اعتراف مخالفان به اخلاق و فضائل امام سجاد(ع)

اعتراف مخالفان به اخلاق و فضائل امام سجاد(ع)

۱۴۰۰-۰۸-۳۰

265 بازدید

این سخنان کسانى است که تنها فضیلت ظاهرى او را مى‌‏دیدند و از درک عظمت معنوى وى و شناسایی مقام ولایت او محروم بودند. ساده ‏تر این‌که اینان که او را این‌چنین ستوده‏ اند، على بن الحسین (علیه السلام) را امام نمی‌دانستند و مى‏‌بینیم که تا چه حد در برابر ملکات نفسانى او خاضع بوده ‏اند.

و عباد الرحمن الذین یمشون على الأرض هونا و إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما؛ و الذین یبیتون لربهم سجدا و قیاما؛ و الذین یقولون ربنا اصرف عنا عذاب جهنم إن عذابها کان غراما. ساءت مستقرا و مقاما. إذا أنفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذلک قواما…و الذین لا یشهدون الزور و إذا مروا باللغو مروا کراما[۱]

آیه‌‌های ذکرشده مربوط به پایان سوره فرقان است. خدا در این آیات صفت مؤمنان برگزیده رابیان کرده است.

همه نشانه‌هایى را که براى بندگان کامل پروردگار «عباد الرحمن» معین‌شده در على بن الحسین (علیه السلام) آشکار است.

امام سجاد(علیه السلام)در دوره تاریک  سلطه امویان براى جویندگان انسانیت به حقیقت چراغى روشن بود وبا رفتار و گفتار خود سیرت فراموش‌شده پدرانش را زنده کرد.

مردمى که سالها با عصر نبوت فاصله داشتند نمونه تربیت اسلامى را به چشم خود دیدند، نمونه ای آراسته به  نرم‌خوئی، محاسبه نفس تا حد ریاضت. خودشکنی براى حق، دستگیرى مستمندان، بخشش، پرهیزگارى و…

جاحظ در رساله‌اى که در فضائل بنی‌هاشم نوشته درباره او گفته است:

اما على بن الحسین (علیه السلام)، درباره او خارجى را چون شیعه و شیعه را چون معتزلى و معتزلى را چون عامى و عامى را چون خاص دیدم و کسى را ندیدم که در فضیلت او شک داشته باشد و یا در مقدم بودن او سخنى گوید[۲]

او نه‌تنها با خویشان، دوستان، آشنایان، بزرگوارانه رفتار مى‌کرد، مهربانى وى به آن درجه بود که بر دشمنان درمانده نیز شفقت داشت و بر جانوران سایه مرحمت مى‌افکند. داستان پناه بردن مروان پسر حکم به او پذیرفته شدن خواهش وى از جانب امام ،یکی از این نمونه هاست.

طبرى نوشته است چون خبر مرگ یزید به حصین بن نمیر رسید، به شام بازگشت. سر راه خود خسته‌وکوفته و نگران به مدینه آمد. اسب او ناتوان و سوار از اسب ناتوان‌تر. در مدینه على بن الحسین (علیه السلام)از او پذیرائى کرد.[۳]

علامه مجلسى از سید بن طاووس و او به اسناد خود از امام صادق (علیه السلام)آورده است که چون ماه رمضان مى‌رسید على بن الحسین (علیه السلام)خطاهاى غلامان و کنیزان خود را می‌نوشت که فلان غلام یا فلان کنیز چنین کرده است. در آخرین شب ماه رمضان آنان را فراهم مى‌آورد و گناهان آنان را برایشان مى‌خواند که تو چنین کردى و من تو را تأدیب نکردم و آنان مى‌گفتند درست است. سپس خود در میان آنان مى‌ایستاد و مى‌گفت بانگ خود را بلند کنید و بگوئید: على بن الحسین (علیه السلام)! چنانکه تو گناهان ما را نوشته‌اى پروردگار تو گناهان تو را نوشته است؛ و او را کتابى است که به‌حق سخن می‌گوید. گناهى خرد یا کلان نکرده‌اى که نوشته‌ نشده باشد. چنانکه گناهان ما بر تو آشکار است، هر گناه که تو کرده‌اى بر پروردگارت آشکار است، چنانکه از پروردگار خود امید بخشش دارى ما را ببخش و از خطاى ما درگذر؛ و چنانکه دوست دارى خدا تو را عفو کند از ما عفو کن تا عفو و رحمت او را درباره خود ببینى!

