- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- 0 نظر
نوشتار حاضر تحت عناوین زیر سامان یافته است: الف) مدخل بحث ب) طرح آیات مربوطه ج) درسهایى از الگوى قرآنى در ارتباط دختر و پسر د) جمع بندى و نتیجه گیرى
الف) مدخل بحث
در مقدمه نوشتار، براى ورود به بحث تأمل بر روى نکاتى چند در رابطه با مفهوم الگو ضرورى مىنماید:
۱) واژه الگو را مرحوم دهخدا در لغت نامه، در معانى سر مشق، مقتدى، اسوه، قدوه، مثال، نمونه آورده است. و در اصطلاح، “آلن بیرو”، الگو” را بدین نحو تعریف نموده است:
الگو آن چیزى است که شکل گرفته و در یک گروه اجتماعى به این منظور که به عنوان مدل یا راهنماى عمل در رفتارهاى اجتماعى به کار مىآید، حضور مىیابد. از دیدگاهى هم کارکردى و هم _ روانى _ اجتماعى باید گفت الگو ها آن شیوه هاى زندگانى هستند که از صورى فرهنگى منشأ مىگیرند. افراد به هنگام عمل به طور طبیعى با این الگو ها سروکار دارند و اعمال آنها با این الگوها تطابق مىیابند.
۲) واژه الگو (pattern) که کاربردى در علوم اجتماعى و تربیتى دارد، از سوى بعضى محققین معادل و مترادف واژه “اسوه” گرفته شده که در فرهنگ دینى و اسلامى مستعمل است.
مثلاً گفته مىشود که “اسوه نیز هم چون معادل فارسى الگو، علاوه بر آنکه بر نمونه هاى عینى و مصادیق خارجى امور و مفاهیم اطلاق مىشود، به معنى طرح ها و روش هاى عمل و سلوک نیز مىباشد.” و حال آنکه بعضى دیگر معتقدند که اگر اسوه ها را افرادى بدانیم که از افق های بلند و بسیار دور دست، مردمان اعصار مختلف را تحت تأثیر خود قرار مىدهند. در سطحى محدودتر مىتوان از الگوها یاد کرد که در محیط خویش با دیگران تفاوت دارند و مىتوانند نمونه هاى عینى براى سر مشق گرفتن نوجوانان و جوانان باشند.
۳) از جمله روش هاى تربیتى براى ساختن و بازسازى جسم و جان افراد، بهره بردن از روش “توجه دادن به الگوها است.” اگرچه الگوها مىتوانند بد یا خوب باشند، ولى در یک نظام تربیتى، تمرکز و توجه به الگوهاى خوب و حسن است. در این پژوهش نیز به عنوان الگوى حسنه روابط دختر و پسر از نگاه دینى به ترابط موسى و دختران شعیب توجه و تأکید شده است.
ضمناً معناى الگو در این پژوهش متفاوت از اسوه گرفته شده تا کلیه نقش آفرینان در این داستان بتوانند پند آفرین و مدل تربیتى باشند و واضح است که “موسای” قبل از پیامبرى که در این نوشتار مورد تأمل قرار گرفته، به تعریف الگوى متفاوت از اسوه نزدیک است. (در قرآن مجید از دو پیامبر تحت عنوان اسوه یاد شده است. حضرت ابراهیم(علیه السلام)، سوره ممتحنه / ۴ و پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم)، احزاب / ۲۱)
ب) طرح آیات مربوطه
بد نیست، قبل از هر گونه داورى و تحلیل در روابط دختر و پسر، الگوى منتخب در قرآن، به نقل از ابن کتاب مقدس عیناً منعکس گردند. این داستان را مىتوانیم در سوره قصص از آیه ۲۳ به بعد ببینیم (۴): داستان مربوط به زمانى است که حضرت موسى(علیه السلام) از شهر مصر با حال ترس و نگرانى از دشمن به جانب مدین بیرون رفت.
در آیه ۲۳/ قصص مىخوانیم ” و چون به سر چاه آبى در حوالى شهر مدین رسید، آنجا جماعتى دید که حشم و گوسفندانشان را سیراب مىکردند و دو زن را یافت که دور از مردان در کنارى به جمع آورى و اختلدها گوسفندانشان مشغول بودند. موسى (علیه السلام) به جانب آن دو رفته، گفت شما اینجا چه کار مىکنید؟! گفتند که منتظریم تا مردان، گوسفندانشان را سیراب کرده، باز گردند، آنگاه گوسفندان خود را سیراب کنیم و پدر ما مردى سالخورده است. “
در آیه ۲۴ / قصص اشاره شد که موسى (علیه السلام) گوسفندانشان را سیراب کرد و دست به دعا برداشت. در آیه ۲۵/ قصص آمده ” موسى(علیه السلام) هنوز از دعا لب نبسته بود، دید که یکى از آن دو دختر با کمال وقار و حیاء باز آمده گفت: پدرم از تو دعوت مىکند تا به منزل ما آیى و در عوض سقایت گوسفندان ما به تو پاداش دهد. چون موسى (علیه السلام) نزد او (شعیب علیه السلام) و دختران رسید و سرگذشت خود را با شعیب(علیه السلام) حکایت کرد، شعیب (علیه السلام) گفت: اینک هیج نترس که از شر قوم ستم کار نجات یافتى.”
در آیه ۲۵/ قصص مىخوانیم: ” یکى از آن دو دختر (صفورا) گفت: اى پدر! این مرد را به خدمت خود اجیر کن که بهتر کسى که باید به خدمت برگزید، کسى است که امین و تواناست. ” و در آیه ۲۶/ قصص آمده” شعیب (علیه السلام) گفت: من اراده آن دارم که یکى از دو دخترم را به نکاح تو در آورم… ” و در آیه بعد، از پذیرش این عهد از سوى موسى(علیه السلام) سخن به میان آمده است.
اگر پذیرفته شده باشد که طرح داستان ها در قرآن گزافه نبوده بلکه براى درس، پند و عبرت است، در این صورت بازیگران و نقش آفرینان قصه ها و داستانها الگوهاى خوب یا بدند و نقش آفرینان _ مثبت، الگوهاى حسنه قرآنند. با این نگاه اکنون به درس هایى که از این الگوى حسنه قرآنى براى ارتباط دختر و پسر مىتوان آموخت، مىنشینیم.
ج) درسهایى از الگوى قرآنى در ارتباط دختر و پسر
۱) اگر در این داستان، دختران شعیب، الگوى دختران و موسى، الگوى پسران در روابط دختر و پسر باشد حداقل دو الگوى ارتباطى در این داستان نفى مىشود:
اول: الگویى که از ترابط آزاد و بى حد و حصر پسر و دختر دفاع مىکند. زیرا دیدیم که نقل قرآنى دلیل آنکه دختران نخواستند با جنس مخالف براحتى اختلاط، بلکه حتى ارتباط بگیرند.
دوم: الگویى که نفى مطلق ازتباط دختر و پسر مىکند. این الگو نیز از نگاه قرآنى مردود است، زیرا موسى وقتى دختران را در کنار چاه دید، با آنها ارتباط کلامى گرفت و از مشکل آنها پرسید و این تعامل حکایت از مشروعیت از تباط کلامى بین دختر و پسر در صورت ضرورت و نیاز دارد.
پس الگوى مطلوب دینى در ارتباط دختر و پسر، پذیرش ارتباط مقید و مشروط است، نه نفى ارتباط مطلقاً و نه وجود هر گونه ارتباط مطلقاً.
در آیات دیگر از قیود تعامل دو جنس مخالف، خوددارى از نگاه ناروا است، که از آن در سوره نور ۳۰و ۳۱ به “غض” بصر یاد شده است. در قرآن فرمان و دستور آن نیست که زن و مرد و دختر و پسر در ارتباط با هم “غمض” بصر که بستن چشم است، داشته باشند بلکه فرمان، غض بصر است که منظور کنترل چشم از نگاه خیره، هوس آلود، مریض و کنترل نشده است و این نکته یعنى ارتباط مقید دو جنس از نگاه دینى.
۲) از جمله نکات بسیار مهم که در ترابط دختر و پسر در آیات مورد بحث مطرح شده، شیوه راه رفتن دختر شعیب نزد موسى (علیه السلام) است. (گر چه مشهور آن است که شعیب این آیات، همان شعیب (علیه السلام) پیامبر است ولى بعضى از علماء مثل عبدالله ابن عباس، آن را غیر از شعیب پیامبر مىدانند).
در آیه ۲۶ / قصص این قید را “مشى با حیا” (تمشى على استحیاء) ذکر نموده است. در تعامل دختر با پسر مشى مبتنى بر حیاء، عفاف، وقار، متانت بسیار حائز اهمیت است. زیرا شیوه حرکت، سبک سخن گفتن، نحوه لباس پوشیدن حامل پیام است و در هر فرهنگى، با مخاطبش سخن مىگوید.
لازم به توضیح است که برخورد متکى به “حیا “، با برخورهاى غلط دیگر از اساس متفاوت است.
” حیا ” یک صفت پسندیده اخلاقى است و عبارت است از کنترل ارادى رفتار خویش، به منظور حفظ حریم بین خود و دیگران. حیا، رفتارى است اختیارى و ارادى، در حالی که ” شرم “، یک نوع ناتوانى در اظهار وجود و ابراز خود است. شرم و خجالت یک حالت هیجانى است که فرد در آن به شکل غیر ارادى، از انجام عملى و یا بیان عقیده اى و یا حضور در جمع و جماعتى، خوددارى مىکند.
در چنین وضعی، فرد مضطرب است و بر رفتار خود تسلط اندکى دارد و حال آن که در حیاء فرد بر خود مسلط است. در حیاء نیز فرد از انجام دادن اعمال و بیان گفتار و یا برخورد مستقیم با فرد یا افراد اجتناب میورزد، لکن این اجتناب و خودداری مبتنی است بر خونسردی، آرامش و هشیاری فرد. در چنین شرایطی، فرد علی رغم توانایی در تحقق یک عمل، بنا به دلایلی عقلانی، از تحقق آن اجتناب میکند.
در آیه از حیاء در رفتار دختر شعیب سخن به میان آمده، اما رعایت “حیا” در تعامل دختر و پسر مختص دختران نیست. چنانچه در روایات ذیل همین آیات، وقتى که موسى به منزل شعیب از طریق همین دختر فرا خوانده مىشود، مىخوانیم که دختر براى راهنمایى از پیش او حرکت مىکرد و موسى پشت سرش. باد بر لباس دختر مىوزید و ممکن بود لباس را از اندام او کنار زند. حیاء و عفت موسى اجازه نمىداد، چنین شود. از این رو، به دختر گفت: من از جلو مىروم، بر سر دوراهی ها و چند راهی ها، مرا راهنمایى کن.
حاصل آنکه اولاً: دختر و پسر از هر گونه ارتباط نفى نشدهاند و در صورت نیاز مىتوانند با هم سخن بگویند. ثانیاً: کلام، لباس و شیوه رفتارى، حامل بار معنایى است و زبان دارد. از این رو باید در رنگ لباس، نوع آن (تنگ، کوتاه، آستین نامناسب و…)، کفش، و انتخاب کلمات و طرز اداى آن (با طنازی و نرم و…) دقیقاً رعایت حیاء را نمود. ثالثاً: رعایت عفاف و حیا ویژه جنس خاصی نیست و پسر مهذب و دختر عفیف در ترابط هر دو باید رعایت همه جوانب آسیب پذیر به حیا و عفاف و وقار را بنمایند. رابعاً: مراد از حیا، انزواگرایى، کناره گیرى و برخوردى مبتنى بر شرم نیست.
با این توضیح، برداشت آنانى که ذیل آیه گفتهاند “شاید یک داستان نویس امروز که پرواى قلم و نوشتن نیز نداشته باشد در ترسیم این لحظه (زمان مواجهه دختر با موسى براى دعوت کردن به نزد پدر) به صورت گل انداخته از شرم دختر اشاره مىکرد، اما قرآن شرم را در گام هاى دختر توصیف مىکند، نه در سیماى او. بى آنکه از دست و پا گم کردن، توصیف و نشانى باشد.”
این برداشت ناصواب است، زیرا برخورد شرم آمیزى در کار نبوده تا قرآن از دست پاچگى دختر گزارش دهد، بلکه برخورد مسلط و مبتنى بر حیا بوده است و آیه نیز بدان اشعار دارد و برخورد شرم گینانه در ترابط دختر و پسر مذموم است و حال آنکه گام برداشتن بر گستره حیاء ممدوح و مطلوب است و این درسى است از که آن الگوى قرآنى استنتاج مىگردد.
ادامه دارد…