- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- 0 نظر

اشاره:
۹ شوّال سال ۲۸ قبل از هجرت، روزى بود که پیامبر اکرم(ص) خدیجه کبرا(س) آن بانوى بزرگ را به همسرى گرفت. این روز که امسال مصادف با ۱۸ بهمن است، بیتردید روز مبارکى براى امت اسلامى و مبدأ برکات بسیار بود. آنچه میخوانید نگاهى کوتاه است به روابط عاطفى میان پیامبر(ص) و خدیجه(س) که اشارهاى نیز به مقدمات این ازدواج دارد. زندگى مشترک پیامبر(ص) و خدیجه(س) درسآموز تمام مردان و زنانى است که جویاى سعادت در زندگى خود هستند. عدم دلبستگى خدیجه به سیم و زر دنیا وتوجه به امور معنوى، عشق و علاقه به پیامبر(ص)، عطوفت و مهربانى متقابل رسول خدا(ص) و خدیجه(س)، ایثار و وفادارى نسبت به یکدیگر، همه و همه درسهاى آموزندهاى است براى جویندگان سعادت.
شخصیت حضرت خدیجه(س)
خدیجه را نباید تنها یک بانوى سرمایهدار دانست. که شتران حامل مالالتجاره را به مناطق مختلف میفرستاد، و سودهاى کلان بدست میآورد، بلکه وى به عنوان یک شخصیت معنوى، عفیف، پاکدامن و ایثارگر، داراى شناخت و فکر بلند و تیزبین مطرح بود.
این بانوى بزرگ، حتى در دوران جاهلیت، که پاکدامنى جایگاهى نداشت، به دلیل عفّت و دامن پاکش، طاهره نامیده میشد. «و کانت تُدعى فى الجاهلّیه بالطّاهره لشدّه عفافها و صیانتها».(۱)
خدیجه آنچنان بر بلنداى معنویت صعود کرده است که پیامبر خدا(ص) به کمال وى شهادت داده و فرموده است: «کمل من الرجال کثیر و لم یکمل من النساء الاّ أربع: آسیه بنت مزاحم امرأه فرعون، و مریم بنت عمران، و خدیجه بنت خویلد، و فاطمه بنت محمد(ص)».(۲)
مردان بسیارى قلّه کمال را فتح نمودهاند، ولى از زنان، چهار نفر به این قلّه دست پیدا کردهاند:
آسیه دختر مزاحم و همسر فرعون، مریم دختر عمران، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد(ص).
این بانوى بامعرفت، آنچنان حقیقتشناس و تیزبین است که در میان همه مردان و زنان عصر بعثت، اولین فردى است که نبوت رسول خدا را تصدیق میکند، و مدال پرافتخار ایمان را بدست میآورد.(۳)
خدیجه از بهترین زنان بهشت و برگزیده خداوند تبارک و تعالى است.(۴)
مقام این بانوى بزرگ به اندازهاى رفیع است که پیامبر خدا(ص) خطاب به وى فرمودند: «یا خدیجه انّ اللّه عزّ و جلّ لیباهى بکِ کرام ملائکته کلُّ یومٍ مرارا».(۵)
خدیجه! خداوند عز و جل روزى چندین بار به عظمت تو در نزد ملائکه مقربش مباهات میکند.
و در مورد دیگر نیز فرموده است: «قال جبرئیل: هذه خدیجه فاقرء علیهاالسلام من ربّها و منّى و بشّرها بیت فى الجّنه»(۶). سلام خداوند و مرا به خدیجه ابلاغ کن و مژده خانهاى در بهشت را به او بده.
زمینه ازدواج با رسول خدا(ص)
خدیجه از پیش مانند سایر مردم، محمد(ص) عزیز قریش را به عنوان فردى امین و درستکار میشناخت. بر همین اساس از حضرتش دعوت کرد تا مسؤولیت یکى از کاروانهاى تجارتى وى را بپذیرد، و شاید هم میخواست شخص مورد علاقه خود را به دقت بیازماید. به هر حال، محمد(ص) مسؤولیت کاروان را پذیرفت. خدیجه هم غلام مورد اعتماد خود مَیسره را همراه حضرتش نمود، تا هم کمککارش باشد، و هم هنگام بازگشت گزارش سفر را از وى دریافت کند.
علایم نبوت در سفر تجارت
در بازگشت کاروان تجارى، آن چیزى که بیشتر از خیر و برکت و سود تجارت این سفر، به سرپرستى محمد(ص)، نظر خدیجه را به خود جلب نمود، گزارش دلانگیز میسره بود:
… در بین راه به صومعه راهبى رسیدیم. امین کاروان زیر سایه درختى که نزدیک صومعه بود قرار گرفت، راهب صومعه آمد و پرسید: این شخص چه کسى است که زیر این درخت آرمیده است؟
گفتم: مردى از قریش، از اهل حرم.
گفت: تا کنون جز پیامبران خدا کسى زیر این درخت قرار نگرفته است!!
خدیجه بسیار متعجب شد و تشنه شنیدن سخنان میسره، که وى اضافه کرد و گفت:
در بین راه هوا به شدت گرم بود، ناگهان دو فرشته را دیدم که آمدهاند و بر سر امیر کاروان سایه افکندهاند و او زیر سایه فرشتگان حرکت میکرد.(۷)
این گزارش، آنچنان قلب خدیجه را از عشق به رسول خدا(ص) آکنده نمود که بلافاصله خود را به عموى دانشمند خویش، ورقه بن نوفل رسانید، و جریان را با وى در میان گذاشت.
ورقه بن نوفل گفت: اگر این گزارش میسره درست باشد، محمد(ص) همان پیامبرى است که بعثتش به این امت وعده داده شده است، و من اوصاف وى را در کتابها خواندهام.(۸)
عشق سرشار خدیجه به محمد(ص)
آن گزارش میسره، و این نوید ورقه بن نوفل، چنان طوفانى از محبت محمد(ص) در دل خدیجه ایجاد کرد که بیصبرانه حضرتش را طلبید و خطاب به وى چنین گفت:
«یا بنعم، انّى قد رغبت فیک لقرابتک و سطوتک فى قومک و امانتک و حسن خلقک و صدق حدیثک».(۹) اى پسرعمو، به دلیل خویشى، شرافت خانوادگى، امانتدارى، حسن خلق و راستگویى که در شما سراغ دارم، به شما اشتیاق پیدا کردم.
آنگاه براى ازدواج با پیامبر(ص) اعلام آمادگى کرد.
این عمل خدیجه نشاندهنده این است که وى گرچه از نظر مال و ثروت ممتاز بود، اما دل به امور معنوى داشت. او طالب شخص با کمال بود، نه فرد پولدار.
بر اساس همین دیدگاه بلند بود که خواستگارانى پولدار چون عقبه بنابیمعیط و صلت بنابییهاب، که هر کدام چهارصد غلام و کنیز داشتند را نپذیرفت(۱۰). اما در برابر شخص باکمالى چون رسول خدا(ص)، هم خود پیشنهاد ازدواج داد، و هم مهریه را از مال خود
* این بانوى بزرگ، حتى در دوران جاهلیت، که پاکدامنى جایگاهى نداشت، به دلیل عفّت و دامن پاکش، طاهره نامیده میشد.
تعیین کرد. امام صادق(ع) میفرماید: در جلسه خواستگارى، خدیجه(س) وقتى ملاحظه کرد عمویش ورقه بننوفل در برابر سخنان ابوطالب از عهده پاسخ برنمیآید، بیدرنگ گفت:
«یا عمّاه انّک و ان کنت اولى بنفسى منّى فیالشهود، فلست اولى بى من نفسى، قد زوجّتک یا محمد نفسى و المطّهر على فى مالى»(۱۱) عموجان ممکن است درمسایل دیگر اختیار مرا داشته باشید، ولى اینجا اختیار با خود من است. سپس گفت: اى محمد من خودم را به همسرى شما درآوردم، و مهر را هم خودم از مال خود قرار میدهم.
این کار خدیجه عشق غیر قابل توصیف وى را نسبت به رسول خدا(ص) میرساند، آن هم عشقى مقدس و معنوى که وراء همه امور مادى است، عشق به کمال است؛ عشق به صداقت است، عشق به امانت است، عشق به همه خوبیهاست، و در یک کلام عشق به خداست.
این بانو میداند که همه سعادت و خوشبختى در ارتباط با فرستاده خدا است، و لذا در بیانى چنین میگوید: «سَعِدَتْ مَنْ تُکونُ لِمحمّدٍ قرینهً، فانّه یزینُ صاحِبَه»(۱۲) خوشبختى نصیب زنى است که همسر محمد(ص) گردد، زیرا محمد براى وى مایه افتخار است.
محبت و علاقه دو جانبه
عشق و علاقه خدیجه به رسول خدا(ص) یکطرفه نبود، بلکه محبت دو جانبه بود. این واقعیت را ابوطالب(ع) در خطبه عقد چنین بیان کرد: « و له فى الخدیجه رغبه ولها فیه رغبه»(۱۳) خدیجه و محمد هر دو علاقهمند به یکدیگر هستند.
چه خوش بیمهربانى هر دو سر بى
که یک سر مهربانى دردسر بى
* حضرت خدیجه: خوشبختى نصیب زنى است که همسر محمد(ص) گردد، زیرا محمد براى وى مایه افتخار است.
همان گونه که خدیجه نسبت به رسول خدا(ص) شناخت پیدا نموده و به حضرتش علاقهمند شده بود، رسول خدا(ص) نیز کمالات خدیجه(س) را دریافته و او را شایسته براى همسرى خود میدانست. و لذا با اینکه وى قبلاً دو شوهر دیگر کرده، و از نظر سنى بنا به قولى ۱۵ سال از رسول خدا بزرگتر بود(۱۴)او را از هر زن دیگر براى همسرى خود مناسبتر دید، و با وى ازدواج نمود، و او را همواره مورد احترام و تجلیل قرار میداد.
رسول خدا(ص) هیچ زنى را همتاى خدیجه قرار نمیداد «یثنى علیها و یفضّلها على سائر امّهات المؤمنین و یبالغ فى تعظیمها»(۱۵). او را ستایش میکرد و بر سایر همسران خود برترى میداد و در بزرگداشت و تکریم او تلاش زیاد مینمود.
ادب خدیجه در برابر رسول خدا(ص)
بررسى زندگى مشترک رسول خدا(ص) و خدیجه(س) نشان میدهد که این دو شخصیت بزرگ که الگوى همه انسانهاى باکمال میباشند، براى یکدیگر ارزش خاصى قائل بودند. وى نه تنها مال و ثروت خود را به رخ شوهر که دستش از مال دنیا تهى بود نمیکشید، بلکه با افتخار ثروت کلان خود را در اختیار همسر خویش قرار داد. وقتى پیشنهاد ازدواج را به حضرتش داد، حضرت در مقابل این پیشنهاد فرمود: «یا عم ابنه أنت امرأه ذات مال و أنا فقیر لاأملک الاّ ما تجودین به على و لیس مثلک من یرغب فى مثلى و أنا أطلب امرأه یکون حالها کحالى و مالها کمالى».
شما بانویى هستید داراى ثروت و من فردى فقیرم که چیزى در اختیار ندارم، کسى داراى موقعیت تو رغبت به کسى مثل من پیدا نمیکند، من جویاى همسریام که حالش مانند حال خودم و از نظر مالى همتاى خود من باشد.
بانوى باکمال قریش که شرافت و کمال با ذاتش عجین بود، در پاسخ گفت: «واللّه یا محمد ان کان مالک قلیلاً فمالى کثیر، و من یسمح لک بنفسه کیف لا یسمح لک بماله، و أنا و مالى و جوارى و جمیع ما املک بین یدیک و فى حکمک لا امنعک منه شیئا».
به خدا سوگند اى محمد اگر تو مالى ندارى، من ثروت زیادى دارم، و کسى که خود را در اختیار تو قرار داده است، چگونه مالش در خدمت شما نباشد، من و سرمایهام، و کنیزانم و آنچه که در اختیار دارم از آن شماست، و تحت امر شماست و هیچ منعى از طرف من نیست.
آنگاه اشک در چشمانش حلقه زد و گفت:
واللّه ما هب نسیم الشمال
الاّ تذکرت لیالى الوصالى
ولا أضامن نحوکم بارق
الاّ توهمت لطیف الخیال
جور اللیالى خصّنى بالجفا
منکم و من یأمن جور اللیالى
رقوا و جودوا و اعطفو و ارحموا
لا بّد لى منکم على کل حال(۱۶)
به خدا سوگند هر وزش نسیم، مرا به یاد شبهاى وصال میاندازد
و چون از سوى (خانه) شما فروغى درخشیدن میگیرد، میپندارم که آن نور شبح و
سایه شما است
درد و جور شبانهاى از (فراق) شما کشیدهام، و چه کسى (دلدادهاى ) است که از جور و رنج شبانه در امان باشد
ترحم و دلسوزى کنید، و عطوفت به کار گیرید، که در هر حال مرا گریزى از (دلبستگی) به شما نیست.
ممکن است کسى گمان کند، این ادب و احترام خدیجه آن هم نسبت به شوهرى چون رسول خدا(ص) یک امر عادى و طبیعى است، در حالى که با اندک توجهى میشود دریافت که
* این گزارش، آنچنان قلب خدیجه را از عشق به رسول خدا(ص) آکنده نمود که بلافاصله خود را به عموى دانشمند خویش، ورقه بن نوفل رسانید، و جریان را با وى در میان گذاشت.
ادب خدیجه نسبت به شوهر عزیزش، فراتر از ادب یک زن در برابر شوهر است.
وى از آن جهت که شخصیت رسول خدا را شناخته، و رفعت مکان وى را درک کرده است، این گونه محترمانه برخورد میکند.
این ادب و احترام، حتى قبل از ازدواج نیز از این بانو نسبت به عزیز قریش دیده میشود. خدیجه هنگامى که از امین قریش براى سرپرستى کاروان تجارتى استفاده میکند، به دو غلام خود، میسره و ناصح میگوید: «اعلما قد ارسلت الیکما امینا على اموالى و انه امیر قریش و سیدها، فلا یدٌ على یده، فان باع لایمنع، و ان ترک لا یؤمر، فلیکن کلامکما بلطف و أدب و لا یعلوا کلامکما على کلامه».
من امینى بر اموال خود گماشتم، همو که امیر بزرگ قریش است، دستى بالاى دست او نیست. اگر تصمیم بر فروش متاعى بگیرد، نباید کسى مانع شود. اگر تصمیم گرفت چیزى نفروشد، کسى حق ندارد دستورى به او بدهد. شما موظفید با لطف و ادب با وى سخن بگویید، و بالاى حرف او حرفى نزنید.
قدردانى رسول خدا(ص) از خدیجه(س)
اگر خدیجه نسبت به همسر گرامى خود این گونه رعایت ادب و احترام میکند، رسول خدا(ص) نیز از خدیجه به نحو شایستهاى قدردانى مینماید، و براى خدیجه احترام خاصى قائل میشود، که در اینجا به نمونههایى از آن اشاره میشود.
رسول خدا(ص) در زندگى، خود با رأى و نظر خدیجه مخالفت نمینمود. مثلاً وقتى ابوالعاص، پسر خواهر خدیجه، زینب، دختر رسول خدا را خواستگارى نمود، «فسألت خدیجه رسولاللّه(ص) ان یزوّجه و کان رسولاللّه لا یخالفها»، خدیجه از رسول خدا(ص) خواست که زینب را به وى تزویج کند، و رسول خدا(ص) پیشنهاد وى را پذیرفت
* به خدا سوگند هر وزش نسیم، مرا به یاد شبهاى وصال میاندازد
و چون از سوى (خانه) شما فروغى درخشیدن میگیرد، میپندارم که آن نور شبح و سایه شما است
درد و جور شبانهاى از (فراق) شما کشیدهام، و چه کسى (دلدادهاى ) است که از جور و رنج شبانه در امان باشد
چون رویه حضرت بر این بود که مخالفت خدیجه نمینمود.(۱۸)
رسول خدا(ص) آن چنان به خدیجه محبت داشت و قدردان بود که قبل از خدیجه همسرى اختیار ننموده و تا خدیجه زنده بود نیز همسرى اختیار نکرد.(۱۹)
این قدردانى رسول خدا(ص) نسبت به خدیجه تنها به زمان حیات او خلاصه نمیشد، بلکه پس از مرگ وى نیز همواره او را یاد میکرد و از وى تجلیل به عمل میآورد. با آنکه همسران دیگرى داشت هر وقت به یاد خدیجه میافتاد از وى به خوبى یاد میکرد و گریه مینمود.
روزى عایشه گفت: اى رسول خدا، چقدر از خدیجه یاد میکنید! خدیجه پیرزنى بود از دست شما رفت، خدا بهتر از خدیجه را به شما عنایت کرده است!!
رسول خدا(ص) برآشفته گشت و فرمود: «صدّقتنى اذ کذبتم و آمنت بى اذ کفرتم و ولدت لى اذ عقمتم»(۲۰). او زمانى نبوت مرا تصدیق کرد که شما مرا تکذیب مینمودید. به من ایمان آورد، شما کافر بودید. وى مادر فرزندان من است، در حالى که شما چنین نیستید.
* قدردانى رسول خدا(ص) نسبت به خدیجه تنها به زمان حیات او خلاصه نمیشد، بلکه پس از مرگ وى نیز همواره او را یاد میکرد و از وى تجلیل به
عمل میآورد.
عایشه میگوید: من بعد از این با ذکر خیر خدیجه خود را نزد پیامبر(ص) عزیز میکردم!
عشق و عاطفه رسول خدا(ص) به همسر باکمالش به حدّى رسیده بود که دوستان خدیجه نیز از آن بهرهمند بودند.
عایشه میگوید: پیرزنى وارد بر رسول خدا(ص) شد، و از سوى حضرت مورد احترام خاصى واقع شد. پیرزن که از محضر رسول خدا(ص) خارج شد، پرسیدم: این زن چه کسى بود که این گونه مورد الطاف شما واقع شد؟
رسول خدا(ص) فرمود: این زن از دوستان خدیجه است. وقتى خدیجه زنده بود، زیاد نزد ما میآمد.(۲۱)
اینها همه به خاطر شخصیت والاى خدیجه(س) و فداکاریهاى آن بانوى بزرگ بود. خدیجهاى که داخل خانه پیامبر(ص) پناه آن حضرت به حساب میآمد و تمام ناراحتیها و شکنجههاى جسمى و روحى وارده از سوى قریش را با عواطف غیر قابل وصف خود، جبران مینمود.
خدیجهاى که مادر فرزندانش، یعنى: قاسم، طاهر، طیب، زینب، رقیه و امکلثوم بود، و از همه مهمتر مادر امالائمه زهراى مرضیه(سلاماللّه علیها) بود، که اگر هیچ افتخارى براى خدیجه(س) نبود، جز اینکه وى مادر فاطمه است، براى وى کافى بود.
و اینچنین بود که از دست دادن خدیجه براى رسول خدا(ص) بسیار ناگوار و دشوار بود، به گونهاى مرگ خدیجه در روح و روان رسول گرامى اسلام، اثر گذاشت که سال درگذشت وى را که قرین وفات حضرت ابوطالب(ع) بود
(عامالحزن) نامید، و پس از وفاتش نیز هرگاه به یاد خدیجه میافتاد، یا کسى از وى نام میبرد، چشمان مبارکش پر از اشک شده و از خوبیهاى خدیجه سخن میگفت.
پی نوشت:
۱. سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۱٫
۲. تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۳۴۶٫
۳. بحار، ج۱۶، ص۲٫ سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۵۷٫ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۰۹٫
۴. بحار، ج۱۶، ص۲٫
۵. عوالم العلوم، ج۱۱، ص۴۱٫
۶. صحیح بخارى، چاپ دارالقلم، ج۵، ص۱۱۲٫
۷. سیره ابنهشام، ج۱، ص۱۹۹٫
۸. همان، ج۱، ص۲۰۳٫
۹. همان، ج۱، ص۲۰۱٫
۱۰. بحار، ج۱۶، ص۲۲٫
۱۱. فروع کافى، کتاب النکاح، باب خطب النکاح، ح۹٫
۱۲. بحار، ج۱۶، ص۲۳٫
۱۳. فروع کافى، کتاب النکاح، باب خطب النکاح، ح۹٫
۱۴. سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۱٫
۱۵. همان، ج۲، ص۱۱۰٫ صحیح بخارى، ج۷، ص۱۰۷٫
۱۶. بحار، ج۱۶، ص۵۵٫
۱۷. همان، ص۲۹٫
۱۸. سیره ابنهشام، ج۲، ص۳۰۶٫
۱۹. سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۰٫
۲۰. بحار، ج۱۶، ص۸٫ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۲، ۱۱۷٫
۲۱. بحار، ج۱۶، ص۸٫
۱٫ سیر اعلام النبلاء,ج۲,ص۱۱۱
۲٫ تفسیر المیزان,ج۱۹,ص۳۴۶
۳٫ بحار,ج۱۶,ص۲
۴٫ سیره ابن هشام,ج۱,ص۲۵۷
۵٫ سیر اعلام النبلاء,ج۲,ص۱۰۹
۶٫ بحار,ج۱۶,ص۲
۷٫ عوالم العلوم,ج۱۱,ص۴۱
۸٫ صحیح بخاری,ج۵,ص۱۱۲
۹٫ سیره ابنهشام,ج۱,ص۱۹۹
۱۰٫ سیره ابنهشام,ج۱
۱۱٫ بحار,ج۱۶,ص۲۲
۱۲٫ فروع کافى
۱۳٫ بحار,ج۱۶,ص۲۳
۱۴٫ سیره ابنهشام,ج۲,ص۳۰۶
۱۵٫ سیر اعلام النبلاء,ج۲,ص۱۱۰
۱۶٫ بحار,ج۱۶,ص۸
۱۷٫ سیر اعلام النبلاء,ج۲,ص۱۱۲، ۱۱۷
۱۸٫ بحار,ج۱۶,ص۸
منبع :پیام زن شماره ۷۱،بهمن ماه
۱۳۷۶