مشرکان مکه معظه، پس از شکست سنگین نبرد “بدر”، در صدد انتقام از مسلمانان برآمدند و به مدت یک سال در این زمینه فکر و با هم مشورت نموده و اقدام به گردآورى نیرو و فراهم آورى تجهیزات جنگى و تدارکات نمودند.
آنان در شوال سال سوم قمرى آماده نبرد با مسلمانان شدند و بدین جهت علاوه بر مردان جنگجو، تعدادى از زنان نیز به همراه خویش آوردند تا با خواندن، نوازیدن و اجراى مراسم لهو و لعب، جوانان قریش و مهاجمان سرکش را به خود مشغول کرده و فکر بازگشت و فرار از جنگ را از آنان بربایند.
آتش افروزان اصلى این جنگ عبارت بودند از ابوسفیان بن حرب، عمرو بن عاص، عکرمه بن ابى جهل، جُبیر بن مطعم، صفوان بن امیه، حارث بن هشام و طلحه بن ابى طلحه.
مهاجمان قریش با سه هزار نیروى انسانى، که هفتصد نفر از آنان، زره پوش، دویست نفر سواره و گروهى پیاده نظام بودند، با همراه داشتن سه هزار شتر از مکه خارج شده و به سوى “مدینه الرسول” حرکت کردند و در پنجم شوال در دامنه کوه اُحُد پیاده شدند.
عباس بن عبدالمطلب، عموى پیامبر اسلام(ص) که از مسلمانان واقعى، ولى غیر متظاهر به اسلام و مقیم مکه معظمه بود، توطئه و حرکت نظامى قریش از مکه را، به طور پنهانى به اطلاع پیامبر(ص) در مدینه منوره رسانید.
آن حضرت، پس از اطمینان از تهاجم دشمن، با ریش سفیدان مدینه و یاران و اصحاب خویش به مشورت پرداخت.
گروهى از پیران و ریش سفیدان، پیشنهاد کردند که آنان در مدینه بمانند و قلعه دارى کنند و هنگامى که قریش به درون شهر مدینه هجوم آورند، مردان در کوچه و خیابان ها و زنان از بالاى بام خانه ها، مهاجمان را مورد هدف قرار داده و آنان را از پاى درآورند، ولى گروهى دیگر از یاران آن حضرت، به ویژه جوانان دلیر و آن هایى که در سال گذشته توفیق حضور در نبرد بدر را نداشته اند و مى خواستند در نبرد دیگرى در کنار رسول خدا(ص)، مردانه با دشمنانش بجنگند، پیشنهاد خروج از مدینه و درگیر شدن در بیرون شهر را دادند و سرانجام پیامبر(ص) دیدگاهشان را پذیرفت و اعلان بسیج عمومى و حرکت مجاهدان به سوى دشمن را صادر نمود. تعداد هزار رزمنده، در روز جمعه ششم شوال، پس از اقامه نماز با شکوه جمعه، به سوى سرزمین احد حرکت کردند.
عبدالله بن اُبیّ، که در ظاهر مسلمان ولى سرکرده منافقان و مخالفان پیامبر(ص) و از هر راه ممکن، در صدد ضربه زدن به پیکر نظام تازه تاسیس اسلام بود، به همراه سیصد تن از افراد قبیله اش “اوس” به بهانه این که پیامبر(ص)، نظر وى را نپذیرفت و دیدگاه جوانان مسلمان را بر وى ترجیح داد، از نیمه راه برگشت و در این نبرد حضور پیدا نکرد و از این طریق، ضربه اى به سپاه اسلام وارد آورد. سرانجام سپاه اسلام با تعداد هفتصد رزمنده مسلمان در برابر سپاه کفر و شرک، در دامنه کوه احد، واقع در “وادى عتیق” قرار گرفت و در هفتم شوال، نبرد سنگین طرفین آغاز گردید و با دلیر مردى هاى حمزﺓ بن عبدالمطلب، على بن ابى طالب(ع)، زبیر بن عوام، طلحه بن عبیدالله، مصعب بن عمیر و سایر رزمندگان مسلمان، ضربه شکننده اى بر سپاه قریش وارد آمد و پس از دادن ده ها کشته، زخمى و اسیر، مجبور به عقب نشینى و فرار از صحنه نبرد شدند و مسلمانان با تکبیر، آنان را تعقیب کرده و از آن مکان، دور نمودند و سپس در صدد گردآورى غنیمت ها برآمدند.
پیش از آغاز نبرد، پیامبر(ص) تعداد پنجاه نفر از مسلمانان را در شکاف وسط کوه احد، که محلى آسیب پذیر بود، گمارد و به آنان دستور داد که از این مکان، مانع نفوذ دشمن و حمله آنان به پشت جبهه مسلمانان گردند و هیچ گاه، آن جا را ترک نکنند، چه این که مسلمانان پیروز شوند و چه متحمل شکست گردند.
ولى این عده از نگهبانان، به هنگام شکست دشمن و فرار آنان از صحنه نبرد، به تذکرات فرمانده خویش اعتنایى نکرده و از آن جا به پایین سرازیر شدند و به مانند دیگران، مشغول گردآورى غنایم جنگى گردیدند.
دشمن زخم خورده که از آغاز جنگ، به این نقطه آسیب پذیر، توجه کامل داشت، از این فرصت بهره جست و با عبور از شکاف میان کوه احد، مجدداً بر سپاه اسلام هجوم آورد و یکباره مسلمانان را در میان گرفت و به کشتن و زخمى کردن آنان پرداخت.
در اندک زمانى بسیارى از مسلمانان شهید، تعدادى زخمى و برخى نیز به اطراف پراکنده شدند و پیامبر(ص) به همراه عده اى اندک، مانند على(ع)، مصعب، زبیر و تعدادى دیگر، در وسط میدان نبرد، با دشمن درگیر بودند و تمام تلاش متجاوزان قریش، بر این بود که آن حضرت را به شهادت برسانند.
با کشته شدن مصعب بن عمیر، گمان کردند که پیامبر(ص) کشته شد و به همین جهت فریاد برآوردند که اى مردم! محمد(ص) کشته شد واى اهالى یثرب! براى چه مى جنگید؟
این ماجرا، روحیه رزمى مسلمانان را ضعیف تر کرد و پراکندگى آنان را بیشتر، ولى خداى سبحان، پیامبرش را یارى کرد و وى را از آسیب دشمنان رهایى بخشید. پیامبر(ص)، حضرت على(ع) و بسیارى از مسلمانانى که جان به در برده بودند، به شدت زخمى شدند و به بالاى کوه احد پناه برده و از آسیب نهایى دشمن در امان ماندند. حضرت على(ع) در این نبرد، با این که نود زخم بر تن را متحمل بود، از پیامبر(ص) جانانه دفاع مى نمود و حملات دشمنان بر پیامبر(ص) را از هر سو، دفع مى کرد. نداى آسمانى “لا سیف الا ذوالفقار، لا فتى الا على در همین نبرد، به گوش همگان رسید.
به هر روى، قریش متجاوز و سرکش، پس از ناامیدى از کشتن پیامبر(ص) و از پاى درآوردن مسلمانان، مجبور به عقب نشینى شد و به سوى مکه معظمه بازگشت.
اما مسلمانان، به خاطر بى دقتى عده اى بى شکیب، زیان هاى فراوانى متحمل گردیدند و تعداد هفتاد کشته دادند که افرادى چون حمزﺓ بن عبدالمطلب(ع)، مصعب بن ابى عمیر، حنظله غسیل الملائکه، عبدالله بن جحش، عبدالله بن عمرو بن حرام، عمرو بن جموح، خارجه بن زید، سعد بن ربیع، نعمان بن مالک و عبدﺓ حسحاس، از جمله آنان بودند.
وحشى ابن حرب، غلام مُطعم، پس از کشتن حمزه به دستور هند، همسر ابوسفیان، بدنش را مثله کرد و قلب مطهرش را شکافت و جگرش را بیرون آورد و هند از شدت غضب و حس انتقام جویى، جگر حمزه را به دندان گرفت.
گفتنى است که مسلمانان، شهیدان خویش را به دستور پیامبر(ص)، بدون غسل و کفن، در همان مکان دفن نمودند.
از مشرکان نیز تعداد بیست و دو تن کشته شدند، که ولید بن عاص، ابوامیته بن ابى حذیفه، هشام بن ابى حذیفه و ابو عزه عمرو بن عبدالله از جمله آنان بودند.
سرانجام مسلمانان با دل شکستگى و اندوه تمام، به مدینه بازگشتند.
پیامبر(ص) به حضرت على(ع) فرمود: دیگر مشرکان بر ما این چنین ظفر نیابند، تا به یارى خدا مکه را بگشائیم.(۱)
شکست در جنگ احد، عبرت و درسى بزرگ براى سپاه اسلام و مسلمانان شد که ارزش هاى به دست آمده را به خاطر غفلت و جهالت عده اى از مسلمانان فریب خورده از دست ندهند.
پی نوشت:
۱- نک: المغازى (واقدى)، ج۱، ص ۱۹۹؛ فرازهایى از تاریخ پیامبر اسلام(ص) (جعفر سبحانى)، ص ۲۵۷؛ تاریخ ابن خلدون (ترجمه عبدالمحمد آیتى)، ج۱، ص ۴۰۹؛ التنبیه و الاشراف (مسعودى)، ص ۲۱۱؛ السیرﺓ النبویه (ابن کثیر)، ج۳، ص ۱۸؛ الارشاد (شیخ مفید)، ص ۷۰؛ وقایع الأیام (شیخ عباس قمى)، ص ۷۳