على بن الحسین (علیه السلام)! خوارى خود را در پیشگاه پروردگارت به یاد آر! پروردگارى که به‌اندازه خردلى ستم نمی‌کند.

على بن الحسین (علیه السلام)! ببخش! و درگذر تا خدا تو را ببخشد و از تو درگذرد چه او مى‌گوید:

و لیعفوا و لیصفحوا ألا تحبون أن یغفر الله لکم[۴]

این چنین مى‌گفت و می‌گریست و نوحه می‌کرد و آنان گفته او را تکرار می‌کردند. سپس مى‌گفت پروردگارا ما را فرموده‌اى بر کسى که بر ما ستم کرده است ببخشیم. ما چنین کردیم و تو از ما به این کار سزاوارترى. فرموده‌اى خواهنده را از در خانه خود نرانیم. ما خواهنده و گدا به در خانه تو آمده‌ایم و بر آستانه تو ایستاده‌ایم و ملازم درگاه تو شده‌ایم و عطاى ترا مى‌خواهیم. بر ما منت‌گذار و محروممان مساز که تو به این کار از ما سزاوارترى. خدایا مرا در زمره آنان درآور که بدان‌ها انعام فرموده‌اى.

سپس به کنیزان و غلامان خود مى‌گفت من از شما گذشتم. آیا شما هم از رفتار بدى که با شما کرده‌ام درمی‌گذرید؟ من مالک بدکردار و پست ستمکارى هستم که مالک من بخشنده و نیکوکار و منعم است. آنان مى‌گفتند آقاى ما تو بما بد نکرده‌اى و ما از تو گذشتیم. می‌گفت بگوئید خدایا چنانکه على بن الحسین (علیه السلام)از ما گذشت از او درگذر و چنانکه ما را آزاد کرد از آتش دوزخ آزادش کن.

ـ مى‌گفتند آمین!

ـ بروید من از شما گذشتم و بامید بخشش و آزادى شما را در راه خدا آزاد کردم و چون روز عید مى‌شد به آنها پاداش گران مى‌بخشید.

در پایان هر رمضان دست‌کم بیست تن برده و یا کنیز را که خریده بود در راه خدا آزاد می‌کرد. چنانکه خادمى را بیش از یک سال نزد خود نگاه نمی‌داشت و گاه در نیمه سال او را آزاد مى‌ساخت.[۵]

روزى گروهى در مجلس او نشسته بودند، از درون خانه بانگ شیونى شنیده شد. امام به درون رفت بازگشت و آرام بر جاى خود نشست حاضران پرسیدند: مصیبتى بود؟

ـ آرى! بدو تسلیت دادند و از شکیبایی او به شگفت درماندند. امام گفت: ـ ما اهل‌بیت، خدا را در آنچه دوست می‌داریم اطاعت می‌کنیم و در آنچه ناخوش می‌داریم سپاس میگوییم.[۶]

فرزندى از او مرد و از وى جزعى ندیدند پرسیدند چگونه است که در مرگ پسرت جزعى نمی‌کنی! امام گفت چیزى بود که منتظر آن بودیم (مرگ) و چون در رسید آن را ناخوش نداشتیم[۷]

