- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 11 دقیقه
- به دست فاضلی
- 1:29 ب.ظ
- 1 نظر

برخورد دیگر ابراهیم با همسرش ساره نیز در آیات قرآن نمود پیدا کرده است که در زمان پیری، صاحب فرزند میشوند: وَ امْرَأَتُهُ قَآئِمَهٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَ مِن وَرَاء إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ قَالَتْ یَا وَیْلَتَی أَ أَلِدُ وَ أَنَاْ عَجُوزٌ وَ هَذَا بَعْلِی شَیْخًا إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عَجِیبٌ(هود: ۷۱ و ۷۲) و حتی بررسی آیات مشابه نظیر آیات ۲۴-۳۰ سوره ذاریات در ظاهر سبک زندگی خاصی را به دست نمیدهند.
ج: همکاری با فرزندش اسماعیل
حضرت ابراهیم (علیه السلام) در کودکی اسماعیل را با هاجر در سرزمین مکه گذاشت و در زمان نوجوانی اسماعیل از سوی خداوند دستور یافت تا وی را به قربانگاه برده و ذبح کند[۱۰]، آزمایش دشواری که هم ابراهیم از عهدهاش بر آمد و هم اسماعیل (علیه السلام):
فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِیمٍ فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ماذا تَری قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ وَ نادَیْناهُ أَنْ یا إِبْراهِیمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِینُ وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ؛(صافات: ۱۰۱-۱۰۸)؛
پس او را به پسرى بردبار مژده دادیم و وقتى با او به جایگاه «سَعْى» رسید، گفت: «اى پسرک من! من در خواب [چنین] مىبینم که تو را سر مىبُرَم، پس ببین چه به نظرت مىآید؟» گفت: «اى پدر من! آنچه را مأمورى بکن. ان شاء اللَّه مرا از شکیبایان خواهى یافت.» پس وقتى هر دو تن دردادند [و همدیگر را بدرود گفتند] و [پسر] را به پیشانى بر خاک افکند، او را ندا دادیم که اى ابراهیم! رؤیا [ى خود] را حقیقت بخشیدى. ما نیکوکاران را چنین پاداش مىدهیم. راستى که این، همان آزمایش آشکار بود و او را در ازاى قربانىِ بزرگى، باز رهانیدیم. و در [میان] آیندگان، براى او [آوازه نیک] به جاى گذاشتیم.
ذبح کردن فرزند با دست خود، آن هم فرزندى برومند و لایق، براى پدرى که یک عمر در انتظار چنین فرزندى بوده، کار ساده و آسانى نیست، چگونه مىتواند دل از چنین فرزندى برکند؟ و از آن بالاتر با نهایت تسلیم و رضا بى آن که خم به ابرو آورد به امتثال این فرمان بشتابد، و تمام مقدمات را تا آخرین مرحله انجام دهد، به طورى که از نظر آمادگىهاى روانى و عملى چیزى فروگذار نکند؟ و از آن عجیبتر، تسلیم مطلق این نوجوان در برابر این فرمان بود که با آغوش باز و با اطمینان خاطر به لطف پروردگار و تسلیم در برابر اراده او به استقبال ذبح شتافت.(مکارم شیرازی، ۱۳۷۴، ج۱۹، ص ۱۱۶)
در این ارتباط نیز میتوان نهایت همکاری پدر با فرزند را دید؛ همچنین در مورد ساخت بنای کعبه نیز تعامل فرزند و پدر مشهود و بیانگر شیوه زیست میباشد: وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ(بقره:۱۲۷)؛ هنگامى که ابراهیم و اسماعیل پایههاى خانه [کعبه] را بالا مىبردند [مىگفتند] اى پروردگار ما! از ما بپذیر که در حقیقت تو شنواى دانایى.
د: توصیه و دعا برای فرزندان و ذریه
ابراهیم (علیه السلام) پس از طی آزمایشهای سنگین، به مقام امامت رسید و از خدا درخواست نمود تا در ذریهاش نیز امامانی قرار دهد که خداوند ذریه ناصالحش را استثناء کرد: وَ إِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ(بقره:۱۲۴)؛ چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتى بیازمود و وى آن همه را به انجام رسانید [خدا به او] فرمود: من تو را پیشواى مردم قرار دادم؛ [ابراهیم] پرسید: از دودمانم [چطور؟]؛ فرمود: پیمان من به بیدادگران نمىرسد.
