اشعار آیت الله صافی گلپایگانی درباره امام علی (ع) بخش هفتم

اشعار آیت الله صافی گلپایگانی درباره امام علی (ع) بخش هفتم

۱۴۰۳-۱۲-۱۷

4 بازدید

مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ علی صافی گلپایگانی (ره) مجموعه اشعار زیبایی را در مورد امام علی (علیه السلام) سروده اند که بخش اول ، بخش دوم ، بخش سوم ، بخش چهارم ، بخش پنجم و بخش ششم این مجموعه به شما تقدیم گردید. اکنون بخش هفتم و پایانی از این مجموعه به عموم شیعیان و دوستداران اهل بیت (علیهم السلام) تقدیم می گردد:

جامع اضداد

کارفرمای جهان با امر اعجاز آفرین

داد هستی آنکه دارد دست حق در آستین

پا نهاد امروز در دنیا امیرالمومنین

آفرین بر صانع و مصنوع و بر صنعی چنین

آیت عظمای خود را کرد در عالم عیان

گرچه اندر ملک هستی از زمین تا آسمان

هرچه بینی خودنمایی می کند در این میان

رشحه ای از قدرت حق است و زو دارد نشان

هر چه هست او آفریده از رخیص و از گران

آشکارا آن نشانی هست از آن بی نشان

لیک اندر این میانه خالق گردون مدار

برگزیده بندگانی را و کرده اختیار

عالم ایجاد را از بهر آنها کردگار

خلق فرموده است و این بس بهر آنها افتخار

بهره از خوان عطاشان می برد خرد و کلان

زین میان هم پاره ای با مصلحت بگزیده است

برتر از آنان مقام دیگری هم دیده است

جامه لولاک را بر قامتش پوشیده است

تا به او ادنی رسید و دیده آنچه دیده است

این پیمبر، کیست نفس او کنون سازم بیان

آنکه مقصودم بود اینجا، علی مرتضی است

آنکه هم نفس رسول و هم ولی کبریاست

من چسان مدح کسی گویم که ممدوح خداست

آنکه بعد از مصطفی برتر ز خلق ماسواست

آنکه مانند چنین روزی بیامد در جهان

چون به دنیا آمد او بگذاشت اندر کعبه پا

تا سه روز او بود در آن خانه مهمان خدا

حق بود او را بگویم خانه زاد کبریا

به به از مهمان و صاحبخانه و مهمانسرا

این شرف او دارد و نبود برای دیگران

این چنین او را مقام و منزلت داده خدا

بعد پیغمبر امامت شد به آن حضرت عطا

رو بخوان قرآن ببین او را به نص انما

کرد تاکید ولایت را به شأن مرتضی

داد چون انگشتر خود را به شخص ناتوان

روز میلادش زند مرغ دلم پر سوی او

آرزو دارم رسانم خویش را در کوی او

تا بگیرم من بری از تربت خوشبوی او

درد دل را بازگو سازم دمی پهلوی او

حظ وافر بلکه برگیرم من از آن آستان

حالیا دستم بود کوتاه و خرما بر نخیل

حالیا گردیده ام فرسوده و گشتم علیل

حالیا گردیده ام افتاده و زار و ذلیل

ای که شد برد و سلام آتش به امرت بر خلیل

باز کن راهی به کویش ای خدای مهربان

من قلم برداشتم تا مدح آن شیر خدا

گویم و زین راه در دست آورم قرب خدا

جذبه عشقش بهر جا خواست می بردی مرا

بیخود از خود گشتم و نشناختم سر را ز پا

من به بند او شدم تا او کجا گردد روان

این زمان با یاری او من همی گویم سخن

لب کنم شیرین به نام آن ولی ذوالمنن

در و گوهر هدیه می آرم به نزد مرد و زن

عاشقانش را بیارم جان تازه در بدن

تا هماهنگی کنم در مدح او با قدسیان

بعد پیغمبر که باشد جز علی در روزگار

شهره در علم و عمل چون او به هر شهر و دیار

بر سر خوان علومش اهل عالم ریزه خوار

زین همه دانش که در هر رشته زو شد آشکار

بهره در هر عصر می گیرند از او پیر و جوان

آنکه اندر ملک عرفان هست یکتا شهریار

