- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- 0 نظر

رویکرد روانپویشی
دیدگاه روانپویشی که منبعث از الگوی روانکاوی فروید است، تعامل نیروهای متضاد درون انسان را مبنای انگیزهها، تعارضات و سرچشمه ی ناراحتی و اضطراب آدمی میداند.
دیدگاه اولیه فروید در خصوص اشخاص روانرنجور دیدگاهی متعلق به اروپای میانه و انسان اوایل قرن بیستم بود. بر طبق این دیدگاه، روانرنجوری نتیجه ی تعارض درونی امیال یا خواستههای جنسی و پرخاشگری با وجدان کیفردهنده و گناهستیز است. لیکن همان گونه که سندر خاطرنشان میسازد، نظریه ی روانکاوی در عین توجهی که ظاهراً به رشد شخصیت بیمار دارد، عمیقاً به تعامل فرد و خانوادهاش اهمیت میدهد.
متفکران بر این عقیدهاند که هر دو نیروی درون روانی و بین فردی، به گونهای متقابل و دو سویه عمل میکنند. بسیاری از خانواده درمانگرهای پیشگام، آموزش روانکاوی دیده بودند و هنگامی که اندیشه ی سیستمی را کشف کردند آرای روانکاوی را به صورت عقایدی کهنه و منسوخ که آسیبهای افراد بزرگسال را مستقیماً و به گونهای خطی با تعارضات رشدی دوران کودکی پیوند میداد کنار گذاشتند.
دیدگاه روانپویشی در حوزه ی خانواده به دنبال کشف نحوه ی پیوند متقابل زندگی درونی و تعارضهای درون روانی اعضای خانواده با یکدیگر و چگونگی تاثیر این امور در اختلال روانی اعضای خانواده است. چنین تلاشهایی عمدتاً تحت تاثیر نظریه ی روابط فردی بوده است.
رویکرد خانوادهدرمانی استراتژیک
تاکید عمده خانوادهدرمانی استراتژیک، انعطافپذیری آن به عنوان ابزار مهم کار با انواع خانوادههای مراجعهکننده است. کاربرد این رویکرد در درمان خانوادهها و اعضایشان که رفتارهای ناکارسازی از قبیل بهم تنیدگی، اختلالات خوردن و سوء مصرف مواد نشان میدهند موفقیتآمیز بوده است.
دومین تاکید خانوادهدرمانی استراتژیک، این است که تغییر اساسی را میتوان بدون درگیر شدن کل سیستم در جلسات درمان ایجاد کرد. بنابراین فرصتها برای کسب نتایج مطلوب، افزایش پیدا میکند. سومین تاکید خانوادهدرمانی استراتژیک، تمرکز روی نوآوری و خلاقیت است. چهارمین تاکید خانوادهدرمانی استراتژیک، سهولت استفاده از آن همراه با سایر درمانها به ویژه مکاتب خانوادهدرمانی ساختی و رفتاری است.
یک جنبه از خانوادهدرمانی استراتژیک که آن را از سایر رویکرد متفاوت میسازد تمرکز آن بر یک مشکل است. این کیفیت که به ویژه در نخستین گروه MRI آشکار است، در اوایل تکامل خانوادهدرمانی استراتژیک آن را از سایر روشهای خانوادهدرمانی جدا کرد. در اصل این رویکرد به خانواده کمک میکند که در برخورد با مشکل معلوم به سرعت و با کارآمدی منابعاش را تنظیم کند. بعضی از مدلهای خانوادهدرمانی استراتژیک از قبیل آنهایی که هی لی توصیه میکند بر فنون قدرتمند و خبره بودن درمانگر تاکید میکند. جملگی بر خلاقیت درمانگر در یافتن راه حل برای خانواده تاکید میورزد.
رویکرد غنیسازی ارتباط
رویکرد غنیسازی ارتباط، رویکردی است که دیدگاههای روانتحلیلی، رفتاری، ارتباطات و سیستمهای خانواده را در هم ادغام میکند این دیدگاه بر اهمیت شناخت باورهای افراد درباره علت بروز مشکلات تأکید کرده و به مراجعان کمک میکند که مهارتهایی را یاد بگیرند که آنها را قادر میکند تا مشکلات را حل کند.
به طور خلاصه در این برنامه درمانگر ابتدا به مراجعان کمک میکند احساس کنند درکشان کرده است و سپس به آنها کمک میکند تا مشکلاتشان را به صورت روشنتر بشناسند و سپس پی ببرند که یادگیری مهارتهای خاص به آنها کمک میکند تا با همکاری هم مشکلات را حل کنند.
درمانگر و مراجع بر روی محدوده زمانی دوره عمل توافق میکند برنامههای غنیسازی ارتباط خدماتی آموزشی هستند که برای پیشبرد و غنی کردن روابط بین افراد نزدیک و صمیمی مخصوصاً افراد خانواده طراحی شدهاند. هدف برنامه، افزایش رضایت روانشناختی و عاطفی موجود در روابط افراد نزدیک است.
یک باور اولیه غنیسازی ارتباط این است که فقدان درک یا درک نادرست از خود و افراد نزدیک عملکرد ما را تحلیل میبرد. متقابلاً درک خود و افراد نزدیک به ما کمک میکند تا بهتر عمل کنیم و یکی از اهداف اساسی رویکرد غنیسازی افزایش این درک است.
بنابر رویکرد غنیسازی ارتباط، روابط غنی روابطی هستند که در آنها افراد ظرفیت زیادی را برای درک خود ایجاد کردهاند که این درک را انتقال دهند. این رویکرد به انسانها کمک میکند فراتر از تغییر دادن موقعیت عمل کنند. آنها قابلیت افراد را برای انجام کارهای متفاوت تقویت میکنند. الگوهای مهارتی رفتار بعد از یادگیری مهارتهای غنیسازی ارتباط تغییر کرده و روشهای کارآمدتر جایگزین آنها میشود.
دورتی و باس تاکید میکنند که ارزشها و اخلاقیات زیربنایی همه فعالیتهایی است که برای خانواده انجام میشود. همچنین ارزشها دارای عنصری ارزیابانه هستند، یعنی همچون اصولی برای انتخاب کردن بین حوزههای جایگزین فعالیت، عمل میکنند. مسئولیت درمانگر این است که اعتقادات زیربنایی رویکرد درمانی غنیسازی ارتباط را به اطلاع مراجعین برساند تا آنها بتوانند صادقانه و آزادانه مشارکت و همکاری کنند.
رویکرد غنیسازی ارتباط بر چهار پایه اساسی مبتنی است که عبارتند از:
۱- همدلی ۲- زبان و رابطه ۳- بیان عاطفی ۴- پذیرش
رویکرد تجربهنگر/انسانگرا
خانوادهدرمانی تجربهنگر/انسانگرا ماحصل فنون پدیدار شناختی (گشتالت درمانی، نقش گذاری روانی یا پسیکودرام، درمان درمانجو مدار، و جنبش گروههای رویارویی) است که در میان رویکردهای درمانی انفرادی دهه ۱۹۶۰ شهرت خاصی یافته بودند.
این شگردهای درمانی به جای حمایت از یک فن خاص روشهایی به شمار میآیند که بنا به تعریف منحصراً با یک درمانجو یا خانواده خاص جور بودند. تمامی درمانگرهای تجربهنگر / انسانگرا بر حق انتخاب آزاد، اراده آزاد و مخصوصاً قابلیت آدمی در علیت شخصی و خود شکوفایی تاکید میورزند.
این درمانگران اشخاصی فعال و غالباً خود فاش کنندهاند که احتمالاً برای کمک به درمانجو جهت نیل هر چه بیشتر به احساسات، حسها، تخیلات، و تجارب درونی شخصیشان از فنون و روشهای تحریککننده مختلفی استفاده میکنند. درمانجو در طول درمان تشویق میشود تا نسبت به اینجا و اکنون، و تجارب فعلی زندگیاش حساس باشد؛ انکار تکانهها و فرو نشانی عواطف، اموری نا کارآمد و مانع رشد تلقی میشود.
خانواده درمانگرهای تجربهنگر، رویکرد خود را با تعارضات و الگوهای رفتاری یگانه هر خانواده متناسب میسازند، هر چند آنها در حد امکان دقت میکنند که هیچ گونه فرض نظری از پیش تعیین شدهای را به خانواده تحمیل نکنند.
درمانگرهای تجربهنگر به جای پرده برداری از گذشته فرد، با زمان حال سر و کار دارند. تاکید آنان بر اینجا و اکنون و موقعیتی است که لحظه به لحظه میان درمانگری فعال و دلسوز و خانواده جریان دارد. تعاملات اعضای خانواده بایکدیگر و با درمانگر تشویق میشود تا کسانی که درگیر این تعاملها هستند بتوانند رفتارهای رشد فزایندهای در خود به وجود آورند. یعنی فرصتی برای خود انگیختگی، آزادی بیان، و رشد شخصی اعضای خانواده، همین تاکید بر نفس تجربه بین فردی به جای تکیه بر فنون است که محرک رشد و کمال در رویکرد مزبور به شمار میآید.
رویکرد مبتنی بر فرآیند اعتبار یابی انسان(ستیر)
جایگاه محوری ویرجینیا ستیر در تاریخ جنبش خانوادهدرمانی موضع بیهمتایی دارد، چون که تنها زن و یگانه مددکار اجتماعی است که در میان روانپزشکان مذکر سفید پوست به چشم میخورد. در واقع، شاید او از اکثر همتایان مذکرش زودتر به کار با خانوادهها پرداخته باشد.
ستیر به همراه آکرمن معمولاً در زمره اولین و پرجاذبهترین رهبران این حوزه به شمار میآیند، با این که ستیر به خاطر پیوند آغازینش با MRI طرفدار رویکرد پیامرسانی جلوه میکرد، اما چهارچوب انسانگرا را به رویکرد خویش اضافه کرد و شماری از فنون رشدافزا (مثلاً آگاهی حسی، رقص ماساژ، و فنون رویارویی گروهی) را به منظور تحریک احساسها و تصریح الگوهای پیامرسانی خانواده به کار گرفت.
ستیر (۱۹۸۶) در آخرین تالیفش، رویکرد خود را «الگوی فرایند اعتباریابی انسان» نامید؛ در این رویکرد، درمانگر و خانواده، نیروی خود را به هم درمیآمیزند تا فرایند ذاتی افزایش سلامت روان را در خانواده به تحریک درآورند.
ستیر خانواده را یک نظام متوازن میدانست. او مایل بود بهایی را که نظام برای حفظ توازن کلی آن واحد میپردازد تعیین کند؛ یعنی، او نشانههای اختلال در هر عضو را علامتی دال بر وقفه رشد و کمال میداند که برای نظام خانوادگی ارزش تعادلی دارد، چرا که خانواده باید این انسداد و تحریف رشد را به شکلی در تمامی اعضای آن به وجود آورد تا توازن آن حفظ شود.
عامل مهم دیگر در رشد و کمال فرد عبارت است از مثلث روان، بدن و احساس. قسمتهای بدن غالبا از معنایی استعاری برخوردارند هر قسمت معمولا ارزشی مثبت یا منفی دارد که صاحبش ارزش آن را تعیین میکند. برخی محبوب هستند، سایر قسمتها نامحبوباند، و برخی را نیز باید تحریک کرد. ستیز با استفاده از عملی که آن را ضیافت اندامها مینامند، درمانجو را ترغیب میکند تا از این اجزا آگاهی یافته و یاد بگیرد که از آنها «به شیوه هماهنگ و یکپارچه» استفاده کند.
رویکرد ساختنگر
به طور اخص، سادگی این نظریه درباره سازمان خانواده، همراه با پژوهشهای مستند و رویکردهای خاص مداخله درمانی که سالوادور مینوچین و همکاران وی کردهاند، باعث شده است که گروه کثیری از خانواده درمانگران طرفدار نظریه سیستمها، دیدگاه ساختاری را انتخاب کنند. نظریهپردازان ساختنگر بر:
۱) کلیت نظام خانواده
۲) تاثیر سازمانی مرتبهای خانواده
۳) کارکرد به هم پیوسته ی نظامهای فرعی آن تاکید دارند و آنها را تعیینکننده ی اصلی بهزیستی اعضا میداند.
اولین هدف درمانگران ساختاری، عبارت است از تلاش فعالانه برای تغییر سازمان در خانواده ی بدکار و تصورشان بر این است که تغییرات رفتاری فردی و همچنین کاهش نشانهها، به دنبال تغییر بستر تبادلات خانواده حادث خواهند شد. نقش درمانگر ساختاری آن است که شخصاً عامل تغییر باشند، فعالانه با کل خانواده درگیر شود، چالشهایی به راه اندازد که تغییرات انطباقی را به وجود میآورند و هرگاه اعضای خانواده بکوشند که با پیامدهای حاصله کنار آیند، آنها را حمایت و رهبری کند.
منابع
۱- گلادینگ، ساموئل، خانوادهدرمانی (تاریخچه، نظریه، کاربرد) ترجمه: فرشاد بهاری و همکاران. (تهران: انتشارات تزکیه).
۲- گلدنبرگ، ایرنه – گلدنبرگ، هربرت، خانوادهدرمانی. ترجمه: حمید رضا حسین شاهی برواتی و همکاران(تهران: نشر روان).
۳- نظری، محمد علی، مبانی زوج درمانی و خانوادهدرمانی، (تهران: نشر علم).
تنظیم: علیرضا نوربخش؛ دانشجوی ارشد روانشناسی بالینی
منبع: میگنا