تأملى در احادیث کثرت طلاق امام حسن (علیه السلام)
یکى از آفت هاى بزرگ و ویرانگرى که در تاریخ اسلام بروز کرد و در دوره هایى شیوع و رواج بسیار داشته، جَعْل و وضع حدیث است. ساختن حدیث و انتساب آن به پیشوایان دینى به انگیزه هاى سیاسی، مذهبى و … از دوران حکومت بنی امیه، نضج گرفت و در دوران بنی عباس دوام یافت.
جعل و وضع، گاه برای پیراستن شخصیت هاى منفور و آلوده حاکم اموى و عباسی صورت می پذیرفت و گاه براى تخریب و ضربه زدن به شخصیت هاى برجسته.
امام حسن مجتبی(علیه السلام)، سبط اکبر پیامبر(ص) و دومین امام معصوم، از شخصیتهایی است که تیر مسموم وضع و جعل آن بزرگوار را نشانه رفته و نسبتهای ناروایى در قالب حدیث و روایت به وى داده شده است. روایتهایى از امامان شیعه نقل شده که ایشان، بسیار زن میگرفت و بسیار طلاق میداد تا آنجا که پدرش حضرت علی(علیه السلام) بر منبر رفت و مردم کوفه را از این امر بر حذر داشت. این روایتها که مبناى تحلیلهاى نادرستى پیرامون شخصیت آن بزرگوار قرار گرفته، زمینه برداشتهاى فقهى قابل تأملى نیز شده است. برخى فقها و محدثان بر پایه همین احادیث، فتوا به جواز تعدد طلاق داده اند.(۱)
در این مقاله، تلاش می شود روایتهایى که امام مجتبی(علیه السلام) را «مِطْلاق» (بسیار طلاق دهنده) معرفى کرده مورد نقد قرار گرفته و بی مایگى و سستى آنها بر ملا گردد.
مع الاسف، این روایتها هم در منابع حدیثى و تاریخی شیعى آمده و هم در کتب تاریخ اهل سنت. نخست به نقل های مختلف این مطلب اشاره می شود و سپس به پاسخگویى و نقادى آن می پردازیم. در نقل روایتها ترتیب تاریخى و زمانى کتب را منظور می داریم تا نقد به سهولت انجام شود.
۱ـ اولین کتاب حدیثى شیعه که این مطلب در آن نقل شده کتاب محاسن برقی، نوشته احمد بن ابى عبداللّه برقی(م۲۷۴ یا ۲۸۲ق) است:
عن ابن محبوب عن أبی عبداللّه (علیه السلام) قال:
اتى رجل امیرالمؤمنین(علیه السلام) فقال له: جئتک مستشیرا. ان الحسن و الحسین و عبداللّه بن جعفر خطبوا الیّ، فقال امیرالمؤمنین(علیه السلام): المستشار مؤتمن؛ اما الحسن فانه مطلاق و لکن زوّجها الحسین(علیه السلام) فانه خیر لابنتک.
مردى نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمد و گفت: میخواهم مشورت کنم. حسن و حسین و عبداللّه بن جعفر از دخترم خواستگارى کرده اند، به کدام دختر دهم؟ حضرت فرمود: کسى که مورد مشورت قرار گیرد؛ امین است. بدان حَسَن، بسیار طلاق میدهد. دخترت را به حسین تزویج کن زیرا براى دخترت بهتر است.
۲ـ پس از محاسن، روایتهایى در این زمینه در کتاب کافى نوشته محمد بن یعقوب کلینی(م۳۲۹ق) نقل شده است.
