- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 3 دقیقه
- 0 نظر

تقریباً همه افراد به صورت خفیف احساس افسردگی را در خود تجربه کردهاند. بیحوصلگی، غمگینی، ناامیدی، دلسردی و ناخشنوی، همه تجربیات رایج افسردگی هستند. بر طبق آمارهای موجود زنان دو برابر مردان به افسردگی مبتلا میشوند. در این مورد فرضیههایی مطرح شده که در ادامه به شرح آن میپردازیم زنان بیشتر از مردان جویای درمان هستند بنابراین درباره افسردگی زنان اطلاعات بیشتری در دسترس است.
در جامعه ما زنان بیشتر از مردان به ابراز نشانههای افسردگی تمایل دارند وقتی زنان با ضایعهای روبرو میشوند، برای عدم تحرک و گریه، بیشتر تقویت میشوند، در حالی که تقویت مردان به سمت خشم و بیتفاوتی است. اینها الگوها و نقشهایی هستند که زنان و مردان جامعهایی که در این فرهنگ میبالند از کودکی برای پذیرش آنها تقویت میشوند.
فرضیههای زیستی میگویند فعالیت آنزیم شیمیایی، استعداد ژنتیکی و دوره ماهیانه افسردگی پیش از قاعدگی بر آسیبپذیری زنان تاثیر دارند. (اگر زمینۀ ژنتیکی بروز افسردگی بین زنان و مردان به طور مساوی وجود داشته باشد احتمال میرود، زنان افسرده شوند در حالی که مردان به سمت سوء مصرف مواد گرایش پیدا میکنند).
اگر افسردگی رابطه تنگاتنگی با درماندگی داشته باشد، در مییابیم چنانچه زنان یاد بگیرند که درماندهتر از مردان باشند، افسردگی در آنان بیشتر از مردان آشکار خواهد شد. جوامعی که در هنگام مواجهه با یک ضایعه زنان را برای فکر و خیال و عدم فعالیت تقویت کرده در حالی که مردان را به سمت اقدامات صبورانه و کنار آمدن هدایت میکند ممکن است هزینه گزافی برای افسردگی بعدی زنان بپردازد که یکی از مهمترین آنها میتواند تربیت نادرست نسلهای آینده باشد. (کودک این نقشهای سنتی و انتظارات اجتماعی را با نگاه کردن به پدر و مادر و دیگر بزرگترهای محبوب، در خود نهادینه میکند).
زنان بیشتر از مردان، حالتگرا هستند و به همین خاطر، برای نگران شدن درباره رویدادهای ناگوار زندگی و توضیح دادن آنها آمادگی دارند که مهمترین آنها افسردگی است. در حالی که مردان بیشتر به عمل و کمتر به فکر گرایش دارند. حالتگرایی، افسردگی را افزایش میدهد در حالی که عملگرایی میتواند خُلق افسرده را کاهش دهد و موجب یافتن راه حلی برای مشکلات زندگی شود.
تغییرات خُلق پیش از قاعدگی، یا افسردگی پیش از قاعدگی، تغییرات هیجانی هستند که قبل از قاعدگی رخ میدهند و با شروع قاعدگی کاهش مییابند؛ نااستواری هیجانی، خشم، تنش، افسردگی، خستگیپذیری، احساس ناتوان شدن، مشکل تمرکز کردن، تغییرات اشتها، حساسیت زیاد به طرد، تغییرات خواب، نشانههای جسمانی که موچب بروز اختلال جدی در کار یا عملکرد اجتماعی میشود و این نشانهها میتواند مقدار افسردگی زنانه را افزایش دهد.
تصویر ذهنی از بدن و تعقیب لاغری از طریق رژیم غذایی که در کشورهای پیشرفته نزد خانمها رایج است: علت ریشهایی افسردگی، ناکامی و درماندگی است. رژیم غذایی یک چرخه ناکامی و درماندگی را تشکیل میدهد. ابتدا رژیمگیرنده وزن خود را کاهش میدهد و منجر به کاهش افسردگی همراه با اضافه وزن میشود. ولی در نهایت وقتی که وزن آنها بر میگردد، ناامید میشوند.
گروهی دیگر که وزن خود را حفظ کردهاند و نمیگذارند به حال اول برگردند و مجبورند رژیم کمکالری نارضایت بخشی را حفظ کنند، دچار عارضه جانبی افسردگی که سوءتغذیه طولانی، است، میشوند. همچنین در فرهنگهای دارای ایدهآل لاغری اختلالهای خوردن(بیاشتهایی عصبی و جوع) شایع است و در همه این جوامع، زنان دو برابر بیشتر از مردان رژیم میگیرند و به افسردگی مبتلا هستند.
تمامی این دلایل، فرضیههایی هستند که در مورد علت این که که چرا زنان دو برابر مردان افسرده میشوند مطرح میشوند، اما در این بین، زنانی هستند که از آنها به عنوان زنان آسیبناپذیر در برابر افسردگی نام میبرند، جالب است بدانیم که این زنان چه ویژگیهایی دارند.
چهار عامل آسیبناپذیری وجود دارد که حتی با وجود عوامل مستعدکننده و ضایعه جدید از بروز آسیبپذیری در این زنان جلوگیری میکند:
۱-داشتن رابطهای صمیمی با همسر
۲-شغل نیمه وقت یا تمام وقت خارج از خانه
۳-داشتن کمتر از سه فرزند در خانه
۴-اعتقادات مذهبی عمیق
تمامی این عوامل، میتواند از فرد در برابر افسردگی محافظت کند. شاید وجه اشتراک این چهار عامل، این باشد که به آنها در احساس عزت نفس و تسلط، کمک نموده و در عین حال از شکلگیری نگرشی که ناامیدی ایجاد میکند، جلوگیری میکند.
منبع علمی: آسیبشناسی روانی(سلیگمن)؛ تهیه و تنظیم: سهیلا آقاجانی؛ کارشناس ارشد روانشناسی بالینی شبنم