- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- 0 نظر

روابط یوسف با برادران
مرحلهبندى روابط
یک نگاه اجمالى بر کلیت داستان حضرت یوسف(علیه السلام) در قرآن کریم، خواننده را به این باور مىرساند که پس از بررسى روابط یوسف با پدر، روابط دیگرى که در بحث پیشنیازهاى بهداشت روانى قابل استفاده است، وجود دارد و آن ارتباطى است که حضرت یوسف با برادران خود داشته است. با مرور بر آیات مربوط، روابط حضرت یوسف با برادران خود را به دو دسته مىتوان تقسیم کرد: در مرحله اول، ایفاى نقش حضرت بیشتر انفعالى است. اما در مرحله دوم و به موازات آن که حضرتبهقدرتآسمانى و زمینى(معنوى و مادى) دست مىیابد، نقشها فعالانه و تاثیرگذار مىگردند. از این پس مىکوشیم ایندونوعنقش را بازنگرى و تحلیل نماییم.
روابط انفعالى یوسف با برادران
به شهادت آیات داستان سوره یوسف، در نخستین مرحله برادران در نقش دشمنانى کینهتوز و توطئهگر بازى مىکنند. با آن که بر اساس اطلاعات قرآنى معلوم نیست که آیا بالاخره یوسف رؤیاى خود را با برادران در میان گذاشته یا نه، اما آیههاى ۸ – ۹ حاکى از این است که وقتى برادران دریافتند که پدرشان به یوسف محبت بیشتر مىورزد، درصدد توطئه و انتقام برآمدند. آنان تصمیم گرفتند که براى جلب توجه پدر به خود، مانع خیالى را برداشته و یوسف را به هر قیمتى که شده از پدر جدا کنند. این احساس و تصمیم خصمانه، ناشى از آن بود که برادران باورشان نمىشد یا نمىدانستند چرا، به رغم آن که تعداد آنان بیشتر بود، پدر به یوسف و برادر تنىاش بنیامین عشق بیشترى مىورزد! به استناد مفاد ضمنى این دو آیه، رفتار حضرت یعقوب(علیه السلام) با یوسف و برادر تنى، متفاوت با سایر فرزندانش بوده است. چه بسا آن حضرت به کمک امدادهاى غیبى دریافته بود که یوسف بر سایر فرزندانش برترى دارد یا مىدید که یوسف و برادر تنىاش به دلیل کوچکى سن، نیازمند محبت و عاطفه بیشترى هستند. با این حال، همواره تلاش مىکرد که این موضوع حساسیت و خشم برادران را نسبت به برترى یوسف برنینگیزد. هم از این روى بود که پس از شنیدن ماجراى رؤیاى یوسف، از وى خواست به هیچ وجه برادران را از راز رؤیاى خود باخبر نکند. وقتى یعقوب – به شهادت قرآن – فرزند را به مکتوم داشتن رؤیا توصیه مىکند، خود نیز مىبایست در برخورد با فرزندان و پرهیز از رفتار تبعیضآمیز به شدت محتاط باشد. با این حال، برادران یا از فقدان محبت پدر و یا از تبعیض در تقسیم محبت وى رنج مىبردند.
مرحوم طبرسى(رحمه الله) ذیل آیه «ان ابانا لفى ضلال مبین»(آیه ۸)، مىگوید: برادران یوسف، پدر خود را به این خاطر بریده از واقعیتها و گمراه مىپنداشتند که با آنان به طور نابرابر رفتار مىکرد.(۳۴) این احساس تبعیض، آنان را به آنجا کشاند که کوشیدند محبت و علاقه پدر را دربست در اختیار خود قرار دهند: «تا این که محبت پدر تماما به شما اختصاص یابد»(آیه ۹) وقتى ذهنیت دور ساختن یوسف از پدر به منظور جلب انحصارى محبت او در آنان تثبیتشد، نزد پدر آمده و از وى خواستند که یوسف را براى هواخورى و تفریح در حومه شهر با آنان همراه سازد. حضرت یعقوب(علیه السلام) در پاسخ آنان فرمود: «به درستى که من آزرده و اندوهگین مىشوم که او را با خود ببرید و از من جدایش کنید»(آیه ۱۳) بنابراین، یعقوب چنان به یوسف دلبسته بود که حتىنمىتوانستبراى یک نیمروز هم او را نبیند!
مرور بر آیات قرآن و دقت در چگونگى وقوع حوادث این قسمت از داستان نشانگر این پیام است که بهداشت روانى روابط فرزندان در درون یک خانواده به طور چشمگیرى بسته به نوع روابط والدین است. آنان باید به دقت مراقب رفتار و نقشهایى باشند که در معرض دید فرزندان قرار دارد. هر رفتار تبعیضآمیز یا هر نقشى که تبعیضآمیز تلقى شود، انسجام خانواده را از بین مىبرد و موجب بروز احساسات کینهتوزانه و نفرتانگیز در بین فرزندان مىشود. وقتى فرزندان نتوانند از راه بهنجار و معمولى، حمایت و توجه والدین را جلب کنند، به طور ناخودآگاه دست به رفتارهاى جایگزین نابهنجار و غیرطبیعى مىزنند. نمود این اصل بهداشت روانى در این داستان، هنگامى است که برادران تصمیم مىگیرند یا یوسف را بکشند و یا او را به جایى ببرند که براى همیشه از پدر دور باشد. قرآن از زبان آنان مىگوید: «یا یوسف را بکشید و یا او را به سرزمینى دوردست ببرید تا این که توجه و محبت پدر، دربست در اختیار شما باشد.»(آیه ۹)
پىجویى از عوامل دخیل در ایجاد جو ناامنى در درون خانواده
پیام دیگر نهفته در این بخش داستان قرآنى این است که والدین باید بدانند رفتار تبعیضآمیز آنان در برابر فرزندان سرانجام به ایجاد یک فضاى ناامن و غیرقابل اعتماد در خانواده خواهد انجامید. شاهد این مدعا، دقت در نحوه درخواست برادران از حضرت یعقوب(علیه السلام) است. برادران از پدر پرسیدند: چرا به آنان اعتماد نمىکند و یوسف را با آنان همراه نمىسازد؟ آیه یازده از زبان برادران مىگوید: «گفتند: اى پدر! چه فکر مىکنید که در رابطه با یوسف به ما اعتماد نمىکنید، در حالى که ما خیرخواه او هستیم؟» این درخواست و بالاخره برخورد نابهنجار برادران با یوسف از رابطه خاص عاطفى حضرت یعقوب(علیه السلام) با یوسف ناشى مىشود.
به رغم تاکید بر پرهیز از داشتن رفتار تبعیضآمیز، تذکر این نکته ضرورى است که اگر والدین، هر نوع برترى یا قابلیت ویژهاى در یک یا برخى از فرزندان ببینند، باید از راههاى مناسب و احتیاطآمیز که به انگیختن حساسیت دیگران نینجامد آن را تقویت نمایند؛ چرا که هر حالت مطلوب و یا هر گونه رفتار درست و دلخواه از طریق به کارگیرى اصل تقویت،(۳۵) تثبیت و توسعه مىیابد و متقابلا در اثر نادیدهانگارى یا بىتفاوتى مربى یا والدین افول کرده و خاموش مىشود. از این روى، چنین نیست که بهترین شکل رفتار منطبق با اصول بهداشت روانى والدین در خانواده، رفتارى باشد که طى آن تمامى فرزندان به یک چشم نگریسته شوند. با توجه به این نکته، به نظر مىرسد که چه بساتوجه عاطفى و محبتبیشتر حضرت یعقوب(علیه السلام) نسبت به یوسف به این انگیزه بوده که سایر برادران را سبتبه بازشناسى و به رسمیتشناختن ویژگىهاى آسمانى یوسف متوجه و به آن ترغیب نماید.
روش آگاهىبخشى و شناخت درمانى
اما نکته روششناختى مربوط به بهداشت روانى خانواده در چنین مواردى، این است که والدین باید به فرزندان خود که شاهد تفاوت واکنش و برخورد آنان هستند، اطلاعات و آگاهى لازم و کافى را که توجیهگر تفاوت رفتارى آنان باشد، بدهند. از سویى، فرزندان و اعضاى خانواده حق دارند علت واقعى رفتار متفاوت والدین را به درستى بدانند و از دیگر سوى، این مسؤولیت والدین است که تفاوتهاى رفتارى خود را براى فرزندان توجیه و آنان را نسبت به منشا تفاوت در برخورد با فرزندان آگاه سازند.