آنکه آنسان معرفت دارد به ذات کردگار

در مقام معرفت در رتبه ای دارد قرار

حق تعالی گر شود بر فرض فاش و آشکار

بر یقین او نیفزاید مزیدی بی گمان

آنکه آنسان مهر دنیا از دلش کرده برون

کو نکرد اقبال یک آنی به این دنیای دون

مال دنیا هر چه آمد در کفش بی چند و چون

داد در راه خدا و کرد از دستش برون

تا رهاند از غم بیچارگی بیچارگان

روز میدان بود آن حضرت شجاعی یکه تاز

هر که آمد در نبردش برنگشت او زنده باز

می زد و می کشت و با آن حال با سوز و گداز

رو به درگاه خدا می کرد در حال نماز

جامع اضداد بود آن رهبر والامکان

من از اول یا علی شکر خدا شکر خدا

جسته ام با همت مام و پدر راه ترا

جز ولایت نیست در این ره ره آوردی مرا

رو به درگاهت (علی) بنموده با صدق و صفا

کن نظر بر من به حق خاتم پیغمبران[۱]

دست شقاوت

برون شد دست طغیان و شقاوت

ز پا افکند مصباح هدایت

دو تا فرق امیرالمومنین شد

میان مسجد و گاه عبادت

امیر المؤمنین را کشت و با او

بکشت آزادی و حق و عدالت

ندای جبرئیل آن روز برخاست

که ویران گشت ارکان هدایت

امیرالمومنین افتاد و برخاست

درون کوفه غوغای قیامت

علی رفت و یتیمان را نباشد

کسی را کو کند ز آنها حمایت

علی رفت آنکه با آن حال اخلاص

ضعیفان و فقیران را رعایت

عجب نبود اگر که ابن ملجم

نموده ارتکاب این جنایت

چو اولاد زنا بد زین سبب داشت

ز خبث ذات با حضرت عدوات

وگرنه آنکه اولاد حلال است

نخواهد مرتکب شد این رذالت

دریغا قدر او را کس ندانست

که دید آن رنج و آن درد و مرارت

ز امت جملگی اسبق به اسلام

نشاند اعداء دین بر خاک ذلت

رسول مصطفی از سوی باری

مقام رهبری داد و ولایت

ولی کردند از ظلم آنچه کردند

که اینک نیستم وقت حکایت

در آخر هم که اشقى الاشقیا کرد

ز ناپاکی به آن صورت شرارت

که آن حضرت پس از آن زخم کاری

ز رنج این جهان گردید راحت

ولی امت دگر روز خوشی را

ندید و دید آن غی و ضلالت

از آن شخصیت والامقامى

که حق واجب نمود از او اطاعت

اطاعت کس نکرد و ماند تنها

به راه دین نصیبش شد شهادت

معاویه بر آنها شد مسلط

که کرد آن ظلم و جور بی نهایت

یزید و دیگر ابناء امیه

بنی عباسیان بی حمیت

چه گویم من که این کفران نعمت

چه آورد و چه آرد از شماتت

مگر لطفی نماید حق تعالى

رساند زود مفتاح سعادت

ولی عصر را تا بلکه بیند

جهان از مقدم او روی راحت

(علی) هم دامن او را بگیرد

بیند از جناب او عنایت

در سوگ عدالت

امشب امیرالمومنین از این جهان رفت

بارفتنش حق و عدالت از میان رفت

امشب ز تیغ ابن ملجم شد جهان تار

فریاد آه و ناله تا هفت آسمان رفت

بگذاشت اندر خانه حق پا بدنیا

درخانه حق زین جهان سوی جنان رفت

تیغ جفا تا بر سر مولای دین زد

خاک مصیبت بر سر پیر و جوان رفت

گرم عبادت بد که در محراب مسجد

ظلمی چنین بر آن امام انس و جان رفت

در دامن محراب، از آن ضرب کاری

افتاد و خون از روی و مویش بی امان رفت

او شد شهید و بسته شد باب سعادت

از بینوایان و فقیران سایبان رفت

افتاد از پا نخل احسان و فتوت

صبح بهار مستمندان در خزان رفت آنان

دست ستم برچید شور جمع آنان

تا شمع او از جمع آن بیچارگان رفت

آن پیشوایی کو پناه مسلمین بود

با دست آن ناپاک دون از دستشان رفت

بنشین (علی) در سوگ و در ماتم که امشب

از این جهان پشت و پناه شیعیان رفت[۲]

آه و نوا

امشب ز جهان شیر خدا شیر خدا رفت

زین غم به فلک آه و نوا آه و نوا رفت

با فرق دو تا گشته علی رفت ز دنیا

از کشور دین نور و ضیا نور و ضیا رفت

در خانه حق آمد و از خانه حق هم

دلداده حق سوی خدا سوی خدا رفت

لبریز دل حضرتش از عشق خدا بود

سرخوش به سوی ملک بقا ملک بقا رفت

یک بار نبسته است به دنیای دنی دل

از حیله او گشته رها گشته رها رفت

آن کس که نبی را همه جا بود مددکار

تا پرچم دین گشت بپا گشت بپا رفت

آنکو خودش از نان جوین سیر نگردید

تا رد نکند دست گدا دست گدا رفت

آن کو به کفش هر چه که بد دولت دنیا

در راه خدا کرده عطا کرده عطا رفت

در مسجد و در دامن محراب عبادت

شد کشته و با فرق دوتا فرق دو تا رفت

او رفت ز دنیا (علی) اما ز غم او

اندوه فلک تا به سما تا به سما رفت

شهید محراب

چرا چشم خلایق اشکبار است

چرا تاریک روی روزگار است

بسیط خاک گرد غم گرفته

ملک در آسمان ماتم گرفته

جهان در ناله و در سوز و غوغاست

بساط ماتم اندر عرش اعلاست

رسولان خدا را دل فکارست

پیمبر را دلی بس داغدار است

مسلمانان به سوگ و ناله هستند

چرا اندر عزا با هم نشستند

خبر داری چرا این شور و غوغاست

سر و سینه زنان اعلا چه ادناست

ز تیغ ابن ملجم خصم اطیاب

علی افتاده در دامان محراب

جفا او با تمام مسلمین کرد

شهید کین امیرالمومنین کرد

چو فرزندان صدایش را شنیدند

سوی مسجد دلی نالان دویدند

ز سوز غم دل از دنیا بریدند

پدر را چون به خون غلطیده دیدند

چو بر باب گرامی این جفا رفت

فغان دخترانش بر سما رفت

منادی این چنین اندر نوا شد

امیرالمومنین فرفش دو تا شد

به قلب عالمی داغ و شرر زد

چو تیغ کین به آن پاکیزه سرزد

(علی) فرسوده و گردیده چون پیر

بیا دست خدا دست و راگیر

نگاهی سوی ماها از وفا کن

نما لطفی تو درد ما دوا کن

خدا را کار ساز بینوا باش

به دنیا و به عقبی یار ما باش

قطع فیض

فلک با این نوا اندر نوا شد       امیرالمومنین فرقش دو تا شد

فتاده غرقه اندر خون به محراب      کسی کز یاری او دین به پا شد

چنان زد ابن ملجم تیغ کین را      که قطع فیض از خلق خدا شد

چو جبریل امین آن ناله سر داد      فغان و ضجه تا عرش علا شد

حسن با زاری آمد سوی مسجد      بدید او را و آهش بر سما شد

حسینش چون نظر افتاد بر او      بزد آهی که مسجد پر عزا شد

دل زینب به غم چون ام کلثوم      چو نا گه با خبر زان ماجرا شد

پدر دیدند روی و موی پر خون      ز پا افتاده آن قد رسا شد

چنان تیغ ستمگر کارگر شد      که جان پاکش از پیکر جدا شد

هزار افسوس کان مر آت یزدان      برفت و ملک ایمان بی صفا شد

بشد سوی جنان با سرفرازی      شتابان جانب قرب خدا شد

ولى صوت عدالت گشت خاموش      سیه، روز ضعیف و بینوا شد

یتیمان را پدر از دستشان رفت      که جز او فکر مسکین و گدا شد

کجا بهر ضعیف و مستمندی      پناهی همچو شاه اولیا شد

(على صافی گلپایگانی)

