- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- 0 نظر

جا دارد در اینجا، براى تبیین محیطهاى اغواگر و وسوسهانگیر ـبه عنوان مثالـ به تحقیق یکى از دانشجویان نگاهى بیاندازیم. در این تحقیق از دانشجو خواسته شده بود که با گذر کردن از مقابل مغازهها، بوتیک ها و ویترین مغازهها مجموعاً پنجاه جمله از آرم ها و شعارهایى را که بر جامهها میبیند یادداشت کند و به عنوان تحقیق ارایه دهد. نتایج بسیار تکان دهنده بود.
ما در این گفتار از میان آن جملهها تنها به چند جمله از بابِ مشت نمونهٔخروار اشاره مى کنیم: I Love you, Kiss me (ماه عسل) Hony moon (زندگى عاشقانه) Lovely Life (میل، هوس) device (به تو فکر میکنم) I’m thinking of you (بیا برقصیم) Let’s dancing
قرآن مؤمنان را دعوت میکند تا روابط اجتماعى خویش را بر اساس پارسایى استوار سازند و در سخن گفتن به صواب سخن گویند و سخنهاى آلوده نگویند: «یا اَیّها الَّذین آمَنُوا اتَّقوا اللّهَ و قُولُوا قولاً سَدیداً؛ اى مؤمنان از خدا بترسید و به صواب سخن بگویید».
مفسر بزرگ معاصر، مرحوم علامه طباطبایى(ره) در توضیح «سخن صواب» مینگارد: یعنى گفتارى که بیهوده و یا داراى فایدهٔ غیر مشروع نباشد، مانند سخنچینى و جز آن نگویید.
پس مؤمن نباید بیهودهگو باشد و با سخنش تباهى آفریند. (۱)(۲) جالب آنجاست که قرآن بلافاصله در آیهٔ بعد تأثیر این صوابگویى را در اصلاح رفتارى انسان بیان میکند: «یُصْلِحْ لکم اعمالَکُمْ؛ تا خداوند اعمالتان را اصلاح کند».(سوره احزاب، آیه ۷۰).
مرحوم علامه، در تبیین این ارتباط مینگارد: خداوند اصلاح اعمال و بخشش گناهان را بر ملازمتِ گفتارِ صواب مترتب فرمود و این بدان خاطر است که وقتى نفس انسان همواره با گفتار صواب همراه بود، از دروغگویی، بیهودهگویى و سخنى که در پی، تباهى آورد، بریده میشود و با ریشهدار شدنِ این صفت در نفس، از فحشا و منکر و کارهاى بیهوده دست میشوید. پس ملازمت گفتارِ صواب، انسان را به پاکیِعمل و بخشش گناهان میکشد.(۳)
از منظر دین، فضاى آلوده تنها به نمود دیدنی ها و خواندنی ها منحصر ن میشود؛ بلکه حتّى شنیدنی ها (آوازهاى مبتذل و اغواگر که مناسب مجالس لهو و لعب است) و بوییدنیها (استفاده از رایحههاى خوش براى غیر همسران) را نیز در برمیگیرد. نگاهى گذرا به احکامِاسلام ـ در باره ارتباط دختر و پسرـ لطافت، دقّت و ظرافتِاحکام مورد نظر اسلام را در این باره (ارتباط دو جنس) در بُعد فضاى ارتباطى بخوبى تبیین میکند. به گونهاى که حتّى اگر عطر زدنِ بانوان موجب مفسده و تحریک، باشد جایز نیست.
حتى اگر پوشیدن کفشهاى صدادار غریزهٔ خفتهاى را بیدار کند، جایز نیست و پوشیدنِ هر گونه لباسى که عرفاً مهّیج است و توجّه نامحرم را جلب میکند ـچه براى زنان و مردانـ جایز نیست.(۴) شاید برخى از غرب باوران و اومانیسم زدگان: این همه احکام ظریف و برنامهریزی هاى دقیق دین را که در تنظیم تمام روابط انسان، دخالت میکند، محدود کنندهٔآزادى و انتخاب، به حساب آورند.
البته بررسى قلمرو آزادى انسان از منظر دین، خود مجال گستردهاى را میطلبد، امّا پاسخ اجمالى آنکه شاید آنها که از معارف ژرفِ دین بیخبرند عذر داشته باشند که چنین ناروا دین را به محکمهٔعقل هاى محدود و اندیشههاى هوسآلود دعوت کنند، امّا گروهى که از کوثرِدین و زلال قرآن، جانهاى خود را سیراب کردهاند، آنها از منظر والایى به انسان و مسایل و آزادی هاى او و به احکامِ تنظیم کنندهٔ روابط او مینگرند.
در این منظرِ والا، دنیا، یک راه است و انسان یک رهرو و تمام احکامِدین حکم تابلوهاى راهنمایى را دارد که بر سر پیچ و خمِجادههاى انحرافى نصب شده و انسان را از افتادن در درّههاى مرگ آفرین میرهاند.
