- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
بعضى والدین از بى نظمى کودکشان گِله دارند و اظهار مى کنند که کودک پس از پایان بازى، اسباببازىهایش را به حال خود رها کرده، در جمع و جور و مرتب کردن آنها کمکى نمى کند.
کودکان از خردسالى باید یاد بگیرند اسباببازىها را خود جمع و مرتب کنند. این وضع، شروع مرحله آشناسازى کودکان با قواعد نظم و ترتیب، نگهدارى و مراقبت از اسباببازىها و وسایل است.
خردسالان در مقابل دعوت به بازى، خیلى زود واکنش نشان مى دهند و هر آنچه صورت بازى داشته باشد، سبب خوشحالى و جلب توجه آنان مى شود.
پدر و مادر مى توانند از طریق بازى، خیلى از مفاهیم اخلاقى، اجتماعى، تربیتى و عادتهای رفتارى را به کودکان یاد دهند. بعضى از خواستهها و انتظارات والدین متناسب با توانایىها و مراحل رشد کودک نیست. کودکان پیش از رسیدن به سه و نیم تا چهار سالگى، نمى توانند اشیا را مرتب بچینند، زیرا قدرت سازماندهى آنان براى مرتب کردن، تقسیم بندى و جدا ساختن مجموعهها کافى نیست.
بعضى اوقات، روشهای تربیتى والدین غلط بوده و کودک را به مقاومت، لجاجت و سهل انگارى وا مى دارد. بدین منظور روشهای صحیح برخورد پدر و مادر با کودکان براى مرتب کردن اسباببازىها به شرح زیر پیشنهاد مى گردد:
* مادر به کودکش مى گوید: «خوب حالا ببینم کى زودتر کار خود را تمام خواهد کرد، تو یا من؟ تا تو اسباببازىهایت را جمع مى کنى، من هم ظرفها را مى شویم و میز را تمیز مى کنم. فقط همه چیز باید منظم انجام شود و عجله اى در کار نیست.» این، یکى از روشهای مادر است که سدّ راه بهانهگیرىهای کودک مى شود.
* دفعه دیگر، مادر هوشیار از روش دیگرى استفاده کرد:
«شهرهجان! خودت را آماده کن تا به گردش برویم. همه اسباببازىها، به جاى خود! عروسک نلى، نگاه کن شهره چطور مى خواهد وسایل خودش را مرتب کند، سپس یواشکى به من بگو شهره باسلیقه است یا نه، باشد!»
سپس مادر خم مى شود و وانمود مى کند که در گوش عروسک چیزى مى گوید. شهره کنجکاو مى شود!
ـ به عروسک نلى چه گفتى، به من هم بگو!
ـ نه، این یک راز است بین من و نلى، هر وقت که اسباببازىهایت را جمع کردى، آن را خواهى فهمید. نلى، درست است؟ بعد مى توانیم به او هم بگوییم …
عروسک نلى به حرکت در آمده، در محل مناسب قرار مى گیرد (با کمک مادر) گویى نظارهگر کارهاى صاحب کوچولوى خود است. مادر از اتاق خارج مى شود. دخترک با عجله اسباببازىها را داخل جعبه سرازیر مى کند، به طورى که درِ جعبه بسته نمى شود. شهره نگاهى به عروسک مى اندازد، به نظر مى رسد نگاه او خشمگین و عصبانى است. خوب چه مى شود کرد؟!
شهره، اسباببازىها را روى زمین خالى کرده، این بار مى کوشد با نظم و دقت آنها را داخل جعبه بچیند.
سرانجام، کار به پایان مى رسد. مادر داخل مى شود. عروسک را در بغل گرفته، یواشکى با او به صحبت مى پردازد.
دخترک نظارهگر است. مادر سؤال مى کند؟
ـ دختر من، خیلى باسلیقه و منظم است. آفرین بر او، مگر نه عروسک نلى؟
عروسک سر خود را به علامت تصدیق تکان مى دهد (با کمک مادر).
دخترک یادآورى مى کند:
ـ خوب، حالا راز را بگو.
مادر دوباره یواشکى با عروسک به صحبت مى پردازد: «بهتر است به شهره هم بگویم» و عروسک سر خود را تکان مى دهد.
