امروزه روند رو به رشد ازدواج و طلاق، باعث شده هوش عاطفى بیش از پیش اهمیت پیدا کند. خطر افزایش طلاق، بیشتر متوجه زوجهاى تازه ازدواج کرده است.
طى سالهاى اخیر، پیوندهاى عاطفى میان زن و شوهر و نیز مرزهاى گسل عاطفى که مىتوانند بنیان زندگى را از هم بشکافند، با دقتى بىسابقه مورد بررسى قرار گرفته اند. شاید بزرگترین پیشرفت براى فهم عواملى که یک ازدواج را حفظ مىکند یا آن را از هم جدا مىپاشد، با استفاده از ابزارهاى دقیق فیزیولوژیک حاصل شده است.
این ابزارها، ردیابى لحظه به لحظه تفاوتهاى ظریف احساسى میان زن و شوهر را میسر ساخته اند، اکنون دانشمندان قادرند کوچکترین تغییر و تحول در میزان آدرنالین یا فشارخون یک شوهر را تشخیص دهند و جزییترین عواطف را در چهره یک زن مشاهده کنند.
این اندازهگیرىهاى فیزیولوژیک، نوعى تفاوت بیولوژیک پنهان را به عنوان منشأ بروز اختلاف میان زن و شوهر آشکار مىکند؛ یک اختلاف سطح بحرانى در قابلیتهاى عاطفى، که براى زن و شوهر نامحسوس است یا مورد بىتوجهى واقع شده است.
این اندازهگیرىها، همان نیروهاى عاطفى را که قادر به حفظ یا نابودى یک رابطه مشترک هستند، در معرض دید قرار مىدهند. مرزهاى عاطفى، تفاوت میان دنیاى عاطفى دختران و پسران را نشان مىدهند.
در بسیارى از اختلافهاى زناشویى، مشاهده مىشود که مرد از خواستهاى “غیرمنطقى ” زن شکایت مىکند و زن از ” بىتفاوتى ” مرد نسبت به آن چه او مىگوید، ناله سر مىدهد، ریشه این تمایزات عاطفى را، على رغم آن که بخشى از آن ممکن است بیولوژیک باشد ـ مىتوان در دوران کودکى و در تفاوت دنیاى عاطفى که دختران و پسران در آنها رشد مىکنند، ردیابى کرد.
چرا که به دختر و پسر در مورد کنترل عواطف خویش، درسهاى بسیار متفاوتى داده مىشود. به دختران راجع به عواطف، اطلاعات بیشترى داده مىشود تا به پسرها و با پسرها، بیشتر در مورد نتایج احساساتى مانند خشم، صحبت مىشود.
“لسلى برودیم ” و “جودیت هال “که در زمینه ى تفاوتهاى عاطفى میان دو جنس مذکر و مونث تحقیق مىکنند، اظهار مىدارند که چون دخترها در به کارگیرى زبان خیلى سریعتر از پسرها مهارت پیدا مىکنند، بنابراین با فصاحت بیشترى مىتوانند احساسات خود را بیان کنند و همچنین بهتر از پسرها مىتوانند واکنشهاى عاطفى را جایگزین جنگهاى تن به تن سازند. بر عکس، پسرها چون هیچ تاکیدى بر توصیف احساسات خود ندارند، احتمالاً از وضعیت عاطفى خود و دیگران بىخبرند.
از پسرها انتظار مىرود در موقع زمین خوردن گریه نکنند و با خروج خود از زمین بازى، اجازه بدهند که بازى ادامه یابد، اما دخترها بازى را براى کمک به فرد صدمه دیده متوقف مىکنند. از همین رو پسرها از جانب هر چیزى که استقلال آنها را به مبارزه مىطلبد، تهدید مىشوند، در حالى که دخترها با بروز گسیختگى در روابطشان، مورد تهدید قرار مىگیرند.
این تفاوت دیدگاهها بدین معنى است که زنها و مردها، از یک گفت و گو، چیزهاى کاملاً متفاوتى انتظار دارند. مردها به صحبت درباره ى “مسایل ” قانعاند، در حالى که زنها، در جست و جوى روابط عاطفىاند.
صدها تحقیق نشان مىدهد حس همدلى زنها، خیلى قوىتر از مردهاست. آنها حداقل خیلى بهتر از مردها مىتوانند از طریق چهره، لحن صدا و دیگر علایم غیرکلامى به احساسات درونى دیگران پى ببرند.
به طور کلى زنها هنگامى که وارد زندگى زناشویى مىشوند، براى ایفاى مدیریت عواطف و احساسات کاملاً تعلیم دیدهاند، در حالى که مردها از اهمیت این امر براى حفظ بقاى رابطه زناشویى، درک کافى ندارند.
تحقیقى که بر روى ۲۶۴ زوج انجام گرفت نشان داد به راستى مهمترین عنصر براى زنان ـ نه مردان ـ در رضایت از روابطشان این حس بود که ” ارتباط خوبى ” با شوهرشان داشته باشند.
“تدهوستون ” معتقد است از دیدگاه زنها، صمیمت و نزدیکى یعنى گفت و گو راجع به مسایل، به ویژه در مورد رابطه زن و شوهر، اما مردها درک نمىکنند که زنهاىشان از آنها چه مىخواهند، آنها مىگویند: ” من از او مىخواهم که به اتفاق هم کارى انجام دهیم ولى همه کارى که او مىخواهد انجام بدهیم این است که بنشینیم و حرف بزنیم.
“هوستون”دریافته است که مردها در دوران آشنایى قبل از ازدواج تمایل بیشترى به صحبت کردن و ایجاد صمیمیت با همسران خود دارند، اما به محض آن که ازدواج مىکنند و وارد زندگى مشترک مىشوند (به ویژه در ازدواجهاى سنتى)، وقت کمترى براى صحبت کردن با همسرشان صرف مىکنند.
این سکوت فزاینده، ناشى از این مسأله است که مردان با خوشباورى بیشترى به زندگى زناشویى خود نگاه مىکنند، اما زنها در کل و به خصوص د رازدواجهاى ناموفق،بیش از شوهران خود به گله کردن، مىپردازند.حالا چگونه مىتوان این شکاف عاطفى را در هنگام بروز اختلاف نظر و نارضایتى که در هررابطه زناشویى بسیار طبیعى است، بررسى کرد؟
در حقیقت موضوعات خاص مثل: نحوه ى تربیت فرزندان، یا مقدار پسانداز و قرض هیچ کدام نمىتوانند باعث تحکیم یا متلاشى شدن پیوند زناشویى شوند، بلکه عاملى که سرنوشت یک زندگى مشترک را رقم مىزند این است که زن و شوهر چگونه راجع به رنجشها و دلخورىها و مسایل آزاردهنده بحث و گفت و گو مىکنند.
حتى توافق در مورد این که چگونه مخالفت خود را ابراز کنند مىتواند راهى براى بقاى زندگى زناشویى باشد. زن و شوهر باید در هنگام برخورد با احساسات و عواطف سخت و انعطافناپذیر یکدیگر، بر تفاوتهاى درونى مربوط به جنسیت خود غلبه کنند.
منبع: محسن ربیع زاده؛ مجله موفقیت(ش۱۴۵).راسخون