جرم و خانواده دو مفهوم نامتجانس با یکدیگرند که مجموعه عواملی می تواند این دو را به هم پیوند زده و از درون خانواده، مجرمی پرورش یابد. قبل از آغاز بحث پیرامون موضوع جرم و خانواده، لازمست در مورد مفاهیم هر یک از واژه های جرم و خانواده، توضیح مختصری داده شود.
جرم در لغت و اصطلاح
جرم در لغت به معنای قطع کردن یا چیدن میوه نارس از درخت آمده و بعد به هر گونه اکتساب و تحصیل امر نامشروع بهکار رفته، و بر اثر کثرت استعمال در «کسب ناملایمات» این مفهوم را به خود گرفته، به همین دلیل به گناه، «جرم» گفته میشود، و نیز جرم به هر کار ناخوشایندی گفته شده است. جرم و مشتقات آن در ۵۹ آیه از آیات قرآن کریم به کار رفته که در همه موارد در همان معنای متبادر در ذهن، یعنی گناه و جنایت استعمال شده است.
از لحاظ اصطلاحی، جرم به هر فعل و ترک فعل مخالف نهی الزامی قانونگذار که بر آن کیفر مترتب گردد اطلاق گردیده است. در جای دیگر به معنای عمل یا رفتار غیر قانونی که انجام آن مستوجب کیفر باشد آمده است.
از نظر حقوق جزای عمومی: «هیچ عملی، جرم شمرده نمی شود مگر به موجب قانون»؛ یعنی اصل قانونی بودن جرم در جمیع احوال مورد نظر قانونگذار بوده و مکلف تا وقتی که عمل او در قانون جرمانگاری نشده باشد در ارتکاب آن کمال آزادی را خواهند داشت.
حقوقدانان معتقدند که اگر بنا باشد عملی جرم تلقی گردد، باید سه عناصر و ارکان قانونی، مادی و معنوی در عمل مجرمانه حضور داشته باشد، تا امکان محکومیت مرتکبان فراهم گردد:
«بدین ترتیب در مفهوم حقوقی و قضایی که بر مبنای اصل قانونی بودن جرم و مجازات است، حقوق و آزادی های فردی در برابر جامعه بهتر حمایت می شود. در مفهوم واقعی جرم، ماهیت و خطر اجتماعی اشخاص در معرض خطر ارتکاب جرم مطرح است نه شدت و اهمیت جرم معین.»
از این لحاظ است که تدابیر امنیتی فردی و اجتماعی نسبت به کسانی که در آینده ممکن است مرتکب جرم گردد و برای جامعه خطر آفرین باشد مطرح است و برای سالم سازی فضای زندگی، تلاش می شود که این تدابیر عاقلانه و سازگار با موازین شرعی اندیشیده شود تا تاثیر آن در زندگی محسوس و فراگیر باشد.
مفهوم خانواده
خانواده، کوچکترین گروه اجتماعی در جامعه است که شامل پدر، مادر و فرزندان می باشد. در ترمینولوژی حقوق نیز آمده که به: «واحد حقوقی و اجتماعی که لااقل از یک زن و یک مرد با رابطه زوجیت مشروع پدید آمده باشد» خانواده گفته می شود. در اصطلاح غربی: خانواده، از نخستین «نظام نهادی» عمومی و جهانی است که برای رفع نیازمندی های حیاتی و عاطفی انسان و بقای جامعه ضرورت تام دارد و از همه نهادهای اجتماعی طبیعی تر و خودی تر است. خانواده در عین حال که کوچکترین واحد اجتماعی است، هسته اصلی جامعه، مبنا و پایه هر اجتماع بزرگ است. با این تعاریف، جایگاه و اهمیت نهاد خانواده در مسئله جرم و خانواده و ضرورت صیانت از این نهاد مقدس روشن می شود.
نظرگاه خالص در موضوع جرم و خانواده
بررسی موضوع جرم و خانواده، دقت و حساسیت بیشتری می طلبد. جرم، رفتاری است که باعث شکستن هنجارها و باورهای جامعه می گردد، اقدامات تربیتی، پیشگیرانه و تامینی قانونگذار عکسالعمل و پاسخگویی به هنجارشکنی مجرمان می باشد. یک رفتار ممکن است از دیدگاه فرد یا گروهی جرم باشد، ولی از نظرگاه خود مرتکبان، خلاف یا تجاوز تلقی نگردد. البته ممکن است توجیهات هیچکدام منطقی نباشد و دلیلی برای دست یازیدن به موارد ممنوعه نگردد، ولی به هر حال موجب پیدایش شک می شود.
اما باید اذعان داشت که هر نوع تصمیمات مقتضی به ایجاد نظم و استواری زندگی اجتماعی کمک می کند و ضرورت های حیاتی جامعه میطلبد که قانون وضع شود و با متمردان برخورد جدی صورت گیرد.
پافشاری روی موازین قانونی، به این علت است که قانون جزا، نمایانگر اقتدار، حاکمیت و استقلال کشور است. دولت ها با اعمال قوانین جزایی اظهار وجود می نمایند و در قلمرو خود هر نوع شیوه ای را که در تضاد و نقض حاکمیت تلقی شود تحمل نمی نماید.
خاستگاه یا عوامل پیدایش جرم
در زندگی انسان، عوامل فراوان و انگیزه های متعدد برای در پیش گرفتن راه خلاف، ارتکاب قبایح، جنحه، سرقت و منورهای متقلبانه جهت تحصیل اموال نامشروع وجود دارد، حقوقدانان بطور کلی به عواملی محیطی چون خانواده، مدرسه، محل کار اشاره داشته و خیزشگاه جرایم را در آنجا معرفی می نمایند.
خانواده، محلی است که کودکان، نخستین لحظه های حیاتی خود را از آنجا شروع می نمایند. تولد، یک واقعه مهم و منشای آثار حقوقی فراوان می باشد. کودک وقتی چشم به جهان گشود، بیشترین نگاه های او به چهره والدین می افتد.
هرچه روند رشد ادامه پیدا می نماید، عکس العملهای بیشتری از کودک نمایان می شود و پاسخهای بهتری به درخواست های بزرگترها می دهد. به همین لحاظ کارشناسان امور تربیتی معتقدند که: «کودک در اوایل وجود، هنوز شکل نگرفته و برای هر یک از سعادت و شقاوت قابلیت دارد. می تواند یک انسان کامل گردد و می تواند به صورت یک حیوان پست و فرومایه در آید. سعادت و شقاوت آینده هر فردی، به کیفیت پرورش او بستگی دارد. و این کار بزرگ، بر عهده پدر و مادر نهاده شده است.»
در توصیه های امیرالمؤمنین(ع) به فرزند خود امام حسن(ع) آمده: «وَ إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ کَالأَرْضِ الْخَالِیَهِ مَا أُلْقِیَ فِیهَا مِنْ شَیْءٍ قَبِلَتْهُ»؛ قلب نوجوان چونان زمین کاشته نشده، آماده پذیرش هر بذری است که در آن پاشیده شود. بخاطر این خصوصیات، حقوقدانان سن مجرمیت را مورد بحث قرار داده اند و هشدارهای لازم را متذکر شده اند.
عوامل مجرمیت
در بررسی مسئله جرم و خانواده، توجه به عوامل ایجاد مجرمیت ضروریست:
۱-سن مجرمیت
تحقیقات در حوره جرم و خانواده نشان می دهد که: «بیشترین جرایم، در دوران بلوغ و جوانی بین سنین ۱۵ تا ۲۵ سالگی انجام می پذیرد. حرکت به سوی کهولت، نرخ مجرمیت را تنزل می دهد و پیری تقریباً دوران سکون بزهکاری است، هرچند نمی توان پیری را منجزاً دوره پایان مجرمیت دانست.
مطالعات آماری در زمینه جرم و خانواده پیرامون اهمیت بزهکاری در مراحل مختلف زندگی نشان می دهد که بحرانی ترین دوران برای ارتکاب جرم، سنین جوانی است و به خصوص دوره بلوغ اهمیت فراوانی دارد.»
این تحقیقات در خصوص جرم و خانواده، یک پیام هشدار دهنده دارد. مخاطب آن، محیطی است که جوانان در آن زندگی می نمایند که تجسم عینی آن، دو نهاد مهم خانه و مدرسه است. جوانان بیشترین ساعات عمر خود را در این دو مرکز مهم تاثیرگذار سپری می نمایند و از فضای حاکم بر آن، کپی برداری یا به عبارتی تقلید خواهند کرد.
