- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 14 دقیقه
- توسط : محقق شماره 1
- 0 نظر
آیا این تجارب بر نحوه ارزیابی شما از مردم، زندگی، و فرصتھا چه اثری دارند؟
برای این که طرز کار نظام اساسی را دریابید، از شما سؤالی میکنم: ارزندهترین خاطره شما کدام است؟ برای یافتن پاسخ چه مسیری را طی کردید؟ احتمالاٌ اولین قدم این بوده است که پرسش را نزد خود تکرار کنید. آنگاه احتمالاٌ مرجعھای ذھن خود را زیر و رو کردهاید تا از میان انبوھی از تجارب زندگی یکی را انتخاب کنید.
در ضمن ممکن است از انتخاب یک خاطره اجتناب کرده باشید زیرا اعتقادتان اینست که ھمه تجارب زندگی ارزشمندند و انتخاب یکی از آنھا به معنی پست شمردن بقیه است. ممکن است نتوانسته باشید به خاطرات خود، چه ارزشمند و چه بیارزش مراجعه کنید زیرا (زندگی کردن در گذشته) با ارزشھای شما سازگار نیست. ملاحظه میکنید که نظام اساسی نه فقط نحوه ارزیابی و قضاوت را تحت تاثیر قرار میدھد بلکه حتی بر انتخاب امور مورد ارزیابی نیز اثر میگذارد.
چه عاملی باعث ایجاد مھارت میشود؟
اشخاص ماھر و توانمند، بدون تردید کسانی ھستند که بیش از دیگران، تجربه(مرجع) دارند و میدانند که در ھر زمینه، چه عواملی موجب موفقیت یا ناکامی میشود. ھر روزی که میگذرد، فرصت دیگری است که میتوانیم به مرجعھای خود بیفزاییم و اعتقادات خود را محکمتر سازیم، ارزشھای خود را مشخصتر کنیم، سؤالات تازهای بپرسم، و به حالات و روحیاتی دست پیدا کنیم که ما را به مسیرھای دلخواه ھدایت کنند.
شما ھم اکنون قادرید که تغییراتی فوری و کلی پدید آورید که به طور ھمزمان بر افکار، احساسات و اعمال شما در جنبهھای گوناگون زندگی اثر بگذارند. این کار با تغییر ھر یک از پنج عنصر نظام اساسی، امکانپذیر است. به عنوان مثال به جای این که خود را شرطی کنید تا در مقابل جواب رد، احساس متفاوتی داشته باشید، میتوانید عقیده کلی تازهای را بپذیرید.
مثلاٌ (من منشاء ھمه عواطف خود ھستم. ھیچ کس و ھیچ چیز به جز خودم نمیتواند احساس مرا عوض کند. ھرگاه متوجه شوم که در مقابل چیزی واکنش غیرارادی نشان میدھم، قادرم در یک لحظه آن را تغییر دھم) اگر عمیقاٌ به این مطلب اعتقاد داشته باشید، خواھید دید که نه فقط ترس شما از پاسخ منفی و جواب رد بر طرف میشود بلکه میتوانید احساس خشم، ناکامی، یا بیکفایتی را نیز از بین ببرید و ناگھان در مییابید که بر سرنوشت خود حاکم شدهاید.
یکی دیگر از راهھای غلبه بر احساس طردشدگی یا بیکفایتی، این است که در سلسله مراتب ارزشھا تغییری ایجاد کنیم و مثلاٌ احساس خدمتگزاری یا شکرگزاری را در اولویت بالاتر قرار دھیم. آنگاه اگر کسی به شما پاسخ رد داد، اھمیتی نخواھد داشت و به جای آن که به معایب خود فکر کنید، توجه خود را به این مطلب جلب میکنید که چگونه میتوان باز ھم به آن شخص کمک کرد و یا وضعیت را به شکلی بھبود بخشید. یا ممکن است نسبت به زندگی چنان احساس شکرگزاری داشته باشید که ھیچ پاسخ منفی نتواند بر شما اثر بگذارد و یا حتی پاسخ منفی را در ذھن خود به عنوان طرد شدن معنی نکنید.
این عواطف باعث میشود که احساس بیسابقهای از شادمانی و ارتباط با دیگران در شما نفوذ کند. با تغییر ھر یک از عناصر (نظام اساسی ارزیابی) میتوانید به آسانی و فوریت، ھر یک از جنبهھای زندگی خود را دگرگون کنید.
آیا تاکنون برای گرفتن تصمیمی ساده مثلاٌ شروع به ورزش، دچار مشکل شدهاید؟ به احتمال زیاد علتش این بوده است که موضوع را بیش ازحد پیچیده کرده، توجه خود به دھھا کار مقدماتی کوچک معطوف ساختهاید. مثلاٌ با خود فکر کردهاید (این کار دردسرھای زیادی دارد، باید با اتومبیلی به باشگاه بروم، پارک کنم، ورزش کنم، دوش بگیرم و غیره) معذالک وقتی به کارھای سادهتری فکر میکنید، آنھا را در مجموع به صورت یک کار کوچک مجسم سازید.
مثلاٌ اگر میخواھید در رستورانی غذا بخورید یا مثلاٌ به کنار دریا بروید، کافی است سوار اتومبیل شوید و به محل مورد نظر بروید! تفاوت در اعمالی که باید انجام شود نیست بلکه در نحوه ارزیابی آنھاست. برای تغییر در نحوه زندگی، نحوه ارزیابی را عوض کنید.
بخش نھم قطبنمای فردی
ارزش ھا و قوانین
اگر بخواھیم در زندگی خود به کمال رضایت برسیم، این کار یک راه بیشتر ندارد: ابتدا ببینیم چه چیزی را بیش از ھمه میخواھیم (یعنی عالیترین ارزشھا در نظر ما چیست) و آنگاه تصمیم قطعی بگیریم که بر اساس معیارھای مورد قبول خود زندگی کنیم. در جامعه بشری، چه افرادی مورد ستایش و احترام جھانیان قرار میگیرند؟
آیا آنان ھمان کسانی نیستند که قویاٌ به ارزشھای مورد قبول خود پابندند و نه فقط آنھا را اظھار میکنند، بلکه بر اساس آن ارزشھا زندگی مینمایند؟ ھمه ما به مردان و زنانی که موضع مشخصی بر اساس اعتقادات خود دارند احترام میگذاریم، حتی اگر با نظرات آنان درباره اعمال نیک و بد موافق نباشیم.
کسانی که فلسفه زندگی، و اعمالشان بر ھم منطبق است و بر پایه باورھای خود زندگی میکنند، قدرتی انکارناپذیر دارند. ھماھنگ شدن با اصول اعتقادی را ھدف خود قرار دھید: آیا در حال حاضر کارھایی انجام میدھید که به اصول اعتقادیتان مطابق نباشند؟ اگر چنین است، بلافاصله در جھت اصلاح خود قدم بردارید. لحظهای بیندیشید: آیا به ارزش یا اصلی اعتقاد دارید که در زندگی خود مطلقاٌ آن را مراعات کرده باشید؟ چه تاثیر مثبتی بر زندگیتان داشته است؟
یکی از فیلمھایی که دیدهام مربوط به معلمی به نام جیم اسکالانته است که به خوبی نشان میدھد اگر کسانی مھمترین ارزش مورد قبول خود را بشناسند و در راه آن تلاش کنند، به چه قدرتھایی دست مییابند. او عشق خود را به یادگیری، نه فقط با تعلیم، بلکه با نمایش زنده کارھایی که امکانپذیر است به شاگردان خود منتقل میکند.
وی به نسلی که (از دست رفته) تلقی میشود یاد میدھد که نه فقط دشوارترین آزمون ریاضی را بگذرانند (کاری که فکر میکردند قابل انجام نیست) بلکه میآموزد که چگونه یکدیگر را ارزیابی کنند و کیفیت زندگی خود را برای ھمیشه بالا ببرند. تصمیم قاطع او به بالا بردن معیارھای حیات، زندگی این افراد جوان را دگرگون میسازد.
اگر شما ھمت خود را صرف بالاترین ارزشھای زندگی خود کنید، به انجام چه کارھایی قادر خواھید بود؟ اگر عشق، موفقیت یا درستی در نظر شما دارای اھمیت باشند، در این صورت بخشی از نظام ارزشی شما به حساب میآیند. ارزش، حالتی عاطفی است که در نظر شما یا تجربه کردن آن (به علت لذتی که به اعتقاد شما در بر خواھد داشت) و یا اجتناب از آن (به علت رنجی که میتواند به ھمراه داشته باشد) دارای اھمیت است.
ھمه تصمیمھای ما ناشی از این دو اعتقاد است: چگونه عمل معینی ما را به سوی ارزشی لذتبخش میکشاند؟ و آیا این عمل ما را از ارزشی رنج آفرین دور میکند؟ مھمترین احساس لذتبخشی که در نظرتان ارزشمند است و دردناکترین احساسی که به ھر قیمتی از آن دوری میکنید کدام است؟ ارزشھای لذتبخش را ارزشھای جذبی مینامیم. این ارزش ھا شامل عواطفی از قبیل عشق، خوشی، آزادی، امنیت، شور، و آرامش فکری میباشند.
ارزشھای دردناک(مثلاٌ انزوا، افسردگی و طرد شدن) به ارزشھای دفعی معروفند. وقتی تصمیمی میگیریم این نکته را در نظر داریم که آیا اعمال ما سرانجام به رنج منتھی میشوند یا به لذت. در روزھای آینده نه فقط حالات روحی را که باعث ھمه تصمیمھا میشوند روشن خواھیم کرد بلکه آنھا را به ترتیب اھمیت نیز مرتب خواھیم ساخت.
مثلاٌ ممکن است در نظر شما ھم امنیت و ھم ماجراجویی دارای اھمیت باشد. اگر مشخص شود که کدامیک در نظر شما اھمیت بیشتری دارند که میتوانید تصمیمھایی بگیرید که شادمانیھای درازمدتی را به دنبال داشته باشند.
علاوه بر ارزشھای دفعی و جذبی، دو دسته ارزش دیگر نیز وجود دارند: ارزشھای ھدف و ارزشھای وسیله. به عنوان مثال ممکن است اتومبیلتان دارای ارزش باشد، اما آن در واقع فقط یک وسیله است نه ھدف. بر عکس ارزشھای غائی(ھدف) که به دنبال آن ھستند حالاتی عاطفی ھستند.
مثلاٌ ممکن است اتومبیل پونتیاک به شما ھیجان، اتومبیل بنز به شما اعتبار و حیثیت، و اتومبیل ولوو به شما احساس اطمینان و امنیت بدھد. به خاطر داشته باشید که در پشت ھر تصمیمی، نیروی محرکهای است که ھمان (ارزش ھدف) میباشد. متاسفانه بیشتر مردم در تصمیمگیریھای خود به دنبال وسیله میروند و از آنچه بسیار مھمتر است یعنی ھدف نھایی (انگیزهھای عاطفی) غافل میمانند.
شاید برایتان اتفاق افتاده باشد که به ارتباط دوستانه باکسی علاقمند شدهاید. بعد از مدتی دریافتهاید که علاقهای به ادامه آن ارتباط ندارید. دلیلش آنست که آن ارتباط دوستانه فقط وسیله بوده است نه ھدف. آنچه واقعاٌ میخواستهاید از آن ارتباط بدست بیاورید، ارزشھای غائی مانند عشق، الفت، یا صمیمیت بوده است. ھر نوع ارتباطی منتھی به ارزشھای مھم نمیشود. باید بدانید که اینھا ھدفھای واقعی ھستند و باید ھمیشه آنھا را مد نظر داشته باشید.
یادتان باشد که ممکن است در زندگی، ھمه ارزشھای وسیلهای (پول، مقام، فرزند، رابطه) را داشته باشید و با وجود این، احساس نارضایی و بدبختی کنید. مادام که بر اساس عمیقترین ارزشھای غائی خود زندگی نکنید، ھر چند به وسایل گوناگون دست یابید اما رضایت کاملی را که شایسته شماست بدست نمیآورید.
ھر چند که بسیاری از حالات عاطفی را به عنوان ارزشھای فردی در نظر میگیریم اما بعضی از آنھا بیش از بقیه در نظرمان عزیز ھستند. این ارزشھا که در جھت تامینشان کوشش بسیار میکنیم ارزشھای جذبی نامیده میشوند مانند عشق، موفقیت، آزادی، صمیمیت، امنیت، ماجراجویی، قدرت، شور و شعف، راحتی، و سلامت جسمی.
پس از آن که ارزشھای خود را مشخص کردید، سلسله مراتب مناسبی برای آنھا در نظر بگیرید. از میان ارزشھایی که ذکر کردیم کدامیک در نظر شما مھمترند؟ اکنون کمی وقت صرف کنید و آنھا را با شمارهھای ۱ تا ۱۰ بترتیب اھمیت درجه بندی کنید.
ماجراجویی عشق
قدرت موفقیت
شور و شعف آزادی
راحتی صمیمیت
سلامت جسمی امنیت
ارزشھای دفعی نیز مانند ارزشھای جذبی دارای سلسله مراتبند. معمولترین ارزشھای دفعی عبارتند از طرد شدن(پاسخ منفی)، خشم، ناکامی، انزوا، افسردگی، شکست، خواری، و گناه. این ارزش ھا را نیز به ترتیب از شماره ۱ تا ۸ مرتب کنید و شماره ۱ ارزشی باشد که برای اجتناب از آن تلاش بیشتری میکنید.
افسردگی طرد و جواب رد شنیدن
شکست خشم
خفت و خواری ناکامی
احساس گناه انزوا
آیا حاضرید پرش با اسکی را تجربه کنید؟ پاسخ شما به عوامل چندی بستگی دارد که یکی از آنھا، سلسله مراتب ارزش ھاست. به عنوان مثال اگر مھمترین ارزش جذبی شما امنیت و بالاترین ارزش دفعی شما ترس باشد(یعنی به ھیچ وجه دلتان نخواھد که دچار ترس شوید) احتمالاٌ پاسخ شما به این سئوال، منفی است! اما اگر بزرگترین ارزش دفعی شما، طرد شدن باشد و فکر کنید که اگر نپرید، دوستانتان از شما رو گردان میشوند چه؟
از آنجا که مردم برای فرار از رنج تلاش بیشتر میکنند تا برای کسب لذت، لذا نیاز شما به اجتناب از طرد شدن، بر نیاز به احساس امنیت غلبه میکند.
آیا اتفاق افتاده است که یکی از ارزش ھا شما را به سویی جلب کند و ارزشی دیگر شما را از ان منع نماید؟ تصمیمگیری چیزی به جز روشن کردن ارزش ھا نیست. یکی از مھمترین فواید سلسله مراتب ارزش ھا، این است که تضادھای ارزشی را روشن میکند. مثلاٌ اگر موفقیت، بالاترین ارزش جذبی و طرد شدن (جواب رد شنیدن) بزرگترین ارزش دفعی شما باشد ملاحظه میکنید که این دو ارزش چگونه با یکدیگر ناسازگارند؟
سعی در کسب لذت موفقیت، بدون تحمل رنج پاسخھای منفی، ھرگز به نتیجه نمیرسد. در واقع ممکن است پیش از آن که در جاده موفقیت زیاد جلو بروید، خودتان راه خودتان را سد کنید، زیرا ترس از طرد شدن توسط دیگران، شھامتی را که برای کسب ھر گونه موفقیت لازم است، از شما میگیرد.
راه حل این کار را که در پنج صفحه آینده کتاب بیان شده است میتوان در دو کلمه خلاصه کرد: یکی آگاھی از ارزش ھا و دیگری تصمیمگیری آگاھانه.
آگاھی از ارزش ھا – قدم اول – الف
برای کشف ارزشھای جذبی کافی است از خود بپرسید: (در زندگی برای من چه چیزی از ھمه مھمتر است؟) ھنگامی که در ذھن خود به دنبال پاسخ میگردید، توجه داشته باشید که منظور شما، کشف ارزشھایی است که جنبه ھدف داشته باشند، یعنی عواطفی که بیش از ھمه مایلید آنھا را احساس کنید. پس از تھیه فھرست ارزش ھا، آنھا را به ترتیب اھمیت مرتب کنید. یعنی به دلخواهترین ارزش، شماره ۱ بدھید و ارزشی را که پس از آن از ھمه مھمتر است با شماره ۲ مشخص کنید، الی آخر.
آگاھی از ارزش ھا – قدم اول – ب
برای کشف ارزشھای دفعیتان از خود بپرسید (کدام یک از عواطف ھست که اجتناب از آن برایم بیشترین اھمیت را دارد؟ چه احساسی است که به ھیچ قیمتی نمیخواھم دچار آن شوم؟) و برای یافتن پاسخ، کاملاٌ فکر کنید. پس از تھیه فھرست، آنھا را بر حسب اھمیت مرتب کنید و شماره ۱ رابه ارزشی بدھید که بیش از بقیه مایلید از آن دوری کنید.
قدم دوم – تصمیمگیری آگاھانه
پس از استخراج ارزشھای فعلی خود، در مییابید که تاکنون در درجه اول، نسبت به چه ارزشھایی شرطی شدهاید، و کدام نظام رنج و لذت محرک اعمال و رفتارتان بوده است. اما اگر میخواھید در طرحریزی زندگانی خود نقش فعال داشته باشید، باید ھمین امروز تصمیمھای تازهای بگیرید.
این سئوالات را از خود بکنید:
۱- برای این که سرنوشت نھایی خود را بدست گیرم و برای این که بھترین شخصی باشم که میتوانم باشم، ارزشھای مورد قبول من چه باید باشد تا بزرگترین اثر را بر تمام زندگی من بگذارد؟
۲- چه ارزشھای دیگری را لازم است که به این فھرست اضافه کنم؟ فھرست جدید ارزش ھا در نظر شما چگونه است؟ آیا فقط مشتی کلمات نیست که بر روی صفحه کاغذی نوشته شده باشد؟
البته چنین است مگر آن که خود نسبت به آنھا شرطی کنید و آنھا را قطب نمای زندگی تازه خود قرار دھید. در این صورت است که ارزش ھا به شما کمک میکنند تا راه خود را از میان دریاھای آرام و امواج طوفانی به سوی مقصد بگشایید. این ارزش ھا را ھر روز در پیش چشم داشته باشید.
اگر میخواھید از اھرم روانی استفاده کنید، نسخهای از آنھا را به دوستان خود بدھید. مزایایی را که زندگی بر اساس این ارزش ھا دارد، تجسم، تفکر و احساس کنید تا آن که انتظار پاداشھای عاطفی در شما شرطی شود و آنھا را بخشی از تجارب روزانه خود قرار دھید. برای این که (حال خوب) را احساس کنید چه اتفاقی باید بیفتد؟
آیا باید کسی شما را در آغوش بگیرد و بگوید که تا چه اندازه قابل احترام ھستید؟ آیا باید یک میلیون دلار پول بدست آورید؟ به ورزش خاصی بپردازید؟ رئیستان از شما تقدیر کند؟ اتومبیل معینی را سوار شوید؟ به مھمانیھای معینی بروید؟ به حد اعلای روشنفکری برسید؟ یا فقط ناظر غروب آفتاب باشید؟
حقیقت آنست که برای احساس خوشی، به ھیچ عامل خارجی نیاز نیست. میتوانید ھم اکنون اگر بخواھید احساس خوشی کنید! تازه اگر ھمه آن اتفاقات بیفتد چه کسی باید خوشحالتان کند؟ خودتان! پس چرا منتظرید؟ تنھا چیزی که مانع خوشحالی شماست، قوانین فردی یا اعتقاد به این مسئله است که برای احساس شادی چنان اتفاقاتی باید حتماٌ بیفتد. این قوانین خود ساخته را دور بریزید و شادمانی را که شایسته شماست احساس کنید.
اگر میخواھید برای خوشبختی قانونی داشته باشید بگذارید قانون شما این باشد: (برای احساس خوشی به ھیچ واقعه بیرونی نیاز ندارم! من احساس خوشی میکنم زیرا که زنده ام! زندگی موھبتی است و من به لذت بردن از آن مشغولم). آبراھام لینکن، زمانی گفته بود (بیشتر مردم ھمان اندازه خوشبختند که خودشان میخواھند). داستان زندگی ھمین شخص و داستانھای دیگرانی که علی رغم وقایع ناگوار زندگی به پیروزی رسیدهاند، یادآور این نکته مھم است که ما بر خویشتن مسلط ھستیم.
پس این قانون را بپذیرید و تصمیم بگیرید که معیارھای خود را به خاطر چیزی که کاملاٌ در اختیارتان است، یعنی وجود خودتان، بالا ببرید. معنی این سخن آن است که خود را مقید کنید که ھوش، انعطافپذیری و خلاقیت داشته باشید و دائماٌ از زاویهای به زندگی نگاه کنید که تجارب حیات، پربارتر و ثمربخشتر شود. از کجا میتوانیم بفھمیم که بر اساس ارزشھای خویش زندگی میکنیم؟ این موضوع کاملاٌ به قوانین فردی ما مربوط است: یعنی عقایدی که به ما میگویند چه باید بشود تا احساس موفقیت، خوشبختی یا سلامت جسمی کنیم.
گویی دادگاه کوچکی ھمیشه در درون ما وجود دارد. قوانین فردی ما به منزله حکم نھایی این دادگاه است و نشان میدھد که آیا اعمال ما با مقررات لازم برای تامین ارزش ھا مطابق بوده است یا خیر، و آیا حال ما باید خوب باشد یا بد و باید لذت ببریم یا رنج بکشیم.
ھنگام احساس رنج، خوب است که به یک سئوال مھم پاسخ دھیم(آیا این رنج، نتیجه شرایط موجود است یا مربوط به قوانین فردی من که میگوید در چه شرایطی باید چه احساسی داشته باشم؟ آیا رنجی که میکشم به بھبود شرایط کمک میکند؟ در چنین شرایطی قوانین یا باورھای من چگونه باید باشد تا احساس بدحالی کنم؟).
بسیار مھم است که قوانین خود را بررسی کنیم تا ببینیم آیا ھوشمندانه و مناسب ھستند. قانون بعضیھا برای احساس حال خوب این است که مثلاٌ فرزندانشان در مدرسه باید نمره بیست بگیرند، باید در کار خود از نظر میزان فروش نفر اول باشند، میزان چربی بدنشان کمتر از ده درصد باشد و دائماٌ آرام و بیدغدغه باشند! به نظر شما کسی که چنین قوانینی دارد تا چه حد حال خوب را احساس خواھد کرد؟
قوانین خود را بررسی کنید تا مطمئن شوید که در خدمت شما ھستند! شگفتانگیز است که بسیاری از مردم، راهھای بیشماری برای احساس حال بد اختراع کردهاند(قوانین رنجآور)، و در مقابل، تنھا راهھای انگشتشماری را برای احساس حال خوب باقی گذاشتهاند(قوانین لذتبخش). ھماکنون تصمیم بگیرید و قانونی عالی را وضع کنید تا به شما اجازه دھد خود را بیش از پیش مورد محبت احساس کنید.
به جای این قوانین که (اگر فلانی ھمیشه بگوید که مرا دوست دارد… برای من ھدایای گرانقیمت بخرد… مرا به سفرھای خارج از کشور ببرد… ھمیشه با من در تماس باشد… و ھمیشه برای رضایت من دیگران را برنجاند) که مسلماٌ احساس مورد محبت بودن را در شما محدود میکند، شاید بتوانید این قانون ساده را بر گزینید که (ھر وقت که به فکر محبت میافتم و یا عشق و صمیمیت خود را به کسی اظھار میکنم، احساس میکنم که مورد محبت ھستم.)
آیا قوانینی که زندگی امروزی شما را میچرخانند، مناسب شخصیت امروزی شما ھستند؟ آیا قوانینی دارید که در گذشته مفید بودهاند و امروزه مایه عذاب شما ھستند؟ مثلاٌ ممکن است زمانی در زندگی خود با دیگران به صورت خشک و خشن رفتار میکرده و احساسات خود را ظاھر نمیساخته اید. اما ھر چند که ممکن است این نوع رفتار برای اداره بعضی مشاغل مفید باشد، مسلماٌ در زمینه روابط و زندگی با دوام زناشویی کاربردی ندارد.
ھمچنین اگر شغل شما وکالت یا قضاوت است مراقب باشید که برداشتھای شغلی خود را به محیط خانه نیاورید در غیر این صورت ممکن است ھر شب ھمسر خود را مورد بازجویی قرار دھید. کدامیک از قوانین گذشته خود را باید امروزه به دور افکنید؟ از کجا میفھمید که موفق ھستید؟
دو نفر که قوانین کاملاٌ متفاوتی درباره موفقیت داشتند در یکی از سمینارھای من حاضر بودند. یکی از آنھا جزو مدیران تراز اول بود و ھمه عوامل ظاھری خوشبختی را در اختیار داشت: ازدواج رضایتبخش، پنج فرزند زیبا، درآمدی ھفت رقمی و جسمی که در اثر دو ماراتون ورزیده شده بود. با وجود این خود را موفق نمیدانست زیرا قوانینی غیرمنطقی برای خود داشت. نقطه مقابل او مردی بود که ھیچیک از آن امتیازات را نداشت، و در عین حال خود را واقعاٌ موفق میدانست.
ھنگامی که از او پرسیدم که چه اتفاقی باید بیفتد تا احساس موفقیت کند، پاسخ داد(کافی است صبح از جا برخیزم، به پایین نگاه کنم و ببینم که بر روی زمین ایستادهام. زیرا ھر روزی را که بر روی این زمین زندگی کنم، روزی بزرگ است!)
در نظر شما کدامیک از این دو نفر موفقترند؟
مسلماٌ ما میخواھیم از ھدفھای خود نیرو بگیریم، آیندهای مطمئن داشته باشیم و خود را به پیش برانیم. اما در عین حال باید یقین کنیم که در پشت ھمه این خواستهھا قوانینی داریم که بر اساس آنھا میتوانیم ھر وقت دلمان خواست خوشبختی را احساس کنیم. برای این که احساس موفقیت، امنیت و محبت کنید چه اتفاقی باید بیفتد؟ از کجا میفھمید که قانون شما تضعیف کننده است و باید عوض شود؟ قانون شما تضعیف کننده است اگر:
۱- اجرای آن غیر ممکن است(ضوابط به قدری پیچیده یا متعدد یا خشک باشند که ھرگز نتوانید در زندگی برنده شوید).
۲- این قانون به عواملی که در اختیار شما نیست بستگی داشته باشد(مثلاٌ قرار باشد دیگران رفتار معینی نسبت به شما داشته باشند تا احساس رضایت کنید).
۳- راهھای معدودی برای احساس خوشحالی و راهھای بسیاری برای احساس بدحالی وضع کرده باشید(مثلاٌ یک سلسله از وقایع باید دقیقاٌ به ترتیب خاصی اتفاق بیفتد تا احساس خوشحالی کنید، و ھر اتفاق دیگری باعث بدحالی است). از ھم اکنون سعی کنید که بر قوانین خود مسلط شوید.
به سئوالات زیر حتی المقدور به طور کامل پاسخ دھید.
۱- در چه صورتی احساس موفقیت میکنید.
۲- در چه صورتی خود را مورد محبت فرزندان و ھمسر خود و یا کس دیگری که برایتان اھمیت دارد میدانید.
۳-در چه صورت احساس اعتماد به نفس میکنید.
۴- در چه صورت در ھر یک از زمینهھای زندگی، خود را عالی و درخشان احساس میکنید.
ھر رنجشی که در زندگی خود از کسی پیداکردهاید، ناشی از قوانین فردی بوده است. در واقع ناراحتی شما به علت آن شخص نیست، بلکه از این جھت ناراحتید که او یکی از قوانین شما یا معیارھا و اعتقاداتتان را درباره این که ھر چیزی چگونه باید باشد زیر پا گذاشته است.
خود شما نیز ممکن است یکی از قوانین خود را در مورد شیوه رفتار، تفکر یا احساس نقض کرده باشید. این بار که از کسی ناراحتی پیدا کردید، به خاطر داشته باشید که ناراحتی شما مربوط به ان شخص نیست بلکه واکنشی در مقابل قوانین خودتان نسبت به آن وضعیت است. از خود بپرسید(کدامیک مھمتر است: قوانین فردی من و یا روابط من با ابن شخص؟) از این الگو برای احتراز از بگومگوھای آزارنده استفاده کنید تا دریابید که میتوان به سرعت تضادھا را بر طرف کرد.
اگر قوانین خود را به طور واضح اظھار نکنید، نباید انتظار داشته باشید که که دیگران بر آن اساس رفتار کنند. نباید انتظار داشته باشید که دیگران قوانین شما را محترم بشمارند اگر حاضر نباشید که خود را سازگار کنید و دست کم بعضی از قوانین دیگران را بپذیرید. در ضمن به خاطر داشته باشید که حتی اگر قوانین خود را پیشاپیش روشن سازید باز ھم ممکن است سوءتفاھمھایی در این زمینه پیدا شود. به این دلیل است که ارتباط با دیگران تا این اندازه اھمیت دارد.
ھرگز قوانین خود را روشن و مسلم فرض نکنید. آنھا را اظھار کنید. بعضی قوانین در نظر ما اھمیت بیشتری دارند. آیا در زمینه سلامت جسمانی قانونی دارید که مطلقاٌ آن را مراعات کنید؟ این قانون بیچون و چرا را با چه کلماتی بیان میکنید؟ خیلیھا میگویند (من ھرگز نباید مواد مخدر مصرف کنم). از طرف دیگر ممکن است قوانینی باشد که گاھی آنھا را زیر پا گذاشته سپس پشیمان شوید.
مثلاٌ بعضیھا میگویند(بله بعضی از غذاھا برای سلامتی من خوب نیست). من قوانین دهھا ھزار نفر را مطالعه کرده و به این نتیجه رسیدهام که قوانینی که با عبارت (خوب نیست) بیان میشوند، شکستنی ھستند و قوانینی که با عبارت(ھرگز نباید) مشخص میگردند به ندرت شکسته میشوند. قوانین اخیر را قوانین (آستانهای) مینامیم. آیا میتوانید بعضی از قوانین خود را به قوانین آستانهای مبدل کنید تا از نتایج ناشی از تغییرات رفتاری بھرهمند شوید.
قوانین متعدد، زندگی را تحملناپذیر میسازند. یادم میآید که در یک برنامه تلویزیونی از بیست خانواده پنج نفره دعوت شده بود. از ھر خانواده پرسیدند (چه عاملی برای حفظ سلامت خانواده از ھمه مھمتر است؟) و بسیاری از آنھا پاسخ دادند (قوانین فراوان نداشته باشید). چرا؟
در خانهای که این ھمه افراد و شخصیتھا درآن رفت و آمد میکنند اگر قوانین فراوانی حاکم باشد، طبق قانون احتمالات ھر ساعت ممکن است کسی یکی از قوانین را زیر پا بگذارد و اعصاب دیگران را متشنج کند. آیا بھتر نیست که قوانین معدود ولی پراھمیتی را مراعات کنیم؟ من میتوانم به شما اطمینان دھم که در روابط متقابل ھر چه تعداد قوانین کمتر باشد خوشبختی بیشتر است.
من ھم قانونی برای شما دارم: ھنگام وضع قوانین تازه زندگی، لبخند بزنید! از وضع قوانین غیرعادی نترسید و قوانین قدیمی را در ھم بشکنید. بگذارید بعضی از قوانین شما دیوانهوار به نظر آیند. تاکنون از قوانین فردی برای محدود کردن خویشتن و یا عقب نگه داشتن خود استفاده کردهاید. چرا برای خنده چند قانون مضحک را چاشنی آنھا نکنید؟ شما برای این که خود را مورد محبت حس کنید، کافی است که انگشت کوچک خود را حرکت دھید البته این کار، غیرعادی است. اما من که باشم که بگویم شما از چه کاری لذت ببرید؟
ادامه دارد…
منبع: آنتونی رابینز؛ راز موفقیت؛ ص۶۵-۷۲