خداوند در آیاتی دیگر، به پذیرش دعای ابراهیم (علیه السلام) این گونه اشاره کرده است: وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ جَعَلْنَا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّهَ وَ الْکِتَابَ وَ آتَیْنَاهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیَا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ(عنکبوت: ۲۷)؛ اسحاق و یعقوب را به او عطا کردیم و در میان فرزندانش، پیامبری و کتاب قرار دادیم و در دنیا، پاداشش را به او بخشیدیم و قطعا او در آخرت [نیز] از شایستگان خواهد بود.
و درباره این که عهد الهی به ظالمان نمیرسد، با صراحت ذکر میکند که تعدادی از ذریه ابراهیم (علیه السلام)، ایمان نیاورده و به جهنم میروند: أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنَآ آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ آتَیْنَاهُم مُّلْکًا عَظِیمًا فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُم مَّن صَدَّ عَنْهُ وَ کَفَى بِجَهَنَّمَ سَعِیرًا(نساء: ۵۴-۵۵)؛
بلکه به مردم براى آنچه خدا از فضل خویش به آنان عطا کرده، رشک مىورزند؛ در حقیقت، ما به خاندان ابراهیم، کتاب و حکمت دادیم و به آنان ملکى بزرگ بخشیدیم، پس برخى از آنان به وى ایمان آوردند و برخى از ایشان، از او روى برتافتند و [براى آنان] دوزخ پرشراره بس است.
ابراهیم (علیه السلام) قبل از رسیدن به مقام امامت نیز در حق فرزندان خود دعا کرده و به درگاه خدا عرضه میدارد: رَّبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُواْ الصَّلاَهَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ(ابراهیم ۳۷)؛ پروردگارا! من [یکی از] فرزندانم را در درهای بیکشت نزد خانه محترم تو سکونت دادم؛ پروردگارا! تا نماز را به پا دارند، پس دلهای برخی از مردم را به سوی آنان گرایش ده و آنان را از محصولات [مورد نیازشان]، روزی ده؛ باشد که سپاسگزاری کنند.
در جای دیگر میگوید: رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِن ذُرِّیَّتِنَا أُمَّهً مُّسْلِمَهً لَّکَ وَ أَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَ تُبْ عَلَیْنَآ إِنَّکَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ رَبَّنَا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنتَ العَزِیزُ الحَکِیمُ(بقره ۱۲۸ – ۱۲۹)؛
پروردگارا! ما را تسلیم [فرمان] خود قرار ده و از نسل ما، امتى فرمانبردار خود [پدید آر] و آداب دینى ما را به ما نشان ده و بر ما ببخشاى که تویى توبهپذیر مهربان؛ پروردگارا! در میان آنان فرستادهاى از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنان بخواند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد و پاکیزهشان کند زیرا که تو، خود شکستناپذیر حکیمى.
همچنین پس از حمد الهی، اقامه نماز فرزندان را از خداوند میطلبد: الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَی الْکِبَرِ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعَاء رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاَهِ وَ مِن ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَ تَقَبَّلْ دُعَاء(ابراهیم ۳۹-۴۰)؛ سپاس خدای را که با وجود سالخوردگی، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید؛ به راستی پروردگار من، شنونده دعاست؛ پروردگارا! مرا برپادارنده نماز قرار ده و از فرزندان من نیز؛ پروردگارا! و دعای مرا بپذیر.
البته فقط به دعا اکتفا ننموده و برای فرزندان توصیه میکند که تا آخرین لحظه عمر، تسلیم اوامر الهی باشند: وَ وَصَّی بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی لَکُمُ الدِّینَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إَلاَّ وَ أَنتُم مُّسْلِمُونَ(بقره: ۱۳۲)؛ ابراهیم و یعقوب، پسران خود را به همان [آیین] سفارش کردند [و هر دو در وصیتشان چنین گفتند] اى پسران من! خداوند براى شما این دین را برگزید، پس البته نباید جز مسلمان بمیرید.
هر یک از این موارد، مصادیقی است در تعیین نحوه ارتباط پدر با فرزندان و ذریه و مشخصکننده ضرورت اهتمام پدر، به امور معنوی فرزندان که مصداق کاملی است از سبک زندگی و رفتار خانوادگی.
۳-۳- یعقوب (علیه السلام)
توصیه حضرت یعقوب برای فرزندان در قرآن در کنار توصیه حضرت ابراهیم (علیه السلام) آمده است که بیانگر اهتمام ویژه یعقوب (علیه السلام) میباشد:(بقره: ۱۳۲)؛ اما با توجه به ذکر کامل ماجرای حضرت یوسف (علیه السلام) میتوان نحوه تعامل و برخورد یعقوب (علیه السلام) با فرزندانش را به عنوان یکی از نمونههای کامل تبیینکننده شیوه زیست و نحوه رفتار معین کرد؛ نمونههایی از این رفتار را ذکر میکنیم:
الف: ایجاد صمیمیت بین پدر و فرزند به طوری که یوسف (علیه السلام) همه اسرار خود را با پدر در میان میگذارد: إِذْ قَالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یَا أَبتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ قَالَ یَا بُنَیَّ لاَ تَقْصُصْ رُؤْیَاکَ عَلَى إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُواْ لَکَ کَیْدًا إِنَّ الشَّیْطَانَ لِلإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِینٌ(یوسف ۴ و ۵)؛
[یاد کن] زمانى را که یوسف به پدرش گفت: اى پدر من! [در خواب] یازده ستاره را با خورشید و ماه دیدم دیدم [آنها] براى من سجده مىکنند یعقوب] گفت: اى پسرک من! خوابت را براى برادرانت حکایت مکن که براى تو نیرنگى مىاندیشند زیرا شیطان براى آدمى، دشمنى آشکار است.
ب: نهایت تلاش برای سازش دادن میان برادران و جلوگیری از اختلافات، به طوری که وقتی برادران میخواهند یوسف را با خود به گردش(و در واقع برای کشتن) ببرند، علت ممانعت از فرستادن یوسف را به خود منتسب میکند که من ناراحت میشوم؛ و اشارهای به اهداف برادران نمیکند: قَالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَن تَذْهَبُواْ بِهِ وَ أَخَافُ أَن یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ(یوسف: ۱۳)؛ گفت: این که او را ببرید، سخت مرا اندوهگین مىکند و مىترسم از او غافل شوید و گرگ او را بخورد.
ج: پناه به خدا و صبر در برابر مصیبتهایی که از ناحیه فرزندان به وی میرسید: وَ جَآؤُوا عَلَى قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَ اللّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ(یوسف: ۱۸)؛ پیراهنش را [آغشته] به خونى دروغین آوردند [یعقوب] گفت: [نه] بلکه نفس شما کارى [بد] را براى شما آراسته است، اینک صبرى نیکو [براى من بهتر است] و بر آنچه توصیف مىکنید خدا یارىده است.
و نیز زمانی که برادران، برادر یوسف را نیز میخواستند تا با خود برای گرفتن آذوقه به مصر ببرند: قَالَ هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ إِلاَّ کَمَا أَمِنتُکُمْ عَلَى أَخِیهِ مِن قَبْلُ فَاللّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ(یوسف: ۶۴) [یعقوب] گفت: آیا همان گونه که شما را پیش از این بر برادرش امین گردانیدم، بر او امین سازم؟ پس خدا بهترین نگهبان است و اوست، مهربانترین مهربانان.
و زمانی که دو پسرش را از دست داد باز به خدا پناه برد: قَالَ إِنَّمَا أَشْکُو بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَى اللّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ(یوسف: ۸۶)؛ گفت: من شکایت غم و اندوه خود را پیش خدا مىبرم و از [عنایت] خدا، چیزى مىدانم که شما نمىدانید.
د: نهایت دلسوزی برای فرزندان، حتی فرزندانی که داغ عزیزترین کسانش را بر دلش نهادند و یوسفش را برای مدتها از پدر دور کردند، باز به فکر فرزندانش بود که گفت: و گفت اى پسران من! [همه] از یک دروازه [به شهر] در نیایید بلکه از دروازههاى مختلف وارد شوید و من [با این سفارش] چیزى از [قضاى] خدا را از شما دور نمىتوانم داشت، فرمان جز براى خدا نیست، بر او توکل کردم و توکلکنندگان باید بر او توکل کنند: وَ قَالَ یَا بَنِیَّ لاَ تَدْخُلُواْ مِن بَابٍ وَاحِدٍ وَ ادْخُلُواْ مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَهٍ وَ مَا أُغْنِی عَنکُم مِّنَ اللّهِ مِن شَیْءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ(یوسف: ۶۷)
هـ: نهایت تلاش برای یافتن فرزندان و امید به خدا که حتی پس از این که برادر یوسف را از دست داد، باز هم فرزندانش را به سراغ هر دو گمشدهاش فرستاد: یَا بَنِیَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن یُوسُفَ وَ أَخِیهِ وَ لاَ تَیْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ( یوسف: ۸۷)؛ اى پسران من! بروید و از یوسف و برادرش جستجو کنید و از رحمت خدا نومید مباشید، زیرا جز گروه کافران کسى از رحمت خدا نومید نمىشود.
و: دعا در حق فرزندان گناهکار ولی نادم: قَالُواْ یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّیَ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ( یوسف: ۹۷ و ۹۸)؛ گفتند: اى پدر! براى گناهان ما آمرزش خواه که ما خطاکار بودیم، گفت: به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مىخواهم که او همانا آمرزنده مهربان است.
۳-۴- حضرت یوسف (علیه السلام)
از جمله جنبههایی اهمیت قصه یوسف به عنوان احسن القصص(نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَذَا الْقُرْآنَ وَ إِن کُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ؛ یوسف ۳)، تعیین نحوه ارتباط بین برادران است که بهترین برخوردها از حضرت یوسف (علیه السلام) ملاحظه میشود از جمله میتوان موارد زیر را بر شمرد:
الف: سکوت در برابر تهمت دزدی علیرغم توان انتقام
حضرت یوسف (علیه السلام) وقتی خواست تا برادرش را نزد خود نگه دارد، پیمانه را در بار برادرش پنهان نمود؛ هنگامی که برادران پیمانه را در بار برادر یافتند گفتند: قَالُواْ إِن یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ فَأَسَرَّهَا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَ لَمْ یُبْدِهَا لَهُمْ قَالَ أَنتُمْ شَرٌّ مَّکَانًا وَ اللّهُ أَعْلَمْ بِمَا تَصِفُونَ(یوسف ۷۷)؛ گفتند: اگر او دزدى کرده پیش از این [نیز] برادرش دزدى کرده است. یوسف این [سخن] را در دل خود پنهان داشت و آن را برایشان آشکار نکرد [ولى] گفت: موقعیت شما بدتر [از او]ست و خدا به آنچه وصف مىکنید داناتر است.
در حالی که یوسف توان و قدرتی داشت که از برادران انتقام بگیرد ولی در عین قدرت، عفو نمود و سخن را تا موعدی مشخص در سینه پنهان داشت.
ب: برخورد کریمانه در برابر کارهای زشت برادران
به طوری که پس از این که برادران یوسف را شناختند چیزی از محنتهای خود به آنها نگفت؛ بلکه فرمود: قَالُواْ أَإِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُفُ قَالَ أَنَاْ یُوسُفُ وَ هَذَا أَخِی قَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَیْنَا إِنَّهُ مَن یَتَّقِ وَ یِصْبِرْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ(یوسف ۹۰)؛ گفتند: آیا تو خود یوسفى؟! گفت: [آرى] من یوسفم و این برادر من است، به راستى خدا بر ما منت نهاده است، بىگمان هر که تقوا و صبر پیشه کند، خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمىکند.
همچنین در برابر طلب آمرزش آنها گفت: قَالَ لاَ تَثْرَیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ(یوسف ۹۲)؛ امروز بر شما سرزنشى نیست، خدا شما را مىآمرزد و او، مهربانترین مهربانان است.
برخورد یوسف، به اندازهای بزرگوارانه است که وقتی پدر را دید، چیزی از اقدامات برادرانش و چاه انداختن به زبان نیاورد، بلکه فقط به ذکر زندان اکتفا نمود: وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّواْ لَهُ سُجَّدًا وَ قَالَ یَا أَبَتِ هَذَا تَأْوِیلُ رُؤْیَایَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقًّا وَ قَدْ أَحْسَنَ بَی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَ جَاء بِکُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزغَ الشَّیْطَانُ بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِّمَا یَشَاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ(یوسف: ۱۰۰)؛
پدر و مادرش را به تخت برنشانید و [همه آنان] پیش او به سجده درافتادند و [یوسف] گفت: اى پدر! این است تعبیر خواب پیشین من، به یقین پروردگارم آن را راست گردانید و به من احسان کرد، آنگاه که مرا از زندان خارج ساخت و شما را از بیابان [کنعان به مصر] باز آورد، پس از آن که شیطان میان من و برادرانم را به هم زد، بىگمان پروردگار من نسبت به آنچه بخواهد، صاحب لطف است زیرا که او، داناى حکیم است.
میزان و شیوه تعامل و احترام یوسف نسبت به پدرش نیز قابل تامل است از جمله در آیه اخیر میتوان میزان احترامش را نسبت به والدین ملاحظه کرد. البته ماجرای حضرت یوسف (علیه السلام) گونههای دیگری از سبک زندگی را در اداره جامعه در بر دارد که بحث پیرامون آن، مجال دیگری میطلبد.
۳-۵- حضرت موسی (علیه السلام)
بیشتر تعامل حضرت موسی (علیه السلام) در آیات قرآن، با هارون برادرش میباشد که از زمان آغاز نبوت، از خداوند درخواست نمود تا هارون را وزیرش قرار دهد: وَ اجْعَل لِّی وَزِیرًا مِّنْ أَهْلِی هَارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیرًا وَ نَذْکُرَکَ کَثِیرًا(مریم: ۲۹-۳۴)؛ برای من دستیاری از کسانم قرار ده هارون برادرم را، پشتم را به او استوار کن و او را شریک کارم گردان تا تو را فراوان تسبیح گوییم و بسیار به یاد تو باشیم.
بر این اساس، موسی (علیه السلام) زمانی که میخواست به کوه طور برود، هارون را جانشین خود قرار داد: وَ وَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَهً وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً وَ قَالَ مُوسَی لأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لاَ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ(اعراف: ۱۴۲)؛ و با موسى سى شب وعده گذاشتیم و آن را با ده شب دیگر تمام کردیم تا آن که وقت معین پروردگارش در چهل شب به سر آمد و موسى [هنگام رفتن به کوه طور] به برادرش هارون گفت در میان قوم من، جانشینم باش و [کار آنان را] اصلاح کن و راه فسادگران را پیروى مکن.
تاخیر ده روزه موسی از کوه طور، باعث شد که تعدادی به گوسالهپرستی روی آورند؛ قرآن نحوه برخورد بین موسی و هارون را در بازگشت از طور هنگام گوسالهپرستی بنیاسرائیل به زیبایی به تصویر کشیده است: وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسَی إِلَی قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِی مِن بَعْدِیَ أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ وَأَلْقَی الألْوَاحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کَادُواْ یَقْتُلُونَنِی فَلاَ تُشْمِتْ بِیَ الأعْدَاء وَ لاَ تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لأَخِی وَ أَدْخِلْنَا فِی رَحْمَتِکَ وَ أَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ( اعراف: ۱۵۰-۱۵۱)؛
چون موسى خشمناک و اندوهگین به سوى قوم خود بازگشت گفت: پس از من، چه بد جانشینى براى من بودید، آیا بر فرمان پروردگارتان پیشى گرفتید؟؛ و الواح را افکند و [موى] سر برادرش را گرفت و او را به طرف خود کشید [هارون] گفت: اى فرزند مادرم! این قوم مرا ناتوان یافتند و چیزى نمانده بود که مرا بکشند پس مرا دشمنشاد مکن و مرا در شمار گروه ستمکاران قرار مده، [موسى] گفت: پروردگارا! من و برادرم را بیامرز و ما را در [پناه] رحمت خود درآور و تو مهربانترین مهربانانى.
در آیه دیگری نیز علت اقدام هارون، اتحاد بین بنیاسرائیل مطرح گردیده است: قَالَ یَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لَا بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی(طه ۹۴)؛ گفت: اى پسر مادرم! نه ریش مرا بگیر و نه [موى] سرم را، من ترسیدم بگویى میان بنىاسرائیل تفرقه انداختى و سخنم را مراعات نکردى.
تعامل خانوادگی دیگر حضرت موسی (علیه السلام) مربوط به خواهر وی است که در کودکی زمانی که مادرش موسی را در رود نیل انداخت، به تعقیب برادر پرداخت و تا اندازهای که امکان داشت سعی نمود تا موسی را به مادرش برساند حتی با معرفی دایهای شیر ده: وَ قَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَ هُمْ لَا یَشْعُرُونَ وَ حَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَ هُمْ لَهُ نَاصِحُونَ فَرَدَدْنَاهُ إِلَی أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَ لَا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ(قصص: ۱۱-۱۳)؛
به خواهر [موسی] گفت: از پی او برو؛ پس او را از دور دید در حالی که آنان متوجه نبودند. از پیش شیردایگان را بر او حرام گردانیده بودیم پس [خواهرش آمد و] گفت: آیا شما را بر خانوادهای راهنمایی کنم که برای شما از وی سرپرستی کنند و خیرخواه او باشند. پس او را به مادرش بازگردانیدیم تا چشمش [بدو] روشن شود و غم نخورد و بداند که وعده خدا درست است ولی بیشترشان نمیدانند.
ادامه دارد…
اشتراک گذاری