- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- 0 نظر

۸- قاسم بن الحسن
پدرش امام حسن مجتبى (علیه السلام) و مادرش «رمله» می باشد. در شب عاشورا در پاسخ امام حسین (علیه السلام) که فرمود: «مرگ در نظر تو چگونه است؟» گفت: «شیرین تر از عسل». او پس از اصرار زیاد، از امام حسین (علیه السلام) اجازه به میدان رفتن گرفت و این چنین رجز می خواند:
ان تنکرونى فاناابن الحسن
سبط النبى المصطفى المؤتمن
هذا حسین کالاسیر المرتهن
بین اناس لاسقوا صوب الحزن(۸)
او کارزار سختى نمود و با این که نوجوانى کم سن و سال بود، پس از کشتن سى و پنج نفر از دشمنان، در نهایت بر اثر ضربت شمشیر نقش بر زمین گشت و به شهادت رسید. سن او سیزده سال بود.
۹- ابوبکر بن الحسن
پدرش امام حسن مجتبى (علیه السلام) و مادرش، کنیز آن حضرت بود. او از مدینه همراه عمویش امام حسین (علیه السلام) به کربلا آمد و بعد از شهادت برادرش قاسم، به میدان آمد و جنگید تا به فیض شهادت نایل گشت.
۱۰- عبدالله بن الحسن
پدرش امام حسن مجتبى (علیه السلام) و مادرش، دختر شلیل بن عبدالله می باشد. عبدالله در کربلا، نوجوانى بود که به سن بلوغ نرسیده بود و چون عمویش حسین (علیه السلام) را زخمى و بی یاور دید، خود را به آن حضرت رسانید و گفت: «به خدا قسم از عمویم جدا نمی شوم».
در آن هنگام، شمشیرى به طرف امام حسین (علیه السلام) روانه شد. عبدالله دست خود را سپر شمشیر قرار داد و دستش به پوست آویزان شد و فریاد زد: «عموجان»! حسین (علیه السلام) او را در بغل گرفت و به سینه چسبانید و فرمود: برادرزاده! بر این مصیبت که بر تو وارد آمده است، صبر کن و از خداوند طلب خیر نما، زیرا خداوند تو را به پدران صالحت ملحق می کند. ناگاه حرمله بن کاهل تیرى بر او زد و او در دامان عمویش حسین (علیه السلام)، به شهادت رسید. وى نوجوانى یازده ساله بود.
۱۱- عون بن عبدالله
پدرش، عبدالله و مادرش حضرت زینب (علیها السلام) است. او در اوائل راه مکه به کربلا، در «وادى عقیق» به امام حسین (علیه السلام) پیوست. او در روز عاشورا به میدان نبرد شتافت و شمشیر زد تا به شهادت رسید. می نویسند: تا خبر شهادت او به پدرش عبدالله رسید، گفت: «به خدا قسم، شهادت پسرم در رکاب حسین (علیه السلام) مصیبت مرا آسان می کند…»
۱۲- محمد بن عبدالله
پدرش، عبدالله و مادرش خوصاء می باشد. او با برادرش «عون» در راه مکه به کربلا در «وادى عقیق» به امام حسین (علیه السلام) پیوست و در روز عاشورا قبل از برادرش عون، به میدان رفت و به شهادت رسید. وقتى خبر شهادت او به پدرش عبدالله رسید، گفت: «اگرچه من توفیق یارى حسین (علیه السلام) را نیافتم، ولى با تقدیم پسرانم او را یارى کردم.»
۱۳- عبدالله بن مسلم
پدرش، مسلم بن عقیل و مادرش، رقیه دختر حضرت على (علیه السلام) می باشد. وى در روز عاشورا در میدان جنگ، سه مرتبه با دشمن کارزار کرد. دشمن به سوى او تیرى رها کرد و و عبدالله دستش را روى صورت گذاشت تا از اصابت تیر جلوگیرى کند. تیر دستش را به پیشانى دوخت. تیرى دیگر، قلب او را نشانه گرفت. شهادت او در روز عاشورا این گونه بود. عبدالله، چهارده سال داشت.
۱۴- محمد بن مسلم
پدرش مسلم بن عقیل و مادرش از کنیزان بود. او در روز عاشورا پس از شهادت برادرش «عبدالله»، در حمله دسته جمعى فرزندان ابیطالب به دشمن شرکت کرده، سپس به شهادت رسید. او سیزده ساله بود.
۱۵- عبدالرحمن بن عقیل
پدرش، «عقیل» برادر على (علیه السلام) و مادرش از کنیزان است. وى از عموزادگان امام حسین (علیه السلام) است. امام حسین (علیه السلام) فریاد زد: «اى عموزادگان من! صبر و مقاومت پیشه سازید… بعد از این، دیگر هرگز سختى و مصیبتى نخواهید دید.» وى در روز عاشورا در حمله دسته جمعى فرزندان ابیطالب به دشمن، شرکت کرد و به شهادت رسید.
۱۶- جعفر بن عقیل
پدرش «عقیل» و مادرش «خوصاء» می باشد «جعفر» در روز عاشورا به میدان جنگ شتافت و در حالى که مادرش جلوى خیمه ایستاده بود و او را نظاره می کرد، به شهادت رسید.
۱۷- سیف بن الحارث «الهمدانی»
۱۸- مالک بن عبدالله «الهمدانی»
۱۹- شَبیب
«سیف» و «مالک» پسر عموى یکدیگر بودند و به همراه غلامشان «شبیب» به سپاه امام حسین (علیه السلام) پیوستند. روز عاشورا آن دو در حالى که می گریستند، به خدمت حضرت رسیدند. امام(۷) فرمود: «چرا گریه می کنید؟» آن دو گفتند: فدایت شویم، براى خودمان گریه نمی کنیم، ولى براى شما گریه می کنیم که در محاصره دشمن قرار گرفته اید و ما بیش از جانمان چیزى نداریم تا با آن از تو حمایت کنیم.»
حضرت به آنها فرمود: «خداوند از بابت علاقه و همدردیتان با من به شما پاداش دهد.» آنها در حالی که یکدیگر را حمایت می کردند، در جنگ دشمن به شهادت رسیدند. غلامشان در حمله اول روز عاشورا به شهادت رسید.
۲۰- عائذ بن مجمع
او به همراه پدرش مجمع بن عبدالله در بین راه به امام (علیه السلام) ملحق شد و حر بن یزید خواست نگذارد. امام (علیه السلام) فرمود: «اینها یاران منند و نباید آنها را از این کار باز داری» آنها به امام ملحق شدند و راهنماى آنها طرماح بود. صاحب حدائق، آن دو را در شمار شهداى حمله اول ذکر کرده است. دیگران گفته اند با پدرشان در یکجا شهید شدند و این قبل از حمله اول در آغاز جنگ بوده است.(۱۱)
۲۱- عمرو بن قرظه
پدرش قرظه از اصحاب رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) و از یاران على (علیه السلام) بود. عمرو قبل از شروع جنگ در کربلا، به امام حسین (علیه السلام) پیوست. در روز عاشورا به میدان رفت و جنگید، ولى به سوى حسین (علیه السلام) برگشت، تا آن حضرت را از دشمن محافظت کند.
او خود را سپر حضرت کرده و تیرها به صورت و سینه اش برخورد می کرد تا آسیبى به امام حسین (علیه السلام) نرسد. او در حالی که بدنش پر از جراحت شده بود، رو به حضرت کرد و گفت: «یابن رسول الله! آیا به عهد خود وفا کردم؟» حضرت فرمود: «در بهشت جلوى من خواهى بود و سلام مرا به رسول خدا برسان.» در همین لحظه عمرو به زمین افتاد و به شهادت رسید.
۲۲- عمرو بن جناده
عمرو که جوانى بیست و یک ساله بود، پس از شهادت پدرش، مادرش به او گفت: «پسرم! برو از حریم امام دفاع کن و در برابرش با دشمن جنگ کن.» او بعد از اجازه از امام حسین (علیه السلام)، به دشمن حمله کرد و چنین می خواند:
امیرى حسین و نعم المیر
سرور الفؤاد البشیر النذیر
على و فاطمه والداه
فهل تعلمون له من نظیر
او همچنان جنگید، تا به شهادت رسید. دشمن سرش را از بدن جدا کرد و به طرف حسین (علیه السلام) پرتاب کرد. مادرش، سر فرزند را برداشت و آن را بر سر یکى از سپاهیان عمر بن سعد زد و او را به هلاکت رساند.(۱۲)
۲۳ و ۲۴- عبدالله بن عروه و عبدالرحمن بن عروه
این دو برادر، از اشراف و دلیران کوفه بودند و جدشان از یاران على (علیه السلام) بوده است. آنها در کربلا به امام حسین (علیه السلام) ملحق شدند و در روز عاشورا به نزد حضرت آمده و سلام کردند و گفتند: «دوست داریم که در برابرت، مبارزه کرده و از حریم تو دفاع کنیم.» حضرت به آنها فرمود: «آفرین بر شما باد.» این دو برادر در نزدیکى امام (علیه السلام) با دشمن مبارزه کردند تا شهید شدند. در زیارت ناحیه مقدسه آمده است: «السلام على عبدالله و عبدالرحمن ابنا عروه بن حراق الغفاریین»
۲۵- وهب
۲۶- همسر وهب(هانیه)
وهب مردى دلاور و از مسیحیان کوفه بود که با دیدن معجزه امام حسین (علیه السلام) و با شنیدن پیام امام (علیه السلام) با همسر و مادر خود به سوى کربلا حرکت کرد و مسلمان شد.
