- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- 0 نظر

انسان هرگاه به خواستهى خود برسد و به چیزهاى مورد علاقهى خویش مانند مال، قدرت، نفوذ، موفقیت، علم، ایمان و تقوا دست یابد، در خود حالتى از شادى و سرور احساس مىکند.
بنابراین، شادى امرى نسبى و مبتنى بر اهداف انسان در زندگى او است؛ مثلا اگر هدف کسى در زندگى جمعآورى مال و دستیابى به قدرت و نفوذ و مقامات دنیوى دیگر باشد، موفقیت در تحقق این اهداف، سبب شادى و سرور او خواهد شد؛ امّا کسى که هدف زندگىاش تمسّک و پایبندى به ایمان و پرهیزکارى و عمل صالح براى دستیابى به خوشبختى اخروى باشد، همین مسایل مایه و منشأ آرامش، امنیت و شادى وى خواهد شد.
قرآن هر دو نوع این شادى را ذکر نموده است؛ مثلا شادى کفار به هنگام دستیابى متاع زندگى دنیا را چنین توصیف مىکند. «فَرِحُواْ بِالْحَیَوهِ الدُّنْیَا وَ مَا الْحَیَوهُ الدُّنْیَا فِى الاَْخِرَهِ إِلاَّ مَتَاعٌ؛[۱] و (این مردم کافر) به زندگانى و متاع دنیا دل شادند در صورتى که دنیا در قبال آخرت متاع ناقابلى بیش نیست».
و شادى مؤمنان را آن گاه که آیات قرآن بر آنها خوانده مىشود، ذکر کرده است، قرآنى که آنها را به حق راهنمایى مىکند و در آن شفاى درد آنان و هدایت و رحمت است: «اى مردم! نامهاى که همه پند و اندرز و شفاى دلهاى شما و هدایت و رحمت بر مؤمنان است، از جانب خدا براى نجات شما آمد. اى پیامبر! به خلق بگو که شما باید منحصراً به فضل و رحمت خدا شادمان شوید که آن بهتر و مفیدتر از ثروتى است که براى خود مىاندوزید.»[۲]
در صورتى که منشأ شادى و خوشحالى کسى متاع دنیا باشد که بیشتر مردم نیز چنین هستند، این شخص در حقیقت از یک زندگى آرامبخش و با ثباتى بهرهمند نخواهد بود؛ زیرا وقتى خداوند به او نعمت تندرستى و وسعت روزى و مال بسیار عطا کند، احساس شادى و خوشبختى مىکند و این نعمتها و متاعهاى دنیا او را از یاد خدا و شکر خدا بازمىدارد و هر گاه ضرر یا بلایى به او برسد و برخى از نعمتهایى را که از آن بهرهمند بوده از دست بدهد، یأس و نومیدى بر او چیره مىشود و نعمتهاى دیگرى را نیز که هنوز از آن بهرهمند است انکار مىکند.
به این ترتیب، چنین انسانى دائماً در اضطراب و نوسان، میان احساس خوشبختى و احساس نومیدى، به سر مىبرد، قرآن در این باره واکنش آنان را چنین توصیف مىکند: «و اگر ما بشر را در دنیا از نعمت و رحمتى برخوردار کردیم تا سپاسگزارى کند سپس چون کفران کرد آن نعمت را از او باز گرفتیم، سخت به خوى نومیدى و کفران در افتد؛ و اگر آدمى را به نعمتى پس از محنت و رنجى مىرسانیم مغرور و غافل شود که دیگر روزگار زحمت و رنج من سر آمده است و سرگرم شادمانى و مفاخرت شود».[۳]
اگر منشأ شادى و خوشحالى کسى، ایمان به خدا، تقوا، عمل صالح و پیروى از روش الهى در زندگى باشد، چنین شخصى در واقع احساس خوشبختى حقیقى و همیشگى مىکند و این کلام خداى متعال در این مورد، صادق است: «هر کس از مرد و زن کار نیکى به شرط ایمان به خدا به جاى آورد ما او را در زندگانى خوش و با سعادت زنده ابد مىگردانیم و اجرى بسیار بهتر از عمل نیکى که کرده است، به او عطا مىکنیم.»[۴]
قرآن هم چنین خوشحالى مؤمن را در روز قیامت، آن گاه که خداى متعال او را از شرّ آن روز نجات مىدهد و از روى لطف و رحمت، داخل بهشت نعیم مىکند، چنین توصیف مىفرماید: خدا هم از شر و فتنه آن روز آنان را محفوظ داشت و به آنان روز خندان و دل شادمان عطا مىکرد.[۵]
در برابرى شادى، اندوه است که حالت انفعالى ضد شادى و سرور است، و وقتى پیش مىآید که انسان شخص عزیز یا چیز گرانبهایى را از دست بدهد، یا حادثهاى برایش اتفاق بیفتد و یا این که در آنجا کارى مهم دچار شکست شود.
معناى لغوى و اصطلاحى فرح
در زبان عربى واژه «فرح» به معناى لذت زودگذر به کار رفته و بیشترین کاربرد آن نیز در لذتهاى بدنى و جسمى است.[۶] در حقیقت ریشه و خاستگاه این حالت انفعالى را باید در نیروى شهوانى انسان جست.
در قرآن این واژه به دو صورت مطلق و مقید به کار رفته و صورت مطلق آن همواره به صورت مذمت بوده است[۷] چنان که مقید آن نیز که در ارتباط با دنیا بوده مورد ذم قرار گرفته است[۸] و تنها یک صورت آن، که در ارتباط با فضل در رحمت خداوند است، پسندیده شمرده شده است.[۹]
واژه دیگرى که در زبان عربى درباره شادى و خوشحالى به کار رفته واژه «سرور» است. این واژه در جایى به کار مىرود که حالت انفعالى همراه با آرامش قلبى باشد. کاربرد این واژه در تازى نشان مىدهد که سرور تنها در جایى به کار مىرود که نفع و لذتى حقیقى در میان باشد در حالى که «فرح» گاهى در جایى کاربرد دارد که نفع و لذت در میان نیست و تنها شادمانى بدون منفعت و لذت است مانند شادمانى کودکانه که با رقص و دوندگى و شنا و مانند آن پدید مىآید.[۱۰]
به نظر مىرسد که «فرح» بیشتر در مواردى که شادى مذموم و کودکانه باشد به کار مىرود و برخاسته از انگیزههاى شهوانى است در حالى که سرور بیشتر در شادى و امور ممدوح و برخاسته از انگیزههاى عقلانى و فکرى است. از این رو، گفته شده است که حزن ضد سرور، و غم ضد فرح است.
به هر حال آن چه از قرآن برمىآید آن است که شادى که با انگیزههاى عقلانى و فضل الهى باشد فواید و ثمراتى چون شکر و سپاس را در پى خواهد داشت و نشانهاى از ایمان و موجب افزایش دوستى میان مؤمنان است، چنانچه نمایانگر رضایت خداوند است، شادى و سرور نه تنها یک ابزار کارآمد در درمان بیمارىهاى روحى و روانى است بلکه توجّه به آن نشانگر پیروى از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز است، چون کسى مسرور است که رضایت خدا و قرب او را به دست آورده است رفتار و منش او مورد تأیید الهى است. از آثار این حالت در جامعه قرآنى افزایش دوستى و پیوندها و تقویت روابط اجتماعى جامعه است.
خوشرویى و سرور در نظر قرآن، امرى ممدوح است چنان که اندوه و حزن و ترشرویى امرى مذموم و ناپسند به شمار مىآید و در همین ردیف فرح و شادى که برخاسته از انگیزههاى شهوانى است نیز مذموم است.
آثار سرور در انسان
وقتى انسان دچار حالت انفعالى مىشود از نظر جسمانى و بدنى تغییرات زیادى در بدنش رخ مىدهد، چنان که در شکل ظاهرى بدن و خطوط چهرهاش نیز دگرگونىهایى نمایان مىشود. در میان این تغییرات که به هنگام انفعال رخ مىدهد مىتوان از شدت ضربان قلب و انقباض مویرگهاى خونى امعاء و احشا و گسترده تر شدن مویرگها در سطح بدن نام برد.
این گستردگى مویرگها خود باعث ورود مقدار زیادى خون به قلب مىشود و پر شدن قلب از خون، موجب افزایش حجم آن و در نتیجه اتصالش به ناى مىشود؛ زیرا از نظر فیزیولوژى تشریحى، قلب در حدود یک و نیم سانتیمتر زیر یکى از نایچهها قرار دارد. قرآن تپش قلب را در حالت انفعالى مورد توجّه قرار داده است.[۱۱]
یکى از نمونههاى تغییرات جسمى که همراه انفعال رخ مىدهد، تغییر خطوط چهره است به طورى که انسان مىتواند حالت انفعال را از تغییراتى که در خطوط چهره شخص منفعل رخ مىدهد ملاحظه کند. قرآن در بسیارى از آیات به این پدیده اشاره مىکند.[۱۲]
خنده نیز یکى دیگر از آثارى است که در پى شادى و سرور درونى در انسان پدید مىآید. بشارت به یک امر، عاملى است که سرور و بروز خنده در انسان را موجب مىشود[۱۳] و در پى آن از خوشحالى و شگفتى فریاد مىکشد و دست مىزند و به صورت خویش و دیگر اعضایش مىزند و به طور طبیعى از خود واکنشهاى رفتارى بروز مىدهد؛ چنان که ساره همسر حضرت ابراهیم (علیه السلام) پس از شنیدن بشارت و مژده بچه دار شدن خندید و از خوشحالى فریاد کشید و به صورت خویش زد.[۱۴]
بنابراین بروز احساسات مانند کف زدن، فریاد کشیدن و خودزنى امرى عادى و واکنشى طبیعى است که قرآن به نمونههاى آن اشاره دارد. پس نباید گمان کرد که «خندیدن» به دلیل سرزنش قرآن از آن در آیاتى چون ۸۲ سوره توبه، امرى زشت و رفتارى ناهنجار و دور از آداب متشرعان است؛ زیرا این آیات درباره منافقانى است که از حق و حقیقت و ایمان دور شده و با رفتار و کردار خویش مؤمنان را مسخره کرده و آنان را دست مىاندازند و پس از آن به منش و کنش خود مىبالند و واکنشهایى را از روى شادى بروز مىدهند.
قرآن با توجه به این شیوه رفتارى و شادىها و خندههاى ایشان بیان مىدارد که خندههاى تمسخرآمیز ایشان در امروز جز گریه در روز قیامت و رستاخیز برایشان بهرهاى نخواهد داشت. اگر آنان به درستى به حال و روز خود بنگرند مىبایست بر حال و روز خود بگیرند، نه آن که بخندند.
افزون بر آن که خنده و گریه امرى طبیعى و حالتى است که خداوند در انسان قرار داده است و اوست که به عوامل و اسبابى مىخنداند و مىگریاند.[۱۵] این حالت انفعالى حتى در پیامبران نیز وجود دارد و ممکن است آنان از دیدن و شنیدن امرى شگفت زده و به طور طبیعى منفعل شده و بخندند، چنان که حضرت سلیمان (علیه السلام) از شنیدن گفتار ملکه مورچگان خندید.[۱۶]
خنده و شادى در عبادت و پرستش انسانها نیز خود رانشان مىدهد. همواره انسانها براى بیان سپاس و شکر نعمت به جشن و شادى مىپرداختند. قرآن در آیاتى چند به این شیوه سپاسگزارى اشاره دارد. بیرون رفتن قوم ابراهیم (علیه السلام) براى سپاسگزارى از این دست است.
البته قرآن این شیوه از عبادت را به دو دسته تقسیم مىکند؛ برخى را پسندیده و برخى را ناپسند بر مىشمارد. به این معنا که هرگاه این جشن، شادى و سرور انسان را به یاد خدا اندازد امرى پسندیده است، چنان که عید از سوى خدا مورد توجه قرار گرفته است و شادى و سرور در آن روز مورد تایید است و ما نیز در این مقاله به این مسأله خواهیم پرداخت.
اما اگر این شیوه انسان را از خدا دور سازد و انسان را از حق و حقیقت جدا گرداند بسیار ناپسند است. قرآن به اعمالى که بت پرستان در کنار کعبه و به عنوان نماز انجام مىدادهاند خرده مىگیرد و آن را نه تنها نماز و عبادت بر نمىشمارد بلکه بازیچهاى گمراه کننده مىداند تا حقیقت آن چنان که باید نمایان نگردد.
این دست زدن و شادى و سرور و فریاد و هیاهو که به عنوان نماز و عبادت و سپاس انجام مىگرفت نه تنها بت پرستان را به خدا نزدیک نمىساخت بلکه از حقانیت قرآن و توحید نیز باز مىداشت. قرآن در توصیف این نحوه نادرست عبادت و سپاس مىفرماید که نمازشان جز سوت زدن و کف زدن نیست.[۱۷]
به هر حال خنده، فریاد، هیاهو، کف زدن و دیگر واکنشهاى رفتارى از آثار طبیعى سرور و شادى در انسان است، چنان که وقتى انسان از چیزى نفرت پیدا کرد نه تنها آثار آن در خطوط چهره فرد مانند سیاه شدن[۱۸] آشکار و ظاهر مىشود، بلکه واکنشهاى تند رفتارى را چون مشت زدن و حمله با خشونت[۱۹]، از خود بروز مىدهد.
در قرآن آیات فراوانى وجود دارد که حالتهاى انفعالى غم و اندوه، شادى و خوشبختى را که مردم در روز قیامت احساس مىکنند و هم چنین تغییراتى که بر چهرهشان نمایان مىشود و منعکس کننده حالت انفعالى آنهاست، توصیف مىکند.[۲۰]
قرآن حالت خوشحالى و خوشبختى را که در روز قیامت بر چهرهى مؤمنان نمایان است و با رخسارى خندان و شاداب در انتظار ورود به بهشت هستند چنین توصیف مىکند:
آن روز گروهى رخسارشان چون بامدادان فروزان است و خندان و شادمانند[۲۱] و یا مىفرماید: به راستى نیکوکاران در بهشت ابد متنعم هستند. آنجا بر تختهاى عزت تکیه زنند و نعمتهاى خدا را بنگرند و در رخسارشان نشاط و شادمانى نعیم بهشتى پدیدار است.[۲۲] و یا مىفرماید: جمعى دیگر به نعمتهاى بهشتى رخسارشان شادمان و خندان است و از سعى و کوشش خود در طاعت خدا خشنود هستند و در بهشت بلند مرتبت مقام عالى یافتهاند[۲۳] و یا مىفرماید: آن روز رخسار طایفهاى از شادى برافروخته و نورانى است و به چشم دل جمال حق را مشاهده مىکنند.[۲۴]
هنگام دچار شدن انسان به حالت انفعالى تمام شکل بدن به طور کلى دگرگون مىشود. مثلا در حالت شادى و سرور با نشاط، راست قامت، سربلند، فراخ سینه به نظر مىرسد و در حالت ننگ و احساس گناه، خوار، سرافکنده و فرو رفته در خود دیده مىشود.
این تأثیرات حالت درونى ظاهر انسان وقتى خود را نشان مىدهد موجب جذب و دفع افراد به خود مىشود. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که با حالتى از سرور و تبسم با مردم رو به رو مىشد باعث مىشد که ارتباط بیشترى با او برقرار کرده و با دیدن او به آرامش برسند. به نظر مىرسد که سرور و شادمانى عقلانى از نظر قرآن نه تنها بد نیست بلکه نشانگر نعمت خشنودى و رضایت خداست که باید آن از نعمت سخن گفت و شکر نعمتش را به جا آورد: «وَ أَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّث»[۲۵]
عوامل شادىآفرین
در قرآن به عوامل مسرتبخش و شادىآفرین اشاره شده است. از نظر قرآن بنیاد شادىها و خاستگاه اصلى آن ایمان، رضایت و خشنودى خداوند است. بنابراین دیگر عوامل را باید در این منشأ اصلى جست.[۲۶]
وقتى انسان در مىیابد که خداوند از او خشنود است، شاد مىگردد، و در باطن و ظاهر مسرور و شاد مىگردد. انسانى که قرآن مىخواند و کلام خدا را به گوش جان مىشنود، در آرامش و شادى فرو مىرود ؛ زیرا خود را سزاوار آن مىیابد که خدا با او سخن مىگوید. کسانى که با قرآن خواندن آرامش و شادى را در خود مىیابند نوعى رابطه نزدیک با خدا را در خود حس مىکنند که نشان دهنده خشنودى محبوب مطلق است. از این رو قرآن نیز به عنوان یک عامل شادىآفرین مطرح است.[۲۷]
یکى از عوامل طبیعى شادىآفرین از نظر قرآن رنگ زرد است: «صَفْرَآءُ فَاقِعٌ لَّوْنُهَا تَسُرُّ النَّـظِرِین؛[۲۸] رنگ زرد خالص روشن شادىآفرین است و بینندگان را شادمان مىگرداند»
خداوند، سرور و شادىاى را که موجب تکبّر و فخرفروشى مىشود ناشایست دانسته آن را امرى دور از شأن مؤمن بر مىشمارد.[۲۹] انسان باید بداند که این حالات رفاه و آسایش و عواطف انفعالى متأثر از آن پایدار نیست زیرا با کوچکترین و کمترین تغییرى دستخوش دگرگونى مىشود. بنابراین باید در شادى و غم و در رفاه و تنگدستى همواره به یاد خدا بود که او دهنده و گیرنده نعمتها و نقمت هاست.
