برهان حدوث در اثبات وجود خدا

برهان حدوث در اثبات وجود خدا

۱۴۰۰-۰۶-۳۱

263 بازدید

 برهان حدوث در الهیات اسلامى ـ به ویژه نزد متکلمان ـ از اهمیت ویژه‎اى برخوردار است؛ تا آن جا که به عنوان طریق ویژه متکلمان نامیده شده است. برهان حدوث در کتب کلامى به گونه‎هاى مختلفى تقریر شده است.(۱) طریق حدوث در احادیث اسلامى نیز به روشنى مطرح شده است.(۲)

برهان حدوث از دو مقدمه ذیل تشکیل شده است:

الف: جهان حادث است
ب: هر چه حادث است به پدید آورنده نیاز دارد.
نتیجه: جهان به پدید آورنده نیاز دارد.

مقدمه دوم این برهان عقلى و بدیهى است، و منکران وجود خدا نیز آن را قبول دارند، چرا که مقتضاى اصل علیت است. و دلیل بر مقدمه نخست آن، این است که:

۱. جهان متغیر و متحول است.
۲. آنچه متغیر و متحول است، حادث است.

پس جهان حادث است.

مقدمه دوم این استدلال نیز بدیهى است و این بدیهى بودن از تأمل در حقیقت تغییر و حدوث به دست می‎آید، زیرا حدوث عبارت است از وجودى که مسبوق به عدم است و چیزى که متغیر و متحول است هیچ گاه ثبات و قرار ندارد و هر حالتى از آن مسبوق به عدم است، و چون این ویژگى عمومیت دارد حدوث نیز عمومى و فراگیر است.

مقدمه اول این استدلال از طریق مشاهده حسى به دست می‎آید، زیرا هم مشاهده سطحى و هم کشفیات علمى بر حرکت و تغیر جهان طبیعت گواهى می‎دهند، چنان که برهان فلسفى نیز آن را تأیید می‎کند.(۳)

علامه طباطبائى در تقریر برهان حدوث چنین گفته است:

«هم مشاهده ابتدایى به ثبوت رسانده و هم با کنجکاوى علمى به دست می‎آید که اجزاء جهان با همدیگر ارتباط وجودى دارند و این ارتباط و به هم پیوستگى نه تنها در میان یک دسته ویژه‎اى از اجزاء جهان می‎باشد بلکه تا هر جا باریک بین شده و به بررسى بپردازیم رشته ارتباط را محکم‎تر می‎یابیم».(۴)

جهان در وجود خود متغیر و متحول می‎باشد یعنى پس از نیستى، هستى می‎پذیرد، زیرا در هر راهى به محاسبه حوادث جهان بپردازیم سرانجام به حرکت عمومى (حرکت وضعى و مکانى و یا حرکت جوهرى) خواهیم رسید، و حرکت، هستى است پس از نیستى و وجودى است آغشته به عدم و به مقتضاى قانون علت و معلول هر موجود حادثى، علت وجود می‎خواهد.

اشکال:

گرچه ماده در حرکت و تغیر دائمى است، و حرکت و تغیر نیز ملازم با تجدد و حدوث است، ولى همین ملازمه موجب می‎شود که تجدد و حدوث براى ماده، امرى ازلى و ثابت باشد یعنى متغیر و متحرک بودن ماده، امرى ازلى و ثابت خواهد بود و آن چه ازلى و ثابت است بی‎نیاز از علت است.

پاسخ:

حرکت و تغیر، صفت ماده و ماده، موصوف (متحرک) است و در نتیجه ماده نسبت به حرکت، نقش قابل و پذیرنده را دارد و در این جهت فرق نمی‎کند که حرکت از ماده، قابل انفکاک باشد یا نباشد، و به حکم عقل و گواهى تجربه در پیدایش یک پدیده، وجود قابل کافى نیست؛ بلکه وجود فاعل نیز لازم است. بدین جهت، محال است که محرک عین متحرک باشد. بنابراین به حکم قانون علیت، حرکت به علتى غیر از ماده قابل آن احتیاج دارد، خواه حرکت لازمه لاینفک ماده باشد یا از آن انفکاک پذیر باشد.(۵)

این سخن با قانون جبر در فیزیک نیز منافات ندارد، زیرا مفاد آن قانون، این است که جسم در حفظ حرکتى که دارد به عامل خارجى نیاز ندارد، و تنها در تغییر جهت یا سرعت حرکت نیازمند عامل بیرونى است و مفاد اصل عقلى مزبور این است که حدوث حرکت به علت خارجى نیاز دارد، گر چه ممکن است آن علت، حرکت را وصف لازم و لاینفک جسم قرار دهد به گونه‎اى که در ادامه حرکت به علت خارجى نیاز نداشته باشد.

از بیان فوق نادرستى فرضیه مواد ازلى و متحرک در تفسیر پیدایش پدیده‎هاى جهان طبیعت نیز روشن شد، زیرا ازلى بودن وجود آنها به تنهایى کافى در توجیه حرکت آنها نیست، ‌چون حرکت همان گونه که قابل (متحرک) می‎خواهد، فاعل (محرک) نیز می‎خواهد، علامه طباطبایى در این باره گفته است:

«ماده‎اى که تنها امکان ترکیبات، صور و خواص را دارد و بس، با مجرد جواز و امکان، فعلیت آنها را نمی‎تواند واجد شود، مانند پنبه‎اى که قابلیت رخت شدن را دارد، به مجرد این قابلیت رخت نمی‎شود، و نمی‎شود پنبه را پوشید بلکه دست هاى دیگرى مانند کارخانه ریسندگى و بافندگى و خیاطى باید به میان بیاید در مورد تأثیر لازم است مؤثر، اثر را واجد باشد و در مورد تأثر، متأثر باید فاقد اثر باشد و البته فقدان نمی‎تواند وجدان شود و به همین جهت ماده که حامل امکان و قابلیت شیء است نمی‎تواند فعلیت همان شیء را که ندارد به خود دهد.

درست است که فعلیت‎هایى که در ماده به وجود می‎آیند با تجزیه و ترکیب و پیدایش شرایط مناسب به وجود می‎آیند، ولى باید دید که آیا تنها امکان تجزیه و ترکیب در ماده می‎تواند فعلیت تجزیه و ترکیب را به وجود آورد، و آیا امکان شرائط، همان فعلیت شرائط می‎باشد؟»(۶)

اصل دوم ترمودینامیک و حدوث جهان

اصل دوم(۷) ترمودینامیک که از قوانین فیزیکى است گویاى این واقعیت است که اگر دو جسم گرم و سرد کنار هم قرار داشته باشند، گرما از جسم اول به جسم دوم انتقال می‎یابد و این انتقال گرما تا ایجاد تعادل گرماى دو جسم ادامه دارد و ممکن نیست به خودى خود عکس قضیه رخ دهد، این جریان را «گرایش به تعادل» نیز می‎نامند، یعنى اگر اجسام را به حال خود رها کنیم به تعادل می‎گرایند، تعادل مکانیکى و گرامیى، حالت طبیعى اجسام است، این قانون را گاهى به عنوان گرایش به بی‎نظمى نیز می‎نامند، و این بدان جهت است که حالت منظم مولکول‎هاى انرژى نامحتمل‎ترین حالت آنها، و حالت غیر منظم آنها محتمل‎ترین حالت آنها می‎باشد، مثلاً قرار گرفتن همه مولکولهاى هواى اطاقى که ما در آن قرار داریم در یک قسمت خاص، گر چه عقلاً ممکن است، ولى احتمال آن بسیار ضعیف است، ولى قرار گرفتن آنها به صورت پراکنده در نقاط مختلف فضاى داخل اطاق بسیار محتمل و شدنى است، بنابراین پراکنده بودن انرژى و اختلاط آن محتمل‎تر و طبیعی‎تر از تراکم آنها در یک نقطه است، بدین جهت گرایش به تعادل (= حالت طبیعى) با گرایش به بی‎نظمى ـ به معناى یاد شده، برابر است.(۸)

البته باید توجه داشته که حالت تعادل به معنى آرامش درونى نیست، در درون هر سیستم پیوسته حرکت گرمایى شدیدى در جریان است، بنابراین، هر جسم فیزیکى در هر آن، دست خوش دگرگونى است، یعنى آرایش متقابل مولکولهاى آن در هر لحظه با لحظه پیشین متفاوت است.(۹)

فرانک آلن استاد فیزیک زیستى می‎گوید:

«قانون دوم ترمودینامیک ثابت کرده است که جهان پیوسته رو به وضعى روان است که در آن تمام اجسام به درجه حرارت پست مشابهى می‎رسند و دیگر انرژى قابل مصرف وجود نخواهد داشت، در آن حالت دیگر زندگى ممکن نخواهد بود، اگر جهان آغازى نداشت و از ازل موجود بود، باید پیش از این چنین حالت مرگ و رکود حادث شده باشد.»(۱۰)

پاسخ به اشکال راسل

برتراند راسل(۱۱) با اینکه دلالت قانون فیزیکى مزبور را بر حدوث جهان می‎پذیرد، ولى استدلال به آن بر وجود آفریدگار را نادرست دانسته می‎گوید:

«آیا از اینجا می‎توانیم استنتاج کنیم که جهان به دست آفریننده‎اى خلق شده است؟ در صورت توسل به قوانین ناشى از روش استنتاج موجه علمى، پاسخ مطمئناً منفى است، دلیلى وجود ندارد که جهان به خودى خود ایجاد نشده باشد، جز این که این امر به نظر عجیب می‎نماید، اما در طبیعت هیچ قانونى وجود ندارد دال بر این که چیزهایى که به نظر ما عجیب باشند نباید روى دهند. استنتاج وجود خالق مترادف است با استنتاج وجود یک علت، و استنتاج‎هاى علّى در حوزه علم، تنها زمانى مجاز هستند که از قوانین علّى آغاز شده باشند. خلقت از عدم، چیزى است که به تجربه ممتنع است، از این رو تصور این که جهان به دست خالقى آفریده شده به هیچ وجه منطقی‎تر از این فرض نیست که جهان بدون علت ایجاد شده است، چه این هر دو، قوانین علی‎اى را که ما قادر به مشاهده‎شان هستیم با یک قوه (به طور یکسان) نقض می‎کنند.»(۱۲)

پاسخ

اشکال راسل ناشى از مبناى پوزیتیویستى او در معرفت شناسى است، یعنى تکیه بر اصل تحقیق پذیرى حسى «این که هر اندیشه‎اى که از طریق تجربه حسى قابل آزمایش نباشد، ارزش علمى ندارد و پذیرفته نیست» دارد، ولى این مبنا از نظر فیلسوفان علم معاصر نیز مردود است و روشن‎ترین نقض آن این است که خود این ادعاى پوزیتیویست‎ها نیز یک معرفت بر آمده از حس نبوده، و قابل آزمایش و تجربه حسى نمی‎باشد.

اصولاً، چنان که در درس پنجم بیان گردید، بدون اتکا به یک سلسله اصول عقلى، هیچ قانون تجربى اثبات پذیر نمی‎باشد. اصل امتناع تناقض و اصل علیت و یکنواختى طبیعت از آن جمله‎اند.

بنابراین، دستگاه معرفت بشرى از دو بخش معرفت‎هاى عقلى و غیر عقلى تشکیل می‎شود و بخشى از معرفت‎هاى عقلى، نقش کلیدى و مبنائى دارند که انکار آنها مستلزم انکار کل معرفت بشرى است، بر این اساس می‎گوئیم، نیازمندى پدیده به پدید آورنده، و حادث به محدث، از بدیهیات عقلى است، و تصدیق آن به چیزى جز تصور درست مفردات آن (حادثه، محدث و نیازمندى) نیاز ندارد.

در این صورت، اگر چه هیچ یک از دو فرض، خلقت خود به خودى جهان، و فرض مخلوق بودن آن توسط آفریدگارى دانا، هیچ یک قابل آزمایش حسى و تجربى نیست و از این نظر موضع یکسان دارند، ولى از نظر عقلى چنین نیست، عقل فرض نخست را مردود، و فرض دوم را مقبول می‎شمارد، و این حکم عقل در حقیقت تابعى از حکم عقل در مورد اصل علیت است.

پى نوشت:

(۱) . در این باره به فخر الدین رازى، المطالب العالیه، ج ۱، ص ۲۰۰ـ۲۳۲؛ محقق طوسى، قواعد العقائد، ص ۳۹ـ۴۵؛ سید شریف گرگانى، شرح المواقف، ج ۸، ص ۳ـ۴، رجوع شود.

(۲) . در این باره به کتاب «الإلهیات فى مدرسه اهل البیت ـ علیه السلام ـ» على ربانى گلپایگانى رجوع شود.

(۳) . مقصود برهان حرکت جوهرى ماده است که صدرالمتألهین آن را ابداع و اثبات کرد.

(۴) . اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج ۵، ص ۹۱ـ۹۳.

(۵) . جهت آگاهى بیشتر در این باره به جلد سوم اصول فلسفه، مقاله علت و معلول رجوع شود.

(۶) . اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج ۵، ص ۱۸ـ۱۷.

(۷). اصل اول ترمودینامیک، قانون بقاى انرژى است.

(۸) . فیزیک براى همه، نوشته آ.کیتایکارودسکى، ل. لاندائو، ترجمه محمد یاسین، ۴۰۹ـ۴۰۴.

(۹) . همان، ۴۳۳.

(۱۰) . اثبات وجود خدا، به قلم چهل دانشمند، ترجمه احمد آرام، ص ۱۹ـ۱۸.

(۱۱) . فیلسوف و ریاضى دان انگلیسى (۱۹۷۲ـ۱۹۸۰ میلادى).

(۱۲) . جهان بینى علمى، ص ۱۱۴ـ۱۱۵.

منبع : عقاید استدلالى ،على ربانى گلپایگانى  به نقل از سایت اندیشه قم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *