- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 12 دقیقه
- 0 نظر
توحید عبادی به این معناست که عبادت، منحصر در خداوند است. این اصل مورد قبول و وفاق تمام مذاهب اسلامى است. با پذیرش این اصل است که انسان هویت اسلامى مى یابد و مسلمان شمرده مى شود.
توحید عبادی
توحید عبادی یا توحید در عبادت به معنای اینکه غیر از خدا معبودی نیست و فقط او، سزاوار پرستش است. توحید عبادی را از آموزههای اساسی مکاتب الهی و مورد اجماع همه مسلمانان و مکاتب الهی دانستهاند. گفته شده تمام اختلافات مسلمانان به توحید عبادی بازمیگردد.
توحید عبادی، به این معناست که غیر از خدا معبودی نیست و فقط خدا شایسته عبادت است. برخی از علما این تعریف را برای توحید در الوهیت و معبودیت آورده و توحید در عبادت را به این معنا دانسته که انسان در عمل جز خدا را پرستش نکند. تفاوت آن دو در این است که اولی مربوط به اعتقاد و دومی مربوط به مقام عمل است
مفهوم شناسی توحید عبادی
مثال ها و مصادیق دیگرى نیز وجود دارد آنچه اکنون مهم است تفسیر منطقى عبادت و تعریف دقیق آن است تا بدانیم چه کارى عبادت محسوب مى شود و چه کارى عبادت نیست.
مفاهیمى مانند مفهوم «آب و زمین» بر همگان روشن و واضح است، اما گاهى تعریف همین مفاهیم روشن در قالب عبارات و الفاظ مشکل مى نماید.
مفهوم «عبادت» نیز از همین قبیل است. با آنکه مفهوم و مصادیق عبادت روشن و واضح است، اما گاهى تعریف منطقى آن به صورتى که جامع افراد و مانع اغیار باشد، دشوار مى نماید. خضوع و خاکسارى عاشق شیدا براى معشوق خود، سرباز براى فرمانده خود و مسافرت به قصد دیدار با شخصیت هاى بزرگ، همه خضوع و فروتنى محسوب مى شوند، اما عبادت نیستند.
مراجعه به کتب لغت براى دستیابى به تعریف جامعى از عبادت، کارى بى حاصل است. چرا که لغت نگاران به دنبال ارائه تعریف دقیق این واژه نبوده اند تا بتوان سخن آنان را ملاک و معیار و تعریفى جامع و مانع دانست. آنان واژه «عبادت» را غالبا با عباراتى نظیر «خضوع و تذلل» معنا کرده اند.
در تحلیل و کالبد شکافى عبادات مرسوم مى توان گفت: وجه مشترک تمامى آن ها، چه در عبادات صحیح مانند عبادت خداوند، و چه در عبادات غیر صحیح و باطل مانند پرستش بت ها، اجرام آسمانى (از قبیل ماه و خورشید وستاره)، ارواح و موجودات مجرد، همان خضوع و خشوع و خاکسارى مى باشد. این خصیصه به وسیله تمام یا برخى از اعضاى بدن، تحقق می یابد.
ویژگى دیگر عبادت، امرى است که به ضمیر و درون انسان باز می گردد وعبارت است از: «اعتقادى خاص به معبود». همین ویژگى است که منشأ خضوع ظاهرى و نام «عبادت» گرفتن آن مى شود.
در اینجا لازم است پیرامون این خصیصه درونى که در تمام انواع عبادت ها وجود دارد، قدرى بحث کنیم:
عبادت انسان هاى موحد و مشرک، ناشى از عاملى درونى و اعتقاد به تأثیر معبود است. خضوع و خشوع انسان هاى موحد در مقابل خداوند متعال، از آن جاست که خداوند را خالق هستى و مدبر تمام مخلوقات در دنیا و آخرت مى دانند و معتقدند هیچکس جز او، خالق و مدبر جهان نیست و مصالح و سرنوشت انسان ها در دنیا و آخرت همه در دست اوست. در دنیا، کار خلق، تدبیر، زنده کردن، میراندن، نزول باران، حاصل خیزى و خشکسالى و هر آنچه به طبیعت مربوط مى شود، همه به دست خداوند سبحان است و هیچ کس جز او در کار طبیعت و سرنوشت انسان موثر نیست. در آخرت نیز، شفاعت و آمرزش گناهان و سایر امور اخروى در دست اوست.
بنابراین، پرستش انسان موحد خضوع در مقابل خداوندى است که او را خالق و مدبر هستى و صاحب سرنوشت انسان در دنیا و آخرت مى داند. اما مشرکین عصر رسالت و قبل و بعد از آن، با اعتقادى کاملًا مخالف با اعتقاد موحدین، به خضوع و خاکسارى در مقابل معبودهاى خود مى پرداختند.
اهمیت توحید عبادی
توحید عبادی و یکتاپرستی را از اساسیترین آموزههای آسمانی همه پیامبران(ع) و از اهداف اصلی آنان شمردهاند؛ چنانچه در آیه ۳۶ سوره نحل و آیه ۲۵ سوره انبیاء بدان اشاره شده است. گفته شده همه مسلمانان و موحدان بر اختصاص عبادت به خداوند اتفاق نظر دارند؛ ولی برخی از فرقهها همچون وهابیت در تفسیر عبادت اختلاف نظر دارند.
به نظر علامه مجلسی مشرکین قریش به توحید در خالقیت و ربوبیت اقرار داشتند و اختلاف اساسی آنها در توحید در عبادت بود.
آیات متعددی بر توحید عبادی دلالت دارند؛ از جمله: آیه ۵۱ و ۶۴ سوره آل عمران، آیه ۱۰۲ سوره انعام، آیه ۳۶ سوره نحل، آیه ۲۵ سوره انبیاء، آیه ۶۱ سوره یس.
توحید عبادی و عرب های جاهلی
از برخى از آیات قرآن استفاده مى شود که اعراب جاهلى در مسئله خالقیت، موحد بوده و خداوند را خالق هستى می دانستند:
(وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السّمواتِ وَ الأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنّ العَزیزُ العَلیمُ).[۱]
«هرگاه از آنان بپرسى «چه کسى آسمان ها و زمین را آفریده است؟»، مسلما مى گویند: «خداوندِ قادر و دانا آن ها را آفریده است».
اما در عین حال در مسئله تدبیر و ربوبیت هستى، مشرک بوده و به جاى اعتقاد به رب یگانه و واحد، به ارباب متعددى که هر یک به تدبیر بخشى از عالم هستى مشغولند، اعتقاد داشتند.
آیات چندى بر این مطلب دلالت دارند که به برخى از آن ها اشاره می کنیم:
- موحّد، عزت را در دست خداوند مى داند و منطق او چنین است:
(فَلِلَّهِ العِزَّهُ جَمِیعاً).[۲]
«تمام عزت براى خداست».
اما مشرک، عزت خود را در دست بت ها مى بیند:
(وَ اتّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ آلِهَهً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزّاً).[۳]
«و آنان غیر از خدا معبودانى بر مى گزیدند تا مایه عزتشان باشد».
۲- به اعتقاد انسان موحد، پیروزى و یارى رسانى به دست خداوند است و این آیه شریفه ورد زبان اوست که:
(وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ).[۴]
«پیروزى تنها از جانب خداوند تواناى حکیم است».
اما به اعتقاد انسان مشرک، پیروزى و یارى رسانى به دست الهه و خدایان ساختگى است:
(وَ اتّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ آلِهَهً لَعَلّهُمْ یَنْصُرونَ).[۵]
«آنان غیر از خدا معبودانى براى خویش برگزیدند، به امید اینکه یارى شوند».
- انسان موحد معتقد است، تدبیر هستى به دست خداوند متعال است:
(إِنّ اللّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السّاعَهِ وَ یُنَزّلُ الغَیْثَ).[۶]
«آگاهى از زمان قیام قیامت مخصوص خداست و اوست که باران را نازل مى کند».
همچنانکه فراوانى و کمبود نعمت به دست اوست:
(وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَىءٍ مِنَ الخَوْفِ وَ الجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الأَمْوالِ وَ الأنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّر الصّابِرِینَ).[۷]
«قطعا همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى و کاهش در مال ها، جان ها و میوه ها آزمایش مى کنیم و بشارت ده به استقامت کنندگان».
اما انسان مشرک از ستاره ها و بت ها کمک مى خواهد و از آن ها باران طلب می کند.
ابن هشام در کتاب سیره خود می گوید: «اولین کسى که بت پرستى را وارد مکه و حومه آن کرد عمرو بن لحى بود. او هنگام بازگشت از سفر شام، در منطقه اى بنام «بلقاء» مردمانى را دید که به پرستش بت ها مشغولند. وقتى از آنان علت پرستش بت ها را سوال کرد در پاسخ گفتند، اینان، بتهایى هستند که آن ها را مى پرستیم؛ از آن ها باران مى خواهیم، به ما مى دهند و از آن ها پیروزى طلب می کنیم، ما را پیروز مى کنند.
عمرو بن لحى به آنان گفت: آیا بتى به من مى دهید که به سر زمین اعراب بَرَم تا آن را بپرستند؟
بدین ترتیب، عمرو مذهب آنان را پذیرفت و با خود بت بزرگى را بنام «هبل» به مکه آورد، آن را در بالاى خانه کعبه قرار داد و مردم را به پرستش آن دعوت کرد».[۸]
- انسان موحد و خدا پرست، آمرزش گناهان و شفاعت را در اختیار خداوند می داند و هیچ آمرزنده اى جز خداوند متعال و شفاعت کننده اى جز به اجازه او، نمی شناسد:
- (فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إلّا اللّهُ).[۹]
«براى گناهان خود طلب آمرزش می کنند و کیست جز خدا که گناهان راببخشد؟».
- (قُلْ للَّهِ الشَّفاعَهُ جَمِیعاً لَهُ مُلْکُ السَّمواتِ وَ الأَرْضِ).[۱۰]
«بگو: «تمامِ شفاعت از آنِ خداست (زیرا) حاکمیّت آسمان ها و زمین از آناوست».
- (وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَه).[۱۱]
«کسانى را که غیر از او [خداوند] مىخوانند قادر بر شفاعت نیستند».
اما انسان مشرک؛ شفاعت را در اختیار آلهه و خدایان دروغین می داند. گواه این مدعى، آیات فوق است که در رد عقیده مشرکین مبنى بر تفویض مقام شفاعت از سوى خداوند به بت ها نازل شده است و براى تاکید در رد این عقاید باطل، قرآن در آیات دیگرى پندار آنان را مردود مى شمارد:
(لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَهَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً.[۱۲]
«آنان هرگز مالک شفاعت نیستند، مگر کسى که نزد خداوند رحمان عهد و پیمانى دارد».
(وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَهُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ).[۱۳]
«هیچ شفاعتى نزد او، جز براى کسانى که اذن داده، سودى ندارد».
(وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَهَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ).[۱۴]
«کسانى را که غیر از او [خداوند] می خوانند قادر بر شفاعت نیستند، مگر آنها که شهادت به حق داده اند».
انسان مشرک آمرزش گناهان را نیز به دست آلهه مى داند. آیه سوم سوره غافر (غافر الذنب) که خداوند سبحان خود را بخشنده گناهان معرفى کرده است، بیانگر همین مطلب است.
- انسان موحد، زمام سرنوشت خود را در دنیا و آخرت به دست خداوند می داند. حضرت ابراهیم (علیه السلام) پرچمدار توحید، آشکارا در مقابل انبوه مشرکین عقیده خود را این چنین اعلام می کند:
(الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ* وَ الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِ* وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ* وَ الَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ).[۱۵]
«همان کس که مرا آفرید و پیوسته راهنمائیم می کند* و کسى که مرا غذا می دهد و سیراب می نماید* و هنگامى که بیمار شوم مرا شفا می دهد* و کسى که مرا مى می راند و سپس زنده می کند».
اما انسان مشرک، تمام این امور یا اکثر آنها را در دست آلهه و خدایان دروغین می داند:
(وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ).[۱۶]
«بعضى از مردم، معبودهایى غیر از خداوند براى خود انتخاب مى کنند و آن ها را همچون خدا دوست دارند».
قرآن کریم از زبان مشرکین که در روز قیامت از پرستش آلهه پشیمان شده اند مى فرماید:
(تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ* إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعالَمِینَ).[۱۷]
«به خدا سوگند که ما در گمراهى آشکارى بودیم* چون شما را با پروردگار عالمیان برابر مى شمردیم!».
۶- انسان خداپرست، قانون گذارى، تحریم و تجویز اعمال را فقط درصلاحیت خداوند مى داند:
(إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ).[۱۸]
«حکم تنها از آن خداست».
اما انسان مشرک، قانونگذارى و تشریع را در اختیار احبار، راهبان و یاعالمان دینى دنیا پرست می داند:
(اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ).[۱۹]
(«آنها) دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایى در برابر خدا قرار دادند.
به اعتقاد فرد مشرک، احبار و راهبان صلاحیت قانونگذارى دارند و مى توانند در مقابل اخذ مال ناچیز دنیا، حرام خدا را حلال و حلال او را حرام نمایند.
آیات گذشته و آیات دیگرى ا زاین قبیل از عقیده مشرکین عصر جاهلى پرده برمى دارد و بیان مى کند که خضوع مشرکین در مقابل بت ها، تنها از سرعلاقه و محبت به آن ها نبوده، بلکه متکى بر باور و اعتقاد آنان به اقتدار آلهه بوده است. آنان آلهه را کارگزاران بخشى از هستى یا تمام آن مى دانستند و سرانجام و سرنوشت موجودات را به اراده آنان گره می زدند.
البته اعتقاد آنها در مورد ربوبیت آلهه و خدایان جعلى یکسان نبود، بلکه نسبت به شرایط و موقعیت هاى خاص، تفاوت مى کرد.
عده اى از مشرکین صدر اسلام همانند مشرکین دوران حضرت ابراهیم (علیه السلام)، معتقد به گستردگى ربوبیت ارباب و آلهه بودند و این که خورشید و ماه و ستاره، رب تمامى موجودات زمینى هستند.
برخى از آیات قرآن، بیانگر این عقیده مشرکین است:
(وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ* فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ
قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ).[۲۰]
«و این چنین ملکوت آسمان ها و زمین [و حکومت مطلقه خداوند بر آنها] را به ابراهیم نشان دادیم؛ [تا به آن استدلال کند] و اهل یقین گردد* هنگامی که (تاریکى) شب او را پوشانید ستاره اى مشاهده کرد، گفت: «غروب کنندگان را دوست ندارم».
گروه دیگرى از آنان، معتقد به محدودیت ربوبیت آلهه بودند و آنها را تنها در بخشى از اموری که به ایشان مربوط است، مانند شفاعت، مغفرت، عزت، پیروزى در جنگ ها و … داراى ربوبیت و تأثیر می دانستند. تفصیل این مطالب را در کتاب هاى ملل و نحل جستجو کنید.[۲۱]
اعتقاد مشترکى که مشرکین را در اردوگاه عقیدتى واحدى گرد مى آورد، اعتقاد به ربوبیت آلهه در اداره جهان هستى و زندگى انسان ها بود. به نمونه هایى از گفتار مشرکین در این باره توجه کنید:
زید ابن عمرو ابن نوفل که از مشرکین دوران جاهلیت بود و پیش از بعثت رسول گرامى اسلام (صلى اللَّه علیه و آله و سلم)، از عبادت بت ها دست کشید، درباره عقیده پیشین خود می گوید:
أربّ واحد ام الف ربّ أدین اذا تُقسّمت الامور عزلت اللات و العزى جمیعاً کذلک یفعل الجلد الصبور للاعزّى أدین و لا ابنتیها و لا صنم بنى عمر و ازور
«هنگامى که امور از هم جدا می شود، آیا خداى یگانه را بپرستم یا هزار خدا را!»
«از لات و عزى همگى دست کشیدم، که این چنین انسان نیرومند و بردبار انجام می دهد».
«نه عزى را خواهم پرستید و نه دو دختر او را، ونه بت بنى عمرو را زیارت خواهم کرد».
در جاى دیگر می گوید:
الى الملک الاعلى الذى لیس فوقه اله و لا ربّ یکون مدایناً[۲۲]
«من آن پادشاه والایى را که هیچ اله و ربّ جزا دهنده اى بالاتر از او نیست، می پرستم».
این اشعار و سایر آثار به جاى مانده از دوران جاهلیت، بیانگر این نکته است که به اعتقاد مشرکان، آلهه داراى نیرویى غیبى و ماوارى طبیعى هستند که اراده آن ها در جهان هستى و سرنوشت انسان تاثیر می گذارد. امور جهان در دست این آلهه و رب ها است و خداوند سبحان، اله این آلهه و رب این ارباب است. این عقیده مشرکین را می توان از لابلاى آیاتى که به سرزنش مشرکین و بازداشتن آنها از شرک و بتپرستى پرداخته است، به دست آورد:
- (إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُکُمْ).[۲۳]
«آنهایى را که غیر از خدا مىخوانید [و پرستش مىکنید] بندگانى همچون خود شما هستند».
- (قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ وَ لا تَحْوِیلًا).[۲۴]
«بگو! کسانى را که غیر از خدا (معبود خود) مى پندارید بخوانید! آنها نه مى توانند مشکلى را از شما برطرف سازند و نه تغییرى در آن ایجاد نمایند».
- (وَ لاتَدْعُ مِنْ دُونِ اللّهِ مالا یَنْفَعُکَ وَ لا یَضُرُّکَ).[۲۵]
«و جز خدا چیزى را که نه سودى به تو مىرساند و نه زیانى، مخوان».
- (إِنْ تَدْعُوهُمْ لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ).[۲۶]
«اگر آنها را بخوانید، صداى شما را نمى شنوند».
- (أَمَّنْ هذَا الَّذِی هُوَ جُنْدٌ لَکُمْ یَنْصُرُکُمْ مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ إِنِ الْکافِرُونَ إِلَّا فِی غُرُورٍ).[۲۷]
«آیا این کسى که لشکر شماست مى تواند شما را در برابر خداوند یارى دهد؟!
ولى کافران تنها گرفتار فریبند».
- (أَمْ لَهُمْ آلِهَهٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنا لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ وَ لا هُمْ مِنَّا یُصْحَبُونَ).[۲۸]
«آیا آنها خدایانى دارند که می توانند در برابر ما از آنها دفاع کنند؟! [این خدایان ساختگى، حتى] نمی توانند خودشان را یارى دهند [تا چه رسد به دیگران] و نه از ناحیه ما با نیرویى یارى می شوند».
آیات دیگرى نیز وجود دارد که عمل مشرکین را مورد سر زنش قرار مى دهد و آنان را به پذیرش حقیقت ناب فرا مى خواند و با دلایل ذیل عقیده نادرست آن ها را ابطال می کند:
الف. بتهایی که مى پرستید، مانند خود شما مخلوق و آفریده هستند: «عبادٌ امثالکم» لذا هیچ گونه ربوبیتى ندارند، نه نسبت به کل هستى و نه نسبت به گوشه اى از آن.
ب. «فَلا یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ»: بت ها قادر به رفع ضرر و زیان نیستند، تا بتوانند حوادث ناگوار را از شما دور کنند، لذا هیچ گونه ربوبیتى ندارند.
ج. بتهایى که هیچ نفع و ضررى ندارند و شنواى حرف شما نیستند، چگونه آنها را مى پرستید؟ آیات فوق همگى شاهد آن هستند که مخاطبین این آیات، معتقد به قدرت غیبى و فوق انسانى معبودهاى خود بودند و سود و زیانرا در دست آنها می دانستند.
با توجه به مطالب مذکور، روشن می شود که ماهیت و حقیقت عبادت از دو عنصر تشکیل شده است:
اول: عنصرى که مربوط به جوارح و اعضاى بدن انسان است و نشانگر تعظیم و خشوع او می باشد.
دوم: عنصرى که مربوط به عقیده انسان خاضع نسبت به معبود است و اورا به گونه اى، خالق، رب یا زمامدار سرنوشت انسان- تمام یا جزیى از آن- می داند.
ماهیت عبادت و پرستش به این دو عنصر وابسته است و در صورت نبود یکى از آن دو، پرستش محقق نمى شود.
سوالى که اینجا مطرح است اینکه: اگر اعراب جاهلى، معتقد به ربوبیت آلهه بوده اند، چرا قرآن به نقل از آنان، هدف از عبادت بت ها را تقرب و نزدیکى به خداوند متعال معرفى می کند؟
(أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی ما هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّارٌ).[۲۹]
«آگاه باشید! که دین خالص از آن خداست و آنها که غیر خدا را اولیاء خود قرار دادند، [دلیلشان این بود که:] اینها را نمی پرستیم مگر به خاطر اینکه ما را به خداوند نزدیک کنند. خداوند روز قیامت میان آنان در آنچه اختلاف داشتند داورى می کند. خداوند آن کس را که دروغگو و کفران کننده است هرگز هدایت نمى کند».
جمله (ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى) که از زبان مشرکین نقل شده است، بیانگر انگیزه مشرکین از پرستش بت ها مى باشد. یعنى؛ ما بت ها را در زندگى و سرنوشت خود موثر نمى دانیم، اما آن ها را مى پرستیم تا بدین وسیله به خداوند متعال نزدیک شویم.
در پاسخ به این سوال باید گفت: با توجه به آیاتى که گذشت، تردیدى باقى نمى ماند که مشرکین بت ها را ارباب و آلهه خود مى دانستند و از آنان باران، عزت، پیروزى و سایر امورى که از شئون خداوند است، طلب مى کردند.
با این حال، چگونه مى توان تنها هدف عبادت بت ها را تقرب به خداوند دانست؟ ناگزیر به این نتیجه باید رسید که آنچه مشرکین به زبان مى گفتند و مدعى آن بودند، در ضمیر و ذهن خود به آن معتقد نبودند. لذا قرآن در پایان آیه مذکور اضافه می کند: «إنَّ اللّهَ لا یَهْدِى مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفّار» و به این حقیقت اشاره می کند که مشرکین در ادعاى خود دروغ می گفتند و انگیزه آنان از عبادت بتها، انگیزهاى دنیایى و رسیدن به عزت، اقتدار، پیروزى بر حریف، رفاه، فراوانى، شفا و شفاعت بوده است.
نتیجه گیری
توحید عبادی که به آن توحید عملی هم گفته می شود، مهمترین بخش توحید خداوند تبارک و تعالی است، توحید عبادی یعنی یگانه پرستی و ستایشی عملی حق تعالی است، این نوع توحید به صورت های گوناگون در قرآن مورد تاکید قرار گرفته است.
پی نوشت ها
[۱]. زخرف/ ۹.
[۲]. فاطر/ ۱۰.
[۳] . مریم/ ۸۱.
[۴] . آل عمران/ ۱۲۶.
[۵] . یس/ ۷۴.
[۶] . لقمان/ ۳۴.
[۷] . بقره/ ۱۵۵.
[۸] . ر. ک السیره النبویه: ۱/ ۷۶- ۷۷.
[۹] . آل عمران/ ۱۳۵.
[۱۰] . زمر/ ۴۴.
[۱۱] ( ۲). زخرف/ ۸۶
[۱۲] مریم/ ۸۷.
[۱۳] سبأ/ ۲۳.
[۱۴] زخرف/ ۸۶.
[۱۵] شعراء ۷۸- ۸۱.
[۱۶] . بقره/ ۱۶۵.
[۱۷] . شعراء/ ۹۷- ۹۸.
[۱۸]. یوسف/ ۴۰.
[۱۹] . توبه/ ۳۱.
[۲۰] . انعام/ ۷۵- ۸۰.
[۲۱] . شهرستانى، الملل و النحل: ۲/ ۲۴۴.
[۲۲] . آلوسى، بلوغ الارب: ۲/ ۲۴۹.
[۲۳] . اعراف/ ۱۹۴.
[۲۴] . اسراء/ ۵۶.
[۲۵] . یونس/ ۱۰۶.
[۲۶]. فاطر/ ۱۴.
[۲۷] . ملک/ ۲۰.
[۲۸] . انبیاء/ ۴۳.
[۲۹]. زمر/ ۳.
منابع
- السیره النبویه، عبد الملک بن هشام الحمیرى المعافرى (م ۲۱۸)، تحقیق مصطفى السقا و ابراهیم الأبیارى و عبد الحفیظ شلبى، بیروت، دار المعرفه، بى تا.
- الملل والنحل، أبوالفتح محمد بن عبد الکریم بن أبى بکر أحمد الشهرستانی (ت ۵۴٨هـ)، مؤسسه الحلبی،
- بلوغ الارب فی معرفه احوال العرب، محمود شکری الالوسی البغدادی؛ عنی بشرحه وتصحیحه و ضبطه محمد بهجه الاثری، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.