او در روز عاشورا با توصیه مادرش و اجازه امام حسین (علیه السلام) به میدان رفت و با صولت عجیبى جنگید، به طورى که نوزده سوار و بیست پیاده را کشت و سپس هر دو دستش را قطع کردند. وهب همچنان جنگید تا به شهادت رسید. پس سر بریده او را به سوى لشکر امام حسین (علیه السلام) انداختند. مادرش سر او را به آغوش کشید و سپس آن را به سوى دشمن انداخت. امام حسین(۷) فرمود: «اى مادر وهب! به خیمه برگرد. پسرت اکنون با رسول خداست.»
وهب هنگام شهادت بیست و پنج سال داشت. او و خانواده اش در روز عاشورا ده روز بود که به اسلام گرویده بودند و در پیکر وهب اثر هفتاد ضربه شمشیر و نیزه و تیر دیده می شد.(۱۳)
«هانیه» همسر وهب، خود را به جنازه به خون غلتیده همسرش وهب رساند، خون هاى پیکر او را پاک می کرد و گفت: «بهشت بر تو گوارا باد». شمر وقتى او را دید، به غلامش رستم دستور داد او را بکشد. رستم با عمود بر آن نوعروس زد و او را کشت. این نخستین زن و یگانه زنى بود که در کربلا در راه دفاع از حریم امام حسین(۷) به شهادت رسید(۱۴)
۲۷ و ۲۸- عبدالله بن یزید و عبیدالله بن یزید
«عبدالله» و «عبیدالله» همراه پدرشان «یزید» که از شیعیان بصره بودند همراه عده اى دیگر از بصره بیرون آمده و در محلى به نام (ابطح) در نزدیکى مکه به امام حسین (علیه السلام) پیوستند. در روز عاشورا «عبدالله» و «عبیدالله» در حمله اول که دسته جمعى بود، به شهادت رسیدند.
۲۹- عبدالرحمن بن مسعود
عبدالرحمن همراه با پدرش مسعود بن الحجاج، از شیعیان و شجاعان مشهور بودند که با لشکر عمربن سعد از کوفه خارج شدند، ولى پیش از درگیرى به امام حسین (علیه السلام) پیوستند. «عبدالرحمن» و پدرش در روز عاشورا و در حمله اول، به شهادت رسیدند.
۳۰- عمار بن حسان
از شیعیان مخلص و از شجاعان دلیر و معروف بود. پدرش حسان از اصحاب امام على (علیه السلام) بود. عمار از مکه در خدمت امام (علیه السلام) بود و از آن حضرت جدا نشد تا در روز عاشورا در حمله اول به فیض عظیم شهادت نائل گشت.
۳۱- حبشى بن قیس بن سلمه
جد او از اصحاب رسول خداست و از قبیله نهم است. او در ایامى که خبر از جنگ در کربلا نبود، خدمت امام بود و به همراه آن حضرت به کربلا آمد و در روز عاشورا به شهادت رسید.
امید آنکه با تامل و تفکر در ایثار و فداکارى این جوانان، آنان را اسوه زندگى خویش قرار دهیم. با یکى از سخنان امام حسین (علیه السلام) در عظمت یارانش و اهل بیتش، سخن را به پایان می بریم:
فانى لا اعلم اصحابا اولى و لا خیرا من اصحابى و لا اهل بیت ابر و لا اوصل من اهل بیتى فجزاکم الله جمیعا عنى خیرا؛ «من یارانى برتر و بهتر از یاران خود ندیده ام و اهل بیت و خاندانى نیکوتر و به صله رحم پایبندتر از اهل بیتم نمی شناسم. خدا شما را به خاطر یارى من پاداش نیکو عطا فرماید.(۱۵)
پینوشتها
۱- سیماى جوانان در قرآن و تاریخ اسلام، على دوانی، ص ۲۰۹
۲- همراه با سیدالشهداء (علیه السلام) از مدینه تا کربلا، ص ۲۰
۳- اعیان الشیعه، ج ۷، ص ۴۳۰
۴- سردار کربلا، ص ۲۲۹
۵- همراه با آن على (علیه السلام) از عاشورا تا اربعین، حشمت الله قنبری، ص ۶۳
۶- مجله دیدار آشنا، ش ۲۲، ویژگی هاى جوانان عاشورایی، ص ۱۷
۷- فتح خون، سید مرتضى آوینی، ص ۱۲۰
۸- سید بن طاووس، لهوف، ص ۱۱۳
۹- همان.
۱۰- همراه با آل على (علیهم السلام)(۷) از عاشورا تا اربعین، ص ۶۱
۱۱- قصه کربلا، نظرى منفرد، ص ۲۸۴
۱۲- بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۲۷
۱۳- معالى السبطین (علیهما السلام)، ج ۱، ص ۲۸۶
۱۴- سوگنامه آل محمد (صلى الله علیه و آله و سلم)، محمد مهدى اشتهاردی، ص ۱۰۶
۱۵- لهوف سید بن طاووس، ترجمه عقیقى بخشایشی، ص ۱۱۶
منبع: مجله ماهنامه دیدار آشنا؛ شماره ۴۵؛ سید عباس حسینى