اشاره:
عرفان و معنویت گرایی چیزی نیست که اختصاص به مسلمانان داشته باشد. در میان پیروان تمام ادیان این پدیده در مراتب مختلف وجود دارد و عده ای را به خود مشغول داشته است. در میان مسلمانان عرفان غالباً با اسم تصوف گره خورده است. در این مقاله بیان شده که نسبت بین عرفان و دین چیست آِیا عرفان و آموزه های آن ارتباطی باآموزه های دین اسلام داردد یا اینکه علمی است جداگانه و ربطی به دین اسلام ندارد.
اگر از باب تسامح زهد و تقوا و کسب معنویت در اثر عبادت و دعا و تهجد و پیوسته به یاد خدا بودن و علاقه نداشتن به اموال دنیا و زدودن صفات رزیله را عرفان بنامیم این نوع عرفان چیزی است که از دین اسلام برخاسته و خدواند در قرآن و پیامبر اسلام(ص) و سایر امامان معصوم(ع) در روایات و احادیث بر آن تاکید دارند. در اسلام زهد و پرهیز از تجملات و مظاهر دنیا در کنار عبادات رکن رکن اصلی عرفان اسلامی را تشکیل می دهد. امام علی(ع) می فرماید: زهد در میان دوکلمه ای که در قرآن آمده است قرار دارد: «لِّکَیْلَا تَأْسَوْاْ عَلىَ مَا فَاتَکُمْ وَ لَا تَفْرَحُواْ بِمَا ءَاتَئکُمْ وَ اللَّهُ لَا یحُِبُّ کلَُّ مخُْتَالٍ فَخُور[۱]؛ تا بر آنچه از دستتان مىرود اندوهگین نباشید و بدانچه به دستتان مىآید شادمانى نکنید. و خدا هیچ متکبر خودستایندهاى را دوست ندارد». امام (ع) در ادامه می فرماید هر کس بر آنچه از دست می دهد غمگین نشود و بر آن چه درآینده به او داده خواهد شدخوشحال نگردد هر دو طرف زهد را دریافته است.[۲]
اما عرفانی که بر وحدت وجود، ریاضت، عشق، سماع و رقص، خانقاه ، خرقه پوشی ، سلسله اقطاب، مراد و مرید بازی، نفی شریعت و پرداختن به طریقت و رسیدن به حقیقت و فنا شدن در خدا و… مبتنی می باشد هیچ ربطی به دین اسلام و نه هیچ دین دیگری ندارد. این نوع عرفان همان تصوف است که در قالب فرقه های مختلف برخی را مشغول خود نموده است.علامه طباطبایی می فرماید: «مسئله ریاضت نفس و معرفت و اشتغال به آن امری نیست که مسلمانان آن را در قالب تصوّف و عرفان اختراع کرده باشند بلکه این عمل در بین امم گذشته مثل بودائیان، هندیان، نصاری و… به خاطرآثار عجیب و غریبی که بر آن مترتب می گردند مرسوم بوده و امروز در میان ملت ها با عقاید و ادیان مختلف نیز رایج است». و در جای دیگر می فرماید: «دین هر دینی می خواهد باشدبه تصوف و عرفان ربطی ندارد. دین یک چیز است و تصوّف و عرفان چیزی دیگر است».[۳]
به علت همین عدم ارتباط عرفان و تصوف به دین است که در میان عرفانهای ملت های مختلف اشتراکاتی وجود دارد. عشق، ریاضت، سیر و سلوکهای طاقت فرسا، مراد و مرید بازی از اموری است که عرفانهای اسلامی و مسیحی و بودایی و امثال اینها را به هم پیوند می دهد. مقام فنای عرفانی که در بین مسلمانان وجود دارد همان مقام نیروانا است که در عرفان بودیسم بر آن تاکید شده است. بنابر این تصوف و عرفان مکتبی است که اعتقادات و اندیشه ها و نیز آداب و رسوم خاصی که در آن مطرح است هیچ کدام ربطی به دین اسلام ندارند و خود صوفیان بعد از ظهور شان در قرن دوم با ممزوج نمودن افکار غریبه و قدیم یونان ، ایران، هند ، و مسیحیت و نصاری و تراوشات افکار برخی از بزرگان صوفیه مذهبی خاصی را در قرن سوم به نام تصوف به وجود آوردند و برای نفوذ در جوامع اسلامی رنگ و لعاب اسلامی به آن دادند.[۴]
پی نوشت:
[۱] . الحدید/۲۳.
[۲] . نهج البلاغه(ترجمه فیض الاسلام)، حکمت ۴۳۱.
[۳] . طباطبایی، محمد حسین، المیزان(ترجمه سید محمد باقر موسوی)
[۴] . محمد لاهیجی، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، مقدمه، ص۳۵، تهران، سعدی، ÷نجم، ۱۳۷۱ش.