در زمان امام سجاد (علیه السلام)چند تن از بزرگان تابعین که به فقاهت و زهد مشهور بودند و در مدینه مى‌زیستند چون: ابن شهاب[۸] سعید بن مسیب[۹] ابو حازم[۱۰]  فضیلت و بزرگوارى على بن الحسین (علیه السلام)را بمردم گوشزد می‌کردند. سعید بن مسیب می‌گفت: على بن الحسین (علیه السلام)سید العابدین است[۱۱] زهرى مى‌گفت هیچ هاشمى را فاضل‌تر از على بن الحسین (علیه السلام)ندیدم[۱۲] از عبدالعزیز بن خازم نیز همین اعتراف را نقل کرده‌اند.[۱۳]

روزى در مجلس عمر بن عبدالعزیز، که در آن سالها حکومت مدینه را به عهده داشت حاضر بود. چون برخاست و از مجلس بیرون رفت عمر از حاضران پرسید:

ـ شریف‌ترین مردم کیست؟ حاضران گفتند:

ـ تو هستى!

ـ نه چنین است. شریف‌ترین مردم کسى است که هم‌اکنون از نزد من بیرون رفت همه مردم دوست دارند به او  پیوسته باشند و او دوست ندارد به کسى پیوسته باشد.[۱۴]

على بن الحسین (علیه السلام)کنیزکى را آزاد کرد سپس او را به زنى گرفت. عبدالملک پسر مروان از ماجرا آگاه شد و این کار را براى وى نقصى دانست. به او نامه نوشت که چرا چنین کردى؟ امام پاسخ داد:

«خداوند هر پستى را با اسلام بالا برده است؛ و هر نقصى را با آن کامل ساخته و هر لئیم را با اسلام کریم ساخته. رسول خدا کنیز و زن بنده خود را به زنى گرفت.»

عبدالملک چون این نامه را خواند گفت:

آنچه براى دیگران موجب کاهش منزلت است براى على بن الحسین (علیه السلام)سبب رفعت است.[۱۵]

روزى یکى از بندگان خود را براى کارى خواست و او پاسخ نداد و بار دوم و سوم نیز، سرانجام از او پرسید:

ـ پسرم آواز مرا نشنیدى؟

ـ چرا.

ـ چرا پاسخ مرا ندادى؟

ـ چون از تو نمى‌ترسم.

ـ سپاس خدا را که بنده من از من نمى‌ترسد.[۱۶]

از او پرسیدند چرا ناشناس با مردم سفر می‌کنی؟ گفت:

خوش ندارم به خاطر پیوند با رسول خدا چیزى بگیرم که نتوانم مانند آن را بدهم.[۱۷]

روزى بر گروهى از جذامیان گذشت به او گفتند:

ـ بنشین و با ما نهار بخور گفت:

ـ اگر روزه نبودم با شما مى‌نشستم. چون به خانه رفت سفارش طعامى برای آنان داد و چون آماده شد براى ایشان فرستاد و خود نزدشان رفت و با آنان طعام خورد[۱۸]

چون می‌خواست به مستمندى صدقه دهد نخست او را مى‌بوسید، سپس آنچه همراه داشت به او می‌داد.[۱۹]

در روایت مجلسى از مناقب است که:

ـ من نزد کسى مى‌نشینم که هم‌نشینی او براى دین من سود داشته باشد.[۲۰]

و چون او براى خدا و طلب خشنودى خدا با بندگان خدا چنین رفتار می‌کرد، خدا حشمت و بزرگى او را در دیده و دل مردم مى‌افزود.

او را گفتند تو از نیکوکارترین مردمى. ندیدیم با مادرت هم خوراک شوى. گفت می‌ترسم دست من به لقمه‌اى دراز شود که او چشم به آن دارد و مرا عاق کند.[۲۱]

این سخنان کسانى است که تنها فضیلت ظاهرى او را مى‌دیدند و از درک عظمت معنوى وى و شناسایی مقام ولایت او محروم بودند. ساده‌تر این‌که اینان که او را این‌چنین ستوده‌اند، على بن الحسین (علیه السلام)را امام نمی‌دانستند و مى‌بینیم که تا چه حد برابر ملکات نفسانى او خاضع بوده‌اند.

او براى خدا و تحصیل رضاى پروردگار، با آفریدگان خدا، این چنین با فروتنى رفتار می‌کرد و خدا حرمت و حشمت او را در دیده بندگان خود مى‌افزود. دشمنان وى ـ اگر دشمنى داشته است ـ مى‌خواستند قدر او پنهان ماند و مردم او را نشناسند، اما به‌رغم آنان شهرت وى بیشتر مى‌گشت، که خورشید را به گل نمی‌توان اندود و مشک را هرچند در ظرفى بسته نگاهدارند، بوى خوش آن دماغ‌ها را معطر خواهد کرد.

نویسنده: سید جعفرشهیدی

[۱] بندگان رحمان که در زمین آرام راه مى‏ روند؛ و چون نادانان با آنان نابخردانه سخن‌گویند به نیکوئى بدان‌ها پاسخ دهند؛ و آنان که شب را بر پاى و در سجده بسر مى ‏برند؛ و آنان که میگویند پروردگارا عذاب دوزخ را از ما بگردان! که عذاب دوزخ پایان نیافتنى است و بد آرامگاه و بد جاى اقامتى است؛ و آنان که چون انفاق می‌کنند، نه اسراف می‌کنند و نه بر خود تنگ می‌گیرند و میانه را مى‌‏گزینند و آنان که به‌دروغ گواهى نمی‌دهند و چون ناپسندى ببینند بزرگوارانه از آن مى‏ گذرند. (الفرقان: ۶۳ ـ ۷۳).

[۲] عده الطالب ص ۱۶۰

[۳] تاریخ طبرى ج ۷ ص ۴۳۲

[۴] به بخشند و درگذرند آیا دوست ندارید که خدا شما را بیامرزد (نور: ۲۲)

[۵] بحار ج ۴۶ ص ۱۰۳ ـ ۱۰۵

[۶] حلیه الاولیاء ج ۳ ص ۱۳۸٫ مناقب ج ۴ ص ۱۶۶ و نگاه کنید به کشف الغمه ج ۲ ص ۱۰۳

[۷] کشف الغمه ج ۲ ص ۱۰۲ ـ ۱۰۳

[۸] محمد بن مسلم زهرى متوفى به سال ۱۲۴ ه.ق

[۹] متوفاى سال ۹۴ ه.ق

[۱۰] ابو حازم از تابعین است.

[۱۱] کشف الغمه ج ۲ ص ۸۶

[۱۲] انساب الاشراف ج ۲ ص ۱۴۶ نسب قریش ص ۵۸ از یحیى بن سعید. علل الشرایع ج ۲ ص ۲۳۲

[۱۳] ارشاد ج ۲ ص ۱۴۲٫ حلیئه الاولیاء ج ۳ ص ۱۴۱

[۱۴] مناقب ج ۴ ص ۱۶۷

[۱۵] عقد الفرید ج ۷ ص ۱۲۱ ـ مناقب ج ۴ ص ۱۶۲٫ عیون الاخبار ج ۴ ص ۸ و نگاه کنید به المعارف ص ۲۱۵

[۱۶] ارشاد ج ۲ ص ۱۴۷٫ مناقب ج ۴ ص ۱۵۷٫ کشف الغمه ج ۲ ص ۸۷ اعلام انورى ص ۲۶۱ ـ ۲۶۲

[۱۷] کشف الغمه ج ۲ ص ۱۰۸

[۱۸] اصول کافى ج ۲ ص ۱۲۳٫ الامام على بن الحسین ص ۳۴۵

[۱۹] حلیه الاولیاء ج ۳ ص.۱۳۷

[۲۰] کشف الغمه ج ۴۶ ص ۳۱

[۲۱] مناقب ج ۴ ص ۱۶۲٫

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *