- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
سلسله نور
قاضی نور الله شوشتری که نسبش به واسطه سلسله نورانی سادات مرعشی به امام زین العابدین ـ علیه السّلام ـ میرسد «فرزند شریف الدین بن ضیاء الدین نور الله بن محمد شاه بن مبارز الدین بن الحسین جمال الدین بن نجم الدین ابی علی محمود … است»[۱]
اجداد قاضی نورالله به نجم الدین محمود حسینی مرعشی آملی که از آمل به شوشتر هجرت کرد باز میگردد.
قاضی نورالله در «مجالس المؤمنین» پیرامون زمینه علنی شدن تشیع در این دیار را با حضور این سید جلیل القدر چنین میآورد:
« … تحقیق عقیده اهل خوزستان بر وجهی که از دیگر کتب به نظر قاصر رسیده آن است که در زمان امویه و عباسیه اکثر اهل خوزستان معتزلی بودهاند و در اوائل مأه ثامنه (قرن هشتم) سید اجلّ امیر نجم الدین محمد الحسینی المرعشی الآملی از دارالمؤمنین آمل به شوشتر آمد و دختر سید عزالدوله را که نقیب سادات حسنی آن دیار بود در حباله نکاح خود درآورده و در آنجا اقامت فرمود و مردم آن دیار را هدایت و ارشاد فرمود. جمعی که دلهای ایشان مستعد هدایت بود مستبصر گردیدند و …»[۲]
قاضی نورالله همواره به پیوند خود به این سلسله نورانی افتخار میکرد و در لابلای آثارش آن را به ظهور میرساند.
با مجالس تا شوشتر
«مجالس المؤمنین» حاوی موضوعاتی در جغرافیای اماکن شیعی است همان گونه که تاریخ رادمردان مذهب بر حق امامیه به شمار میرود. قاضی در این کتاب شهرهای آسمانی چون دارالسلام و قطعههایی از آسمان جدا شده و بر زمین فرو افتاده را چون زادگاهش شوشتر با نثری زیبا به تصویر میکشد. او درباره زادگاهش مینویسد:
«بدان که دار المؤمنین شوشتر بلدهای است دلگشا چون نام خود در حُسن و خوبی نام خطهای است منتخب از ریاض دارالسلام از هفت اقلیم ربع مسکون چون فصل بهار به لطف مزاج و اعتدال طبع امتیاز دارد و هوای بهارش پر لطافت باد هر دمی صد جلوهگری و ناز دارد و …»
قاضی نورالله در این شهر که از آن به دارالمؤمنین یاد میکند و در خاندانی نورانی[۳] که از آن به بهترین نسب نام میبرد در «تاریخ ۹۵۶ هجری قمری از دامان مادری مؤمنه بنام فاطمه که از همین خاندان جلیل و بزرگ سادات مرعشی به شمار میرفت چشم به جهان گشود».[۴]
«پدرش سید شریف الدین از علمای بزرگ و متبحّر در علوم نقلی و عقلی عصر خود و از شاگردان شیخ فقیه ابراهیم بن سلیمان قطیفی به شمار میرفت. سید شریف دارای تألیف در زمینههای گوناگونی است که از جمله میتوان کتب ذیل را نام برد:
رساله حفظ الصحه فی الطّب، رساله فی اثبات الواجب تعالی، رساله فی شرح الخطبه الشقشقیه، رساله فی الانشاءآت و المکاتیب، رساله فی علم البحث و المناظره و تعلیقه علی شرح التجرید».[۵]
قاضی نورالله دروس آغازینی که هر طالب علم برای رسیدن به مراتب عالی[۶] بدان نیاز دارد، نزد پدر فرا گرفت و از آنجا که قاضی در آینده نه چندان دوردر مباحثه و مناظره و نقد و ردّ مباحث معاندان و همچنین شوق شهادت گوی را از دیگر هم عصران خود ربود، گویی دو رباعی پدر در خصوص این دو مسیر، سنگ پایه این دو راه را بنا نهاد.
وی کتب اربعه، کتب فقه، اصول، کلام و ریاضیات را نزد پدر آموخت سپس در سال ۹۷۹ ق راهی مشهد مقدس شد.
