- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- 0 نظر

ام البنین(سلام الله علیها) مادر حضرت ابوالفضل عباس همسر امام علی (علیه السلام) بود. در این نوشته به چگونگی ازدواج این بانوی اسلام با امام علی (علیه السلام) اشاره شده است.
امام علی (علیه السلام) به عمویش عقل می سپارد که زن مناسب برای آن حضرت انتخاب کند. از این رو به عقیل می گوید: «یا عقیل! دخترى از طوائف مشهور عرب برایم انتخاب کن تا از او فرزندى شجاع، رشید، دلیر و با شهامت به وجود آید.»
چند روزى بود که این درخواست علی(علیه السلام) فکر عقیل را مشغول کرده بود. همه او را متخصص در علم انساب مى دانستند و نظر او بر ایشان نافذ و قابل قبول بود . مدتى کار عقیل شده بود تحقیق وتفحص در بین قبایل عرب و مطالعه در اخلاق و رفتار آنان و بعد از تمام پیگیرى ها، دخترى به نام فاطمه از طایفه بنى کلاب را یافت که تمام امتیازات ویژه را درخود جاى داده بود. حضرت، وقتى اوصاف این زن را شنید، دستور داد عقیل سریعاً براى خواستگارى از او اقدام کند.۱
خرام ابن خالد، پدر فاطمه، مردى با صداقت و راستگو بود. او با کمال تواضع گفت: «یک زن بادیه نشین با فرهنگ ابتدایى بادیه نشینی، شایسته شخصى درحد و مقام على بن ابى طالب(علیه السلام) نیست، او باید زنى را که فرهنگ بالاترى دارد، اختیار کند.»
ولى دستور علی(علیه السلام) چیز دیگرى بود اصرار عقیل آن را ثابت مى کرد. پدر فاطمه مهلت خواست تا از مادر دختر شمامه بن سهیل و خود دختر، سؤالاتى را داشته باشد. وقتى پدر به نزد همسر و دخترش بازگشت، دید همسرش موهاى فاطمه را شانه میزند و اشک مى ریزد. دختر با آمدن پدر خوابى را که شب گذشته دیده بود بازگو کرد:
« خواب دیدم در باغ سرسبز و پر درختى نشسته ام.نهرهاى روان و میوه هاى فراوان در آنجا وجود داشت. ماه و ستارگان میدرخشیدند و من به آنها چشم دوخته بودم. در این عوالم غرق بودم که دیدم ماه از آسمان فرود آمد و در دامن من قرار گرفت و نورى از آسمان ساطع شد که چشمها را خیره مى کرد. در حال تعجب بودم که سه ستارهى نورانى دیگر هم در دامنم پدیدار شدند.نور آنها نیز مرا مبهوت کرده بود، هنوز در حیرت و تعجب بودم که هاتفى مرا ندا داد و مرا با اسم خطاب کرد: « فاطمه! مژده باد تو را به سیادت و نورانیت، به ماه نورانى و ستارهى درخشان، مژده باد تو را بر پدرشان، که سید و سرور همه انسانهاست!»
و مادر همانطور که اشک شوق می ریخت، تأویل رؤیاى صادقانه دختر را اینگونه بیان مى کرد.۲
« دخترم! به زودى تو با مرد جلیل القدری، که مجد و عظمت فراوانى دارد، ازدواج میکنى مردى که مورد اطاعت امّت خود است. از او صاحب چهار فرزند می شوی، که اولین آنها ماه بنى هاشم است همان که در خواب دیدى چون ماه مى درخشد و سه ستاره دیگر فرزندان دیگر تو هستند».
ام البنین می گوید: «به خدا سوگند من براى حسن و حسین (علیهما السلام) همچون مادرى دلسوز خواهم بود و براى زینب نیز کنیزى کوچک و خدمتگذار».
ام البنین، همان زنى بود که حضرت علی(علیه السلام) در جستجوى وى بود. زنى با عقلى سترگ، ایمانى استوار، ادبى والا و صفاتى نیکو.کسى که قرار بود جاى خالى مادر را در زندگى دو سبط پیامبر(صلی الله علیه و آله) و دو ریحانه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پر کند.
همان مادرى که در اوج شکوفایى پژمرد و آتش به جان فرزندان خردسال خود زد. فرزندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در سراپاى وجود این بانوى پارسا مادر خود را مى دیدند و رنج فقدان مادر را کمتر احساس می کردند.
او فرزندان دختر گرامى رسول خدا را بر فرزندان خود که نمونه هاى والاى کمال بودند. مقدم می داشت و بخش عمده محبّت و علاقه ى خود را متوجه آنان مى کرد.ام البنین توجه به فرزندان رسول خدا را فریضه اى دینى مى شمرد. او با درک عظمت آنان به خدمتشان قیام کرد و در این راه از بذل آنچه در توان داشت دریغ نکرد.۳
همان روز که وى پا به خانه مولا على (علیه السلام) گذاشت، حسنین هر دو مریض و در بستر افتاده بودند. امّا عروس تازه ابوطالب، به محض آنکه وارد خانه شد. خود را به بالین آن دو عزیز عالم وجود رسانید و همچون مادرى مهربان و دلسوز به دلجویى و پرستارى آنان پرداخت. چنان که گفته مى شود خود نیز پس از چندى به مولا على (علیه السلام) پیشنهاد داد که به جاى فاطمه، او را «ام البنین» صدا زنند تا حسنین (علیهما السلام) از ذکر نام اصلى او یعنى فاطمه توسط مولا علی(علیه السلام) به یاد مادر خویش فاطمه زهرا(سلام الله علیها) نیفتاده. در نتیجه خاطرات گذشته در ذهنشان تداعى نگردد و رنج بى مادرى آن ها را آزار ندهد.۴
با دنیا آمدن حضرت عباس (علیه السلام) خانه، مملو از شادى و هیجان است. مادر با ذوق و شوقى وصف ناشدنى طفل را در دامان پدر مى گذارد. علی، وقتى طفل را دردامان خود دید، آستین هاى او را بالا زد و در حالى که به شدت مى گریست به بوسیدن بازوهاى طفل پرداخت.
مادر حیرت زده و نگران از این صحنه، از امام پرسید: «چرا گریه مى کنید؟»
حضرت، با صداى آرام و اندوه زده پاسخ داد: « به این دو دست نگریستم و آنچه را که بر سرشان خواهد آمد به یاد آوردم.» مادر، شتابان و هراسان پرسید: «چه بر سر آنها خواهد آمد!؟» امام با لحن مملو از غم و اندوه و تأثر گفت: «آنها از بازو قطع خواهد شد!»۵
کلام حضرت چون صاعقه بر جان مادر فرود آمد و قلبش را ذوب کرد. دوباره پرسید:
«چرا دستهایش قطع مى شوند؟» امام به او خبر داد دستان فرزندش به خاطر یارى اسلام و دفاع از برادرش قطع خواهد شد. سپس آن کانون مهر و وفا به دامن صبر و بردبارى چنگ زد و خداى را سپاس گفت که فرزندش فداى سبط گرامى رسول خدا خواهد گردید.
امیر المؤمنین علی(علیه السلام) فرمود:
«فرزندت عباس (علیه السلام) نزد خداى تبارک و تعالى منزلتى عظیم دارد و خداى متعال درعوض دو دستش، دو بال به او مرحمت خواهد کرد که با آنها همراه با ملائکه در بهشت پرواز کند.۶
مادر با شنیدن این بشارت ابدى و سعادت جاودانه مسرور شد.
وجود اباالفضل منظور ریایى ازدواج علی(علیه السلام) با ام البنین بود. حضرت که خود مربى و معلم بشریت بود فرزندش را طورى تربیت کرد که نمونه کامل انسانیت و شرافت و فضیلت باشد. از آموختن علوم وآداب اسلامى تا احادیث نبوى و علوی، از کار زراعى و تمرین سوارى و تیر اندازى و شمشیر زنى تا صف آرایى در جنگ هاى سه گانه جمل و نهروان و صفین کار را به جایى رساند که شجاعت او را زبانزد عرب کرد.
طبیعتاً از چنین مادرى باید این فرزند به وجود آید که خود او دخترى از طایفه دلیران و شجاعان بود. مادرى که همیشه او را از چشم حسودان دور نگه مى داشت و غصه روزى را مى خورد که فرزندش باید در راه حفظ دینش دو دست را سپر سازد . مادرى از جنس ادب و وقار و شهامت. مادرى بود از آن سوى کرانه هاى پایدارى و وفاداری.
از سخنان ام البنین است که گفت: «فرزندان من و آنچه در زیر آسمان است، فداى حسینم باد!» بعد از واقعه کربلا و شهادت امام حسین (علیه السلام) وقتی بشیر به مدینه رسید به بشیر گفت: «بشیر! بگو از حسین فاطمه چه خبر داری؟» و چون «بشیر» خبر شهادت آن حضرت را داد ام البنین صیحه اى کشید و گفت: اى بشیر بند دلم را پاره کردی!»
و صداى ناله و شیون بلند کرد. وقتى لحظاتى بعد کنار بقیع زینب را در آغوش گرفت تا تسکین دردهاى دختر على باشد دید بدن عقیله بنى هاشم مى لرزد! دستان زینب را گرفت و علت را از او پرسید؛ زینب (سلام الله علیها) فرمود :«از پسرت عباس برایت یادگارى آوردم!» ام البنین خوشحال شد بى صبرانه منتظر یادگارى زینب بود که یکباره دید زینب (سلام الله علیها) سپر خونین اباالفضل را از زیر عباى خود بیرون آورد. مادر که این صحنه را دید نتوانست تحمل کند و بیهوش بر زمین افتاد.
او هر روز عبیدالله فرزند عباس بن على (علیه السلام)را در آغوش مى گرفت و به بقیع مى آمد و مشغول مرثیه خوانى مى شد . به طورى که مروان با آن قساوت قلب از گریه و ناله ام البنین به گریه مى افتاد. وقتى زنان او را با لقب ام البنین صدا مى زدند این ابیات را مى سرود:
لاتدعُوّنّى وى أم البنین تَذکرینى بلُیوث العَرین
کانت بنُون لى أدعى بهم والیومَ اَصبَحتُ وَلا من بنین
اربعه مثل تُسور الرّبى قدواصلوالموت بقطع الوتین
خواندن اشعار براى عزادارى گاه جنبه هاى دیگرى هم دارد. امّ البنین با این اشعار هم حماسه کربلا و شجاعت پسران خود را و هم مظلومیت حق را به مردم زمان معرفى می کرد و همه تاریخ کربلا را در قالب عزادارى و مرثیه سرایى امّا درحقیقت نوعى اعتراض به حکومت وقت مى کرد. به راستى وقتى قبر عباس و برادرانش در کربلاست چرا مادر به بقیع مى رود؟ چرا فرزند کوچک اباالفضل را با خود همراه مى کند؟ آرى او در صدد بود پیام عاشورا را به مردم ابلاغ کند او مى خواست نسل آینده را نسبت به حقایق قیام عاشورا آگاه سازد.
ام البنین این شجاع ترین زن بنى کلاب همسر شهید مادر چهار شهید و طلایه دار پیام آوران کربلا بعد از وفات زینب سلام الله علیها لحظه به لحظه عمر خویش را با خداى خود معامله کرد و بالاخره در سیزدهم جمادی الثانى سال ۶۴هجرى این اسوه ادب و وفا این مادر مهر و عاطفه چشم از جهان فروبست . اگر چه جسم او در خاک بقیع مدفون است.ولى روح بلند او، صفات کریمه و عظیمه او تا بلنداى آفتاب مانده است و در پرتو صفات این بانوى فاضله انسانهایى تربیت شده اند که در تاریخ ماندگار خواهد بود.
پى نوشت ها
۱- ستاره درخشان مدینه،ص۳۲.
۲- مولد عباس بن على محمد على الناصری،ص۳۸
۳-چهره درخشان مدینه.
۴- خصائص العباسیه.
۵-زندگانى حضرت ابالفضل، علامه شریف قرشی،ص۳۰.
۶- سردار کربلا،ص۱۶۴؛ خصائص العباسیه،ص۱۲۰.
۷-تذکره الشهداء، ملا حبیب الله کاشانی.ص۴۴۳.
منبع: کوثر ،آذر ۱۳۷۷، شماره ۲۳۲۱.
سید مهدى میرداماد