الف) عده من اصحابنا عن احمد بن محمد عن محمد بن اسماعیل بن بزیع عن جعفر بن بشیر عن یحیى بن ابیالعلاء عن ابیعبداللّه (علیه السلام) قال:
ان الحسن بن علی(علیه السلام) طلّق خمسین امرأه فقام علی(علیه السلام) بالکوفه فقال: یا معشر اهل الکوفه لا تنکحوا الحسن فانه رجل مطلاق، فقام الیه رجل فقال: بلى و اللّه لننکحنّه فانه ابن رسول اللّه (ص) و ابن فاطمه فان اعجبه امسک و ان کره طلّق.(۲)
امام صادق(علیه السلام) فرمود: حسن بن علی پنجاه زن را طلاق داد. تا آنکه حضرت علی(علیه السلام) در کوفه به پا خاست و فرمود: اى کوفیان، به حسن دختر ندهید زیرا بسیار طلاق می دهد. مردى بر پا خاست و گفت: به خدا سوگند، چنین می کنیم. او فرزند رسول خدا(ص) و فاطمه است، اگر خواست همسرش را نگه می دارد و اگر نخواست طلاق می دهد.
ب) حمید بن زیاد عن الحسن عن محمد بن سماعه عن محمد بن زیاد بن عیسى عن عبداللّه بن سنان عن ابیعبداللّه (علیه السلام) قال:
ان علیا(علیه السلام) قال و هو على المنبر لا تزوّجوا الحسن فانه رجل مطلاق. فقام رجل من همدان فقال: بلى واللّه لنزوّجنه و هو ابن رسول اللّه و ابن امیرالمؤمنین(علیه السلام) فان شاء امسک و ان شاء طلّق.(۳)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
علی(علیه السلام) بر من بر فرمود: به حسن دختر ندهید زیرا او مردى پر طلاق است. مردى هَمْدانى بلند شد و گفت: به خدا سوگند چنین خواهیم کرد زیرا او فرزند رسول خدا و امیرالمؤمنین است. اگر خواست همسر را نگه دارد و اگر نخواست طلاق میدهد.
۳ـ پس از کافی، این مضمون در کتاب دعائم الاسلام، نوشته نعمان بن محمد تمیمی قمی(م۳۶۳ق) آمده است:
عن ابى جعفر محمد بن علی(علیه السلام) انه قال:
قال علی(علیه السلام) لاهل الکوفه: یا اهل الکوفه لا تزوّجوا حسنا فانه رجل مطلاق.(۴)
امام باقر(علیه السلام) فرمود: علی(علیه السلام)، کوفیان را مخاطب ساخت و فرمود: به حسن زن مدهید زیرا که بسیار طلاق میدهد. پس از این سه کتاب، کتب روایى دیگر با همین اسناد به نقل این احادیث پرداخته اند.
شیخ حرّ عاملی(م۱۱۰۴ق) در کتاب وسائل الشیعه، دو روایت کافی(۵) و روایت کتاب محاسن(۶) را نقل کرده است. پس از وی، علامه مجلسى در کتاب بحارالانوار به نقل این احادیث پرداخته است. وی روایت محاسن(۷) و کافی(۸) را نقل کرده و به جز آن از مناقب ابن شهر آشوب(۹) نیز همین مضامین را روایت کرده است.
همچنین محدث نوری، در کتاب مستدرک الوسایل، روایت کتاب دعائم الاسلام(۱۰) و مطلب نقل شده در مناقب ابن شهر آشوب(۱۱) را روایت کرده است.
به جز کتب حدیث، در پاره اى از کتب تاریخى که شیعیان تحریر کرده اند نیز این مطلب بازگو شده است. ابن شهر آشوب(م۵۸۸ق) در کتاب مناقب از قوت القلوب ابوطالب مکی، آن را روایت کرده است.
