۱-مقدمه
تقلید و الگوپذیری آگاهانه و مطلوب از اسوه ها، امری مهم و اجتناب ناپذیر در زندگی همه انسان هاست. به دلیل همین اهمیت است که در علوم گوناگونی همچون فقه، روان شناسی یادگیری، روان شناشی اجتماعی و تعلیم و تربیت، درباره آن بحث میشود.
گرچه الگوپذیری، تمام گستره عمر انسان را فرا میگیرد، ولی چون دوره اصلی شکل گیری شخصیت انسان دوران جوانی است، بنابراین، الگوپذیری در دوره جوانی از اهمیت و تأکید بیش تری برخودار است و بدون تردید، در زمان حاضر، به دلیل هجوم گسترده فرهنگ بیگانه غرب به جوامع اسلامی و ترویج و تحمیل الگوهای خود به جوانان، اهمیت و تأکید یاد شده دو چندان میگردد.
گرچه موضوع تقلید از الگوها را از منظرهای متفاوتی میتوان مطالعه کرد، ولی چون اکثر قریب به اتفاق جوانان جامعه ما، متدیّن و مؤمن به آموزه های وحیانی اسلام هستند و در منابع اسلامی نیز آموزه های نورانی بسیاری در زمینه تقلید از الگوها وجود دارد، از این رو، در مقاله حاضر تلاش شده است موضوع مذکور بیش تر با مراجعه به منابع قرآنی و حدیثی و از منظر آموزه های اسلامی مورد تبیین قرار گیرد.
البته به تناسب مورد، بعضا برای توضیح و شرح و بسط آن ها از دیدگاه های دانشمندان اسلامی و متخصصان روان شناسی و تعلیم و تربیت نیز استفاه شده است. با آن که رویکرد غالب در تحقیق حاضر بیش تر نظری و بنیادی است؛ ولی در عین حال، تلاش شده است با استفاده از نظریات دانشمندان روان شناسی و تعلیم و تربیت، و ذکر مثال هایی عینی و ارائه پیشنهادهای عملی، پژوهش حاضر رنگ کاربردی نیز به خود بگیرد.
از آن رو که هدف اصلی هر تحقیق و پژوهشی پاسخ گویی به سؤال های تحقیقی مشخصی است، که میتوان آن ها را به سؤال اصلی و سؤال های فرعی تقسیم نمود؛ میتوان گفت سؤال اصلی پژوهش حاضر این است: «آموزه های اسلامی در باب تقلید از الگوها چیست؟» روشن است که برای دستیابی به پاسخ سؤال مذکور، سؤال های فرعی و جزیی نیز باید پاسخ داده شوند. برخی از سؤال های فرعی و جزیی که در مقاله حاضر به ترتیب طرح، و به آن ها پاسخ داده شده عبارتند از:
۱- مفهوم واژه های اساسی به کار رفته در عنوان تحقیق چیست؟
۲- تقلید و الگوپذیری شایسته از اسوه ها چه ضرورت، فواید و شرایطی دارد؟
۳- مفهوم شناسی واژه ها
الف. «آموزه های اسلامی»
چون منبع اساسی شناخت اسلام قرآن و حدیث است، بنابراین، مراد از «آموزه های اسلامی» تعالیم و دستورهایی است که از قرآن و حدیث استخراج میگردند.
ب. «الگو»
منظور از «الگو»، نمونه عینی و مشهود یک فکر و عمل در ابعاد گوناگون است که برای رسیدن به کمال، از سوی دیگران پی روی میشود. ناگفته نماند که واژه های امام، اسوه، قدوه، مدل، نمونه، مثال، سرمشق، هادی، دلیل و حجّت نیز در متون اسلامی و تعلیم و تربیت و روان شناسی تقریبا به معنای «الگو» هستند.
ج. «تقلید»
مراد از «تقلید»، تأسی، پی روی و همانندسازی با دیگران است.(۱) در برخی از کتاب های روان شناسی(۲) تقلید اصطلاحا این گونه تعریف شده است: «تولید مجدّد و فعّال کیفیت و خصوصیات ادراک شده رفتار موجود دیگر».(۳) در متون اسلامی، واژه های تبعیت، اقتدا، اطاعت، انقیاد و امتثال نیز تقریبا به معنای تقلید به کار میروند.
گروهی از روان شناسان نیز گفته اند: تقلید و الگوپذیری به معنای عام آن، بر سه قسم است:
۱- محاکات(تقلید ناآگاهانه که از تولد تا دو سالگی است): تقلید ناآگاهانه و عاری از هرگونه اندیشه و تشخیص را «محاکات» گویند؛ مثل این که کودک چند ماهه ای که اطرافیان خود را خندان میبیند، فورا و بدون این که خنده شان را به هیچ وجه تعبیر و تفسیر کرده باشد، با تقلید ناآگاهانه از آنان بخندد.
۲- تقلید بالمعنی الاخص(تقلید نیمه آگاهانه که از دو تا هفت سالگی است): این نوع تقلید الگوبرداری نیمه آگاهانه از رفتار دیگران است. در این تقلید بچگانه، عنصر آگاهی و هدف داری حضور دارد، اما حضوری کم رنگ و اندک؛ مانند طفل سه ساله ای که تنها برای شبیه سازی خود با اطرافیان، از اعمال ایشان تقلید مینماید، بدون آن که قصد و هدف آن اعمال را درک کند.
۳- اقتباس(تقلید آگاهانه که از هفت سالگی به بعد است): تکرار عمل دیگری با آگاهی کافی از حُسن کار اوست. این قسم عالی ترین مرتبه تقلید است و کاملاً آگاهانه و هدفدار و از روی علم و قصد است؛ همانند نوجوان یا جوانی که از میان رفتارهای اطرافیان، آن را که بهتر مییابد، برمی گزیند و برای این گزینش دلیلی هم اقامه میکند.(۴)
این تقلید قسم سوم، که بیش تر مربوط به جوانان و بزرگ سالان است، غالبا در امور اعتباری و آداب و رسوم و با هدف مطابقت با محیط و همرنگ شدن با دیگران رخ میدهد.
یک روان شناس اجتماعی درباره هدف داری تقلید بزرگ سالان میگوید: «وقتی تقلید به نحو مستقیم صورت میگیرد باید آن را وسیله نیل به هدفی شمرد، و اگر کسی تقلید میکند برای آن است که به عمل تقلید شده یا دیگری که این عمل را انجام داده است، ارج نهد یا عمل تقلید شده را راه حل مسأله ای میپندارد».(۵)
توجه به شاهد ذیل صحت مدعای مزبور را تصدیق میکند:
یکی از تصاویری که پس از پایان جام جهانی فوتبال ۲۰۰۲ بر صفحه روزنامه ها نقش بست تصویری از جوانان یکی از فقیرترین کشورهای جهان یعنی بنگلادش بود که در جلوی سلمانی محقّری صف کشیده بودند تا موهای خود را به سبک رونالدو(۶) اصلاح کنند. در داخل آرایشگاه نیز که مزیّن به تصویری از رونالدو با کاکلِ سر بود، جوانی که به سبک رونالدو کاکلی در جلوی سر گذاشته و بقیه آن را تراشیده بود، با لبخندی غرورآمیز برچهره دیده میشد.(۷)
شاهد یاد شده نمونه روشنی از روحیه قهرمان گرایی انسان ها، بخصوص جوانان، است. قهرمان گرایی یکی از جلوه های روانی است که در سرشت اولیه بشر، به ویژه جوان، نهاده شده است. بشر همواره گم شده ای را جست وجو میکند؛ جست وجوی قهرمانی پرشکوه و جلال و پیشوایی در خور ستایش.
قهرمان جویی را اصولاً یکی از نیازهای اصیل روانی انسان دانسته اند که در فطرت و نهاد انسان حضوری بارز دارد. میتوان گفت: قهرمان جویی به طور مستقیم کم و بیش بر انگیخته از نیاز انسان به رهبری است. انسان، به ویژه در جوانی، همواره به قهرمان توجه دارد، حتی اگر به آن دست رسی نیز نداشته باشد. در عالم خیال و رؤیا، از بسیاری جهات او را الگوی رفتار خویش قرار میدهد؛ از تصور خاص او، از رفتار او، از گفتار او، از طرز لباس پوشیدن، از قیافه او و هر چیز مرتبط با او الهام میگیرد.
قهرمان کیست؟ قهرمان یا ابرمرد یا شخصیت برتر کسی است که در کسب فضایل و یا مهارت های متعدد و گوناگون، گوی سبقت را از دیگران ربوده است. قهرمان در هر فرهنگ و نظام ارزشی، اسطوره عینی و مجسمه آرمان های آن جامعه است. افراد در وجود قهرمانان به دنبال جنبه های انسانی آرمان ها و اسطوره های خویش هستند و آن ها را الگوی فرهنگی و الگوی رفتار و منش خود میشمارند.
قهرمان یک ملت ارزش های حاکم بر جامعه اش را در حدّ عالی در خود پرورش داده، به تجسّم نظام ارزشی جامعه تبدیل شده است. حضرت ابراهیم(علیه السلام) قهرمان توحید است؛ زیرا ارزش ها و آرمان های تمامی موحّدان و خداجویان را در خود تحقق بخشیده است.(۸)
لازم به ذکر است که پی روی و تقلید مطلوب از قهرمانان باید بر اساس رعایت ملاک ها و وجود برخی شرایط در آن ها باشد تا با پی روی از آن ها، جوانان در مسیر کمال قرار گیرند.
۲- ضرورت، فواید و شرایط تقلید از الگوها
گابریمل تارد معتقد است: تقلید واقعه اجتماعی اساسی است و قوانینی وجود دارند که طبیعت و اثر تقلید را تشریح و توصیف میکنند. تحوّل اجتماعی نیز از این حیث ممکن است که افراد از آنچه تازه و خیره کننده است تقلید میکنند و خلاصه جامعه بدون تقلید قابل تصور نیست.(۹)
به نظر میرسد جامعه بدون تقلید از این نظر قابل تصور نیست که افراد جامعه قهرا دارای نیازمندی هایی هستند و چاره ای ندارند که برای رفع بخش زیادی از نیازمندی های مهم و اساسی خود به متخصصان رشته های گوناگون روی آورند؛ زیرا بدیهی است که هیچ یک از افراد انسان نمی تواند در همه رشته ها به تخصص و مهارت دست یابد و از تقلید بی نیاز گردد.
علّامه طباطبایی نیز با توجه به ضرورت و نیاز زندگی اجتماعی به تقلید و پی روی انسان های غیر متخصص از عالمان و متخصصان، فرموده اند: کسی که میپندارد در زندگی خود زیربار تقلید نرفته است و نخواهد رفت با یک پندار دروغین و خنده دار خود را فریب میدهد.(۱۰)
اکنون سؤال مهم این است که چرا انسان به تقلید و الگوپذیری نیازمند است؟ و چرا جوانان بیش از دیگران چنین نیازی را احساس میکنند؟ شاید اولین پاسخی که به نظر میرسد این است که خصیصه کمال گرایی آدمی او را از درون به حرکت وامی دارد تا خود را به کسانی که مظهر کمالات هستند، نزدیک کند و صفات ایشان را اقتباس کرده، آن ها را در شخصیت خود جذب کند.
از سوی دیگر، زندگی مشتمل بر قواعدی است که جوانان مایل هستند آن ها را بیاموزند و بهترین شیوه کار را در تأسّی جستن به رفتار و منش افراد مورد قبول خویش میدانند، تا بر این مبنا بتوانند به شخصیت یک مرد یا زن کامل دست یابند.(۱۱)
انسان ها، به خصوص جوانان، تحت تأثیر حس کمال جویی، که در فطرت و سرشت ایشان نفوذ و رسوخ دارد، به پی روی از انسان هایی راضی میشوند که درجات بیش تری از کمال را پشت سر نهاده، و وجود خویش را به فضایل و صفات پسندیده بیشتری آراستهاند. انسان، به ویژه جوان، کمالگرا و تعالی خواه است. از این رو، به وسایلی که در مسیر تحقق بخشیدن به این خصیصه او کمک نمایند، تمسّک میجوید.
روشن است که از مهمترین این وسایل، الگوها و قهرمانانی هستند که مراحلی از طریق کمال و منزلگاه هایی از جاده رشد را پیموده باشند؛ چرا که با توجه به همسانی نسبی امکانات و استعدادهای افراد گوناگون، انسان میداند که در او نیز امکان دست یابی به آن مقامات و درجات وجود دارد. پس قدم در راه آن ها مینهد و به پیش میرود.(۱۲)
همان گونه که اگر وسایلی همچون متر، ترازو، عدد، ساعت و دماسنج را از اجتماع انسان ها برگیرند، زندگی دشوار و رنج آور و پر ابهامی به آن ها روی خواهد آورد و در عادی ترین مسائل زندگی سرگردان خواهند شد؛ چنانچه الگوهای انسانی مناسب نیز برای افراد وجود نداشته باشند، جامعه در ابهام و سرگردانی به سر خواهد برد. در آن صورت، ما برای سنجش رشد و میزان شجاعت و ترس، سخاوت و انصاف، عدالت و علم، فضیلت و تقوا و دیگر صفات عالی و دانی چه باید بکنیم؟(۱۳)
بنابراین، باید الگوهای کامل انسانی وجود داشته باشند تا بتوان بر اساس آن ها درباره اعمال انسان داوری نمود. چنین الگوها و اسوه های انسانی همچون پیامبران و ائمه اطهار (علیهم السلام) و اولیای الهی در طول تاریخ همواره وجود داشته اند تا انسان ها با مقایسه خود با آن ها، به عنوان افراد واجد ملاک ها و معیارهای انسانی، بتوانند به درستی و نادرستی، و بدی و خوبی اعمال خویش پی ببرند.
البته مخفی نماند که، گرچه اسوه ها و الگوها چون معیارها و ملاک ها را در اختیار میگذارند دارای ارزش و اهمیت هستند؛ ولی با این حال، این گونه نیست که صِرف وجود معیارها و ملاک ها انسان را از وجود الگوها بی نیاز کنند و معیارها بتوانند جایگزین آن ها شوند؛ زیرا الگو نسبت به معیار صرف این مزیّت را دارد که تحقق معیارها را در وجود انسانی نشان میدهد. بنابراین، اگر کسی معیارها را بشناسد این امر او را از مزیّت مشاهده تحقق آن ها بی نیاز نمی کند.
برای مثال، ممکن است کسی معیارهای شعر و شاعری را به خوبی خوانده و دریافته باشد، اما شاگردی کردن در محضر یک شاعر مبرّز و ملاحظه آن معیارها در کار و کردار وی، به ویژه از منظر تعلیم و تربیت، فرصتی بی نظیر و استثنایی است که هرگز نمی توان از آن صرف نظر، و به دانستن معیارهای شعر و شاعری بسنده نمود. بر این اساس، الگوی عملی در جریان تعلیم و تربیت جایگاهی اساسی و غیر قابل حذف دارد.(۱۴)
از این رو، جایگاه اساسی الگوی عملی در مکاتب الهی، که رسالت اصلی آن ها تعلیم و تربیت انسان میباشد، به قدری رفیع و برجسته است که خداوند در طول تاریخ، برای هدایت هر قوم و گروهی، یک الگوی عملی به عنوان پیامبر و امام فرستاده است تا مردم به وسیله او هدایت و راه نمایی شوند.
در قرآن مجید، به عنوان یک قاعده کلی تصریح شده است که هر قوم و مردمی دارای امام و هدایتگری هستند: «لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ»(رعد: ۷)؛ «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»(اسراء: ۷۱).
علاوه بر این، دستیابی به مقام امامت و پیشوایی و اسوه شدن برای متقین، به عنوان یک ارزش و آرمانی قرآنی مورد تأکید قرار گرفته است. خداوند از زبان انسان های طالب آرمان مذکور، این گونه نقل کرده است: «وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیّاتِنا قُرَّهَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماما»(فرقان: ۷۴)؛ و آنان افرادی هستند که هنگام دعا با خدای خود گویند: پروردگارا! ما را از جفتمان فرزندانی مرحمت نما که مایه چشم روشنی ما باشند و ما را پیشوای اهل تقوا قرار ده.
علاوه بر این، امیرمؤمنان امام علی(علیه السلام) به عنوان بهترین مفسّر قرآن، به ضرورت وجود امام برای هر مأموم و مقتدایی تصریح کرده اند: «الا و انّ لکل مامومٍ اماما یقتدی به و یستضیء بنور علمه».؛(۱۵) متوجه باشید که برای هر مأموم و اقتداکننده ای امامی است که به آن اقتدا میکند و از نور علم هدایت وی طلب نورانیت میکند.
در روایت دیگری از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است: «یا اباحمزه، یخرج احدکم فراسخ فیطلب لنفسه دلیلاً و انت بطرق السماء اجهل منک بطرق الارض فاطلب لنفسک دلیلاً»؛(۱۶) ای اباحمزه، هریک از شما که چند فرسخ در روی زمین میخواهد راه برود، برای خودش دلیل و راهنما طلب میکند. در حالی که تو نسبت به راه های ملکوتی آسمان جاهل تر هستی، پس در زمینه هدایت معنوی خود نیز دلیل و راهنمایی جست وجو کن.
در این روایت،نیازمندی به راهنما و الگو برای هدایت، یک امر بدیهی وضروری دانسته شده و استدلال برای آن آورده شده است.
با توجه به ضرورت وجود اسوه و الگو، در روایت دیگری امیرمؤمنان(علیه السلام) پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را به عنوان الگو و اسوه معرفی نموده، به دیگران دستور تأسی و پی روی از ایشان را میدهند:
«و لقد کان فی رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) کافٍ لک فی الاسوه… فتأسّ بنبیّک الاطیب الاطهر(صلی الله علیه و آله و سلم) فانّ فیه اسوهً لمن تأسّی»؛(۱۷) رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) حتما به عنوان اسوه و الگو برای تو کافی است.
پس تأسّی و پی روی کن از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) پاک تر خود. پس به درستی که او اسوه و الگوی هر فردی است که نیازمند تأسی و الگو میباشد.
علاوه بر این، در جای دیگری حضرت فرمودهاند: «و اقتدوا بهُدی نبیکّم فانّه افضلُ الهُدی»؛(۱۸) اقتدا و پی روی کنید به هدایت پیامبرتان. پس به درستی که هدایت او برترین هدایت است. و امیرمؤمنان، امام علی(علیه السلام) خود جزو اولین عمل کنندگان به این دستور خویش بود. ایشان درباره اسوه پذیری خویش از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «و لقد کنتُ اتّبعه اتّباع الفصیل اثر امّه یرفع لی کلَّ یومٍ من اخلاقه علما و یامرنی بالاقتداء به»؛(۱۹)
من بسان بچه ناقه ای که به دنبال مادر خود میرود، به دنبال پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) میرفتم. هر روز یکی از فضایل اخلاقی خود را برای من تعلیم میکرد و به من دستور میداد که از آن پی روی نمایم. در اثر برخورداری مداوم حضرت علی(علیه السلام) از تربیت الگویی همچون پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی، دوران جوانی امیرمؤمنان برای بهترین جوان های همه زمان ها برترین الگوست.(۲۰)
در روایت دیگری از امام باقر(علیه السلام) به ضرورت وجود امام در جامعه این گونه تصریح شده است. «و الله، یا محمد من اصبح من هذه الامه لا امام له من الله جلّ و عزّ ظاهرا عادلاً اصبح ضالاً تائها و ان مات علی هذه الحاله مات میته کفر و نفاق»؛(۲۱) به خدا قسم، ای محمد!(محمد بن مسلم)، هر فردی از این امّت که بدون امام و الگویی از ناحیه خدا؛ امام و الگویی که ظاهر و آشکار و عادل باشد، صبح کند، در حال گم راهی و سرگردانی صبح کرده است و اگر در این حالتِ بدون امام و الگو بمیرد، در حال کفر و نفاق مرده است.
نکته مهم در این روایت، کلمه «ظاهرا» است(۲۲) که اشاره به ضرورت وجود امام و الگویی عملی دارد که در معرض دید و مشاهده اقتداکنندگان باشد.
ادامه دارد…