به سوگ حضرتش نوحه سرا شد[۳]

شور و ماتم

کرد چون اعلام جبریل امین

شد دو تا فرق امیرالمومنین

گرد غم بگرفت عالم سر به سر

شور و ماتم رفت تا عرش برین

در حصار ملک ایمان زد شکست

منهدم شد پایه دین مبین

ابن ملجم تیغ ظلمش شد بلند

تا فرود آورد آن شوم لعین

مرد علم و معرفت از پا فتاد

آسمان عدل شد نقش زمین

ابن عم مصطفى شد غرق خون

شد سرش منشق دریغا تا جبین

خون سر و روی مبارک را گرفت

منکسف شد آفتاب برج دین

ناله فزت و رب الکعبه اش

شد به سوی قرب رب العالمین

نی همی کوفه به درد و غم نشست

غرق ماتم کرد خلق عالمین

عرش همچون فرش در ماتم نشست

گشت عالم در عزای او غمین

همچو جن و انس شد خیل ملک

در عزای حضرتش اندوهگین

اهل بیتش چون شنیدند این ندا

رو به مسجد کرده با قلبی حزین

شد حسن همچون حسین او روان

تا خبرگیرند از آن نازنین

ناگهان دیدند جسم پر زخون

در کف محراب بر روی زمین

کس نداند که به آنها چون گذشت

قدرت شرحش ندارم بیش از این

این قدر گوید (علی) با اشک و آه

شد شهید ظلم آن حصن حصین[۴]

شهید کین

منهدم گردید ارکان هدایت ، وای وای

شد شهید کین علی، شمس ولایت وای وای

ابن ملجم زخم کاری زد به قرق آن جناب

کرد اشقى الاشقیا کامل شقاوت وای وای

بود در مسجد امیرالمومنین گرم نماز

کاین چنین وارد بر او شد این جنایت وای وای

آفتاب دین و دانش شد ز ظلمش در کسوف

غرقه در خون شد به محراب عبادت وای وای

سرپرست بینوا و مستمند از پا فتاد

نخل ایمان داد از کف استقامت، وای وای

کی پس از او می برد بهر یتیمان نان و آب

کی کند بی سرپرستان را کفالت وای وای

بانگ جبریل امین چون کرد مردم را خبر

سوی مسجد شد روان سیل جماعت، وای وای

این سخن چون خورد در گوش عزیزان علی

برد از آنان توان و صبر و طاقت وای وای

شد حسینش چون حسن با آه و زاری بی امان

خود رسانیدند مسجد با چه حالت وای وای

ناگهان دیدند روی و موی بابا غرق خون

خفته در روی زمین با آن شجاعت وای وای

قامت رعنای او در خاک و خون غلطیده است

بر زمین سرو رسا افتاده قامت وای وای

زینب و کلثوم چون دیدند باب خویش را

شد به پا از آهشان آنجا قیامت وای وای

رفت با فرق دو تا از این جهان و بعد از آن

رفت با او از جهان حق و عدالت وای وای

متکی برحب او باشد (علی) هر دو سرا

نیست او را نزد حق جز این بضاعت وای وای[۵]

پی نوشت ها

[۱] . تاریخ : ۱۲ رجب ۱۴۱۲

[۲] . تاریخ : ۲۰ رمضان ۱۴۱۰

[۳] . تاریخ : ۱۹ رمضان ۱۴۱۴

[۴] . تاریخ : ۱۷ رمضان ۱۴۱۶

[۵] . تاریخ : ۱۸ رمضان ۱۴۱۵

منبع: صافی گلپایگانی، علی؛ راز دل؛ ص ۳۱۳-۳۲۷ قم؛ انتشارات ابتکار دانش؛ چاپ اول؛ ۱۳۸۵ ش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *