- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
حضرت عیسی مسیح(علیه السلام) یکی از پیامبران اولوالعزم الهی است که در سن کودکی از جانب خداوند(ج) مامور تبلیغ و هدایتگری مردم گردید. او با دلیل روشن و آشکار و کلمات پروردگار که به صورت مکتوب در کتاب انجیل تسجیل شده بود، مردم زمان خود را به سوی یکتاپرستی دعوت می کرد. از روایات اسلامى استفاده مى شود که حضرت مسیح علیه السلام بعد از فرود آمدن از آسمان به نبوت پیامبر اکرم صلى الله علیه واله ایمان آورده و مطابق دستورات او حکم خواهد نمود.
سمره از رسول خدا صلى الله علیه و اله نقل کرده که فرمود : « عیسى بن مریم فرود خواهد آمد در حالى که تصدیق کننده ى محمد و بر ملت او خواهد بود…». (۱)
خطابى در « معالم السنن » هنگام ذکر حدیثى از پیامبر صلى الله علیه و اله که عیسى خوک را مى کشد مى گوید : « این حدیث دلیل بر وجوب کشتن خوک ها است و نیز دلیل بر این است که عین خوک نجس است، و این که عیسى خوک را مطابق شریعت پیامبر ما محمد صلى الله علیه و اله خواهد کشت ؛ زیرا نزول او در آخر الزمان بوده و شریعت اسلامى باقى است ». (۲)
عبدالوهاب عبدالسلام مى گوید : « عیسى از آسمان به امر خدا فرود مى آید در حالى که اوصاف نبوت در او پدیدار است، جز آن که تابع شریعت محمد صلى الله علیه و اله و حاکمى از حاکمان این امت و تجدید کننده ى امر دین این امت خواهد بود ؛ زیرا محمد صلى الله علیه و اله خاتم انبیا و شریعت او خاتم شرایع است. و خداوند سبحان عهد و میثاق را از تمام انبیا گرفته که از محمد صلى الله علیه و اله پیروى کرده و او را در صورتى که هنگام بعثت او زنده بودند یارى کنند…». (۳)
رهبرى حضرت مهدى علیه السلام و همکارى مسیح علیه السلام
گرچه تمام امت ها از جمله مسلمانان و مسیحیان معتقد به ظهور منجى جهانى در پایان تاریخ مى باشند ولى در این که رهبرى این قیام و نهضت جهانى از آن چه کسى است اختلاف دارند :
۱. برخى معتقدند که مهدى و مسیح دو لقب براى یکى شخص است. آنان مى گویند : رهبر حکومت عدل جهانى توحیدى از آنجا که یک نفر است، لذا او کسى است که در اسلام او را مهدى نامیدند و یهود و نصارا او را مسیح مى نامند و دیگران نیز هر کدام نامى را بر او گذاشته اند.
۲. احتمال دیگر این که بگوییم منجى جهان همان مسیح عیسى فرزند مریم است که از او به مهدى نیز تعبیر شده است.
۳.احتمال سوم آن است که بگوییم : منجى جهان کسى غیر از حضرت مهدى علیه السلام از ذریه ى پیامبر صلى الله علیه و اله نیست و حضرت عیسى با او در این امر مهم همکارى کرده و تشریک مساعى مى کند.
نقد احتمال اول
این احتمال در ظاهر چندان صحیح به نظر نمى رسد ؛ زیرا همان گونه که قبلا هم اشاره شد با مراجعه به اناجیل پى مى بریم که شخصى به نام « فرزند انسان » تأسیس حکومت جهانى کرده و حضرت مسیح علیه السلام نیز در برپایى آن سهیم شده و دخالت خواهد نمود. یعنى در حقیقت دو شخصیت در این ماجرا دخالت دارند، ولى در طول یکدیگر، به این معنا که رهبرى براى حضرت مهدى علیه السلام است و حضرت عیسى علیه السلام نیز در این زمینه او را مساعدت خواهد کرد.
نقد احتمال دوم
احتمال دوم این بود که معتقد شویم منجى جهانى عیسى بن مریم است و اگر در روایات اسلامى از او به مهدى تعبیر شده به عنوان لقب حضرت مسیح است.
براى این احتمال نیز مؤیداتى را ذکر کرده اند از قبیل :
۱. لفظ مسیح که از القاب حضرت عیسى علیه السلام به شمار مى آید به معناى نجات بخشى است.
۲. در انجیل متى درباره ى حضرت مسیح علیه السلام آمده که او طول عمر داشته و در آخر الزمان ظهور کرد. و این چیزى است که با روایات اسلامى سازگارى دارد.
۳.در برخى از روایات اسلامى تصریح شده که مهدى همان عیسى بن مریم است.
ولى این احتمال با هر سه مؤیداتش صحیح به نظر نمى رسد ؛ زیرا :
اولا : نامگذارى حضرت عیسى علیه السلام به « مسیح » دلالت بر استقلال او در امر حکومت عدل جهانى ندارد. لذا در لقب دادن حضرت عیسى علیه السلام به « مسیح » کافى است که از آن جهت باشد که او در این امر مهم مشارکت دارد.
ثانیا : نام « مسیح » بر حضرت عیسى علیه السلام بعد از عروج او به آسمان ها از ناحیه ى صاحبان اناجیل گذاشته شد و قرآن نیز به جهت شهرت موجود در آن عصر از این لقب براى حضرت عیسى علیه السلام استفاده کرده است.
ثالثا : این که عمر حضرت مسیح علیه السلام طولانى شده و در آخر الزمان ظهور خواهد کرد دلالت بر استقلال او در تأسیس حکومت عدل جهانى توحیدى ندارد بلکه با تشریک مساعى او با حضرت مهدى علیه السلام سازگارى است.
