- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
پیامبر در پیشگاه خداى تعالى بسیار فروتن و متواضع بود و همواره از درگاه حق تعالى درخواست داشت که او را به آداب نیکو و اخلاق پسندیده بیاراید، از این رو در دعایش چنین مى گفت :
«اللهم حسن خلقى و خلقى» (۱) و مى گفت : «اللهم جنبنى منکرات الاخلاق» (۲) خداى تعالى نیز دعاى آن حضرت را مستجاب کرد، و در وفاى به وعده اى که فرموده و گفته است : «ادعونى استجب لکم» (۳) قرآن را بر او نازل کرد و بدان وسیله او را ادب آموخت . پس معیار خلق و خوى آن حضرت ، قرآن است .
سعد بن هشام مى گوید: بر عایشه وارد شدم و از اخلاق رسول خدا صلى اللّه علیه و اله پرسیدم . گفت : مگر قرآن را نمى خوانى ؟ گفتم : چرا. گفت : خلق رسول خدا صلى اللّه علیه و اله قرآن است . (۴) خداوند آن حضرت را به وسیله قرآن ادب آموخت همانند این آیات :
«خذ العفو و امر بالمعروف و اعرض عن الجاهلین .»(۵)
و قول خداى تعالى : «ان اللّه یاءمر بالعدل و الاحسان … (۶)
و قول خداى تعالى : «واصبر و ما صبرک الا باللّه .»(۷)
و قول خداى تعالى : «واصبر على ما اصابک ان ذلک من عزم الامور.»(۸)
و قول خداى تعالى : «لمن صبر و غفر ان ذلک لمن عزم الامور.»(۹)
و قول خداى تعالى : «فاعف عنهم واصفح ان اللّه یحب المحسنین .»(۱۰)
و قول خداى تعالى : ععع و لیعفوا و لیصفحوا اءلا تحبون ان یغفر اللّه لکم …»(۱۱)
و قول خداى تعالى : «ادفع بالتى هى احسن فاذالذى بینک و بینه عداوه کانه ولى حمیم .»(۱۲)
و به وسیله قول خداى تعالى : «والکاظمین الغیظ والعافین عن الناس .»(۱۳)
و با این قول خداى تعالى : «اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم و لا تجسسوا و لا یغتب بعضکم بعضا.»(۱۴)
و چون روز جنگ احد دندان پیشین پیامبر صلى اللّه علیه و اله شکست و خون بر روى مبارکش جارى شد، آن حضرت خونها را پاک مى کرد و مى گفت : چگونه چنین جمعیتى رستگار خواهند شد که چهره پیامبرشان را با خون رنگین کردند در حالى که وى ایشان را به سوى پروردگارشان دعوت مى کرد؛ پس خداوند این آیه را براى تأدیب آن حضرت نازل کرد: «لیس لک من الامر شیى ء…»(۱۵)؛ امثال این تأدیب در قرآن بى حد و حصر آمده است ، و مقصود نخستین از تأدیب و تهذیب ، وجود مقدس آن حضرت است و بعد از او، نور بر همه خلایق مى تابد؛ زیرا او به وسیله قرآن و مردم به وسیله او تاءدیب شده اند، از این رو فرموده است : برانگیخته شدم تا مکارم اخلاق را به کمال و تمام برسانم .(۱۶)
آنگاه مردم را به اخلاق نیکو ترغیب فرمود. و چون ما آن مکارم اخلاقى را در بخش ریاضت نفس و تهذیب خلق نقل کردیم دوباره تکرار نمى کنیم . سپس هنگامى که خداوند خلق شریف آن حضرت را کامل ساخت ، او را ثنا گفت و فرمود: «و انک لعلى خلق عظیم» (۱۷)، به لطف گسترده خداوند سبحان بنگر که تا چه حد بلند مرتبه و بزرگ نعمت است ، در حالى که به پیامبرش مرحمت فرموده و به او اخلاق کامل ارزانى داشته است ، او را ثنا گفته گرچه اوست که پیامبر را به خلق کردیم آراسته اما این را به او نسبت داده مى گوید: «و انک لعلى خلق عظیم» خداوند خلق را براى رسول خدا صلى اللّه علیه و اله بیان کرده و سپس رسول خدا صلى اللّه علیه و اله خلق را چنین بیان مى کند: خداوند مکارم اخلاق را دوست دارد و رذایل اخلاقى را دشمن مى دارد.(۱۸)
از على علیه السلام نقل شده است : شگفتا از مرد مسلمانى که برادر مسلمانش براى حاجتى نزد او مى آید ولى او خود را شایسته کار خیر نمى بیند، در صورتى که اگر او امید ثواب ندارد و از عذاب و مجازات نیز نمى هراسد، شایسته است که به سوى مکارم اخلاق بشتابد، زیرا مکارم اخلاق هدایت کننده به سوى راه نجات است . مردى عرض کرد: آیا شما خود این سخن را از پیامبر صلى اللّه علیه و اله شنیده اى ؟ فرمود: آرى ، چیزى بهتر از آن را هم شنیده ام : وقتى که اسیران قبیله طىّ را آوردند، دخترکى میان اسیران بود، عرض کرد: یا محمّد! اگر مصلحت بدانى ، مرا از قید اسارت آزاد فرما تا مورد ملامت مردم عرب واقع نشوم ؛ زیرا من دختر بزرگ قوم خود هستم ، پدرم از کسانى که حمایتشان لازم بود، حمایت مى کرد و افراد گرفتار و در بند را آزاد مى ساخت ، گرسنه را سیر و به او اطعام مى کرد و با صداى بلند سلام مى نمود و دست حاجت مندى را هرگز رد نمى کرد، من دختر حاتم طایى هستم پیامبر صلى اللّه علیه و اله – پس از شنیدن سخنان او – فرمود: اى دختر! این صفاتى که تو گفتى ، صفت مؤ من واقعى است ، اگر پدر تو مسلمان بود هر آینه براى او طلب آمرزش مى کردم ، آنگاه رو به یارانش کرد و فرمود: او را آزاد کنید که پدرش مکارم اخلاق را دوست مى داشت و همانا خداى تعالى مکارم اخلاق را دوست مى دارد. پس ابوبرده بن دینار از جا برخاست ، عرض کرد: یا رسول اللّه ، آیا خدا مکارم اخلاق را دوست مى دارد؟ فرمود: به خدایى که جان من در دست قدرت اوست ، جز افراد خوش خلق ، کسى وارد بهشت نمى شود.(۱۹)
از آن حضرت است : همانا خداى تعالى اسلام را به مکارم اخلاق و اعمال نیک آمیخته است»و از جمله مکارم اخلاق است ، حسن معاشرت ، خوش برخوردى ، نرمخویى ، انجام کار نیک ، اطعام دیگران ، سلام کردن بر همگان ، عیادت بیمار مسلمان – خوب باشد یا بد – تشییع جنازه مسلمان ، حسن جوار با همسایگان – مسلمان باشد یا کافر – بزرگداشت پیرمرد مسلمان ، قبول دعوت به مهمانى و دعا کردن به میزبان ، گذشت و اصلاح بین مردم ، جود و بخشش ، آغاز به سلام ، فرو خوردن خشم و چشم پوشى از لغزش مرم . دین اسلام ، هرزگى ، بیهوده کارى ، آوازخوانى ، هر نوع نوازندگى و هر نوع تار تنبور و تبهکارى ، دروغ ، غیبت ، بخل ، حرص ، ستمکارى ، نیرنگ ، سخن چینى ، برهم زدن بین مردم ، قطع رحم ، بدخلقى ، خود بزرگ بینى ، فخر فروشى ، و خودبینى ، دست درازى ، چاپلوسى ، کینه و حسد، فال بد،، سرکشى ، تجاوز و ظلم را از میان برده است .
انس مى گوید: رسول خدا صلى اللّه علیه و اله هیچ نصیحت خوبى را فروگذار نکرد مگر آن که ما را به سوى آن فرا خواند و ما را به انجام آن ماءمور ساخت و هیچ دغلبازى – و یا گفت : هیچ عیبى – و هیچ صفت زشتى نبود مرگ آن که ما را بر حذر داشت و از آن نهى کرد و این آیه شریفه مشتمل بر همه آنها است : «ان اللّه یاءمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذى القربى …»(۲۰)
معاذ مى گوید: رسول خدا صلى اللّه علیه و اله مرا سفارش کرد و فرمود: اى معاذ! تو را سفارش مى کنم به تقواى الهى ، راستگویى ، وفاى به عهد، اداى امانت ، ترک خیانت ، رعایت همسایه ، مهربانى نسبت به یتیم ، نرمش در گفتار، سلام دادن ، خوش رفتارى ، کوتاهى آرزوها، ایمان مداوم ، ژرف بینى در قرآن ، دوستى آخرت ، ترس از حساب، فروتنى ، و زنهار که دانایى را دشنام دهى با راستگویى را تکذیب کنى ، یا از گنهکارى ، پیروى و یا از رهبرى عادل ، نافرمانى کنى و یا در زمین فساد کنى ، و سفارش مى کنم تو را به تقواى الهى در همه جا و توبه از هر گناه نهانى را در نهان و از گناه آشکار را آشکارا به عمل آورى (۲۱)
پیامبر صلى اللّه علیه و اله بندگان خدا را این چنین ادب آموخت و آنان را به مکارم اخلاق و آداب نیک فرا خواند.
پی نوشت:
۱- این حدیث را احمد در مسند خود ج ۲، ص ۴۰۳ از قول ابن مسعود و ابن حبان نیز از وى روایت کرده است .
۲- این حدیث را ترمذى و حاکم در ج ۱، ص ۵۳۲ کتاب خود با همان عبارت نقل کرده است .
۳- مؤ من / ۶۰: مرا بخوانید تا (دعاى ) شما را اجابت کنم .
۴- این حدیث را ابن عسد در طبقات ۷ ج ۱ (بخش ۲) صفحه ۸۹ و ابن شیبه ، عبد بن حمید، مسلم ابن منذر، حاکم و ابن مردویه – چنانکه در «الدرالمنثور،»ج ۶، ص ۲۵۰ آمده – نقل کرده اند.
۵- اعراف / ۱۹۹: با آنها مدارا کن و عذرشان را بپذیر و به نیکیها دعوت نما و از جاهلان رو بگردان .
۶- نحل / ۹۰: خداوند به عدل و احسان … فرمان مى دهد.
۷- نحل / ۱۲۷: صبر کن و صبر تو فقط براى خدا و به توفیق خدا باشد.
۸- لقمان / ۱۷: و در برابر مصایبى که به تو مى رسد با استقامت و شکیبا باش که این از کارهاى مهم و اساسى است .
۹- شورى / ۴۳: کسانى که شکیبایى و عفو کنند، براستى این از کارهاى پر ارزش است .
۱۰- مائده / ۱۳: از آنها درگذر و صرف نظر کن که خداوند نیکوکاران را دوست مى دارد.
۱۱- نور / ۲۲: آنها باید عفو کنند و صرف نظر نمایند، آیا دوست نمى دارید خداوند شما را ببخشد؟
۱۲- فصلت / ۳۴: بدى را با نیکى دفع کن ، تا دشمنان سرسخت تو همچون دوستان صمیمى و گرم شوند.
۱۳- آل عمران / ۱۳۴: خشم خود را فرو مى برند و از خطاى مردم مى گذرند.
۱۴- حجرات / ۱۲: اى کسانى که ایمان آورده اید از بسیارى از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضى از گمانها گناه است ، و هرگز (در کار دیگران ) تجسس نکنید و هیچ یک از شما دیگرى را غیبت نکنید.
۱۵- آل عمران / ۱۲۸: هیچ گونه اختیارى (درباره سرنوشت کافران یا مؤ منان فرارى از جنگ ) براى تو نیست … اما خبر را بخارى در ج ۵، ص ۱۲۷، ابن ابى شیبه ، احمد، عبد بن حمید، مسلم ، ترمذى ، نسائى ، ابن جریر، ابن منذر، ابن ابى حاتم ، و نخاس در ناسخ خود و بیهقى در «الدلائل»از قول انس – به طورى که در «درالمنثور»ج ۲، ص ۷۰ آمده – نقل کرده اند.
۱۶- این حدیث را بزاز در مسند خود – به طورى که در «مجمع الزوائد،»ج ۹، ص ۱۵ آمده – با سند معتبرى نقل کرده است .
۱۷- قلم / ۴: و تو اخلاق عظیم و برجسته اى دارى .
۱۸- این حدیث را حاکم در ج ۱، و طبرانى در «الاوسط»- به طورى که در «مجمع الزوائد،»ج ۸، ص ۱۸۸ آمده – نقل کرده اند.
۱۹- در کتاب معتبرى این حدیث و حیث بعدى را نیافتم .
۲۰- نحل / ۹۰: خداوند فرمان به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان مى دهد و…
۲۱-این حدیث را ابونعیم در «حلیه»و بیهقى در «الزهد»نقل کرده است . «المغنى»
منبع : ملا محسن فیض کاشانى برگرفته از ترجمه کتاب المحجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء