- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- 0 نظر

حکایت داستانهاى هر یک از انبیاء در قرآن کریم، گذشته از ارتباط آنان با قوم و ملت خاصى، مىتواند براى تمامى صاحبان خرد و اندیشه، در طول عصرها و نسلها درسآموز و پندگیر باشد. داستان حضرت یوسف(علیه السلام) در این سوره، با یک رؤیا و پیشگویى آغاز مىشود که ایشان در گفتوگو با پدر خود به شیوه رمزگونه به موقعیت و منزلت برتر و نهایى خود اشاره مىکند. در این زمان حضرت یعقوب(علیه السلام)، که از موهبت غیبى تعبیر رؤیا برخوردار است، یوسف را از درستى و واقعیت این رؤیا با خبر کرده و از وى مىخواهد که این ماجرا را با برادران خود در میان نگذارد! نکته جالب توجه این که اگر چه یوسف در سنین کودکى، رؤیاى خود را با پدر در میان مىگذارد و از وى مىخواهد که او را در فهم محتواى آن یارى دهد، اما بعدها موهبت تعبیر رؤیا، از جانب خداى متعال به خود وى اعطا مىشود و این هدیه، نشانهاى از رحمتخاص خداوند بر نبوت و پیامبرى وى مىباشد: «و تعبیر رؤیاى تو این است که پروردگارت تو را برمىگزیند و دانش تاویل رؤیاها را به تو مىآموزد».(۲۳)
کتمان، اولین شیوه مؤثر در بهداشت روانى خانواده
دنباله ماجرا حاکى از این است که برادران یوسف، تحمل پذیرش برجستگى وى را نداشته و از این که یوسف از سهم بیشترى از محبت پدرى برخوردار بود، رنج مىبردند. پس از آن که تلاش خود در دستیابى به عواطف ویژه پدرى و یا تساوى تقسیم توجه و حمایت وى را ناکام مىیابند، مىکوشند بحران احساس ناکامى و نابرابرى را از راهى دیگر فرو نشانند. از نخستین محرکهاى بروز رفتار نفرتآمیز و کینهتوزانه در بین اعضاى یک خانواده احساس نابرابرى و ناکامى است. برادران و خواهران در یک خانواده دوست دارند که از توانایىها و امکانات یکسان و مساوى برخوردار باشند. خواهران و برادران متمایلند تا والدین احساسات عاطفى خود را به صورت مساوى بین فرزندان خود تقسیم کنند. اگر احساس نابرابرى فرزندان با رفتار تبعیضآمیز یکى از والدین تایید شود، بحران، تنشآمیزتر خواهد شد. در این داستان، حضرت یعقوب(علیه السلام)، به یوسف ابراز محبتبیشترى مىنمود و وى را بر دیگر پسرانش ترجیح مىداد.
برخى از مفسران در توجیه این رفتار حضرت یعقوب معتقدند که در این زمان، یوسف و برادر تنى وى از سایر پسران یعقوب خردسالتر و نیازمند عواطف بیشتر و حمایت بیشترى بودند.(۲۴) چه بسا این ابراز عاطفه بیشتر، نه برخاسته از صرف عاطفه پدر – فرزند، که به دلیل ویژگىهایى بود که حضرت یعقوب(علیه السلام) در یوسف سراغ داشت؛ زیرا پس از آن که حضرت یعقوب(علیه السلام) از رؤیاى یوسف باخبر مىشود، با مهربانى از وى مىخواهد که رؤیایش را با برادران در میان نگذارد. آنگاه مىافزاید که بازگویى رؤیا، کینه و نیرنگ آنان را بر خواهد انگیخت: «پس(برادران) درصدد کید و نیرنگ تو بر خواهند آمد».(آیه ۵) مفاد این آیه، نشانگر این است که کتمان، مىتواند شیوهاى براى دستیابى به بهداشت روانى در تنظیم روابط اجتماعى، حفظ نعمتهاى الهى و تسهیل رسیدن به منزلتها باشد و چه بسا به همین دلیل بود که حضرت یعقوب(علیه السلام) از یوسف چنین درخواست کرد: «پسرم! از رؤیاى خود با برادران چیزى در میان مگذار، نکند در اندیشه نیرنگى برآیند.»(همان)
اهمیت توجه به شیوه کتمان ویژگىها، نعمتها و حتى برنامهها در پارهاى از روایات معصومین(علیهم السلام) نیز مورد توجه و گوشزد قرار گرفته است. براى نمونه، پیامبر بزرگ اسلام(صلى الله علیه و آله و سلم) در روایتى فرمودند: «براى دستیابى به نیازمندىها، بر شما باد به مکتوم داشتن آنها، به درستى که هر صاحب نعمتى، مورد رشک دیگران قرار مىگیرد.»(۲۵)
حضرت یعقوب(علیه السلام) به روشنى از حسد و احساسات منفى برادران نسبت به یوسف خبر داشت. وى بسیار خشنود بود که مىدید خط نبوت و رسالت در خاندان او از طریق فرزندش یوسف تداوم مىیابد. از این روى، احساسات و عواطف خود را بر این مبنا شکل و جهت مىداد. حتى وقتى مىشنود فرزند دیگرش بنیامین، که برادر تنى یوسف بود، در مصر از کاروان بازمانده و به فلسطین باز نخواهد گشت، احساس اندوه و رنج کنونى را هم با یاد یوسف ابراز مىنماید: «و از آنان روى برگردانید و گفت افسوس بر یوسف»(آیه ۸۴). وابستگى و عشق یعقوب به یوسف، به اندازهاى شدید بود که در فراق او، بینایى خود را از دست داد(آیههاى ۸۴ و ۸۵). یعقوب(علیه السلام) زمانى از فرزندش بنیامین یاد مىکند که از پسران مىخواهد به مصر رفته و در جستوجوى برادران گمشدهشان برآیند(آیه ۸۷).
نقش والدین در ابراز عواطف
پیام اصلى این بخش از داستان قرآنى، ضرورت توجه والدین به تقسیم درست و عادلانه عواطف در بین اعضاى خانواده است. بسیارى از اختلالات در رفتار اعضاى یک خانواده، ناشى از برخورد و رفتار نادرست والدین است.
حضرت یعقوب(علیه السلام)، علاوه بر ایفاى نقش و تربیت نبوى، یک پدر هم هست و باید عواطف پدرى خود را به فراخور شایستگىها و نیز با توجه به اقتضاى فرایند رشد فرزندان ابراز کند. در تصویر قرآنى رفتارهاى احساسى و عاطفى حضرت یعقوب(علیه السلام) به گونهاى است که از او، یک پدر نگران به وجود آورده است. این نگرانى و اضطراب وقتى آشکار مىشود که وى مىترسد از یوسف جدا شود و یا گرگها فرزندش را بدرند(آیه ۱۳)، بنابراین، در پاسخ درخواست برادران، مایل نیست یوسف با آنان همراه شود. نکته جالب توجه این است که اگرچه حضرت یعقوب(علیه السلام) به شدت به یوسف وابسته است و وى را به دلیل ویژگىها یا قابلیتهاى نبوىاش احترام مىگذارد، در عین حال مىکوشد تا با تحمل بحرانهاى روحى در هنگامه فراق و جدایى، به تدریج فرزندان را به آگاهى و شناخت لازم براى درک بهتر یوسف کمک کند. این رفتار حضرت یعقوب(علیه السلام)، حاکى از آن است که تنها راه تضمین بهداشت روابط خانواده این نیست که والدین، فرزندان را در هر شرایط و با هر ویژگى به یک چشم بنگرند. در عین حال، مهم این است که فرزندان، راز تفاوت واکنش والدین را به درستى دریابند. در این داستان، زمانى که حضرت یعقوب(علیه السلام) متوجه بروز رفتار خصمانه برادران نسبت به یوسف مىشود، بار دیگر آنان را هشدار مىدهد که رفتارشان نابهنجار و به گونه چشمگیرى متاثر از انگیزههاى شیطانى است: «این امر زشت را نفسهاى شما برایتان زیبا جلوه داده، پس در برابر آن به نیکویى شکیبایى مىورزم»(آیههاى۱۸و۸۳)
به هر حال حضرت یعقوب(علیه السلام) فرزندان و رفتار تنشزاى آنان را تحمل مىکند و در برابر این رفتارهاى خصمانه آنان مىفرماید: «فصبر جمیل». بیضاوى در تفسیر «صبر جمیل» از مفاد روایتى کمک مىگیرد و مىگوید زیبایى این صبر، به این است که فرد درگیر با بحران، مشکل و ناکامى خود را به هیچ مخلوقى بازنگرداند و او را مقصر نداند.(۲۶) با این تلقى، حضرت یعقوب(علیه السلام) هیچ یک از فرزندان را سرزنش نکرد و خود را به خدا سپرد. این برخورد متین و سازنده، سرانجام برادران یوسف را به خطاى خود متوجه کرد، به گونهاى که از پدر درخواست نمودند که برایشان از خداوند درخواست مغفرت کند(آیه ۹۷). شیوه شناخت درمانى و رفتار درمانى حضرت یعقوب(علیه السلام) در برابر رفتار نابهنجار فرزندان، به گونهاى بود که آنان سرانجام به خود آمده و دو بار به خطا و اشتباه خود آشکارا اعتراف کردند: «به درستى که ما در اشتباه بودیم».(آیههاى ۹۱ و ۹۷) پس از دور شدن یوسف، یعقوب همچنان براى برادر تنى یوسف – بنیامین – نگران بوده و به فرزندان خود نمىتواند اعتماد کند(آیه ۶۶).
روش قرآنى بهداشت روانى در برخورد با بحرانها
حضرت یعقوب(علیه السلام) هنگام مواجهه با بحران، فرزندان را سرزنش و محکوم نکرد و با شیوهاى مؤثر و از طریق شناخت درمانى، آنان را به درک خطاى خود هدایت نمود. برخورد اول حضرت، زمانى رخ داد که برادران، یوسف را در چاه انداخته و شب هنگام، کار خود را در برابر پدر وارونه جلوه دادند. این رفتار کینهتوزانه موجب شد که حضرت یعقوب(علیه السلام) براى سالیان درازى، از فرزندش یوسف دور بماند و بالاخره به آنچه از آن مىترسید، گرفتار آید. برخورد دوم نیز زمانى رخ نمود که بنیامین در مصر گروگان بود و اطرافیان در توجیه این گروگانگیرى به یعقوب گفتند که پسرت در مصر به اموال مردم دست یازید، و به همین دلیل او را گرو گرفتهاند. در این دو موقعیت، تنها واکنش حضرت یعقوب این بود: «بلکه نفسهاى شما این کار را براى شما زیبا جلوه نمود و من در برابر آن به نیکویى شکیبایى مىورزم».(آیه۱۸و ۸۳)
واکنشهاى افراد در هنگامه بحران
برخى هنگام برخورد با یک بحران، به ویژه در بحرانهاى سنگین، به سادگى خود را تسلیم کرده و به طور طبیعى توانایىهاى خود را نیز معطل مىگذارند. واکنش این افراد، انفعالى و تسلیم شونده است و معمولا بحرانزده قربانى فشارها و خطرات برخاسته از بحران مىشود. گروه دیگرى در چنین موقعیتهایى، با بحران درگیر شده و خود را در یک دایره معیوب فکرى و رفتارى قرار مىدهند. ناکامىها و شکستهاى ناشى از بحران فرد را نسبت به توانایىها و قابلیتهایش مشکوک و به وىذهنیتى شکستپذیرمىدهد. دستهسوم نیز، با مهارت و زبردستى خاصى بحران را کنترل نموده و با قدرت یا بر آن سوار مىشوند و یا از کنار آن با شکیبایى مىگذرند.
به شهادت دو آیه فوق حضرت یعقوب(علیه السلام) در برخورد با این بحرانهاى شکننده، راه سوم را برمىگزیند و بدون این که هیچ یک از فرزندان خود را متهم کند یا اشتباه آنان را به رخ آنان بکشد، ایشان را متوجه نقش ناخودآگاه انگیزهها و گرایشات منفى درونىشان نموده و در واکنش به آنان مىگوید: «شما درگیر انگیزههاى شیطانى نفسهاى خود هستید.» جالب اینجاست که حضرت، نابهنجارى رفتارى و انگیزشى فرزندان را با رفتار نابهنجار دیگرى پاسخنمىدهد، بلکه به آنان فرصت مىدهد که به اشتباه و انحراف خود پى ببرند و خود به آن اعتراف کنند. از این رو، فقط به آنان مىگوید: «فصبر جمیل».
اینبرخورد، شبیه برخوردى است که تاریخ، از پیامبر بزرگوار اسلام(صلى الله علیه و آله و سلم) در ارتباط با آزاردهندگان مکى در اولین روزهاى معرفى اسلام به دست مىدهد. حضرت در برابر آزارها، شکنجهها و بىحرمتىها مکرر مىفرمود: «خداوندا! قوم مرا بیامرز و از آنان درگذر؛ چه، آنان هنوز به شناخت و معرفت لازم دست نیافتهاند.»(۲۷) وقتى پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) ریشه کجروىهاى قوم خود را جهل و نادانى آنان مىبیند، مىکوشد ریشه این نابهنجارى رفتارى را بخشکاند و آنان را در راه رسیدن معرفت لازم براى درک پیامبر و راه و پیام او یارى دهد.
نمودهاى تعامل روانتنایى(۲۸) در داستان
عشق عمیق حضرت یعقوب(علیه السلام) به یوسف در دو جاى سوره به خوبى ابراز شده است: مورد اول جایى است که یوسف در اوان کودکى به سر مىبرد و به شدت نیازمند حمایت و عشق پدرى است(آیه ۱۳). مورد دوم هنگامى است که برادران از مصر باز مىگردند و بنیامین را در مصر باز مىگذارند(آیه ۸۴ – ۸۵). فراق یوسف، آثار شکننده و مهیبى بر تن و روان حضرت یعقوب(علیه السلام) بر جاى گذارد تا سرانجام به اختلالات روانتنایى مىانجامد! حضرت یعقوب(علیه السلام) هماره از یوسف مىگوید و آه مىکشد. این فرایند سوختن و ساختن تا آنجا پیش مىرود که پیامبر پیر داستان ما، چشمان خود را از دست مىدهد!(آیههاى۸۴-۸۶). نکته کلیدى روانشناختى و درمانگرایانه که منشا خاص فیزیولوژیک(۳۰) نداشته باشد، پس از شناخت دقیق و درست علت روانى و معکوس کردن آن، مىتواند به راحتى و گاهى به سرعت درمانپذیر باشد. عشق و اشتیاق دو سویه و بىنظیر پدر و پسر به یکدیگر، چنان عمیق و نافذ است که این دو مىتوانند آن را هر طور و هر جا که بخواهند به کار گیرند، اگرچه اطرافیان نتوانند آن را باور کنند. از این رو، یوسف به طور شگفتانگیزى از برادران مىخواهد که پیراهنش را با خود ببرند و بر چهره پدر بیفکنند تا او بینایىاش را باز یابد(آیه ۹۳). دلبستگى دو سویه یوسف و پدر چنان محکم و قابل اعتماد است که یوسف تنها از بوى پیراهن خود براى بازگرداندن بینایى به پدر بهره مىگیرد و بىدرنگ به برادران مىگوید: شما پیراهن مرا بر چهره پدر بیفکنید، خواهید دید که او از آن پس بینایى خود را باز مىیابد! حکایت همین طور هم مىشود! با آن که یوسف در مصر به سر مىبرد، همین که کاروان از مصر بیرون مىزند، یعقوب در فلسطین بوى پیراهن فرزند را استشمام مىکند(آیه ۹۴). اطرافیان یعقوب با شنیدن کلام وى، او را به کودنى و از کارافتادگى ذهنى متهم مىکنند. آنان مىپنداشتند که یعقوب در اثر کهولت سن، توانایىهاى شناختى خود را از دست داده است. تا این که فردى از راه مىرسد و پیراهن یوسف را بر چهره یعقوب مىافکند و ناگهان چشمان پیامبر پیر به راحتى بینایى خود را مجددا باز مىیابد. عشق پدر و فرزند چنان صمیمى و عمیق است که کورى یعقوب را از بین مىبرد. این کار یوسف، نشانگر این است که عواطف و احساسات دوسویهاى همانند عشق و شیدایى ممکن است براى درمان اختلالات تنى که ریشه روانشناختى دارد، به کار آید.
بىتردید، این تاکید نویسنده به معنى نفى این احتمال نیست که چه بسا این بازیابى در داستان ما نتیجه اعجازآمیز بودن پیراهن یوسف باشد. مرحوم طبرسى(رحمه الله) با استناد به روایتى شیعى ابراز مىدارد که این پیراهن توسط جبرئیل از بهشت آورده شده بود و حضرت یعقوب(علیه السلام) بوى یوسف را از این پیراهن بهشتى شنید!(۳۱). با این احتمال، برداشت روانشناختى و درمانگرایانه ما به دلیل اعجازآمیز بودن پیراهن قوت خود را از دست مىدهد. این برداشت یک مؤید درون قرآنى هم به همراه دارد و آن این که در آیه ۹۳، پیراهن با واژه «هذا» همراه شده است؛ یعنى یوسف از برادران خواست که پیراهن خاصى از پیراهنهاى وى را با خود به فلسطین ببرند.
سورآبادى نیز خاطرنشان مىسازد که پیراهنى که یوسف براى پدر فرستاد، پیراهنى بود که وى از حضرت ابراهیم به ارث برده بود و پیش از این ابراهیم را از آتش نمرود رهانیده بود! به اعتقاد این مفسر نیز پیراهن از بهشت آورده شد و راز شفابخش بودنش، بهشتى بودن آن بود.(۳۲) بر خلاف دیدگاه این مفسران، مرحوم علامه طباطبایى(رحمه الله) بر این باور است که اعتبار روایاتى که بر بهشتى و آسمانى بودن این پیراهن تاکید مىورزند، به شدت زیر سؤال است. ایشان با بیان فرازى از کتاب تفسیر عیاشى با وى همراه شده و گویى در این صددند که ثابت کنند که پیراهن فرستاده شده معمولى بوده است. تنها مىافزایند که ویژگى این پیراهن این بود که یوسف با آن پیراهن اشک چشمان خود پاک مىکرد!.(۳۳) به نظر مىرسد، تنها با تکیه بر این برداشت مىتوان تحلیل روانشناختى و درمانگرایانهاى را که پیش از این یادآور شدیم پذیرفت.
ادامه دارد…