۲-ضعف خانواده
شکل گیری شخصیت بزهکار، متاثر از دو عوامل دورنی(ویژگی فردی و استعداد) و بیرونی یعنی تاثیر محیط اجتناب ناپذیر، مثل اثر خانواده اصلی، مسکن و همسایگی خواهد بود. خانواده، نقش اساسی در شکل گیری شخصیت بزهکار ایفا می کند.
پژوهش های متعددی در حوزه جرم و خانواده، ثابت کرده اند وقتی که فسادی موجب بروز اختلال در عمل طبیعی خانواده نسبت به طفل شود، در غالب موارد و پس از مدتی، شاهد بروز بزهکاری خواهیم بود. نفوذ خانواده اصلی در شکل گیری شخصیت کودک بزهکار، گاه بطور مستقیم و گاه غیر مستقیم صورت می گیرد.
به عبارت دیگر، پیدایش شخصیت و منش مجرمانه در اطفال، گاه به صورت درونی و زمانی هم بر نحوی بیرونی می باشد. اگر بطور دقیق بخواهیم به نمونه های داخلی یادگیری خشونت کودکان اشاره کنیم، می توانیم به خشونت های که در داخل خانواده های بحرانی و مساله دار وجود دارد اشاره کرد و نیز به استعداد یادگیری یا اکتسابی که کودکان از راه تقلید عمل بزهکارانه والدین خود فرا می گیرند یاد نمود. کودکان قادرند همه چیز را از بزرگترها، مخصوصاً والدین خود الگوبرداری کرده و سر مشق زندگی خود قرار دهند.
عوامل بیرونی که (در دایره جرم و خانواده بوده و) در تکوین شخصیت مجرمانه کودکان اثرگذارند نیز عبارتند از:
۱-رها کردن کودک از زمان ولادت و عدم مراقبت های مستمر از آن؛
۲-جدایی مادر از کودک بر اثر قوه قهریه؛
۳-غیبت پدر در زمانی که قدرت او باید قدرت مادر را تعدیل کند؛
۴-فاق بین والدین که به حد وخامت گراییده باشد؛ و
۵-افراط در اغماض نظر یا خشونت از طرف والدین.
۳-گسستگی خانواده
خانواده ها گاهی پیوسته و متحدند و زمانی نیز مواجه به از هم پاشیدگی و متلاشی می شوند. هر کدام از این وضعیت ها، پیامدهای خاص خود را خواهند داشت. خانواده های که در آن روابط میان اعضا قطع نشده است، معروف به خانواده های پیوسته هستند. در این خانواده ها، روابط عاطفی شدید میان والدین و فرزندان بر قرار است. تنش های مختلف نادر و احساس ایمنی فراوان دیده می شود. در چنین خانواده هایی اگر فرزند دچار اشکالات روانی و یا جسمی نباشد و یا این اختلالات در حدی جدی ایجاد نگردد، می توان امیدوار بود که گرایشهای انحرافی و من جمله جرم کمتر مجال ظهور خواهند داشت، البته نباید نادیده انگاشت که این همبستگی باید قلبی و واقعی باشد، نه اجباری و تصنعی.
اما اگر ملاحظه شود که خانواده ای دچار تنش شده و انفکاکی میان اعضای آن روی داده است، چنین خانواده ها را اصطلاحاً، خانواده ای از هم گسسته می نامند. در اینگونه خانواده که یا بطور کامل والدین جدا از فرزندان هستند و یا علیرغم وجود کانون خانوادگی، تنش های متعدد در روابط افراد خانواده وجود دارد، احساس ایمنی دچار تردید خواهد شد، عصیان و سرکشی به شکل خودآگاه یا ناخودآگاه زمینه انحرافات بعدی را فراهم می سازد.
بنابراین گسست خانواده و از هم پاشیدگی آن، خطری بزرگی بوده و یکی از جالش های موضوع جرم و خانواده است. اگر وقایعی مثل طلاق، مرگ، اعتیاد یا محکومیت های قضایی پیش آید کانون مهر و محبت خانوار دچار آشفتگی شده و تربیت فرزندان را به چالش می کشاند و چنین خانواده هایی، کانون فساد و مرکز رشد ناهنجاری اجتماعی خواهد بود.
۴-فقر خانواده
فقر، یکی از علل وقوع جرم و ایجاد چالش در حوزه جرم و خانواده است. البته نه اینکه تمام فقرا مجرم باشند. آدم فقیر در زندگی خود ناکامی می بیند. کسی که یک خواسته ای دارد و جامعه به آن نمی دهد، به تدریج روحیه ای ضد اجتماعی پیدا خواهد کرد.
از نظر جرم شناسی وقتی در جامعه بی عدالتی است، طبقات اجتماعی پدید می آید، بین این طبقات فاصله ها رو به فزونی می نهد. فقرا سیر نزولی یافته و اغنیاء شتاب صعودی را طی می نمایند. این پدیده اثر بسیار مخرب روی افراد می گذارد و موجب عقده حقارت برای بخشی از اعضای خانواده های تهیدست می شود.
جرم شناسان در تحلیل خود، از عامل و انگیزه استفاده می کنند. باید بین علت، سبب، شرایط، عوامل و انگیزه ها فرق بگذاریم و تفاوت را به دست آوریم. همیشه، علت خالق جرم است، عامل پرورش دهنده، علت است، فقر علت جرم نیست بلکه عامل پرورش دهنده می باشد.
فقر باعث تباهی است. موجب کاهش ارزش و اعتبار انسان می گردد، تا جایی که جایگاه افراد را در جامعه متزلزل می سازد. شاید به همین علت است که رسول اکرم(ص) میفرماید: «کَادَ الْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْرا»؛ چه بسیار نزدیک است که فقر، کفر باشد.
۵-کوتاهی تربیتی و آموزشی خانواده
برخی جرم شناسان تاکید داشتند که علت اصلی ارتکاب جرم در افراد مجرم، وجود نوع ژن بزهکاری یا نوع ویژگی موروثی در ساختار جسمانی آنهاست؛ اما این نظریه به مرور از گردونه اعتبار خارج گردید. جرم شناسان کنونی سعی دارند که از طریق مطالعات خانوادگی، دوقلوها و فرزند خواندگی علت ارتکاب افراد به جرم را ردیابی نمایند.
هرچند که بر اساس تحقیقات و آمارهای اعلام شده، نرخ جرم در خانواده های مجرم بالا است و فرزندان مجرمان، ارتکاب جرم را از طریق والدین خود می آموزند، اما دلیل عمده، وجود ژن بزهکاری یا ارثی بودن آن نیست. بلکه ممکن است علت سومی در کار باشد. یعنی ممکن است والدین و فرزندان بخاطر طبقه اجتماعی، بیکاری و یا عدم آموزش و تحصیلات به سوی ارتکاب جرم کشیده شوند.
یا اینکه ممکن است رفتارهای جنایتکارانه یا بزهکارانه توسط عواملی چون یادگیری اجتماعی، تشویق و تقویت ارزشهای ضد اجتماعی از نسلی به نسل دیگر انتقال یافته باشد، پس ممکن است بر اثر مطالعات خانوادگی بتوان به این نتیجه برسیم که عوامل ژنیتکی و محیطی را از هم جدا نتوانیم.
وجود زمینه های ارتکاب بزه در انسان قابل انکار نیست، اما نمی تواند علت اصلی و قطعی آن باشد. چون در این صورت انسان مجرم برخوردار از عوامل موجه جرم خواهد گردید و محاکمه او در دادگاه وجهه ای قانونی پیدا نمی کند. به دلیل اینکه وی قادر به امساک از ارتکاب امور ممنوعه نمی باشد و در واقع مجبور است که به لحاظ ویژگی طبیعی خود جرم بیافریند و هنجارشکنی نماید.
راهکارها و راهبردهای مواجهه با جرم
۱-محبت و مهرورزی
احتمال دارد که فرد بزهکار در محیط زندگی خود با پدیده توهین مواجهه شده باشد؛ تغییر روش برخورد می تواند در بازیابی شخصیت مجرم کمک کند و او را به آغوش زندگی برگرداند.
ابراز محبت و مهرورزی، یکی از اثرگذارترین اقدام در این زمینه می باشد. به اعتقاد کارشناسان، نقطه مقابل محبت، خشونت است؛ به دلیل اینکه ترک محبت، منجر به بغض می گردد و اثر محبت، احساس نرمی و اثر بغض، خشونت و سختگیری می باشد.
شاید بدترین اقدام در مورد ساختن افراد توسل به خشونت، مخصوصاً تنبیه بدنی باشد. معمولا کسانی که به تنبیه متوسل می شوند، برای انتقامجویی و فرونشانیدن خشم و عصبانیت خود از آن استفاده می کنند و به جنبه های تربیتی آن چندان توجهی ندارند؛ و چون کودک به علت مکرر شدن آن، به آن عادت می کند، ناگزیر هر دفعه بر مقدار و شدت آن می افزایند تا آنجا که پس از مدتی تنبیه بی اثر می شود و در کودک جسارت، بی باکی و بی اعتنایی و لاابالیگری شکل می گیرد و کار تربیت عملاً به بن بست میرسد.
علاوه بر این تنبیه شدید، معمولاً بذر کینه و نفرت نسبت به پدر و مادر را در دل فرزند می پروراند و الفت، صمیمیت و اعتماد را از بین می برد. کودکان معمولاً خود را با همسالان خود مقایسه می کنند و چون می بینند که آنها به آن صورت تنبیه نمی شوند، نسبت به پدر و مادر خود بدبین می گردند و از مهر و علاقه آنها کاسته می شود.
چنین کودکانی چه بسا نسبت به زندگی دلسرد شود و به موجود شکستخورده و بدبین که قدرت روحی خود را از دست داده است تبدیل شود. زمینه برای بزهکاری و انواع انحرافات در این قبیل کودکان فراهم است. حتی گاهی دیده می شود که چنین کودکانی از خانه فرار می کنند و عطای آن را به لقایش می بخشند.
اما ابراز محبت، احترام، تشویق، ترغیب به کارهای پسندیده، گوش دادن به نظرات فرزندان، به آنان موقعیت دادن، مشاوره کردن، شریک ساختن در امور خانواده، اعطای مسئولیت به میزان توانایی آنان، بازپرسی و توضیح خواستن از وظایف محوله و ده ها موارد دیگر، می تواند انگیزه های منفی، کدورت، دلخوری و کمبودهای عاطفی را جبران کند. حتی رفتار خشونتبار با طبیعت انسان ناسازگار است. ایجاد موانع و محدودیت، منجر به تحریک حس کنجکاوی شده و عکسالعمل وارونه به همراه خواهد داشت.
۲-ایجاد اشتغال و تقویت بنیه اقتصادی خانواده
بیکاری مساوی با داشتن فراغت و فرصت زیاد جهت غلتیدن در کام بلا می باشد. بیکاری مساوی با افزایش خواسته ها و ناکامی در تامین آن خواهد بود. بیکاری باعث رنج خاطر، فشارهای روحی و محرومیت از مواهب مادی می گردد.
انسان بیکار هم مثل سایر مردم احتیاجات و ضرورت های دارد که باید برطرف گردد. وقتی انسان در شرایطی قرار بگیرد که توان رفع یا برآوردن آرزوهای خود را از دست بدهد، دیگر فکر سالم نخواهد داشت و وسوسه های شیطانی سراغش خواهد آمد، در نتیجه راه انحراف و کجروی را در پیش می گیرد. چون فکر می کند این کوتاهترین مسیر برای رسیدن به هدف می باشد. اما وجود کار و اشتغال سالم ضمن اینکه توان فرد جهت رسیدن به آمالهای خود را بالا می برد؛ حتی فرصت اندیشیدن و سنجش ضرر و زیان اقدامات ناسالم و رفتارهای ضد اجتماعی را هم از افراد می گیرد.
به همین علل است که در شریعت اسلام، روی اشتغال سالم تاکید شده و قرآن کریم به صراحت میفرماید: «وَ أَنْ لَیْسَ لِلإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی»(النجم / ۳۹) و این که برای انسان بهرهای جز سعی و کوشش او نیست و پیامد اثر بخشی این تلاش را نیز چنین شرح می دهد: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ»(الزلزله /۷ و ۸) پس هر کس هم وزن ذرّه ای کار خیر انجام دهد آن را می بیند! و هر کس هم وزن ذرّه ای کار بد کرده آن را می بیند!
۳-تضادزدایی محیط مدرسه و خانواده
یکی از چالشهای زندگی دوران معاصر وجود تضادهای مختلف در حیات اجتماعی می باشد. در سطح کلان ممکن است ما متوجه بسیاری از تفاوت ها نشویم، اما در محیطهای کوچک مخفی ماندن آن ممکن نیست و گاه گاهی خود را بروز می دهد. وقتی بین خانه و مدرسه بینشها و نگرشها همخوانی نداشته باشد؛ یا بین مدرسه و جامعه ارزشها شکل متفاوت به خود گیرد، موجب حیرت و سردرگمی می گردد.
در این صورت انتخاب درست کار دشواری خواهد شد و همین که فرزندان ما در این زمینه با مشکل مواجه گردند، وخامت اوضاع را در پی خواهد داشت. هر بحرانی، به تناسب و موقعیت خود مخرب است. بحران حیرت در گزینش بهترینها هم مشکلساز خواهد بود.
تعریف الگوها، یکسانسازی معیارهای خوبی و بدی، وحدت نظر دو مرکز مهم خانه و مدرسه می تواند مشکل تضادهای اجتماعی را به حداقل کاهش دهد. این موضوع وقتی امکان پیدا می کند که این دو کانون سرنوشتساز با هم نشست و مشاوره داشته باشند.
۴-گندزدایی محیط اجتماعی
بدون هیچ تردیدی جرم، یک پدیده ضد هنجارهای اجتماعی است. قوام اجتماع با هنجارها و باورهای پذیرفته شده می باشد و رفتارهای بزهکارانه به آن آسیب میزند. بخاطر رهایی از آسیبهای جدی هنجارشکنان و مجرمان اتخاذ تدابیر صحیح و اقدامات اصولی ضروری می باشد.
از نظر جرم شناسی گندزدایی محیط اجتماعی یکی از این راه های اصولی می باشد. توصیه کارشناسان این است که در مقابل ساخت یک مدرسه باید یک زندان خراب گردد، کوچه های تاریک را باید روشنایی بخشید و چراغ نصب نمود، کانونهای فساد را ویران ساخت، تشکیلات گندزا را باید نابود گرداند، در بیشه ها و اماکن کور پلیس مخفی گمارد، مردم را نسبت به وظایف خود آگاهی داد، کار فرهنگی در سطح وسیع باید صورت گیرد و ده ها موارد دیگر که می شود در این زمینه انجام داد.
یکی از مهمترین اصول جرم شناسی پذیرفته شده جهان معاصر کنترل اجتماعی است. هرچند که تعریف درست و روشنی از این مفهوم ارایه نشده است، ولی برداشت اولیه از آن این خواهد بود که تمامی شیوه هایی ممکن توسط اعضای جامعه با هدف کاهش یا جلوگیری از میزان جرایم به کار گرفته می شود.
نتیجه گیری
جرم رفتاری است که باعث شکستن هنجارها و باورهای جامعه می گردد، اقدامات تربیتی، پیشگیرانه و تأمینی قانونگذار عکسالعمل و پاسخگویی به هنجار شکنی مجرمان می باشد. در بحث جرم و خانواده مطرح شد که جرم عوامل بسیار دارد و شناخت زمینه های پیدایش آن کمک می کند که راه مبارزه و مهار وقایع مجرمانه منطقی تر شود و نیروهای درگیر با آن راحتتر کار خود را دنبال نمایند.
در بحث جرم و خانواده، روشن شد که سن مجرمیت، ضعف خانواده، گسستگی خانواده، فقر خانواده، کوتاهی تربیتی و آموزشی خانواده و همچنین معلولیت های جسمی و روانی اعضای خانواده، تحقیرها و عقده های ناشی از نگرش اجتماعی، بیکاری و فقدان اشتغال نیروی کار جامعه، و ده ها موارد دیگر نقش اساسی در تشویق و پیشرفت خصلت های جنایی دارد. محبت و مهرورزی، ایجاد اشتغال و تقویت بنیه اقتصادی خانواده ها، از میان برداشتن تضاد محیطهای خانه، مدرسه و جامعه و گندزدایی محیط اجتماعی نیز بخشی از راهبردهای موثر است که نباید از اهمیت آنها غفلت ورزید.
منبع افتباس: پرتال جامع علوم انسانی؛ نویسنده: محمد علی ابراهیمی؛ مقاله جرم و خانواده