ـ عروسک نلى به من آهسته گفت که شهره را خیلى دوست دارم، چون او خیلى منظم است و اسباببازىهاى خود را خیلى دوست دارد و از آنها مراقبت مى کند.
* کودکى که حاضر نبود اسباببازىهایش را جمع و جور کند، مادرش به دنبال روش درستى بود تا وى را به جمع آورى اسباببازىها تشویق کند. مادر یکى از عروسکهای کودک را بغل گرفت و براى او (عروسک) قصه پسرى را گفت که نمى خواست اتاقش را مرتب کند:
یک فرشته خوب ظاهر شد و گفت: کاش این بچه مى توانست زبان اسباببازىهایش را بفهمد. آن وقت شنید که عروسکهای خرس و خرگوش دارند گریه مى کنند، چون آنها تمام شب کنار جعبه اى افتاده بودند و نمى توانستند توى «باغ وحش» بخوابند.
خرگوش آه مى کشید، چون یک عالمه لگو، مکعب و ماشین کمپرسى روى پشتش سنگینى مى کرد. مهرهها مى ترسیدند، چون هر کدام به تنهایى در گوشه اى از اتاق افتاده بودند و نمى توانستند یکدیگر را ببینند. یک عروسک آویزان پشت بخارى افتاده بود و از فشار و ناراحتى که بر سرش وارد مى شد، گریه مى کرد که چرا او را توى تختش نگذاشته اند تا بخوابد.
مادر گفت همه اسباببازىها غمگین هستند. بچه که دلش نمى خواست این طور باشد، شروع کرد به جمع و جور کردن. اوّل عروسک را از پشت بخارى بیرون آورد. مادر گفت: «عروسکت را اینجا بیاور. باید بگذاریم فورى بخوابد. فکر مى کنم از ناراحتى و بى خوابى زیاد سرش گیج مى رود.» کودک مى گوید: «بعد از اینکه آن را آوردم، خرسم را هم پشت کمد لباسها پیدا کردم و ماشینم را از پشت مبل. بالاخره اتاق مرتب شد. من و مادرم خوشحال بودیم که حالا همه چیز درست شده است.
مادر مرا روى زانو نشاند و گفت: «حالا تمام اسباببازىها خوشحالند که مى توانند بخوابند.» خودم را سخت به مادر چسباندم و خوشحال بودم که مرا محکم در آغوش گرفته است، و توانستم رضایت و خوشحالى او را فراهم نمایم.»
* روش دیگرى که مادر به کار گرفت، جمع و جور کردن اسباببازىها را، براى کودک تبدیل به یک بازى شیرین و دلچسب کرد.
نکته صحیح تربیتى را که مادر رعایت کرد این بود: نیم ساعت پیش از اتمام بازى، به کودک یادآور شد وقت بازى به پایان رسیده، حالا بیا اسباببازىها را جمع و جور کنیم. مادر به این طریق عمل کرد:
او مى پرسد: توپت کجاست؟ کودک به دنبالش مى گردد و مى گوید: اینجا! مادر مى گوید: توپ را پیش من بیاور! کودک توپ را برمى دارد و مى خندد. مادر مى پرسد: توپ توى کدام سبد مى رود؟ کودک جواب آن را مى داند، چون مادر روى آن سبد یک توپ نقاشى کرده است. توپ را به داخل آن مى اندازد، مادر کارش را تأیید مى کند. بدین طریق هر روز غروب این طورى با هم بازى مى کنند.
کودک حالا تمام اسباببازىهایش را مى شناسد و مى داند بعضى از آنها شبها در کدام سبد مى خوابند. بعد هر روز صبح آنها سرحال هستند و مى توانند با او بازى کنند!
* مادر قصه اى از دوران کودکى خودش را بیان مى کند که اسباببازىهایش را منظم و مرتب سر جایش مى گذاشته است.
* وقتى کودک مشغول جمع آورى اسباببازىهایش مى باشد، مادر او را تشویق کرده و رضایت خودش را اعلام مى نماید.
منبع: پیام زن؛ مهر ۱۳۸۵؛ شماره ۱۷۵؛ نیره پارسا