این مضامین در کتب حدیثى اهل سنت دیده نشد اما در تعدادى از کتب تاریخى آنان روایت شده؛ که فهرست وار بدان اشاره میشود:
۱ـ بلاذری(م۲۷۹ق) در انسـاب الاشراف(۱۲)
۲ـ ابوطالب مکی(م۳۸۶ق) در قوت القلوب(۱۳)
۳ـ ابوحامد غزالی(م۵۰۵ق) در احیاء العلوم(۱۴)
۴ـ ابن ابی الحدید معتزلی(م۵۸۶ ـ ۶۵۵ق) در شرح نهج البلاغه(۱۵)
۵ـ الامام المزی(م۷۴۲ق) در تهذیب الکمال(۱۶)
۶ـ ذهبی(م۷۴۸ق) در سیر اعلام النبلاء(۱۷)
۷ـ ابن کثیر(م۷۷۴ق) در البدایه و النهایه(۱۸)
۸ـ میر خواندشاه(م۸۳۸ ـ ۹۰۳ق) در روضه الصفا(۱۹)
۹ـ سیوطی(م۹۱۱ق) در تاریخ الخلفاء(۲۰)
در این مجموعه نقلها و اسناد، یک مطلب دست به دست گشته و آن اینکه امام مجتبی(علیه السلام) مطلاق (پرطلاق) بود و پدر بزرگوارش مردم را از همسر دادن به فرزندش باز میداشت. چرا که وی، زنان را نگه نمیداشت و به سرعت طلاق میداد. و در پاره اى نقلها چنین آمده که حضرت علی(علیه السلام) از این عمل فرزندش هراس داشت که شاید سبب دشمنى و کینه قبایل را هم فراهم آورد.(۲۱)
حال، سخن این است که آیا این نقلها از صحت و سلامت تاریخى برخوردار است و آیا چنین بوده که امام مجتبی(علیه السلام) این حد، ازدواج میکرد و طلاق میداد که یک بحران خانوادگى را برای آل علی(علیه السلام) سبب شود؟
به نظر می رسد شواهد تاریخی، عقیدتى فراوان در دست است که نادرستی این نقل را روشن می سازد و بهترین راه براى نقد نیز همین است. اینکه برخى پژوهشگران به جاى نقد این مطلب به نقد نویسندگان و کتب پرداخته اند و محاسن برقی، قوت القلوب و … را زیر سؤال برده اند(۲۲)، شاید قرین صحت نباشد، چرا در همین کتب و از همین نویسندگان، مطالب فراوان و درستى نقل شده و مورد اعتماد و استناد است. به سخن دیگر، به جاى آنکه نادرستى یک یا چند نقل به اثبات رسد روا نیست، یک کتاب یا یک مجموعه از رده خارج گردد.
شواهدى که به گمان ما بر نادرستى این نقلها دلالت دارد عبارت است از:
۱. امام مجتبی(علیه السلام) در نیمه رمضان سال دوم یا سوم هجرى به دنیا آمد و در ۲۸ صفر سال ۴۹ هجرى از دنیا رفت. عمر ایشان ۴۶ یا ۴۷ بیشتر نبود. اگر اولین ازدواج حضرت در ۲۰ سالگى باشد، تا سال شهادت پدر یعنى سال ۴۰ هجری، یعنى در فاصله ۱۸ یا ۱۷ سال، باید این تعداد ازدواج و طلاق صورت گرفته باشد که امری نامعقول است.
توضیح مطلب، آن است که طبق نقل ابوطالب مکى امام مجتبى ۲۵۰ یا ۳۰۰ زن گرفت که پدر را به ستوه آورد و علی(علیه السلام) در یک سخنرانى اعلام داشت به حسن زن ندهید زیرا پرطلاق است.(۲۳) این بدان معنا است که هر ماه، بیش از یک زن گرفته باشد و بسیارى از آن ازدواجها به طلاق منجر شده باشد، زیرا نمیتوان بیش از چهار زن دائم داشت.
آیا چنین امرى معقول و پذیرفته است. با توجه به اینکه آن حضرت در دوران پنج ساله حکومت پدر در تمامى سه جنگ نهروان، جمل و صفین شرکت داشت.