در این بینش ژرف و عمیق، دیگر شبههٔ کهنه و قدیمیِ تعارض بین دین و آزادى رخ نمینماید، بلکه انسان ِآزاد و مختار، در کمالِ آزادى و انتخاب، چنین علایم و راهنماییهایى را می پذیرد تا در کمال سلامت و امنیت به مقصد و موطن خویش برسد.
خلوت گزینی
منظور از «خلوت گزینی» آن است که زن و مرد نامحرم در جایى باشند که کس دیگرى جز آن دو آنجا نباشد و کس دیگرى هم نتواند در آن مکان وارد شود.(۵)
آیا این نوع ارتباط (خلوت کردن) در جایى از قرآن مورد بحث قرار گرفته است؟ در کدام سوره، کدام آیه و آیا حد و مرز آن و جزئیات آن نیز آمده است؟
باز به قرآن باز گردیم: این بار(و در این دیدار قرآنی) با دختر پاکدامنى روبرو هستیم که در اولین بهارهاى نوجوانى گام گذاشته است و در جامعهاى که غالب دختران و پسرانش رویکردى به زمزمههاى عاشقانه و عارفانه ندارند، او خود را تشنهٔ سوز و گداز و راز و نیاز میبیند. به دنبال راهى میگردد تا با محبوب خویش نجوا کند. احساس میکند باید تنها باشد. جایى برود که هیچکس او را نبیند؛ حتى نزدیکانش.
از زبان قرآن بشنویم: «و اذکُر فِى الکِتابِ مریمَ إذ انتبذت مِن أَهلها مکاناً شرقیاً. فاتخذت مِن دونِهِم حجاباً؛ در این کتاب(قرآن) از مریم یاد کن، آن دم که از خاندان خود کناره گرفت و در ناحیهٔ شرقی(تابشگاه خورشید) استقرار یافت و در مقابل(خود) و آنان پردهاى آویخت».
مریم سیزده ساله به راز و نیاز نشست مدتى به ابدیت چشم دوخت و با محبوب خویش نجوا کرد، امّا ناگهان حضور کسى ترنم خوش او را بر هم زد. صداى پایى شنید؛ نرم و سبکبال. به روبرو نگاه کرد. نگاهش به جوانى افتاد، جوانى زیبا.
«…فَأَرسَلنا إلیها روحَنا فتمثّل لها بشراً سویاً؛
ما جبرییل را نزد او فرستادیم، (جبرییل) چون آدمى معتدل(راست قامت) بر او ظاهر شد».
مریم، دچار دهشت شد. جوان که بود؟ از کجا آمده و چرا به سراپردهٔ او پا گذاشته بود؟ او که همهٔ درها را بسته و پرده را آویخته بود؟!
قالت: إنّى أعوذ بالرحمن منکَ إن کنت تقیّاً؛
(مریم) گفت: من از تو ـاگر پرهیزگار باشیـ به خداى رحمان پناه میبرم(سوره مریم، آیات۱۶ تا۱۸). کنایه از اینکه اگر تو مرد مؤمن و پرهیزگارى باشى نباید به خلوتسراى من پا بگذاری.
به جملهٔ «إن کنتَ تقیاً» دقت کنیم؛ دقّت در این عبارت این نکته ظریف را میآموزد که تقوا و پرهیزکاری، بستر و زمینهاى است که در آن، هیچگاه میوهٔ خلوتگزینى نمیروید و اگر رویید از چنین میوه و ثمرهاى باید به خداى رحمان پناه برد. «قالت إنّى اعوذ بالرحمن؛ گفت: پناه میبرم به خداى رحمان».
شاید رمز تعبیر به «رحمان» (از میان هزاران صفتى که خدا دارد) آن باشد که خلوتگزینى زن و مرد نامحرم در یک مکان ـکه کس دیگرى نتواند در آن مکان راه یابد داراى آفات و شرورى است که در صورت ابتلا شدن، باید تنها با توسل به رحمانیت خدا آنها را جبران کرد.
همین نکته در سورهٔ یوسف با زبانى دیگر و از زبان یوسف بازگو شده است. هنگامى که یوسف از دامهاى متعددى که زلیخا بر سر راه عفاف و تقواى او گسترده بود، رهایى یافت باز هم خود را تبرئه شده نمیدانست و شیطان نفس را همواره در کمین میدید. مگر آن که خدایش به او رحم کند. «وَ ما أُبرّئ نَفسى إنَّ النّفس لَأَمّاره بالسّوء إلّا ما رَحِمَ رَبّی؛ (یوسف گفت:) من خود را تبرئه نمیکنم که نفس انسانى پیوسته به بدی ها فرمان میدهد، مگر آن که پروردگارم رحم کند».(سوره یوسف، آیه۵۲) در اینجا نیز یوسف براى رها شدن از دام خلوتى که زلیخا برایش گسترده است از رحمانیت خدا مدد میگیرد.
یکى از مفسران در توضیح آیات سوره مریم میگوید: این(دختر) همان بانوى پاکى است که وقتى مردى ناگهان پا در خلوتسراى او میگذارد، بر خود میلرزد و به وحشت میافتد و به خدا پناه میبرد.(۶) در سایهٔ این آموزشهاى آسمانی، تکلیف بسیارى از انواع ارتباطات در زندگى روزمره دختران و پسران و زنان و مردان روشن میگردد.
مثلاً آیا یک پزشک میتواند با بیمار خود از جنس مخالف خلوت کند؟ آیا مدیر یک شرکت میتواند با منشى خود ساعتهاى طولانى پشت درهاى بسته به تنهایى به تبادل و مشاوره بپردازد؟ آیا ریاست دانشکده و یا استاد دانشگاه حق دارد با دانشجوى خود از جنس مخالف خلوت کند؟
البته صورت مسأله در همهٔ این موارد آنجایى است که این خلوت کردن و سخن گفتن؛ پیرامون مسایل علمی، تخصصى و کارى باشد وگرنه علاوه بر حرمت خلوت گزینی، قلمروهاى دیگر حرام را نیز در بر میگیرد. آیا دختر و پسر نامحرم میتوانند بطور همزمان در یک آسانسور سوار شده از طبقهاى به طبقهٔ دیگر همراه و همنفس باشند؟!
پاسخ همهٔ این پرسشها را از همان دو شرطى که در تعریف خلوتگزینى آمد میتوان دریافت کرد. توضیح آن که در همهٔ این موارد اگر شرایط به گونهاى باشد که کسى جز آن دو در آن مکان نباشد و امکان ورود شخص دیگرى عملاً ممکن نباشد، ماندن آنها در آن مکان، مقبول و مرضیّ نظر شارع نخواهد بود.
اینها درسهایى است که در این دیدار، از بارش آیات الهى در سورهٔ مریم فرامیگیریم.
دوست دارم در اینجا سؤالى را مطرح کنم و به همهٔ جوانانى که با ذهنى باز و فکرى ژرف به قرآن روى میآورند ـو داروهاى دردهاى فردى و اجتماعى خویش را از کوثر قرآن میجویند(۷)ـ تقدیم کنم: آیا دختران و پسران معاصر حضرت مریم(سلام الله علیها) ماهیتى غیر از جوانان معاصر ما داشتهاند؟ آیا الگویى که قرآن از این بانوى پاک ـدر سورهٔ مریمـ فراروى ما میگذارد، با پیشرفت زمان و تحول تاریخ کهنه میشود؟
آیا پیشرفتهاى شگفتانگیز دوران صنعتى و فراصنعتى و عصر ارتباطات و دهکدهٔ جهانى توانسته است ماهیت دختران و پسران و نهاد و فطرت و غریزهٔ زنان و مردان را به گونهاى متحول کند که دیگر تحت جاذبهٔ هیچ غریزهاى قرار نگیرند و مسألهٔ ارتباط دختر و پسر خود به خود حل شده باشد؟
این گفتار را با پندى از شیطان به پایان میبریم که هیچگاه دست از اغواگرى و فریبکارى مردان راه برنمیدارد، چه رسد به ما که هنوز در آغاز راهیم. قال ابلیس لموسی(علیه السلام):
لاتخل بامرأه لاتحلّ لک فانّه لایخلو رَجُل بامرأهٍ لاتحلّ له الّا کنتُ صاحبه دون اصحابی؛
ابلیس به موسی(علیه السلام) گفت: هیچگاه با زنى که محرم تو نیست خلوت مکن، زیرا هیچ مردى با زن نامحرم خلوت نمیکند مگر آن که من (خودم که ابلیس هستم و نه دوستان دیگرم) دوست و مصاحب آن دو خواهم بود.(۸)
پی نوشت ها
۱- المیزان ،ج۱۶، ص۳۴۷
۲- سخنِتباهى آفرین مانند دعوت زلیخا از یوسف،قالت هیت لک؛گفت: در اختیارِتوهستم.
۳- المیزان ،ج۱۶، ص۳۴۷
۴- احکامِ روابط زن و مردـ سید مسعود معصومی، ص۹۷
۵- احکام روابط زن و مرد، سیدمسعود معصومی، ص۱۱۷-
۶- فى ظلال القرآن، ج ۵، ص ۴۳۰-
۷- قال علی(علیه السلام): یستثیرون به دواءَ دائهم. داروى دردهایشان را از قرآن میخواهند. نهجالبلاغه، خطبهٔ متقین.
۸- سفینهالبحار، مادهٔ «خلو».
منبع: بشارت؛ ۱۳۷۷؛ شماره ۵؛ نویسنده: مرتضى دانشمند