یکى از عوامل سرورانگیز و شادىآفرین از دیدگاه قرآن زیبایىهاى طبیعى گیاهان و جانداران است. از نظر قرآن بردن دامها در بامدادان به چرا و بازگرداندن آنان در پایان روز آن چنان تأثیر شادىآفرین در انسان دارد که قابل توصیف نیست. این منظره با شکوه انسان را شاد و خرسند مىگرداند.[۳۰] خداوند از این رو از انسان مىخواهد تا از زیبایىهاى طبیعى بهره برد و غریزه خواهى خویش را به این وسیله ارضا نماید.[۳۱]
یکى دیگر از عوامل شادى و سرور از نظر قرآن، علم و دانش انسان است که موجب مىشود در انسان شادى و سرور حقیقى پدید آید.[۳۲]
یکى از عوامل مؤثر در سرور و شادى انسان، سخن گفتن فرزندان است. سخن گفتن حضرت عیسى (علیه السلام) با مادر خود و تأمین آب و غذا به صورت خارقالعاده، زمینههاى مسرّت و چشم روشنى مریم (سلام الله علیها) در رفع نگرانى او از آینده را فراهم آورد.[۳۳]
تفسیر راهنما بر این برداشت است که تبریک و شادباش گفتن در روحیه مادر تأثیر مثبتى به جاى مىگذارد و زن پس از زایمان افزون بر نیازهاى جسمى مانند تغذیه مناسب، نیاز شدیدى به آرامش روحى و تسلى خاطر دارد که با سخن گفتن مىتوان به این مهم رسید.[۳۴]
در انتها باید تأکید کنیم که به نظر قرآن، از آن جایى انسانها، شخصیتى تأثیرپذیر و انفعالى دارند.[۳۵] دل خوش شدن به مظاهر مادى دنیا به هنگام برخوردارى از آنها و مأیوس شدن از رحمت خدا با از دست دادن امکانات آنان را به سرعت از یک حالت انفعالى (شادى) به حالت انفعالى دیگر (اندوه) منتقل مىکند؛ و این انتقال به روشنى در رفتار و واکنشهاى آنان خود را ظهور و بروز مىدهد. در حالى که شادى و یأس بىجهت، به هنگام برخوردارى و یا تنگنا با توجّه به خدادادى بودن امکانات، بىمعناست[۳۶] زیرا تقدیر معیشت و روزى انسانها در اختیار خداوند است، پس نباید به هنگام برخوردارى از اندک رحمتى، شادمان و به هنگام مواجهه با کمى ناگوارى، مأیوس و نومید شد.[۳۷]
شادمانى ناحق و سرمستى گسترده در جامعه از سوى کافران سبب گرفتارى انسان در آخرت است.[۳۸] مَرَح به معناى سرور و شادمانى افراطى و بیش از حدّ و اندازه است به آن گونه که سبب غرور و سرمستى گردد. این گونه شادمانى افراطى و زندگى سرمستانه زمینهساز غفلت از حقایق و معارف الهى و انکار و تکذیب آنها مىگردد.[۳۹]
پىنوشتها
۱- رعد/ ۲۶؛
۲- یونس /۵۷
۳- هود/ ۹ و ۱۰؛
۴- نساء/۱۲۴؛
۵- انسان/ ۱۱؛
۶- مفردات راغب اصفهانى.
۷- قصاص/۷۶ و هود/ ۱۰؛
۸- انعام/ ۴۴؛
۹- یونس/ ۵۸ و آل عمران/ ۱۷۰؛
۱۰- الفروق اللغویه، ص ۲۱۹ـ۲۲۰؛
۱۱- احزاب/ ۱۰ و ۱۱؛
۱۲- حج/ ۷۲ و زخرف/ ۱۷؛
۱۳- هود/ ۷؛
۱۴- الذاریات / ۲۹؛
۱۵- نجم / ۴۲؛
۱۶- نمل/۱۹؛
۱۷- انفال / ۳۵؛
۱۸- زخرف / ۱۷؛
۱۹- حج/ ۷۲؛
۲۰- زمر/ ۶۰ و قیامت/ ۲۴ و ۲۵؛
۲۱- عبس/ ۳۸ و ۳۹؛
۲۲- مطففین/ ۲۲ ـ ۲۴؛
۲۳- غاشیه/ ۸ ـ ۱۰؛
۲۴- قیامت/ ۲۲ و ۲۳؛
۲۵- ضحى / ۱۱؛
۲۶- فاطر/ ۳۱؛
۲۷- زمر/ ۲۳؛
۲۸- بقره/ ۶۹؛
۲۹- هود/ ۱۰؛
۳۰- نحل/ ۶؛
۳۱- همان.
۳۲- نحل/۱۶؛
۳۳- مریم/ ۲۶؛
۳۴- تفسیر راهنما، ج ۱۰، ص ۶۰۷؛
۳۵- روم/ ۳۶؛
۳۶- روم/ ۳۷؛
۳۷- روم/ ۳۱؛
۳۸- غافر/ ۷۵؛
۳۹- غافر/ ۷۵؛
منبع: فصلنامه پژوهشهاى قرآنى؛ نویسنده: خلیل منصورى