به سوی مشهد
قاضی نورالله در مشهد مقدس در درس علامه محقق مولا عبدالواحد شوشتری حاضر شد و بیشترین بهره علمی خویش را در زمینههای فقه، اصول، کلام و حدیث و تفسیر از او کسب نمود او از محضر مولا محمد ادیب قاری تستری، ادبیات عرب و تجوید قرآن کریم را فرا گرفت و در ادامه تحصیل از بزرگانی اجازه روایت کسب کرد. از آن میان میتوان به مولا عبدالرشید شوشتری فرزند خواجه نورالدین طبیب (مؤلف کتاب «مجالس الامامیه» در اعتقادات) و همچنین مولا عبدالوحید تستری اشاره کرد. [۷]
هجرت
قاضی در سال ۹۹۳ ق روانه هند گشت و به قصد شهر «آگره» از شهرها و روستاهای دیگر گذشت. زمانی که او به دیار هند گام نهاد هندوستان آرامترین روزگار خود را در تاریخ سپری میکرد و شاید این آرامش به روحیه اکبر شاه باز میگشت که در آن زمان بر آن سرزمین حکمرانی میکرد. «اکبر شاه نوه بابر از نسل تیمور پسر همایون شاه در چهاردهسالگی به سلطنت رسید و لیاقت و درایت بیکرانی ازخود نشان داد و ممالک گجرات، بنگاله و کشمیر و سند را به تصرف خود درآورد و سلطنتی بزرگ تشکیل داد و شهرها و آبادیهای بیشماری را بنیان نهاد[۸] اکبر شاه گذشته از اینکه علاقه زیادی به عمران و آبادی داشت و عنایت خاصی به مسائل فلسفی داشت اما عقیده چندان محکمی نسبت به دین خاصی نداشت.[۹] همین نگرش اکبر شاه به دین موجب گشته بود که اکبر شاه به فکر ارائه دینی مشترک از کل ادیان افتاده و سپس هندوستان محل زندگی ملحدین گردد. قاضی نورالله شوشتری به هنگام ورود به آگره، نزد ابوالفتح مسیح الدین گیلانی طبیب حادق ایرانی و شاعر بزرگ رفت. مسیح الدین گیلانی بعد از فراگیری علوم و فنون در سال ۹۸۳ وارد هندوستان شد و به خاطر قابلیت و استعداد خویش در زمره مقربان اکبرشاه درآمد.»[۱۰]
تجسم عدالت
بیان روآوری قاضی به پذیرش دستگاه قضا و نحوه عدالت گستری او از زبان یکی از علمای اهل سنت هم عصر وی نمایانگر عظمت او در چشم همگان حتی معاندان است.
عبدالقادر بدوانی در «منتخب التواریخ» مینویسد:
«اگر چه شیعی مذهب است، اما بسیار به صفت نصفت و عدالت و نیک نفسی و حیا و تقوا و عفاف و اوصاف اشراف موصوف است و به علم و حلم و جودت فهم و حدّت طبع و صفای قریحه و ذکاء مشهور است. صاحب تصانیف لایقه است. توقیعی بر تفسیر مهمل؟! شیخ فیضی نوشته که از خبر تعریف و تصنیف بیرون است و طبع نظمی دارد و اشعار دلنشین میگوید.
به وسیله حکیم ابوالفتح به ملازمت پادشاهی پیوست و زمانی که موکب منصور به لاهور رسید و شیخ معین قاضی لاهور را در وقت ملازمت از ضعف پیری و فتور در قوا، سقطه در دربار واقع شد، رحم بر ضعف او آورده، فرمودند که شیخ از کار مانده، بنابراین قاضی نور الله به آن عهده منصوب و منسوب گردید و الحق مفتیان ماجن و محتسبان حیال محتال لاهور را که به معلم الملکوت سبق میدهند، خوش به ضبط درآورده و راه رشوت را برایشان بسته و در پوست پسته گنجانیده چنانچه فوق آن متصور نیست و میتوان گفت که قائل این بیت او را منظور داشته و گفته که:
تویی آن کس که نکردی به همه عمر قبول
در قضا هیچ ز کس جز که شهادت ز گواه[۱۱]
آثار ماندگار
گرچه شهادت در کام مردان خدا شیرین است لیک در سایه سار تقیه، دفاع از مکتب و مذهب با همه تلخکامیها، شیرینتر و گواراتر است. محتوای تقیه تنها برای کسانی درخور درک است که بر بلندای قله تعبّد رسیده باشند و گرنه در انتخاب بین مرگ و آبرو کمتر آزادهای است که راه دردناک تر از مرگ را انتخاب کند.
قاضی نورالله در سایه سار تقیه نه تنها به منصب قضا دست یافت بلکه توانست کتب ارزشمندی را به جامعه شیعی تحویل دهد. اما از آنجا که خود در نامهای مینویسد «فقیر نام خود را در تصانیف ننوشته تا قربه الی الله باشد و ایضاً هرگز به کسی از مخالفان اظهار نکرده که آن تصانیف از فقیر است» در شمار کتب ایشان اختلاف نظر است ولی آیت الله مرعشی نجفی ـ رحمه الله علیه ـ در مقدمه کتاب «احقاق الحق» تصنیفات این بزرگ مرد عرصه سیاست و نگارش را ۱۴۰ کتاب ذکر میکند که در ذیل به برخی از فهرست این گنجینه گرانبها اشاره میشود.
۱. احقاق الحق، این کتاب سه مرتبه به چاپ رسیده است.
۲. أجوبه مسائل السید حسن الغزنوی.
۳. الزام النواصب فی الردّ عی میرزا مخدوم الشریفی «این کتاب توسط استاد میرزا محمد علی چهاردهی گیلانی ترجمه شده و نوه دانشمند او به نام مرتضی مدرسی آن را چاپ کرده است».
۴. «القام الحجر» در رد ابن حجر.
۵. بحر الغزیر فی تقدیر ماء الکثیر « قاضی در این کتاب در مورد وزن و حجم آب کر تحقیق کرده است».
۶. بحر الغدیر فی اثبات تواتر حدیث الغدیر سنداً و مؤلف و دلاله.
۷. «تفسیر القرآن» در چند جلد که در نوع خود بینظیر است.
۸. کتابی در تفسیر آیه رؤیا.
۹. تحفه العقول.
۱۰. حلّ العقول.
۱۱. حاشیه بر «شرح الکافیه» جامی در علم نحو.
۱۲. حاشیه بر «حاشیه چلپی» بر شرح التجرید اصفهانی.
۱۳. حاشیه بر «مطّول» تفازانی.
۱۴. حاشیه بر «رجال» کشی که مطالب مفیدی در زمینه علم رجال در بر دارد.
۱۵. حاشیه بر «تهذیب الاحکام» شیخ طوسی (که ناتمام مانده است).
۱۶. حاشیه بر «کنز العرفان» فاضل مقداد در آیات الاحکام.
۱۷. حاشیه بر حاشیه «تهذیب المنطق» دوانی.
۱۸. حاشیه بر مبحث «عذاب القبر» از شرح «قواعد العقاید».
۱۹. حاشیه بر «شرح مواقف» در علم کلام.
۲۰. حاشیه بر «رساله الاجوبه الفاخره».
۲۱. حاشیه بر «شرح تهذیب الاصول».
۲۲. حاشیه بر «مبحث الجواهر» از شرح تجرید علامه.
۲۳. حاشیه بر «تفسیر بیضاوی».
۲۴. حاشیه بر «الهیات» شرح تجرید.
۲۵. حاشیه بر «حاشیه القدیمیه».
۲۶. حاشیه بر «حاشیه الخطایی» در علم فصاحت و بلاغت.
۲۷. حاشیه دیگری بر «تفسیر بیضاوی».
۲۸. حاشیه بر «شرح الهدایه» در حکمت.
۲۹. حاشیه بر «شرح الشمسیه» از قطب الدین در منطق.
۳۰. حاشیه بر «قواعد» علامه در فقه.
۳۱. حاشیه بر «تهذیب» از شیخ الطائفه شیخ طوسی.
۳۲. حاشیه بر «خطبه الشرایع» محقق حلی.
۳۳. حاشیه بر «هدایه» در فقه حنفی.
۳۴. حاشیه بر «شرح الوقایه» در فقه حنفی.
۳۵. حاشیه بر شرح «رساله آداب المطالعه».
۳۶. حاشیه بر شرح «تلخیص المفتاح» معروف به مختصر تفتازانی.
۳۷. حاشیه بر «شرح چغمینی در هیئت».
۳۸. حاشیه بر «مختلف علامه» در فقه.
۳۹. حاشیه بر «اثبات الواجب الجدید» از علامه دوانی.
۴۰. حاشیه بر «تحریر اقلیدس» در هندسه.
و … .
از میان کتب قاضی نورالله شوشتری چهار کتاب او از جایگاه ویژهای برخوردار است که آنها را از زبان بزرگان نقل میکنیم:
۱. احقاق الحق: کلماتش حاکی از تبحّر علمی اوست و آن را در ردّ کتاب «ابطال الباطل» قاضی فضل بن روزبهان اصفهانی عامی نوشته است. کتاب قاضی فضل بن روزبهان در ردّ کتاب «نهج الحق و کشف الصدق» علامه حلی تألیف شده است. قاضی نور الله در این اثر با بیان منطقی و زیبا و رسا کتاب فضل بن روزبهان را پاسخ گفته است و در بطلان دیدگاه وی به کتابهای خود اهل سنت استشهاد نموده است.[۱۲]
۲. مجالس المؤمنین: این اثر احوال جماعتی از علما، حکما، ادبا، عرفا، شعرا و رجال متقدم و راویانی است که به اعتقاد قاض نورالله همگی شیعه مذهباند. افزون بر اینها دربردارنده حکایات و قصهها و روایات آنها، همچنین گذری به شهرها و احوالات ایشان است.[۱۳]
۳. «الصوارم المهرقه» در جواب «الصواعق المحرقه» و کتاب «مصائب النواصب». از آنجا که شیخ حر عاملی (متوفی ۱۱۱۰) در امل الآمل خود این دو کتاب اخیر را در کنار احقاق الحق و کتب دیگر نام میبرد بیانگر این مطلب است که این کتابهای مهم قاضی[۱۴] در همان عصر صفویه در جهان اسلام شهرت داشته است.
بوستان نورالله
پنج گل علم و معرفت که رایحه اجداد خویش را در فضای هندوستان منتشر کردند، ثمره زندگی قاضی نورالله شوشتری است که هر یک از آنان از نویسندگان، شاعران و علمای عصر خود به شمار میروند و دارای تألیفاتی هستند که در این مقال نمیگنجد. تنها به نام این گلهای بوستان قاضی بسنده میکنیم:
۱. علامه سید محمد یوسف.
۲. علامه شریف الدین (۹۹۲ـ ۱۰۲۰ ق).
۳. علامه علاء الملک.
۴. سید ابوالمعالی (۱۰۰۴ـ ۱۰۴۶ق).
۵. سید علاء الدوله (۱۰۱۲ ـ؟).
شاگردان
کتمان مذهب از یک سو، قدرت و تسلط وی بر مبانی فقهی و کلامی مذاهب از سوی دیگر در کنار آوازه زهد و پارسایی او طلاب و فِرق و مذاهب گوناگون را به پای درس وی میکشاند. قاضی فقه را بر مبنای مذاهب پنجگانه «شیعه»، «حنفیّه»،[۱۵] «مالکیه»، «حنبلیه» و «شافعیه» برای طلاب هر مذهب تدریس مینمود و در خاتمه و بیان اقوال، نظر شیعه را با ظرافتی خاص بر کرسی مینشاند.[۱۶]
جو ضد شیعی و رابطه مخفیانه شاگردان شیعی مذهب و همچنین تقیه قاضی نورالله موجب گشت که غیر از چند تن که آن هم برخی از فرزندان قاضی بودهاند نام شاگردان دیگر وی در تاریخ به ثبت نرسد و تنها نام این بزرگان در دفتر باقی بماند.
۱. علامه شیخ محمد هروی خراسانی.
۲. علامه مولا محمد علی کشمیری.
۳. سید جمال الدین عبدالله مشهدی.
مرد مناظره
او به علم و ادب به چشم نردبانی مینگریست که انسان را به سوی کمال عمل و منزلگه ادای تکلیف میرساند. از این رو بر بحث و مناظره او غبار جدل و مراء نمینشست و از آنجا که مناظرههای او رنگ خدایی داشت همواره از بحث و جدل سربلند بیرون میآمد.
از مناظرههای قاضی نورالله میتوان به مناظره ایشان با عبدالقادر بن ملکوک شاه بدوانی از عالمان اهل تسنن، اشاره کرد. وی در کتاب منتخب التواریخ خود از آن یاد میکند.[۱۷] همچنین مناظره ایشان با سید قزوینی که قاضی نور الله خود در کتاب مجالس المؤمنین[۱۸] به آن اشاره مینماید.
شور شهادت
قاضی نورالله، این مروج و مدافع مذهب تشیع در اواخر عمر پربرکت خود کاسه صبر را لبریز دید. وی در «مجالس المؤمنین» در بیان احوال مؤمن طاق (از یاران امام صادق ـ علیه السّلام ـ) به این نکته چنین اشاره میکند:
«در مختار کشی از مفضل بن عمر روایت میکند که او گفت: حضرت امام جعفر صادق ـ علیه السّلام ـ مرا گفتند که نزد مؤمن طاق رو و او را امر کن که با مخالفان مناظره نکند. پس به در خانه او آمدم و چون از کنار بام سر کشید به او گفتم که حضرت امام تو را امر میفرماید که با اغیار سخن نکنی! گفت میترسم که صبر نتوانم کرد.
مؤلف گوید که این بیچاره مسکین نیز مدتی به بلای صبر گرفتار بودم و با اغیار، تقیه و مدارا مینمودم و از بیصبری که از آن میترسیدم به آن رسیدم و از عین بیصبری این کتاب را در سلک تقریر کشیدم. اکنون از جوشش بیاختیار به جناب پروردگار پناه میبرم و همین کتاب را شفیع خود میآورم.»[۱۹]
سرانجام مجالس المؤمنین، شفیع قاضی نورالله، او را به سرمنزلگه مقصود رساند و علمای دربار که با مرگ اکبرشاه و نشستن جهانگیر شاه بر تخت، زمینه را مساعد دیدند به میدان آمدند.
محدث قمی نحوه شهادت او را چنین میآورد.
« … قاضی نورالله مشغول به قضاوت و همچنین نویسندگی در خفاء بود تا اینکه سلطان اکبر از دنیا رفت و جهانگیر شاه بر تخت نشست.
علمای دربار و مقرب درصدد فتنه و برانگیختن شاه بر علیه قاضی برآمدند و نزد او به سعایت پرداختند، که قاضی شیعه است و خود را ملزم به مذاهب اربعه نمیداند و فتوایش با فتوای مذهب امامیه تطبیق میکند.
جهانگیر شاه بیان آنان را برای اثبات تشیع قاضی کامل ندانست و گفت: این دلیل کامل نیست چرا که او از اول قضاوت را به شرط اجتهاد خود پذیرفته است.
آنان به حیله دیگری دست زدند. شخصی را وا داشتند تا به عنوان شاگرد نزد قاضی رفت و آمد کند و خود را شیعه معرفی کند.
وی پس از رفت و آمد بسیار و جلب اطمینان قاضی، به نوشتههای وی از جمله «مجالس المؤمنین» پی برد و درخواست آن نمود. وی کتاب را از قاضی گرفت و از آن نسخهای برداشت و نزد علمای دربار برد. آنان نیز این کتاب را به عنوان سند تشیّع قاضی نورالله به جهانگیر شاه عرضه کردند و به سلطان گفتند که او در کتابش چنین و چنان گفته است و استحقاق اجرای حد دارد.
جهانگیر شاه گفت: حدش چیست؟ آنان گفتند: ضربه زدن با شلاق … شاه کار را بر آنان واگذار کرد و آنان بلافاصله حد را اجرا کردند.
قاضی نورالله در سال ۱۰۱۹ ق. در حالی که حدود هفتاد سال عمر داشت در زیر شلاق به شهادت رسید.
میگویند بر بدن قاضی نورالله با چوب خاردار آنچنان زدند که بدنش قطعه قطعه شد».[۲۰]
امروز مزار او در آگره هندوستان زیارتگاه هزاران هزار مسلمان بیدار دل شبه جزیره است.
پی نوشت:
[۱] . احقاق الحق، ج ۱، مقدمه، ص فد.
[۲] . مجالس المؤمنین، ج ۱، ص ۷۱.
[۳] . مجالس المؤمنین، ج ۱، ص ۷۱.
[۴] . مقدمه احقاق الحق، ج ۱، ص ۸۲.
[۵] . همان مدرک.
[۶] . همان ، ص ۸۴.
[۷] . همان ، ص ۸۸.
[۸] . لغتنامه دهخدا، ج ۵، (الف)، ص ۳۱۸۰.
[۹] . تاریخ تمدن، گوستاولوبون، ص ۲۳۵.
[۱۰] . تذکره علمای امامیه پاکستان، سید حسین عارف نقوی، ترجمه دکتر محمد هاشم، ص ۱۵.
[۱۱] . صوارم المهرقه، ص «کح» (فیض الآله).
[۱۲] . ریحانه الادب، ج ۳، ص ۳۸۵.
[۱۳] . روضات الجنات، ج ۸، ص ۱۶۰.
[۱۴] . الامل الآمل، ج ۲، ص ۳۳۷.
[۱۵] . احقاق الحق، ج ۱، ص ۱۱۰ و ۱۱۱ (حیاه القاضی) ص فی و قیا.
[۱۶] . همان، ص ۱۵۸.
[۱۷] . رجوع شود به صوارم المهرقه ص، کح، (فیض الآله).
[۱۸] . رجوع شود به مجالس المؤمنین، ج ۱، ص ۵۷۲ و ۵۷۳.
[۱۹] . مجالس المؤمنین، ج ۲، ص ۳۷۵.
[۲۰] . فوائد الرضویه، محدث قمی، ص ۶۹۷.
منبع :حسن ابراهیم زاده – تلخیص از کتاب گلشن ابرار، ج ۱، ص ۱۸۵