لازم است در تاکید بر این اصل در فرایند بهداشت روانى یا شیوه نافذ شناخت درمانى، به سخن در خور و قابل توجه فیلسوف برزیلى معاصر در تعلیم و تربیت آقاى پولو فریر(۳۶) اشاره شود. از جمله دستاوردهاى مهم وى در حوزه جامعهشناسى تعلیم و تربیت یا آسیبشناسى آموزش ستمدیدگان،(۳۷) تاکید وى بر اصل آگاهىبخشى(۳۸) ستمدیدگان است. وى، که این سخن را در توجیه تحول مفهوم نوین اهداف در نهضت سوادآموزى بیان مىکند، مدعى است بر خلاف آنچه تاکنون تصور مىشده، هدف نهایى در نهضتسوادآموزى، آگاهىبخشى فراگیران به منظور کمک به آنان براى باور خویشتن و شناخت امکانات و محدودیتهاى محیط سیاسى و اجتماعى اطراف خود است. وى با ارائه این دیدگاه، تاکید مىکرد که دیگر نمىتوان مثل گذشته آرمان نهایى در نهضت سوادآموزى را فقط پیدا کردن توانایى خواندن و نوشتن دانست.(۳۹) به نظر نویسنده، اصل یا روش آگاهىبخشى چنان فراگیر و گسترده است که در قلمرو بهداشت روانى و شناخت درمانى نیز کاربرد دارد. از جمله کابردهاى تعلیم و تربیت در شکوفاسازى قابلیتها و کارآمد ساختن(۴۰) فراگیران، استفاده از اصل یا شیوه آگاهىبخشى است. آگاهىبخشى یکى از عواملى است که فراگیران را از درگیرى به ظنین شدن، توهمات وسواسى – اجبارى(۴۱) و عواطف و احساسات منفى نسبت به اطرافیان باز مىدارد.
دقت در معناى هشتاد و نهمین آیه از سوره یوسف، نشانگر این است که عامل اصلى رفتار خصومتآمیز برادران نسبت به یوسف، این بود که برادران از ویژگىهاى برتر یوسف نسبت به خود غافل بودند و او را برادرى همانند و در سطح خود مىپنداشتند. از این روى، وقتى به قابلیتهاى ویژه یوسف پى بردند که در برابر او ایستاده بودند. یوسف از آنان پرسید: آیا فهمیدید که در زمان جهالت خود، با یوسف و برادرش چه کردید؟(آیه۸۹)
این سؤال یوسف، حاکى از این است که رفتار نابهنجار برادران با وى، به ناآگاهى آنان باز مىگشته است. اما بین کسانى که به تفسیر آیات مربوط به این قسمت داستان پرداختهاند، اختلاف نظر جدى وجود دارد. این اختلاف نظر حاکى از این است که چه بسا واکنش برادران نسبت به یوسف، پیش و پس از آگاهى از رؤیاى او و منزلت ویژهاش نزد حضرت یعقوب(علیه السلام) فرقى نکرده است.
برخى از مفسران بر این باورند که برادران یوسف، پیش از پى بردن به رؤیاى یوسف، واقعا به وى مهر مىورزیدند و او را احترام مىکردند. این رفتار و واکنش، درست همانند رفتار و واکنشى بود که مکیان و به ویژه خویشان و نزدیکان پیامبر بزرگوار اسلام(صلى الله علیه و آله و سلم) پیش از ماموریت آسمانى با ایشان داشتند. مشکلات از زمانى شروع شد که برادران یوسف با شنیدن خبر رؤیا، به ویژگى و برترى آسمانى یا زمینى وى پى بردند. برخى دیگر ادعا کردهاند که حتى پیش از پى بردن به رؤیا هم، برادران از یوسف نفرت داشتند و در اندیشه کشتن او بودند.(۴۲)
راهکار استفاده از مکانیزم دفاعى
فرایند روابط نفرتآمیز و نابهنجار اینگونه تداوم مىیابد که به هر حال، برادران یوسف موفق مىشوند پدر را راضى کنند که یوسف را به همراه آنان به دشت و صحرا بفرستد. برادران در برابر پدر چنان وانمود کردند که به شدت مراقب یوسف بوده و او را از جان خود عزیزتر دارند. اما همین که از شهر دور شدند، همه چیز عوض شد. نمىدانستند عقده خود را چگونه خالى کنند و چه بلایى بر سر او بیاورند. هر کسى چیزى مىگفت. تا این که همگى توافق کردند یوسف را به قعر چاهى که در سر راه خود دیدند، بیندازند. شب همان روز وقتى نزد پدر بازگشتند، در جستوجوى عذرى(تلاش براى پیدا کردن مکانیزم دفاعى) بودند که با آن رفتار خود را توجیه کنند. از گفتههاى صبح هنگام خود پدر کمک گرفتند. درست همان طور که پدر گفته بود: «مىترسم در حالى که شما از یوسف غافلید، گرگ او را بخورد!»،(آیه ۱۳)، عذر تراشیدند! شبهنگام، وقتى پسران از دشتبازگشتند، اشک در چشمانشان حلقه زده بود و آه و ناله کنان گفتند: پدر از همان که مىترسیدى بر سرمان آمد، یوسف را گرگ درید؛ ما مشغول بازى و دویدن بودیم که ناگه در یک گوشه دشتبا پیراهن خونین یوسف مواجه شدیم. چشمان پر اشکشان خبر از دریده شدن و از بین رفتن یوسف مىداد، اما پدر آنان را باور نمىکرد. براى این گفته خود در جستوجوى شاهد صدقى بودند. پیراهن یوسف را در راه به خونى آغشته نموده بودند که بگویند یوسف واقعا به وسیله گرگى دریده شده است. چون پیراهن پاره نشده و تنها خونین شده بود، پدر نمىتوانست آنان را باور کند. در برابر این شاهد ساختگى، پیامبر پیر ما فرمود: «نفسهاى شما این کار را به دروغ برایتان آراسته است» گویى پدر مىخواست به آنها بگوید که راست نمىگویند.
این آیات نشانگر این است که برادران یوسف براى توجیه رفتار نابهنجار خود، نیازمند نوعى مکانیزم دفاعى بودند. کشیدن آه عمیق به نشانه تاسف و اندوه جانکاه، بىتقصیر جلوه دادن خود از این راه که یوسف در زمانى طعمه گرگ شد که آنان به مسابقهاى پر شور و رقابتانگیز مشغول بودهاند، و آوردن پیراهن خونین(البته آلایش ساختگى) مکانیزمهایى بودهاند که برادران براى خود دست و پا کرده بودند. از یک چشمانداز روانتحلیلى، آدمى هنگامى دست به تدارک و ارائه این مکانیزمها مىزند که رفتار و واکنشهایش خالى از حقیقت باشد. البته، سوره مبارکه، این جلوه از رفتار را در چارچوب آسیبشناسى روابط بین اعضاى خانواده مطرح نموده است.
والدین به عنوان الگوى همانندسازى فرزندان
نکته دیگر روانشناختى و در ارتباط با بهداشت روانى خانواده از آیه ۱۳ قابل اصطیاد است. در این آیه آمده است که حضرت یعقوب(علیه السلام) در پاسخ به درخواست فرزندان براى همراه ساختن یوسف فرمود: «مىترسم گرگ او را بخورد». باید توجه داشت که فرزندان همیشه والدین را در تمام جهات الگوى رفتار خود قرار مىدهند؛ چرا که آنان بهترین مدل رفتارى در دسترس فرزندان هستند. شیوه رفتارى والدین، نوع برخوردها و واکنشها، نوع توجیهات عرضه شده براى هر رفتار و حتى نحوه ابراز احساسات و عواطف آگاهانه یا ناخودآگاه، توسط فرزندان جذب و دنبال مىشود. در آیه مزبور مکانیزم دفاعى به کار گرفته شده نزد حضرت یعقوب(علیه السلام) توسط برادران یوسف، شب هنگام، همانى بود که هنگام صبح پدر، خود در پاسخ به درخواست فرزندان به کار گرفته بود. مرحوم طبرسى(رحمه الله) با تکیه بر روایتى از پیامبر بزرگ اسلام(صلى الله علیه و آله و سلم) مىگوید: «فرزندان یعقوب نمىدانستند گرگ ممکن است انسان را بدرد مگر وقتى که پدرشان(در لابهلاى توجیه واکنش خود) به آنان چنان پیشنهاد نمود» آنگاه پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) چنین نتیجه مىگیرند که فرزندان، دروغگویى را از لابهلاى چنین رفتارهایى برگرفته و دنبال مىکنند. از این رو است که والدین باید به شدت مراقب باشند که با گفتن چنین توجیهاتى، فرزندان را در معرض آموزش و جذب دروغهاى پیشنهادى قرار ندهند. بسیار اتفاق مىافتد که والدین با یک توجیه ساختگى، راه دستیازى به رفتار یا گفتارى نابهنجار براى کودکان خود باز مىگشایند.
ادامه دارد…