد، آنگاه دست راست و چپش را به او یاد بده. وقتى آنها را شناخت، او را به سمت قبله بنشان، و به او بگو:(سجده کن)؛ سپس او را تا شش سالگى آزاد بگذار و بعد از آن، به او نماز خواندن و رکوع و سجود را یاد بده.
هنگامى که هفت سالش تمام شد، آنگاه به او بگو: (دست و صورتت را بشوى) و هنگامى که شست، به او بگو:(نماز بخوان)؛ و بعد او را تا تمام شدن نه سالگى آزاد بگذار و سپس به او وضو را یاد بده.(وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۱۹۳؛ انوار نعمانیه، سید نعمت الله جزایرى، ج ۲ ص۱۹۳).
این شیوه آموزشی تدریجی و فرآیندی که به نوعی بازی شباهت دارد، موجب میشود که کودک مهارتهای را بیاموزد که در آینده به عنوان یک عمل مفید و سازنده در زندگیاش نقش کلیدی را ایفا میکند.
بدن انسان از یک کار تکراری خسته میشود و نیاز دارد تا حرکات دیگری را انجام دهد تا از خستگی در آید. ورزشهای گوناگون این امکان را برای رفع خستگی بدن فراهم میآورد.
بنابراین، حرکات ورزشی که به عنوان تفریحات سالم شناخته میشود، از مصادیق امر لغو و لهو نیست، بلکه امری مطلوب بلکه در برخی از موارد، واجب و لازم است و آن زمانی است که عدم توجه به حرکات ورزشی باعث آسیب جدی به بدن شود و شخص را به هلاک بیاندازد؛ چون زمانی که عروق و رگهای شخص به سبب کمتحرکی بسته شود. پس لازم است برای رهایی از هلاکت ورزش کند و تفریحات سالم داشته باشد.(بقره، آیه ۱۹۵)
همان گونه که بدن، نیازمند تفریحات سالم است تا خستگی از آن بیرون رود، روان آدمی نیز نیازمند تفریحات سالم است. امیرمومنان علی(علیه السلام) میفرماید: ان هذه القلوب تمل کما تمل الابدان، فابتغوا لها طرائف الحکمه؛ این دلها همانند تنها خسته میشوند، برای نشاط آن به سخنان تازه حکمیانه رو بیاورید.(نهج البلاغه، حکمت ۱۹۷)
لطیفهگویی که دارای بیان نکات نغز و لغزها و لطایف حکیمانه است، میتواند ذهن و روان را از خستگی برهاند و شادی و سرور را دوباره به روان بازگرداند و او را برای کارهای مهمتر آماده سازد.
از نظر اسلام، مقدمه واجب، همانند واجب، لازم و ضروری است. اگر انسان میبایست بدون حالت سستی و مستی به عبادت بپردازد لازم است تا این سستی و مستی را از خود دور سازد، بنابراین، اگر تفریحات سالمی چون ورزش و لطیفهگویی جسم و روان او را برای انجام درست عبادت آماده میکند، این امور به عنوان مقدمه واجب، واجب میشود؛ چنان که جهاد دفاعی لازم و ضروری است پس مقدمات آن چون آمادگی در رانندگی و تیراندازی و رزمآوری لازم است؛ پس انجام این ورزشها به این هدف لازم و ضروری است.
نمونههای از تفریحات سالم در گزارشهای روایی
با نگاهی به گزارشهای قرآنی، انسان به طور طبیعی به تفریحات سالم از جمله برگزاری جشنها و آیینهای شادی و سرور گرایش دارد. خداوند گزارش میکند که مردم مصر جشنهایی را برگزار میکردند که در آن، ساحران به جادوگری میپرداختند و آن را روز زینت میدانستند؛ چون به آذینبندی و آرایش اماکنی که در آن جشن برگزار میشد میپرداختند و خود را نیز زینت کرده و میآراستند.(طه، آیه ۵۹)
حواریون حضرت عیسی بن مریم(علیها السلام) نیز همانند دیگر مردمان گرایش به جشن و عید داشتند و از آن حضرت خواستند تا برای عید ایشان یک غذا و سفره بهشتی فراهم آورد تا ایشان آن روز و روزهای همانند آن را جشن بگیرند و عید بدانند.(مائده، آیه ۱۱۴)
در اسلام نیز سه عید بزرگ فطر و قربان و غدیر است که مردم در آن با آیینهای خاصی جشن میگیرند و سرور و شادی خود را در جسم و جان به نمایش میگذارند. فرح مومنان در اعیاد، جایز است و میتوانند نشانههای سرور خویش را به نمایش گذارند. نکتهای که بارها در اسلام مورد تاکید قرار گرفته است، ادخال سرور در دلهای مومنان است. این بدان معناست که نوعی شادی میبایست در میان جمع مومنان تحقق یابد که ایشان را از درون شاد و مسرور کند و غم و اندوه را بزداید.
امیرمومنان علی(علیه السلام) میفرماید: ما من احد اودع قلبا سرورا الا و خلق الله له من ذلک السرور لطفا فاذا نزلت به نائبه جری الیها کالماء فی انحداره حتی یطردها عنه کما تطرد غریبه الابل؛ هر کسی دلی را شاد کند، خداوند از آن شادی لطفی برای او قرار دهد که به هنگام مصبیت چون آب زلالی بر او باریدن گرفته و تلخی مصیبت را بزداید چنان که شتر غریبه را از چراگاه دور سازند.(نهج البلاغه، حکمت ۲۵۷)
اسلام هرگز مخالف شادی و فرح نبوده و نیست. البته از آن جایی که قهقهه و خندههای صوتدار و بلند، شخصیت انسانی را تحت تاثیر منفی خود قرار میدهد، از مومنان خواسته شده که اعتدال نگه دارند و با صدای بلند خنده نکنند. از این روست که آن حضرت میفرماید: و ان ضحک لم یعل صوته؛ اگر میخندد، صدای او به خنده بلند نمیشود.(نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳).
انسان مسلمان، انسانی است که اندوه را در دل و سرورش را در چهره نشان میدهد. امام علی(علیه السلام) در ضرورت گشادهرویی میفرماید: «بُشْرُ المُؤمن فی وَجْهِهِ وَ حُزْنِهِ فی قَلبِهِ؛ شادی و گشادگی مؤمن در چهره او آشکار و غمش در دل او مخفی است.(محمد التمیمی الآمدی، غررالحکم و دررالکلم، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۶۴ ه. ش، حدیث ۴۴۶۰) از این روست که همواره تبسم بر چهره و لبان نقش بسته است چنانکه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) این اسوه نیک و حسنه این گونه بوده است.(احزاب، آیه ۲۱).
ادامه دارد…