۲. بیشتر روایتهایى که در کتب حدیث آمده منقول از امام صادق(علیه السلام) است، یعنى این مطلب یک قرن پس از زمان امام مجتبی(علیه السلام) مطرح میشود چرا که وفات امام صادق(علیه السلام) در سال ۱۴۸ هجری و شهادت امام مجتبی(علیه السلام) در سال ۴۸ هجرى رخ داد. قابل تأمل است که این سخن در همان اوان، بر زبان منصور دوانیقى دشمن سرسخت ائمه(علیه السلام)، جارى میشود. مسعودی، سخنرانى منصور را در جمع خراسانی ها چنین نقل کرده است:
ان ولد آل ابیطالب ترکناهم و الذى لا اله الا هو و الخلافه فلم نعرض لهم لا بقلیل و لا بکثیر فقام فیها على بن ابیطالب(علیه السلام) فما افلح و حکم الحکمین، فاختلف علیه الامه و افترقت الکلمه ثم وثب علیه شیعته و انصاره و ثقاته، فقتلوه، ثم قام بعده الحسن بن علی فواللّه ما کان برجل عرضت علیه الاموال فقبلها، و دسّ الیه معاویه انى اجعلک ولى عهدی، فخلعه، و انسلخ له مما کان فیه و سلّمه الیه، و اقبل على النساء یتزوج الیوم واحده، و یطلّق غدا اخری، فلم یزل کذلک حتى مات علی فراشه.(۲۴)
«سوگند به خداوند که فرزندان ابوطالب را با خلافت وا نهادیم، و به هیچ روى متعرض آنان نشده ایم، تا آنکه علی بن ابیطالب خلافت را به دست گرفته و آن زمان که موفق نشد در حکومت، تن به حکمیت داد. مردم اختلاف کردند و سخن شان گوناگون شد تا گروهى بر او هجوم آورده و او را کشتند. پس از وی، حسن بن على به پا خاست. او مردى نبود که اگر اموالى بر او عرضه میشد، بستاند. معاویه با حیله او را ولیعهد خود کرد. و سپس او را خلع کرد. او به زنان رو آورد. روزى نبود که ازدواج نکند یا طلاق ندهد. تا آنکه در بستر از دنیا رفت».
۳. اگر چنین امری واقع شده بود باید دشمنان حضرت در زمان حیاتش، این امر را بر ایشان خُرده می گرفتند و در مناظرات و اعتراضهایى که بر حضرت داشتند بر این نکته ـ که اگر صحیح بود نقطه ضعف بزرگى به شمار می رفت ـ انگشت می گذاشتند. ولى چنین امرى از آن دوران، گزارش نشده است.
۴. تعداد همسران و فرزندان و دامادانى که براى حضرت در کتب تاریخ آمده، با این رقمها سازگارى ندارد. بیشترین تعداد فرزندان را ۲۲ و کمترین را ۱۲ گفته اند و تنها ۱۳ نام به عنوان همسر، براى ایشان ذکر شده که ترجمه و شرح حال بیش از سه تن آنان در دست نیست و نیز بیش از سه داماد براى آن بزرگوار در کتب تاریخ، گزارش نشده است.(۲۵)
اینها شواهدی تاریخى بود که بر سستى این نقلها گواهی می داد، به جز آن شواهد غیر تاریخى که به معارف دینى برمی گردد، نیز در دست است که بدان اشاره می شود.
۵. روایتهای بسیارى بر مبغوضیت طلاق دلالت دارد. این روایتها در کتب حدیث شیعه و اهل سنت به نحو مکرر، نقل شده است:
رسول خدا(ص) فرمود:
ابغض الحلال الى اللّه الطلاق.(۲۶)
منفورترین حلالها نزد خداوند، طلاق است.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
تزوّجوا و لا تطلقوا فان الطلاق یهتزّ منه العرش.(۲۷)
ازدواج کنید و طلاق ندهید زیرا طلاق عرش خداوند را به لرزه می آورد.
و نیز امام صادق(علیه السلام)، از پدرشان نقل می کند:
ان اللّه عز و جل یبغض کل مطلاق و ذوّاق.(۲۸)
خداوند کسى را که بسیار طلاق دهد و به دنبال تنوع ذائقه جنسى باشد، دشمن می دارد.
و بر پایه همین روایات، گروهى از فقهاى شیعه و اهل سنت فتوا به کراهت طلاق در صورت سازگارى اخلاقى زن و شوهر داده اند.(۲۹) و فقهای حنفیه در چنین فرضى طلاق را حرام میدانند.(۳۰)
حال آیا می توان گفت امامى معصوم به طور مکرر دست به چنین عملى زند و این عمل، توجیهى نداشته باشد که پدرش هم اقدام به جلوگیرى از آن نماید.
و بر اینها بی فزاییم چگونه ممکن است چنین اعمالى از شخصیتى که ۲۰ بار پیاده حج گذارد سر زند. کسى که چنین با خداوند نیایش می کرد:
«انى لأستحیى من ربی ان القاه و لم امش الى بیته» فمشى عشرین مره من المدینه على رجلیه.(۳۱)
من از پروردگارم حیا می کنم که او را ملاقات کنم در حالى که پیاده به سوى خانه او نرفته باشم. این بود که ۲۰ بار پیاده از مدینه به حج رفت.
و کسى که عابدترین و زاهدترین انسان زمانش بود.(۳۲)
۶. صفت «مطلاق» (پرطلاق)، در جاهلیت نیز مذموم بود. وقتى خدیجه(س) به عمویش ورقه، از خواستگارانش سخن گفت و با وى مشورت کرد که به کدام پاسخ مثبت دهد، ورقه جواب داد: شیبه بسیار بدبین است، عقبه پیرمرد است، ابوجهل مردى متکبر و بخیل است، صلت مردى مطلاق است. آنگاه خدیجه(س) گفت: نفرین خدا بر اینها باد، ولى آیا می دانی مرد دیگرى هم از من خواستگارى کرده است ….
چگونه خصلتى که در جاهلیت مورد ذم و سرزنش بود و مردمان آن دوره حاضر نبودند به چنین مردى زن دهند، آن وقت حضرت علی(علیه السلام) فرزند زاهد و پارساى خود را چنین وصف کرده باشد؟!
لذا با توجه به این نقدهاى ششگانه نمیتوان این مضامین را پذیرفت.
خلاصه سخن در این نوشتار این شد که:
۱ـ روایتهایى در منابع حدیثى و تاریخی دلالت دارد که امام حسن مجتبی(علیه السلام) بسیار ازدواج می کرد و بسیار زنانش را طلاق میداد تا آنجا که سبب اعتراض پدر شد.
۲ـ بر پایه این روایتها تحلیلهاى تاریخى و استنباطهای فقهی، صورت گرفته است.
۳ـ شواهد تاریخی و عقیدتى بر نادرست بودن این روایتها دلالت دارد که به شش مورد اشاره شد.
۴ـ از این روایتها به جهت سستى و نادرستی، نمیتوان هیچ حکم فقهى را استنباط کرد، چنان که تحلیل شخصیت بر مبناى اینها نادرست است.
۵ـ طلاق، مبغوض ترین حلال خداوند است و تکرار آن بر مبغوضیت و منفوریت آن میافزاید.(۳۳)
پاورقیها:
۱ـ وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۲۷۱؛ مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۲۸۲٫
۲ـ الکافی، ج۶، ص۵۶، ح۵٫
۳ـ همان، ص۵۶، ح۴٫
۴ـ دعائم الاسلام، ج۲، ص۲۵۷، ح۹۸۰٫
۵ـ وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۲۶۸، ب۲، ح۲ و ص۲۷۱، ب۴، ح۱ و ۲٫
۶ـ همان، ج۸، ص۴۲۷، ب۲۳، ح۱؛ ج۱۵، ص۲۶۸، ب۲، ح۱٫
۷ـ بحارالانوار، ج۴۳، ص۳۳۷، ب۱۶، ح۹؛ ج۷۵، ص۱۰۱، ب۴۸، ح۲۲٫
۸ـ همان، ج۴۴، ص۱۷۲، ح۶ و ۷٫
۹ـ همان، ص۱۵۸، ح۲۷ و ص۱۶۹، ح۴، و ص۱۷۱، ح۵٫
۱۰-مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۲۸۰، ب۲، ح۱۸۲۳۸٫ (چاپ آل البیت)
۱۱ـ همان، ح۱۸۲۳۹٫
۱۲ـ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۵٫
۱۳ـ قوت القلوب، ج۲، ص۲۴۶٫
۱۴ـ محجه البیضا، ج۳، ص۶۹٫
۱۵ـ شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۸٫ (چهار جلدی)
۱۶ـ تهذیب الکمال، ج۶، ص۲۳۶٫
۱۷ـ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۵۳، ۲۶۲ و ۲۶۷٫
۱۸ـ البدایه و النهایه، ج۸، ص۴۲٫
۱۹ـ روضه الصفا، ج۳، ص۲۰٫
۲۰ـ تاریخ الخلفاء، ص۱۹۱٫
۲۱ـ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۵؛ شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۸٫
۲۲ـ حیاه الامام الحسن، ج۲، ص۴۵۴ ـ ۴۵۶؛ حقایق پنهان، ص۳۵۲ ـ ۳۵۴٫
۲۳ـ مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۳۸؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۶۹٫
۲۴ـ مروج الذهب، ج۳، ص۳۰۰٫
۲۵ـ حیاه الامام الحسن(علیه السلام)، ج۲، ص۴۶۳ ـ ۴۶۹ و ص۴۵۷٫
۲۶ـ سنن ابیداود، ج۲، ص۶۳۲، ح۲۱۷۸٫
۲۷ـ وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۲۶۸؛ مکارم الاخلاق، ص۲۲۵؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۳۰۴٫
۲۸ـ همان، ص۲۶۷، ح۳٫
۲۹ـ المبسوط، ج۵، ص۳؛ مفاتیح الشرایع، ج۲، ص۳۱۲؛ جواهرالکلام، ج۳۲، ص۱۱۶؛ الفقه علی المذاهب الاربعه، ج۴، ص۲۹۶٫
۳۰ـ الفقه علی المذاهب الاربعه، ج۴، ص۲۹۶٫
۳۱ـ بحارالانوار، ج۴۳، ص۳۹۹٫
۳۲ـ فراید السمطین، ج۲، ص۶۸؛ بحارالانوار، ج۱۶، ص۶۰٫
۳۳ـ در پایان، مناسب است فهرستى از نوشته هایى که به تحلیل و ارزیابى این مسأله پرداخته، ارایه گردد: حیاه الامام الحسن(علیه السلام)، باقر شریف القرشی، ج۲، ص۴۵۷ ـ ۴۷۲٫ (دار الکتب العلمیه) نظام حقوق زن در اسلام، شهید مطهری، ص۳۰۶ ـ ۳۰۹٫ (انتشارات صدرا) زندگى امام حسن(علیه السلام)، مهدى پیشوایی، ص۳۱ ـ ۳۹٫ (انتشارات نسل جوان) الامام المجتبی(علیه السلام)، حسن المصطفوی، ص۲۲۸ ـ ۲۳۴٫ (مکتب المصطفوی)
از گوشه و کنار تاریخ، سیدعلى شفیعی، ص۸۸٫ (کتابخانه صدر) زندگانى امام مجتبی(علیه السلام)، سیدهاشم رسولى محلاتی، ص۴۶۹ ـ ۴۸۴٫ (دفتر نشر فرهنگ اسلامی) حقایق پنهان، احمد زمانی، ص۳۳۱ ـ ۳۵۴٫ (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی) * چگونه خصلتى که در جاهلیت مورد ذم و سرزنش بود و مردمان آن دوره حاضر نبودند به چنین مردى زن دهند، آن وقت حضرت علی(علیه السلام) فرزند زاهد و پارساى خود را چنین وصف کرده باشد؟!
منبع: پایگاه پرس و جو
مهدی مهریزی