- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- 0 نظر

گفتن تفاوت
اگر شما و همسرتان در خندق اختلافات گیر افتاده اید، ممکن است مشخص نباشد که گرفتار کدام نوع از آنهایید-دائمیها و یا قابل حلها. یکی از راههای تشخیص مشکلات قابل حل این است که نسبت به دائمیها کمتر دردناک، سردرگم کننده و تنش زا هستند. به این دلیل که وقتی در مورد مشکلی قابل حل به بحث میپردازید، تنها بر روی یک وضعیت خاص تمرکز میکنید. دیگر هیج اختلاف نهفتهای که مشاجره شما را دامن بزند وجود ندارد.
برای مثال، راشل و الینور هر دو از تند رانندگی کردن شوهرانشان شاکی اند. الینور سالهاست که با شوهرش دان در مورد این مسئله بگو مگو دارد. اونیز همیشه به الینور میگوید که افراط میکند و یاد آور میشود که هرگز تصادفی نداشته و رانندهای جسور نیست، بلکه معتمد به نفس است. الینور به دان میگوید
که نمیفهمد چرا او نمیتواند عادت رانندگی خود را تغییر دهد، به این ترتیب او در ماشین کمتر عصبی خواهد شد. و فریادش را با گفتن تو خودخواهی و اصلاً مراقب نیستی و هر دوی ما را به کشتن میدهی و غیره به پایان میبرد. هر بار که آنها چنین داد و بیدادی راه میاندازند، از هم بیشتر میرنجند و حتی در وضعیت خود بیشتر فرو میروند. در هر دو طرف توهینهای بیشماری وجود دارد:دان او را متهم میکند که بیاعتماد و بدگمان است و الینور نیز او را متهم به بیتوجهی میکند.
برای الینور و دان سرعت به مشکلی مستدام بدل شده و احتمالاً هرگز نمیتوانند کاملاً آن را رفع کنند. چرا که اختلاف نظر آنها نشان دهنده تضادی عمیقتر بین آنهاست. آنها واقعاً در مورد موارد بزرگی همانند اعتماد، امنیت و خودخواهی به مشاجره میپردازند. برای جلوگیری از جنگ و دعوای آنها درباره رانندگی که باعث نابودی ازدواجشان میشود، باید معنای عمیق تری که این دعوا برای هر یک از آنها دارد را بفهمند. تنها پس از آن است که قادرند این اختلاف را به صورت کارآمد مدیریت کنند.
داشتن سرعت در رانندگی برای راشل و جیسون مشکلی قابل حل است. آنها هر روز از خانه شان در حومه شهر تا مرکز شهر پیتزبرگ با هم میآیند. راشل معتقد است که جیسون بسیار با سرعت رانندگی میکند. جیسون میگوید تند رانندگی میکند زیرا بسیار طول میکشد تا او حاضر شود و اگر اتلاف وقت راشل را با تند رانندگی کردن جبران نکند، هر دو دیر به محل کار خود میرسند.
راشل هم میگوید همیشه باید در صبح دوش بگیرد، به علاوه جیسون ظرفهای صبحانه را روی میز رها میکند ودر حالی که او مشغول شستن ظرفهاست، جیسون دائماً بوق میزند و به او میگوید عجله کن. هر روز کاری با چنین سرزنشهایی آغاز میگردد. لحظهای که جیسون راشل را جلوی اداره پیاده میکند، جیسون کارشکنی میکند و راشل بر اشکهایش غلبه میکند.
مشکل این زوج جزو مسائل قابل حل است، چرا که در درجه اول بسته به شرایط است-تنها زمانی اتفاق میافتد که آنها سرکار میروند، و به سایر حوزههای زندگی شان سرایت نمیکند. برخلاف الینور و دان به همدیگر اتهام نمیزنند، مشاجراتشان بر سرخود خواهی مرد و یا بیاعتمادی زن نیست و تنها در مورد رانندگی و کاری است که هر روز صبح باید انجام دهند.
با یادگیری راهی مؤثر برای صحبت با یکدیگر در مورد مسئله، به سادگی میتوانند به توافق برسند. آنها میتوانند سرزنش یکدیگر را کنار بگذارند وبرنامهای را طرح ریزی کنند که آنها را به موقع و بدون زیر پا گذاشتن محدودیت سرعت به سرکار برساند. شاید بهترباشد که پانزده دقیقه زودتر از خواب بیدار شوند، یا راشل اول حمام برود و یا جیسون ظرفها را جمع کند.
به هرحال، چنانچه برای یافتن راه حل مسئله اقدامی نکنند، احتمال دارد که بیشتر از پیش در موضع خود سنگر بگیرند و رنجیدهتر شوند. این تضاد میتواند عمیقتر شود و به مشکلات دائمی تبدیل گردد.
کلید حل تمام اختلافات
در مقالههای پیش رو، روشهای وِیژهای خواهید یافت که به شما در مدیریت مشکلات، چه دائمی و چه قابل حل، کمک خواهد نمود. ولی در ابتدا، چند نکته کلی وجود دارد. اساس مقابله کار آمد با هر دو نوع مشکل یکی است: پذیرش اولیه شخصیت شریک زندگی تان. طبیعت انسان به او دیکته میکند که عملاً پذیرفتن نصیحت از شخصی دیگر غیرممکن است، مگر این که آن شخص شما را درک کرده باشد.
پس قانون خط پایان این است: قبل از درخواست تغییر شیوه رانندگی، خوردن و یا ایجاد مهر و محبت از طرف مقابلتان، باید کاری کنید که او حس کند شما او را میفهمید. در صورتی که هر کدام از شما (یا هر دوی شما) حس میکنید که مورد قضاوت قرار گرفته اید، در مورد شما سوء تفاهم شده و یا از سوی او طرد شده اید، نخواهید توانست مشکلات به وجود آمده در زندگی تان را مدیریت کنید. این مورد برای مشکلات کوچک و بزرگ صادق است.
وقتی فهمیدید چرا باید گوش کنید، در مییابید که همسرتان بیش از آنچه فکر میکردید مصالحه جوست. چنانچه از دیدگاه خود در مسئله فکر میکنید، آگاه کردن او از این حقیقت آسانتر است.
فرض کنید که شما به مشورت همسرتان در مورد اختلاف نظری که با رئیس خود دارید، نیازمندید. در صورتی که همسرتان بلافاصله شروع کرد به انتقاد از شما و مصر بود که حق با رئیستان است و شما اشتباه میکنید، احتمالاً از مطرح کردن آن خود داری خواهید کرد.
به احتمال زیاد، شما حالت تدافعی، عصبانیت، ناراحت شدن و یا… را به خود میگیرد. با وجود این که همسرتان صادقانه به شما میگوید:«من سعی داشتم کمکت کنم.»تفاوت بسیار زیادی بین گفتن «تو راننده بیدقتی هستی. ممکن است قبل از این که همه را به کشتن بدهی، آهسته تربرانی؟» و «می دانم که تا چه حد ار رانندگی با سرعت لذت میبری، ولی وقتی از حد سرعت مجاز فراتر میروی، عصبی میشوم. ممکن است لطفاً آهستهتر برانی؟» وجود دارد.
شاید دومین شیوه اندکی بیشتر وقت بگیرد. اما این وقت اضافه بسیار ارزشمند است، چرا که تنها شیوهای است که مؤثر واقع میشود. این یک حقیقت است که افراد تنها زمانی تغییر میکنند که حس کنند در اصل همان طور که هستند پذیرفته شدهاند و دوستشان دارند. زمانی که مردم حس میکنند مورد انتقاد و تنفر و عدم قدردانی قرار گرفته اند، توانایی تغییر ندارند. در عوض، حس میکنند برای حمایت از خود تحت فشار قرار گرفته اند.
بزرگترها میتوانند در این مورد از تحقیق مربوط به رشد بچهها بیاموزند. ما میدانیم که کلید تلقین تصور مثبت از خود و مهارتهای اجتماعی مؤثر این است که به آنها بگوییم احساسهایشان را درک میکنیم.
کودکان زمانی که ما به احساسهای آنها اعتنا نماییم به نحو مطلوبی بزرگ میشوند و تغییر مییابند. («هاپو تو را ترساند.»، «تو گریه میکنی چون ناراحتی.»، «به نظر خیلی عصبانی هستی، بیا در موردش صحبت کنیم.») تا این که آنها را به خاطر احساسهایشان مورد تنبیه قرار دهیم یا دست کم بگیریم. («خیلی احمقانه است که از چنین سگی بترسی»، «پسرهایی که بزرگ شدند گریه نمیکنند.»، «در این خانه عصبانیت جایز نیست، برو به اتاقت و تا آرام نگرفتی همان جا بمان.»)
زمانی که به کودک اجازه میدهید داشتن چنین احساسهایی جایز است، به او میگویید که خود کودک برای شما مهم است-حتی زمانی که عصبانی، ناراحت یا ترسیده است. کار شما به او کمک میکند تا در مورد خودش احساس خوبی داشته باشد، این حس تغییر ورشد مثبت را ممکن میسازد. همین موضوع در مورد بزرگسالان نیز صدق میکند. به منظور بهبود روابط زوجین، احتیاج داریم که از طرف همسرمان پذیرفته شویم.
درس دیگری که آموختهام این است که در همه مشاجرات، هم دائمیها و هم قابل حلها، حق با هیچ کدام از طرفین نیست. در اختلافات زناشویی حقیقت محض وجود ندارد، تنها دو حقیقت ذهنی وجود دارد. امیدوارم تمرین زیر با تفکیک دلیل دعوایتان به شما کمک کند.
دریافتهام زوجهایی که برای سالها زندگی زناشویی شادی داشته اند، قادرند از وجود یکدیگر -با وجود نقطه ضعفها و سایر چیزها -به خاطر داشتن مهر و محبت لذت ببرند. برخی از آنها حتی چهل سال نیز با یکدیگر زندگی کرده اند. در جریان زندگی مشترکشان، آموختهاند که نقایص و خصوصیات عجیب شریک زندگی شان را به عنوان بخش سرگرم کنندهای از کل شخصیت او ببینند.
زنی با خوشرویی پذیرفته است که شوهرش هرگز دست از این اخلاقش بر نمیدارد و همیشه دیر به جایی میرسد. هرگاه میخواهند با هواپیما جایی بروند، او همیشه به شوهرش میگوید که هواپیمایشان نیم ساعت زودتر از وقت معمولی پرواز میکند.
شوهرش نیز میداند که او سرش کلاه میگذارد و هر دو به این موضوع میخندند. از طرفی نیز هنگامی که به خرید میروند همسر او به ولخرجیاش هنگام خرید با اضطراب فراوان مینگرد، اگر چه باز هم سبک خرید او پرداخت صورتحساب را سر درگم کننده ساخته-او تقریباً همیشه نیمی از خریدهایش را بر میگرداند.
زوجهایی همانند این زوج آموختهاند که در مقابل کاستیهای شریک خود معقول باشند. بنابراین گرچه آنها احساسهایشان را در گسترهای شامل عصبانیت، خشم، ناامیدی، تنفر و… منتقل میکنند، ولی مهر و محبت خود را نیز بروز میدهند. آنها در هر مورد هم که اختلاف پیدا کنند، این پیام را به یکدیگر میرسانند که همدیگر را با تمام عیبهایی که دارند، همان طوری که هستند، دوست دارند و به هم مهر میورزند.
وقتی زوجها قادر نیستند این چنین باشند، گاهی مشکل این است که نمیتوانند یکدیگر را به خاطر تفاوتهای گذشته ببخشند. نفرت داشتن، بسیار آسان است. برای داشتن زندگی مشترک شاد، باید همدیگر را ببخشید و دست از آزردگی، رنجش وتنفر بردارید. انجامش بسیار سخت است، ولی ارزشش را دارد.
وقتی همسر خود را میبخشید، هر دوی شما ازآن سود میبرید. ناخوشایندیها بارسنگینی بر دوش ماست، همان طور که شکسپیر در عاشق ونیس نوشته است: «بخشش از دو جهت، مقدس است. هم کسی را که میبخشد متبرک میگرداند، و هم کسی را که بخشیده میشود.»
منبع: هفت اصل اخلاقی برای موفقیت در ازدواج(با اختصارنویسی)؛ جان گاتمن