- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
آیا آیه «بلاغ» شامل تمام آنچه بر پیامبر (ص) نازل شده، میشود یا اختصاص به تبلیغ ولایت امیر مؤمنان (ع) دارد؟
خداوند در سوره مبارکه ۶۷ سوره مائده میفرماید :
یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ یَعْصِمُکَ مِنْ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ .
اى پیامبر ! آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ، ابلاغ کن و اگر نکنى پیامش را نرساندهاى . و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه مىدارد . آرى ، خدا گروه کافران را هدایت نمىکند .
شیعیان معتقد هستند که این آیه کریمه بعد از بازگشت رسول خدا صلی الله علیه وآله از حجه الوداع نازل شده و به آن حضرت دستور داده شده است که خلیفه و جانشین بعد از خودش را تعیین نماید . رسول خدا نیز بعد از نزول آیه در منطقه غدیر خم امیر مؤمنان علیه السلام را به جانشینی خود معرفی و صحابه نیز بعد از آن با علی بن أبی طالب علیه السلام به عنوان امیر مؤمنان بیعت کرده و به آن حضرت تبریک گفتند .
از آن جایی که این آیه اهمیت فراوانی دارد ، مخالفان ولایت اهل بیت علیهم السلام نیز تلاشهای زیادی کردهاند تا در دلالت آن بر ولایت امیر مؤمنان خدشه وارد نمایند و به این منظور شبهات فراوانی را مطرح کردهاند . از جمله ابن تیمیه حرانی در منهاج السنه شبهاتی را مطرح کرده است که ما یکی از آن ها را بررسی می کنیم.
وی در منهاج السنه مینویسد :
أنتم ادعیتم أنکم أثبتم بالقرآن و القرآن لیس فی ظاهره ما یدل على ذلک أصلا فانه قال «بلغ ما أنزل إلیک من ربک» و هذا اللفظ عام فی جمیع ما انزل إلیه من ربه لا یدل على شیء معین .
فدعوى المدعى أن إمامه علی هی ممّا بلغها أو ممّا أمر بتبلیغها لا تثبت بمجرد القران فان القران لیس فیه دلاله على شیء معین فان ثبت ذلک بالنقل کان ذلک إثباتا بالخبر لا بالقران فمن ادعى أن القران یدل على أن إماره علی مما أمر بتبلیغه فقد افترى على القران فالقران لا یدل على ذلک عموما و لا خصوصا .
شما ادعا میکنید که میتوانید [ولایت امیر المؤمنین علیه السلام را ] با قرآن ثابت کنید ؛ در حالی که ظاهر قرآن بر آن چه که شما ادعا میکنید ، هیچ دلالتی ندارد ؛ زیرا خداوند فرموده است : «آنچه را که خداوند به تو نازل کرده است ، ابلاغ کن» و این جمله عام است و شامل تمام آن چه پروردگار بر پیامبرش نازل کرده میشود و بر امر معینی دلالت ندارد .بنابراین ، ادعای شما که میگویید : پیامبر امامت علی علیه السلام را تبلیغ کرده و یا مأمور به تبلیغ آن بوده است ، با آیات قرآن به تنهایی ثابت نمیشود ؛ زیرا این آیه بر چیز معینی دلالت نمیکند .
و اگر بخواهید این مطلب را به کمک سنت ثابت کنید ، با سنت ثابت کردهاید ، نه با قرآن ؛ پس اگر کسی ادعا کند : در قرآن آیهای هست که دلالت میکند ، پیامبر مأمور بوده که امارت علی علیه السلام را تبلیغ کنید ، به قرآن افترا زده است ؛ در نتیجه قرآن ؛ چه به صورت عام و چه به صورت خاص هیچگونه دلالتی بر این مطلب ندارد .[۱]
محورهای شبهه
۱ . آیه بلاغ شامل تمام آن چه که بر رسول خدا صلی الله علیه وآله نازل شده میشود و اختصاص به ابلاغ ولایت امیر مؤمنان علیه السلام ندارد ؛
۲ . بر فرض که این آیه در این مورد معین نازل شده باشد ، باید این مطلب به کمک سنت ثابت شود ؛ پس این ادعای شیعه که میگویند امامت امام علی علیه السلام با قرآن ثابت میشود ، مردود است .
پاسخ محور اول
نقش شأن نزول در فهم آیات قرآن
مفسران و دانشمندان علوم قرآنی و حتی خود ابن تیمیه ، بر این مطلب تصریح کردهاند که سبب نزول آیه ، نقش تعیین کنندهای در فهم و تفسیر آیات قرآن دارد ؛ از این رو ، فوائد ضروری و مهمی را برای شأن نزول آیات برشمردهاند .
زرکشی در باره لزوم شناخت اسباب نزول و فوائد آن میگوید :
ومنها : الوقوف على المعنى قال الشیخ أبو الفتح القشیرى بیان سبب النزول طریق قوى فى فهم معانى الکتاب العزیز وهو أمر تحصل للصحابه بقرائن تحتف بالقضایا .[۲]
یکی از فوائد شأن نزول ، آگاهی از معنای آیه است . شیخ قشیری گفته است : بیان سبب نزول آیه ، راهی قوی در فهم معنای قرآن است ، و این چیزی است که برای صحابه با آگاهی از قرائن نهفته در قضایا حاصل شده است .
از همه جالبتر این که شخص ابن تیمیه در این باره میگوید :
ومعرفه سبب النزول یعین على فهم الآیه فإن العلم بالسبب یورث العلم بالمسبب .[۳]
شناخت سبب نزول ، به فهمیدن معنای آیه کمک میکند ؛ زیرا شناخت سبب ، زمینه آگاهی از مسبب را فراهم مینماید .
عناد با امیر المؤمنین علیه السلام باعث شده است که ابن تیمیه ، قاعدهای را که خود در جای دیگر طرح کرده، انکار نماید .
و جلال الدین سیوطی در لباب النقول میگوید :
لمعرفه أسباب النزول فوائد وأخطأ من قال لا فائده له لجریانه مجرى التاریخ ومن فوائده الوقوف على المعنی أو إزاله الاشکال قال الواحدی لا یمکن معرفه تفسیر الآیه دون الوقوف على قصتها وبیان سبب نزولها وقال ابن دقیق العید بیان سبب النزول طریق قوی فی فهم معانی القرآن وقال ابن تیمیه معرفه سبب النزول یعین على فهم الآیه فإن العلم بالسبب یورث العلم بالمسبب وقد أشکل على جماعه من السلف معانی آیات حتى وقفوا على أسباب نزولها فزال عنهم الإشکال .
شناخت أسباب نزول ، فایدههای زیادی دارد ، و کسی که میگوید : فایده ای ندارد ، چون سبب نزول اتفاق افتادن آن در گذشته تاریخ است ، به خطا رفته است.
یکی از فایدههای آن ، دانستن معنای آیه و از بین بردن اشکال در آن است . واحدی گفته است : شناخت تفسیر آیه ، بدون آگاهی از داستان و سبب نزول آن امکان پذیر نیست و إبن دقیق العید گفته : بیان سبب نزول ، راهی قوی در فهم معانی قرآن است .
و إبن تیمیه گفته : شناخت سبب نزول ، به فهمیدن معنای آیه کمک میکند ؛ زیرا شناخت سبب ، زمینه آگاهی از مسبب را فراهم مینماید . برای بسیاری از گذشتگان دانستن معنای آیه مشکل ساز شد که با شناخت أسباب نزول آن ، برطرف شده بود .[۴]
و در کتاب الإتقان بعد از نقل سخن ابن تیمیه و این که عدم شناخت شأن نزول آیات برای برخی از صحابه مشکلاتی آفریده بود ، میگوید :
وقد أشکل على مروان بن الحکم معنى قوله تعالى « لا تحسبن الذین یفرحون بما أتوا » الآیه وقال لئن کان کل امرئ فرح بما أوتی وأحب أن یحمد بما لم یفعل معذبا لنعذبن أجمعون حتى بین له ابن عباس أن الآیه نزلت فی أهل الکتاب حین سألهم النبی صلى الله علیه وسلم عن شیء فکتموه إیاه وأخبروه بغیره وأروه أنهم أخبروه بما سألهم عنه واستحمدوا بذلک إلیه أخرجه الشیخان .
