- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه: 6 دقیقه
- توسط: حسین فاضلی
- 9:38 ق.ظ
- 4 نظر

مفهوم «هویت» در مطالعه شخصیت منظور خود اساسی و مستمر فرد مفهوم درونی و ذهنی از خویش به عنوان یک «شخص»» میباشد و کاربرد آن را در جنبههایی مانند هویت نقش جنسی هویت نژادی و هویت گروهی مطرح ساخته است. کاربرد «تفکر سیستمی» در این مورد ضروری است و لازم است هم ساختار شخصیت و نوسانهای آن و هم سیستمهای فرعی و فراگیر زندگی انسان، مورد بررسی قرار گیرند.
«هویت واقعی انسان» مربوط به فعل و انفعال بین نیروی فطرت میباشد. اگر عقل فطری (فطرت) بر شهوت غلبه نماید میتواند آن را کنترل نماید و در این حال «انسان کنترل شده» یا «متقی» به وجود میآید که میتواند با قرار دادن خود در داخل سیستم ایدئولوژی توحیدی، به اطمینان کامل دست یابد و به «نفس مطمئنه» تبدیل شود. چنانچه شهوت بر فطرت (عقل فطری) غلبه کند قلب معکوس و وارونه به وجود میآید که نسبت به انجام کار خیر بیگانه است و گنگ و کر و کور میباشد که عامل هر فساد تباهی انحراف و جرم است.
مقدمه
در مورد ساختار حیاتی انسان، دو نظریه متفاوت وجود دارد. در یک طیف از نظریهها، وجود «عامل غیر ملکولی» در ساختار وجودی انسان نفی میگردد و در طیف دیگر، این اعتقاد وجود دارد که علاوه بر ملکولها یک «عامل غیر شیمیایی» نیز در ساختار وجودی انسان وجود دارد. ما «مفهوم هویت» را در هر دو طیف بررسی میکنیم.
هویت مولکولی
از دیدگاه «نظریه مکانیستی حیات» انسان و سایر موجودهای زنده جز مجموعههای مولکولی چیز دیگری نیستند و تمام فعل و انفعالهای زیستی روانی و اجتماعی انسان از همین مجموعههای مولکولی سرچشمه میگیرند. به این ترتیب در کشف «عامل اصلی هویت» از دیدگاه آنها فقط مولکولها را میتوان معرفی کرد و در حقیقت هویت انسان فقط در «هویت ملکولی» خلاصه میشود. با توجه به مشخص بودن خواص فیزیکی و شیمیایی ملکولها و ترکیبهای ناشی از آنها این نظریه برای ارائه تفسیری قابل قبول در مورد هویت انسان، با تناقض رو به رو است و یک بار دیگر عدم واقعگرایی و باطل بودن این نظریه اثبات میشود.
مجموعه هویت ملکولی و غیر مولکولی
طیف مقابل نظریه مکانیستی حیات، نظریههایی هستند که معتقدند علاوه بر ملکولها، یک «عامل غیرشیمیایی» نیز در انسان وجود دارد که در این مورد میتوان به نظریه «اصالت روان»و نظریه «کلیهگرایی اشاره کرد. در این نظریهها، ضمن توجه به ملکولها این اعتقاد وجود دارد که موجودات زنده و از جمله انسان، تنها از عناصر ملکولی و ترکیبهای شیمیایی ناشی از آن تشکیل نشده اند. این مکاتب بر وجود یک عامل واقعیت یا «هویت غیرملکولی به نام «روان» تاکید مینمایند که عامل حیات انسان و ارتباطهای ملکولی میباشد. بدیهی است از دیدگاه این مکتب، وجود «هویت ملکولی» در انسان و سایر موجودات زنده نفی نمیگردد. زیرا سلامت «هویت ملکولی» و تعادل در آن برای دستیابی به سلامت روانی ضروری است.
با بررسی زیستشناسی روانشناسی جانوران و فیزیولژی انسان، «روان» را میتوان با عنوان «عامل حیات» مطرح کرد که ده مشخصه برای آن وجود دارد و در اینجا لازم است به یکی از آنها اشاره شود:
«اسحق آسیموف» یکی از متخصصان زیستشناسی تعداد ملکولهای موجود در هر سلول کبدی را دویست تریلیون ملکول تخمین علمی میزند و حال آن که «گایتون» یکی از متخصصان فیزیولژی انسان تعداد سلولهای بدن انسان را ۱۰۰ تریلیون سلول تخمین میزند. اگر با اغماض نسبی تمام سلولهای بدن را حاوی ۲۰۰ تریلیون بدانیم مجموع ملکولهای بدن انسان ۲۰۰۰۰ تریلیون تریلیون نامتجانس به دست میآید. در این حال باید پرسید عاملی که موجب هماهنگی و یکپارچگی این تعداد ملکول نامتجانس میگردد و یک سازمان زیستی به نام انسان را به وجود میآورد چیست چگونه هویت واحدی که تا پایان عمر و تا ابد ثابت باقی میماند به وجود میآید آیا این عامل میتواند شیمیایی باشد اگر این عامل شیمیایی است نوع آن چیست تا آن جا که مطالعات علمی ـ تخصصی نشان میدهد تاکنون هیچ محققی عامل شیمیایی خاصی را به عنوان «عامل ایجاد هویت انسان» معرفی نکرده است. به نظر میرسد بررسی منصفانه در این مورد ما را به غیر شیمیایی و غیر مادی بودن عامل حیات رهنمون میسازد زیرا کنار هم قرار گرفتن ملکولهای مختلف موجب بروز «پدیده حیاتی» و تمامیت موجود زنده نمیگردد. در حقیقت علم بیوشیمی نیز با تفسیر صرفا شیمیایی فعل و انفعالهای حیاتی قادر به توجیه پدیدههای شیمیایی نیست مگر آن که «عامل حیات» را به عنوان یک «عامل غیرشیمیایی» به حساب آورد.
نقش «عامل حیات» در ساختار شخصیت
«عامل حیات» را میتوان به جریان الکتریسیته تشبیه کرد. جریان الکتریسیته، قدرت راه اندازی و فعال کردن دستگاههای مختلف را دارد و خود نیز دارای اثرات اختصاصی است.
ارتباط «عامل حیات با ملکولها، منجر به بروز آثار حیاتی نیرو و تمایلات خاصی میگردد که در آموزشهای اسلامی مجموعا به نام «شهوت» نامیده میشود و «عامل حیات» بدون تماس با ماده خود دارای هویت اختصاصی است که در مجموع در آموزشهای اسلامی به نام «فطرت(عقل فطری) نامیده میشود. سازمان شخصیت از دیدگاه مکتب روانشناسی اسلامی از دو عامل اصلی عقل و شهوت تشکیل شده است. بنا به تعریف امام علی(علیه السلام)، عقل دارای دو بعد «عقل مطبوع» یا «عقل طبیعی» و «عقل مسموع» میباشد. «عقل مطبوع با عنوانهای «عقل فطری» فطرت و وجدان به کار میرود. عقل مسموع با مفاهیم «عقل تجربی و اکتسابی به کار میرود و نتیجه کارکرد دستگاه اعصاب مرکزی است. ساختارهای فوق که عناصر سازنده هویت انسان میباشند، همگی متغیر هستند. یعنی در اثر عوامل داخلی و خارجی در هر لحظه ممکن است در معرض تغییرهای بسیار وسیع قرار گیرند. در نتیجه هویت انسان یک جنبه کاملا تغییرپذیر است و به منظور آشنایی و فهم این تغییرات و کشف «هویت ثابت انسان» لازم است عناصر فوق بررسی شوند.
فعل و انفعالهای سیستمهای فرعی ساختار شخصیت
سه سیستم فرعی شهوت، عقل فطری و عقل تجربی، بالقوه ساختار شخصیت انسان را تشکیل میدهند ولی بر حسب شرایط زمانی و مکانی عملکرد فرد، ارتباط سیستمهای فرعی فوق متفاوت خواهد بود. در همه انسانها «عقل تجربی» نقش ارتباط دهنده آنها با دیگران و دنیای خارج را بر عهده دارد و مرکز آن مغز است. بیشترین تغییرات ناشی از نیروی دو سیستم فرعی عقل فطری و شهوت است که در عمل سه نتیجه کاملا متفاوت به صورت زیر به وجود میآورد:
الف. نیروی بیشتر عقل و حاکمیت آن بر شهوت که انسان برخوردار از خودکنترلی(متقی) را به وجود میآورد.
ب. نیروی بیشتر شهوت و حاکمیت آن بر فطرت که در انسان کنترل نشده قابل مشاهده است.
ج. نوسان نیروی عقل فطری و شهوت و در نتیجه وضع نوسانی در حاکمیت شهوت و عقل فطری بروز میکند.
در حالت اول، فطرت یا «عقل فطری»، بر شهوت حاکم شده و به وسیله عقل تجربی با دنیای خارج ارتباط دارد و هدف او دست یابی به رشد و قرب الهی تا بینهایت است. مسیر حرکت از طریق انجام تکلیف در پیشگاه خداوند میگذرد. انجام تکلیف در پیشگاه خداوند در قرآن مجید با مفهوم «ذکر» مطرح شده است و چنین میبینیم: «آگاه باشید که با یاد خدا قلبها آرام میگیرند»(رعد:۲۸). امام صادق(علیه السلام)در ضمن تفسیر آیه فوق میفرماید: ذکر این نیست (که فقط) سبحان الله و الحمدلله بگویید بلکه ذکر خدا در مورد آنچه حلال کرده و آنچه حرام کرده میباشد. میتوان سیستمهای ارتباطی انسان را به صورت زیر خلاصه نمود:
سیستم ارتباطی انسان با خود سیستم خانوادگی سیستم علمی سیستم شغلی سیستم روابط دوستانه و گروهی سیستم ارتباط با طبیعت سیستم سیاسی ـ اقتصادی سیستم ایدئولوژی. از دیدگاه مکتب روانشناسی اسلامی چنانچه انسانی هدفش دست یابی به رشد و قرب الهی تا بینهایت باشد سیستم ایدئولژی او الزاما باید «سیستم ایدئولژی توحیدی» باشد و تمام سیستمهای دیگر در داخل آن محاط باشند و به صورت «زیر مجموعه» قرار گیرند.
طبقه بندی «مفهوم هویت»
بر اساس بحثهایی که تاکنون مطرح شدند به نظر میرسد بتوان هویت انسان را در جنبههای زیر مطرح ساخت: هویت حیاتی، هویت عقلایی، هویت واقعی، هویت خانوادگی، هویت علمی، هویت شغلی، هویت روابط دوستانه و گروهی، هویت ارتباط با طبیعت، هویت سیاسی ـ اقتصادی، هویت دینی و ایدئولوژی.
هویت حیاتی
در «طبقه بندی ابعاد روان» توسط امام علی(علیه السلام)، مفهومی تحت عنوان «روح عامل حیات» یا «روح البدن» مطرح شده است که خود «هویت حیاتی» انسان را به وجود میآورد. روح عامل حیات ناشی از وجود حیات در اسپرماتوزویید و اوول است که پس از لقاح جنین انسان را به وجود میآورد که پس از طی مراحلی دارای روح میباشد. این واقعیت توسط امام سجاد(علیه السلام) مورد تاکید قرار گرفته است. باتوجه به کامل شدن ساختمان جنین در پایان چهار ماهگی روح عامل حیات که میتوان از آن به «روح نباتی» تعبیر کرد تکامل مییابد و نیروی جدیدی در او شکل میگیرد که قدرت حیات و امکان تعقل به صورت بالقوه در او به وجود میآید. امام سجاد(علیه السلام) اعلام میفرماید که اگر جنین در چهار ماهگی که قدرت حیات مستقل یافته، توسط کسی سقط شود، باید دیه یک انسان کامل را بپردازد. در نتیجه میتوان استنباط نمود که هویت حیاتی او شکل گرفته است و این هویت تا آخرین لحظات حیات حتی در صورت ابتلای به زوال عقل باقی میماند و تمام مقررات مربوط به حفظ حرمت هویت انسان در مورد او باید مراعات گردد.
باید بین «شخص» و «شخصیت» فرق قائل شد. وقتی در قرآن مجید و سیار متون اسلامی با عنوانهای «انسان» «بشر» «بنی آدم» «ناس» «مر» و «مرئه» و ضمایر مربوط به آنها مطرح میشوند منظور «شخص» میباشد. انسان در داشتن اختیار مجبور است و حق انتخاب دارد و وقتی «انتخاب» خاصی را نمود دارای «شخصیت» مربوط به انتخاب خود میگردد و فرمول زیر قابل دفاع است:
شخصیت = انتخاب + شخص
شخصیت شامل عنوانهایی مانند مومن، منافق، کافر، متقی، غیرمتقی، مسلم، مشرک، مفسد، متکبر و…. میگردد.
برداشت فوق کاملا قابل دفع است زیرا ممکن است فرد مهمی از دنیا برود. در این حال شخص او از بین ما رفته است ولی شخصیت او بر ما حاکمیت دارد. این روند را میتوان به طور شاخص در مورد پیامبران الهی و امامان معصوم(علیهم السلام) و به درجه پایینتری در مورد علما ملاحظه نمود. همچنین امکان دارد «شخص» مورد هجوم واقع شود و یا «شخصیت» او در معرض فشار قرار گیرد. هویت حیاتی همان «مفهوم شخص» میباشد.
ادامه دارد…