رابعا : در توضیح حدیث « لا مهدى الا عیسى بن مریم » مى گوییم : این حدیث را ابن ماجه به سندش از انس نقل کرده که پیامبر صلى الله علیه و اله فرمود : « و لا مهدى الا عیسى بن مریم » ؛ (۴) « و مهدى جز عیسى بن مریم نیست ».
در جواب از این حدیث مى گویم :
۱. بسیارى از صحابه که احادیث مهدویت را از رسول خدا صلى الله علیه و اله نقل کرده اند را از ذریه ى رسول خدا صلى الله علیه و اله مى دانند.
۲. این حدیث مورد اعراض علماى حدیث و متکلمین بوده و هیچ کسى به آن استناد نکرده است.
۳. خود ابن ماجه در سنن خود حدیث « المهدى حق و هو من ولد فاطمه » ؛ « مهدى حق است و او از اولاد فاطمه است » را نیز نقل کرده است. (۵)
۴.ابن قیم جوزیه این حدیث را در « المنار المنیف » نقل کرده و به طور مبسوط آن را تضعیف نموده است. (۶) حاکم نیشابورى نیز که این حدیث را نقل کرده از روى تعجب بوده نه آنکه به جهت مطابقتش با شروط شیخین آن را نقل کرده باشد. (۷)
ذهبى مى گوید : «… حدیث ( و لا مهدى الا عیسى بن مریم ) خبرى است منکر که ابن ماجه آن را نقل کرده است ».(۸)
قرطبى مى گوید : « حدیث. و لا مهدى الا عیسى بن مریم. معارض با احادیث این باب است. آن گاه مى گوید : احادیثى که نص بر خروج مهدى از عترت پیامبر و از اولاد فاطمه علیه السلام است ثابت بوده و اصح از این حدیث است، پس حکم، مطابق احادیث خروج مهدى از اولاد فاطمه است نه احادیث دیگر ». (۹)
۵.این حدیث را طبرانى نیز با سند خود از ابى امامه نقل کرده ولى در متن آن جمله ( ولا مهدى الا عیسى بن مریم ) نیامده است. (۱۰)
۶.روایات خروج مهدى از اولاد فاطمه علیه السلام متواتر است، و همان گونه که در جاى خود اشاره شد عده ى زیادى به تواتر آن تصریح کرده اند، ولى حدیث ( و لا مهدى الا عیسى بن مریم ) بر فرض صحت سند، خبر واحد است، و هنگام تعارض، خبر متواتر مقدم مى باشد. و نیز مشهور بین مسلمین در طول تاریخ اسلام، ظهور شخصى از اهل بیت رسول خدا صلى الله علیه و اله و از اولاد فاطمه علیه السلام است، این شهرت مى تواند مرجح احادیث مهدویت اسلامى باشد. ابوالفیض غمارى نیز در صدد پاسخ به حدیث فوق برآمده و با هشت اشکال به آن پاسخ گفته است. (۱۱)
قوت احتمال سوم
از بین این سه احتمال، احتمال سوم قوى تر به نظر مى رسد، و آن این که بگوییم : رهبرى حکومت عدل جهانى توحیدى براى حضرت مهدى علیه السلام است، گرچه حضرت عیسى علیه السلام نیز در این راستا همکارى گسترده اى با آن حضرت دارد. این احتمال مؤیداتى نیز دارد:
۱.حضرت مهدى علیه السلام وارث شرعى طرح کامل براى حکومت عدل توحیدى است که رسول خدا محمد مصطفى صلى الله علیه و اله براى بشریت به ارث گذاشته است.
۲.۲. مطابق برخى از روایات اسلامى، حضرت مسیح علیه السلام از این که امام جماعت را بعد از فرود آمدنش از آسمان بر عهده مى گیرد امتناع مى کند، و امامت را به فردى از افراد امت اسلامى واگذار مى کند، این خود دلیل بر آن است که رهبرى نهضت جهانى با حضرت مسیح علیه السلام نیست.
۳.خلاف حکمت الهى است دینى که نسخ شده به توسط رهبرش دوباره اجرا شود، در حالى که رهبرى از رهبران دین زنده و ناسخ وجود داشته باشد.
۴.مطابق آنچه که قبلا اشاره شد از اناجیل استفاده مى شود که حضرت عیسى علیه السلام به کمک « فرزند انسان » مى آید و در ملکوت خدا که به دست او برپا خواهد شد سهیم مى شود و او کسى غیر از حضرت مهدى علیه السلام نیست.
پى نوشت:
۱.مسند احمد، ج ۵، ص ۱۳، المعجم الکبیر، ج ۷، ص ۲۲۱.
۲.معالم السنن، ج ۴، ص ۳۲۱، ح ۱۷۰۳.
۳. المسیح المنتظر و نهایه العالم، عبدالوهاب عبدالسلام، ص ۲۴۰.
۴.سنن ابن ماجه، ج ۲، ص ۱۳۴۰، ح ۴۰۳۹.
۵.همان، ص ۱۳۶۸، ح ۴۰۸۶.
۶.المنار المنیف، ص ۱۳۰، ح ۳۲۵.
۷.مستدرک حاکم، ج ۴، ص ۴۴۱.
۸.تهذیب التهذیب، ج ۹، ص ۱۲۵، رقم ۲۰۲، ترجمه ى محمد بن خالد جندى.
۹.التذکره، قرطبى، ج ۲، ص ۷۰۱.
۱۰.المعجم الکبیر، ج ۸، ص ۲۱۴، ح ۷۷۵۷.
۱۱.ابراز الوهم المکنون، ص ۵۳۸.
منبع: کتاب منجى از دیدگاه ادیان