مروان بن حکم در معنای این سخن خداوند که فرمود : «لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا …» دچار اشتباه شده بود و میگفت : اگر قرار باشد هر کسی را به خاطر خوشحال شدنش در برابر آنچه به وی داده شده و یا دوست دارد به خاطر کاری که انجام نداده مورد ستایش قرار گیرد ، عذاب شود ، باید تمام مردم عذاب شوند . تا این که ابن عباس برای او توضیح داد که این آیه در حق اهل کتاب نازل شده است ؛ چون رسول خدا از آنها در باره چیزی سؤال کرد وآنها در جواب چیز دیگری گفتند وبه این جهت خوشحال شدند ….
وحکی عن عثمان بن مظعون وعمرو بن معدی کرب أنهما کانا یقولان الخمر مباحه ویحتجان بقوله تعالى «لیس على الذین آمنوا وعملوا الصالحات جناح فیما طعموا» الآیه ولو علما سبب نزولها لم یقولا ذلک وهو أن ناسا قالوا لما حرمت الخمر کیف بمن قتلوا فی سبیل الله وماتوا وکانوا یشربون الخمر وهی رجس فنزلت أخرجه أحمد والنسائی وغیرهما .
از عثمان بن مظعون و عمرو بن معدی کرب نقل شده است، میگفتند: خمر مباح است و به این آیه احتجاج میکردند : « بر کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند ، گناهى در آنچه خوردهاند نیست » اگر آن دو نفر سبب نزول آیه را میدانستند ، این سخن را نمیگفتند و آن شأن نزول این بود که برخی از مردم گفتند : اگر خمر حرام شده ، وضعیت کسانی که در راه خداوند جهاد کرده و از دنیا رفتهاند ؛ در حالی که شراب نجس نوشیدهاند ، چه میشود؟ خداوند این آیه را نازل کرد . این روایت را احمد و نسائی و دیگران نقل کردهاند[۵] .
تمسک به قرآن بدون سنت گمراهی است :
یکی از وظایف رسول خدا صلی الله علیه وآله ، تبیین و تفسیر قرآن کریم است ؛ چنانچه خداوند در ۴۴ سوره نحل میفرماید :
وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون .
و این قرآن را به سوى تو فرود آوردیم ، تا براى مردم آنچه را به سوى ایشان نازل شده است توضیح دهى، و امید که آنان بیندیشند .
این آیه دلالت میکند بر این که سخنان رسول خدا صلی الله علیه وآله برای همه مسلمانان در تفسیر و تبیین قرآن مجید حجت است و مردم وظیفه دارند که قبل از تفسیر قرآن به روایات و سنت آن حضرت مراجعه و حقیقت تفسیر قرآن را از آن حضرت بیاموزند .
بنابراین فهم و تفسیر قرآن بدون مراجعه به سنت رسول خدا امری است ناممکن. خطیب بغدادی ، دانشمند شهیر سنی مذهب در کتاب الکفایه فی علم الروایه روایاتی در این باره نقل کرده است که به چند نمون از آن اشاره میکنیم :
ثنا الأوزاعی عن مکحول قال القرآن أحوج إلى السنه من السنه إلى القرآن قال وقال یحیى بن أبی کثیر السنه قاضیه على الکتاب لیس الکتاب قاضیا على السنه … .
الأوزاعی عن حسان بن عطیه قال کان جبرائیل ینزل على النبی صلى الله علیه وسلم بالقرآن والسنه تفسر القرآن … عن الحسن ان عمران بن حصین کان جالسا ومعه أصحابه فقال رجل من القوم لا تحدثونا الا بالقرآن قال فقال له ادنه فدنا فقال أرأیت لو وکلت أنت وأصحابک إلى القرآن أکنت تجد فیه صلاه الظهر أربعا وصلاه العصر أربعا والمغرب ثلاثا تقرأ فی اثنتین أرأیت لو وکلت أنت وأصحابک إلى القرآن أکنت تجد الطواف بالبیت سبعا والطواف بالصفا والمروه ثم قال اى قوم خذوا عنا فانکم والله إن لا تفعلوا لتضلن …
حدثنی الأوزاعی عن أیوب السختیانی انه قال إذا حدثت الرجل بالسنه فقال دعنا من هذا وحدثنا من القرآن فاعلم انه ضال مضل .[۶]
اوزاعی از مکحول نقل کرده است که گفت : قرآن احتیاج بیشتری به سنت دارد تا سنت به قرآن . و یحیی أبی کثیر گفته : سنت قاضی بر کتاب است نه این که کتاب قاضی بر سنت باشد .
اوزاعی از حسان بن عطیه نقل کرده است که گفت : جبرئیل قرآن را بر پیامبر (ص) نازل کرد و سنت پیامبر قرآن را تفسیر میکند .
عمران بن حصین نشسته بود و یارانش در کنارش بودند ، مردی از آن میان گفت : برای ما جز از قرآن نگویید ، عمران به او گفت نزدیک بیا ، او نزدیک آمد ، سپس به او گفت : اگر از تو و یارانت بخواهند این مطلب را از قرآن پیدا کنی که نماز ظهر و عصر چهار رکعت و نماز مغرب سه رکعت است ، میتوانی ؟ و یا اگر از تو و اصحابت خواسته شود که در قرآن نشان بده که طواف کعبه هفت مرتبه و سعی در صفا و مروه هفت مرتبه است، میتوانی ؟
سپس گفت : ای مردم این مطلب را از ما یاد بگیرید که اگر به حدیث تمسک نکنید ، گمراه میشوید . اوزاعی از ایوب سجستانی نقل کرده که گفت : اگر دیدی که شخصی به سنت استناد کرد و دیگری گفت که برای ما از سنت نگویید ؛ بلکه فقط از قرآن بگویید، بدان که او گمراه و گمراه کننده است .
پاسخ محور دوم
اما این که ابن تیمیه میگوید استدلال به آیات قرآن به کمک احادیث برای اثبات ولایت امیر المؤمنین ، استدلال قرآنی نیست و اگر کسی ادعا کند که رسول خدا مأمور بوده که ولایت امیر مؤمنان را ابلاغ کند ، افترا به قرآن است ؛ زیرا قرآن به تنهایی بر آن دلالت ندارد ، در جواب میگوییم :
اگر استدلال به آیات قرآن به کمک احادیث ، افترا به قرآن باشد ، خود شما بارها مرتکب این گناه بزرگ شدهاید ؛ زیرا وقتی صحبت از حدیث غار پیش میآید ، شما با قاطعیت آن را از فضائل بزرگ خلیفه اول دانسته و این گونه استدلال میکنید :
أن الفضیله فی الغار ظاهره بنص القرآن لقوله تعالى «إذ یقول لصاحبه لا تحزن إن الله معنا» (سوره التوبه۴۰) فأخبر الرسول أن الله معه ومع صاحبه کما قال لموسى وهارون «إننی معکما أسمع وأرى» (سوره طه ۴۶ ) .
فضیلت همراهی در غار ، به نص قرآن روشن است ؛ زیرا خداوند فرموده : «در آن هنگام که آن دو در غار بودند ، و او به همراه خود مىگفت: «غم مخور ! خدا با ماست! » رسول خدا خبر داده است که خدا با او و با همراهش هست ؛ چنانچه خداوند به موسی و هارون فرمود : « من با شما هستم (همه چیز را) مىشنوم و مىبینم! »
و در ادامه برای اثبات سخنش به روایت بخاری و مسلم استناد میکند :
وقد أخرجا فی الصحیحین من حدیث أنس عن أبی بکر الصدیق رضی الله عنه قال نظرت إلى إقدام المشرکین على رؤوسنا ونحن فی الغار … .
بخاری و مسلم در صحیحشان از أنس از ابوبکر نقل کردهاند که گفت : دیدم که قدمهای مشرکین بالای سر ما است ؛ در حالی که ما درون غار بودیم .
و همچنین در باره آیه « وَ سَیُجَنَّبهَُا الْأَتْقَى . الَّذِى یُؤْتىِ مَالَهُ یَتزََکى » (اللیل ۱۷ و۱۸) به کمک احادیث ادعا میکند که این آیه در باره ابوبکر نازل شده است :
وقد ذکر غیر واحد من أهل العلم أنها نزلت فی قصه أبی بکر فذکر ابن جریر فی تفسیره بإسناده عن عبد الله بن الزبیر وغیره أنها نزلت فی أبی بکر .
وکذلک ذکره ابن أبی حاتم والثعلبی أنها نزلت فی أبی بکر عن عبد الله وعن سعید بن المسیب وذکر ابن أبی حاتم فی تفسیره حدثنا أبی حدثنا ..
بسیاری از دانشمندان گفتهآند که این قصه در باره ابوبکر نازل شده است . ابن جریر در تفسیر خود با سندس از عبد الله بن زبیر و دیگران نقل کردهاست که این آیه در باره ابوبکر نازل شده است .
و همچنین ابن أبی حاتم و ثعلبی از عبد الله و سعید بن مسیب نقل کردهاند که این آیه در باره ابوبکر نازل شده است .[۷]
چگونه است که فضلیت أبو بکر با آیه غار به نص قرآن ثابت میشود ؛ با این که هیچ اشارهای به نام شخصی که با رسول خدا در غار بوده در خود قرآن نشده و ابن تیمیه به کمک احادیث آن را ثابت میکند ، چنین استدلالی افتراء به قرآن نیست ؛ اما اگر شیعیان با استفاده از روایاتی از کتابهای اهل سنت ، ثابت کنند که طبق آیه بلاغ ، رسول خدا مأمور بود تا ولایت امیر مؤمنان را ابلاغ کند ، افتراء به قرآن است ؟!
آیا دلیلی جز عناد با امیر مؤمنان علیه السلام برای این چنین برخوردهای دوگانهای با آیات قرآن میتوان یافت ؟
پی نوشت ها
[۱] . منهاج السنه النبویه ، أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیه الحرانی أبو العباس (متوفای۷۲۸ هـ) ج۷ ، ص۴۷ ، ناشر : مؤسسه قرطبه – ۱۴۰۶ ، الطبعه : الأولى ، تحقیق : د. محمد رشاد سالم .
[۲] . البرهان فی علوم القرآن ، محمد بن بهادر بن عبد الله الزرکشی أبو عبد الله (متوفای۷۹۴ هـ) ج ۱ ، ص ۲۲ ، ناشر : دار المعرفه – بیروت – ۱۳۹۱ ، تحقیق : محمد أبو الفضل إبراهیم .
[۳] . کتب ورسائل وفتاوى شیخ الإسلام ابن تیمیه ،أحمد عبد الحلیم بن تیمیه الحرانی أبو العباس (متوفای۷۲۸هـ) ج ۱۳ ، ص ۳۳۹ ، ناشر : مکتبه ابن تیمیه ، الطبعه : الثانیه ، تحقیق : عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی .
[۴] . لباب النقول فی أسباب النزول ،عبد الرحمن بن أبی بکر بن محمد السیوطی أبو الفضل (متوفای۹۱۱ ، ج ۱ ، ص ۱۳ ، ناشر : دار إحیاء العلوم – بیروت .
[۵] . الإتقان فی علوم القرآن ،جلال الدین عبد الرحمن السیوطی (متوفای۱۹/۵/۹۱۱هـ ، ج ۱ ، ص ۸۸ ، ناشر : دار الفکر – لبنان – ۱۴۱۶هـ- ۱۹۹۶م ، الطبعه : الأولى ، تحقیق : سعید المندوب .
[۶] . الکفایه فی علم الروایه ،أحمد بن علی بن ثابت أبو بکر الخطیب البغدادی (متوفای۴۶۳ ، ج ۱ ، ص۱۴ ـ ۱۶ ، ناشر : المکتبه العلمیه – المدینه المنوره ، تحقیق : أبو عبدالله السورقی , إبراهیم حمدی المدنی .
[۷] . منهاج السنه النبویه ،أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیه الحرانی أبو العباس (متوفای۷۲۸ هـ) ، ج ۸ ، ص ۴۹۵ ، ناشر : مؤسسه قرطبه – ۱۴۰۶ ، الطبعه : الأولى ، تحقیق : د. محمد رشاد سالم .